در بخش نخست این جستار، مؤلفهها و مقومات « خداباوری ادیان ابراهیمی»، « خداباوری طبیعی» و « همه خداانگاری» به بحث گذاشته خواهد شد. در بخش دوم و انتهایی، دیگر شقوقِ متصوراز امر متعالی، همچنین مواجهه سالک مدرن با این مقوله به روایت نگارنده تبیین خواهد شد.
ندانم انگاری
پس از خداباوریِ ادیان ابراهیمی، خداباوری طبیعی، همه خداانگاری و خدای وحدت وجودی، نوبت به ندانم انگاری میرسد. لاادریگری متضمنِ حکم به تعلیق حکم کردن است؛ شخصِ ندانم انگار نمیداند که جهان پیرامون واجد ساحت قدسی هست یا نه؛ به نزد او ادلۀ له و علیه در این میان هم زور و هم کفواند. از اینرو ندانم انگار با هیچ یک از شقوق چهارگانه فوق همدلی ندارد و آنها را موجه نمیانگارد، چرا که هر یک از این شقوق، به نحوی از انحاء، قائل به تعین و تقررِ ساحت قدسی هستیاند و باور به امر متعالی را موجه میانگارند. به تعبیر دیگر، «ندانم انگاری»، یک موضع معرفت شناختی است و ناظر به تعلیق حکم دربارۀ امر متعالی و حجیت معرفت شناختیِ این مدعا. موضع وجودشناختیِِ متناظر بااین آموزۀ معرفت شناختی، گریزپایی و سیالیتِ ساحت قدسیِ است. ندانم انگار، هستی را لزوما عاری از ساحت قدسی نمیداند، در عین حال اطمینان نظری ندارد که هستی، خودبسنده و به خود وانهاده شده و کور و کر نیست.
خدا ناباوری
خداناباوری متضمن ناموجه انگاشتنِ اعتقاد به ساحت قدسی هستی است. بر خلاف ندانم انگار، خداناباور، معتقد است که هر نوع قرائتی از ساحت قدسی هستی (خداباوری ادیان ابراهیمی، خداباوری طبیعی، همه خدا انگاری و خدای وحدت وجودی) ناموجه است و میتوان در این باب اتخاذ موضع کرد و غیر معرفت بخش بودنِ آنرا موجه انگاشت.
چنانکه کارن آرمسترانگ آورده، میتوان دو نوع خداناباوری را از یکدیگر تفکیک کرد و بازشناخت: «خداناباوریِ ستیزه گر»[1] و «خداناباوری دوستانه»[2].خداناباوری ستیزه گر متضمن ناموجه انگاشتن اعتقاد به امر متعالی است؛ افزون بر این، خداناباور ستیزه گر با دین و نهاد دیانت هیچ بر سر مهر نیست و وجود و حضور آنرا مضر و مخرب و ویرانگر به حال بشریت میداند و خوش میدارد که آنرا از میان برکند. به تعبیر دیگر، خدا ناباور ستیزه گر، هم هستی را عاری از ساحت قدسیِ هستی میداند، هم دین ستیز است. به روایت آرمسترانگ، در روزگار کنونی، خداناباوری ستیزه گر و بنیاد گرایی دینی[3] دو روی یک سکهاند و به یک میزان، نهادینه شدنِ زندگی انسانی، معنوی و اخلاقی بر روی این کرۀ خاکی را به تعویق میاندازند و پشت سر مینهند. ازاینرو باید خداناباوری ستیزه گر و بنیادگرایی دینی را قویا نقد کرد و از آنها عبور کرد.[4]
خداناباوری دوستانه، در مقابل، هر چند به ساحت قدسیِ هستی باور ندارد و آنرا ناموجه میانگارد، اما در مقام ستیز و عناد با آموزههای متافیزیکی و نهادهای دینی بر نیامده، آنها را به حال کثیری از ابناء بشر که در جهان پیرامون میزیند، مفید میداند. به تعبیر دیگر، هر چند به نزد چنین خداناباوری، مدعیات متافیزیکیِ ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی و توسعا باورمندی به امر متعالی حجیت معرفت شناختی ندارند و غیر معرفت بخش اند، اما به لحاظ روانشناختی، برگرفتن آنها میتواند برای افراد بسیاری، آثار و نتایج روانی و معنوی خوبی را در پی داشته باشد. مضافا بر اینکه، آموزههای اخلاقیِ ادیان ابراهیمی که در عهد قدیم، عهد جدید و قرآن آمده، فصل مشترک زیادی با اخلاق سکولار دارد، از اینرو خداناباوری دوستانه با این بخش از میراث ادیان همدلی دارد.[5]
سالک مدرن و امر متعالی
پس از مرور و بازخوانیِ شقوق شش گانۀ امر متعالی، اکنون بپرسیم مواجهه سالک مدرن به روایت نگارنده با ساحت قدسیِِ هستی چگونه است و او چه تلقی ای از امر متعالی دارد؟
چنانکه پیشتر آورده ام، سالک مدرن، با عنایت به تحولاتی که در سدههای اخیر در قلمرو علوم تجربی (اعم از علوم تجربی انسانی و علوم تجربی غیر انسانی) رخ داده، راززدایی شدنِ جهان را به عیان تجربه کرده است. در عین حال، وی با تفکیک میان « تجربۀ دینی» و تجربه عرفانی» از یکدیگر و وام کردن روش « موزانۀ متاملانّۀ» جان رالز، ادلهای له حجیت معرفت شناختیِ تجارب عرفانی اقامه کرده؛ تجاربی که از « یگانه دیدن چیزها» پرده برمی گیرد و با ساحت قدسی هستی و « متافیزیک نحیف» بر سر مهر است.[6] لازمۀ این مدعا این است که سالک مدرن نسبت به تلقیهای مختلفِ از امر متعالی گشوده و لابشرط است و سلوک معنوی ای را که از آن سراغ میگیرد، علی الاصول با «خداباوری طبیعی»، «همه خداانگاری» و «خدای وحدت وجودی» قابل جمع است. به تعبیر دیگر، سالک مدرن علی الاصول میتواند فارغ از خداباوری به روایت ادیان ابراهیمی نیز با امر متعالی مواجه شود و سلوک معنوی خود را سامان بخشد، خصوصا با عنایت به این امر که از منظر برخی از سالکان مدرن، پاسخ درخور و مقنع دادن به «مشکلۀ شر»[7] در روزگار کنونی کار سادهای نیست.[8] علاوه براین، به نزد برخی دیگر از سالکان مدرن، «همه خداانگاری» و «خدای وحدت وجودی» با تجارب معنوی زیستۀ ایشان تناسب و تلائم بیشتری دارد و آنها را بهتر تبیین میکند.[9] در واقع، سلوکِ سالک مدرن نسبت به شقوق متعدد امر متعالی، لا اقتضاست و با آنها سازگار و قابل جمع. علاوه بر این، سالک مدرن نسبت به « ندانم انگاری» و « خداناباوری دوستانه» گشوده است و حقیقت طلبیِِ او اقتضا میکند به مدعیات و ادلۀ ایشان گوش فرا دهد و تلقی خویش از امر متعالی را در معرض انتقادات معرفتی قرار دهد و از پی تنقیح و موجه کردنِ مدعیات خویش و نقد ادلۀ ایشان برآید و اینچنین از پی حقیقت روان گردد و « پی آواز حقیقت» بدود. به تعبیر دیگر، سالک مدرن احراز یقین معرفت شناختی در روزگار کنونی را بسیار دیریاب میداند، بسان صید کردنِ ماهی گریزی که در برکههایی از جنس آینه تو به تو لغزیده، [10] از اینرو عمیقا به گفتگوی سقراطی باور دارد و پای مدعیات را به اندازۀ گلیم دلایل دراز میکند و نه بیشتر. به نزد او، پیچیدگی و توبرتوییِ جهان پیرامون، بسی بیش از آن است که بتوان به نحو قطعی و تخطی ناپذیر دربارۀ حدود و ثغور امر متعالی اتخاذ موضع قطعی کرد. لازمۀ این مدعا این است که سالک مدرن، بر خلاف « ندانم انگاری»، با « خداناباوری ستیزه گر» بر سر مهر نیست، همچنانکه با « بنیادگرایی دینی»؛ چرا که این دو جماعت، به زعم خویش، تصمیم خود را گرفته و از پی مخاصمت و عداوت با آنچه بدان باور ندارند برآمده و جستجوگری را فرونهادهاند. هر چند خداناباوران ستیزه گر و بنیادگرایان دینی در تبیین تلقی خویش از ساحت قدسی هستی، اختلاف نظر اساسی دارند، به نزد سالک مدرن، اشتراک مشرب جدی ای دارند؛ که هر دو جهان را ساده و بسیط میبینند و خورشید حقیقت را فاش، تو گویی که وسط آسمان میدرخشد و چهره مینماید، کافی است روی برگردانی و آنرا ببینی و با هر که آنرا نمیبیند، در بپیچی واز در طعن و ذم و تخفیف برآیی. در مقابل، سالک مدرن، به اقتفای حافظ، سقف بلند بسیار نقشِ هستی را توبرتو میبیند و پیچیدگیِ و گریزپایی را مهمترین و محوریترین مؤلفۀ هستیِ پیرامون میانگارد.[11] مدلول این سخن این است که سالک مدرن میتواند ندانم انگاری هم باشد که نسبت به امرمتعالی گشوده است و برای شنیدن آواز حقیقت، کو به کو روان شده و به هر جا سرکشیده، اما هنوز نمیداند که هستی واجد ساحت قدسی است یا عاری از آن ؛ و به اقتفای اخوان ثالث زیر لب با خود زمزمه میکند: « مستم و دانم که هستم من/ ای همه هستی زتو آیا تو هم هستی؟ »[12] به تعبیر دیگر، چنانکه در جای دیگر آورده ام، ایمان این سالک مدرن، از سنخ «ایمان آرزومندانه» است؛ [13] ایمانی که سالک در پی فراچنگ آوردن آن است، اما هنوز مشتش خالی است و در آرزوی بدست آوردنش، «شب و روز و هنوز را دوره میکند».[14] پس، افزون بر خداباور به ادیان ابراهیمی، خداباور دئیست، همه خداانگار و قائل به خدای وحدت وجودی؛ سالک مدرن میتواند ندانم انگار باشد و آرزومند پای نهادن بر ساحت قدسی هستی و از سر گذراندن تجربههای کبوترانه. در واقع، در میان سالکان مدرن، میتوان طیفی رنگارنگ از چگونگیِ مواجهه با امر متعالی را سراغ گرفت. برخی از سالکان مدرن، تجارب خود را ذیل خداباوری به روایت ادیان ابراهیمی صورتبندی میکنند، برخی ذیل خدای دئیستیک، برخی خدای پانتئیستیک را تجربه میکنند، برخی دیگر خدای وحدت وجودی را و برخی دیگر ندانم انگارند. افزون بر سالکان مدرنِ متعدد، کاملا متصور است که یک سالک مدرن نیز احوال متغیری داشته باشد و میان تلقیهای مختلف از امر متعالی نوسان کند و در رفت و آمد باشد و نفسی دئیست باشد و نفسی پانتئیست و نفسی پاننتئیست. سالک مدرن، به تعبیر تیلیش، در جستجوی پاسخ دادن به «دغدغۀ واپسین»[15] خویش است و از منظر انسانی و اینجایی- اکنونی به ساحت قدسی و امر متعالی نظر میکند و زیر و زبر شدنها و تلاطمهای متنوع وجودی خود را صورتبندی مینماید.[16] مجتهد شبستری، از سالکان مدرن، با استشهاد به آراء شلایرماخر از مواجههای با سنت در عصر مدرنیته سخن میگوید که سویههای انسانیِ پررنگی دارد و از منظر انسانی و اینجایی به سروقت امر متعالی میرود و از تجربههای دینی ای سراغ میگیرد که در رودخانۀ سنت دینی در طول تاریخ جاری و ساری شده؛ رودخانهای که با تمسک بدان میتوان احوال وجودی اصیل و متلاطم خود را تبیین کرد و معنا بخشید؛ چنین مواجههای متضمن پاسخ دادن به دغدغۀ واپسین است و همنورد افقهای دور گشتن.[17]
عنایت داشته باشیم که فیلسوفان و عرفای بزرگ مسلمانی که در دل سنت ایرانی-اسلامی بالیده اند، مواجهه خود با ساحت قدسیِ هستی را در قالب خدای دئیستیک و پاننتئیستیک صورتبندی کرده، از آنها پرده برگرفته اند، هر چند این گونه مواجهه با امر متعالی، با تلقی ارتدوکس و متعارفِ موجود، تفاوتهای چشمگیری داشته است. بر همین سیاق، در روزگار کنونی، سالک مدرن و سالکان مدرنی که در دل جهان راززدایی شده میزیند، علی الاصول میتوانند میان تلقیهای گوناگون از امر متعالی نوسان کرده، تجارب خود را ذیل آنها صورتبندی کنند و معنا بخشند.
بنابر آنچه آمد، میتوان نتیجه گرفت که سالک مدرن به روایت نگارنده، به نحوی از انحاء به ساحت قدسیِ هستی باور دارد و یا ندانم انگار است و ایمانی از سنخ ایمان آرزومندانه دارد. لازمۀ این سخن این است که وی علی الاصول میتواند، فارغ از خداباوریِ ادیان ابراهیمی، به خداباوری طبیعی، خدای پانتئیستیک و یا خدای وحدت وجودی (خدای غیر متشخص) باور داشته باشد و سلوک معنوی خود را اینچنین سامان بخشد. افزون بر این، سالک مدرن، نسبت به مدعیات و ادلۀ قائلان به خداناباوری دوستانه گشوده است و در آنها به دیده عنایت مینگرد و در مقام بازخوانیِ انتقادی آنها و صورتبندی مجدد نظام معرفتی خویش برآمده، اینچنین از پی شنیدن آواز حقیقت روان میشود؛ که:
« کار ما نیست شناسایی «راز» گل سرخ/ کار ما شاید این است/ که در «افسون» گل سرخ شناور باشیم/ پشت دانایی اردو بزنیم/…بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم/…در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم».[18]
پایان
بخش نخست:
امر متعالی و گونههای مختلف خداباوری
پانویسها
[1] militant atheism
[2] friendly atheism
[3] Religious fundamentalism
[4] برای بسط بیشتر این مطلب نگاه کنید به:
Karen Armstrong (2009) The Case for God (Toronto: Vintiga Canada), chapters 10 & 12.
[5] در جای دیگری، انواع ایمان ورزی به روایت خویش را از یکدیگر تفکیک کرده ام. در این تقسیم بندی چهار گانه، « ایمان ورزی آرزومندانه»، بر خلاف« ایمان روزی شورمندانه»، « ایمان ورزی معرفت اندیشانه» و « ایمان ورزی از سر طمانینه»، متضمن آرزو و طلب کردن ایمان است، هر چند شخص در موقعیت ایمانی به سرنمی برد. تو گویی، چنین مؤمنی به زبان حال می گوید: هر چند اکنون هستی را عاری از ساحت قدسی می بینم و یا نمی دانم که هستی واجد ساحت قدسی هست یا نه، اما کاش هستی واجد ساحت قدسی باشد و روزی روزگاری مجددا موقعیت ایمانی را تجربه کنم. چنانکه در می یابم، « ندانم انگاری» و « خداناباوری دوستانه»، بر خلاف «خداباوری ستیزه گر» می توانند متضمن ایمان ورزی آرزومندانه باشند. برای آشنایی بیشتر با انواع ایمان ورزی به روایت نگارنده، نگاه کنید به جستار « پاکی آواز آیها: تاملی در اصناف ایمان ورزی» در این لینک.
[6] برای بسط این مطالب، نگاه کنید به مقالۀ «طرحواره ای از عرفان مدرن ۱»، در سپهر سپهری، تهران، نگاه معاصر، ۱۳۹۳.
[7] The problem of evil
[8] جان هیک، در اثر ذیل، به دلایل متعدد، از جمله نیافتن پاسخ قانع کننده برای مسئله شرّ، به سر وقت خدای غیر متشخص رفته و با استشهاد به آموزه های ادیان شرقی، از تلقی و مواجهه خویش با امر متعالی پرده برگرفته است:
John Hick, (2005) An Interpretation of Religion: Human Response to the transcendence, ( USA: Yale University Press), second edition.
[9] به عنوان مثال، سهراب سپهری ، مجتهد شبستری و جان هیک در آثار خویش از مواجهه با خدای پانتئیستیک و خدای وحدت وجودیِ غیر متشخص پرده برگرفته اند.
[10] اشاره به فقره ای از شعر زیبای «ماهیِ» احمد شاملو: « آه ای یقین گمشده ای ماهی گریز/ در برکه های آینه لغزیده تو به تو/ من آبگیر صافیم اینک به سحر عشق/ از برکه های آینه راهی به من بجو».
[11] اشاره به این بیت دل انگیز حافظ:
چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش − زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
در دیوان حافظ، از این سنخ ابیات که بیش از هر چیز از حیرت و تردید و توبرتو دیدن عالم حکایت می کند و از مقومات « رندی» است و طنین خیامی پررنگی دارد، باز هم می توان سراغ گرفت. به عنوان نمونه:
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر چو − که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود − زینهار از این بیابان وین راه بینهایت
برای آشنایی با نگرش و احوال اگزیستانسیل خیامی، به عنوان نمونه، نگاه کنید به:
داریوش شایگان، ” خیام: لحظه های برق آسای حضور” در پنج اقلیم حضور: بحثی دربارۀ شاعرانگی ایرانیان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۳، صفحات ۶۳-۴۳.
چند ماه پیش، در سخنرانی ای تحت عنوان ” حافظ وخیام”، شباهتها و تفاوتهای نگرش و سلوک معنوی حافظ و خیام به روایت خویش را به بحث گذاشتم. فایل صوتی آن سخنرانی در این لینک قابل دسترسی است.
[12] نقل از: محمد رضا شفيعي کدکني، حالات و مقامات م.اميد، تهران، سخن، ۱۳۹۰، صفحه ۱۵۳.
[13] نگاه کنید به پانوشت شمارۀ ۵.
[14] اشاره به فقره ای از شعر زیبای « مرثیه» شاملو: « نامت سپیده دمی است که بر پیشانی آفتاب می گذرد/ متبرک باد نام تو/ و ما همچنان/ دوره می کنیم/ شب را و روز را / هنوز را»
[15] ultimate concern
[16] برای آشنایی بیشتر با آراء پل تیلیش دربارۀ « دغدغۀ واپسین» و تلقی وی از « امر متعالی»، نگاه کنید به:
The Essential Tillich, F. Forrester Church (ed.), (USA: University of Chigaco Press 1999).
[17] نگاه کنید به :
محمد مجتهد شبستری، « سه گونه قرائت از سنت در عصر مدرنیته»، در تاملاتی در قرائت انسانی از دین، تهران، طرح نو، ۱۳۸۴، صفحات ۵۹-۲۸.
[18] سهراب سپهری، هشت کتاب، دفتر « صدای پای آب».
نگارنده در مورد خدا ناباوری ستیزه گر خیلی کم ارائه داده است و گویا اصلا وجود ندارد و به استدلال های آن نپرداخته است ؛ اینکه چرا کسی با خدا به ستیز برمی خیزد؟
ebrahjm / 04 December 2015
سوال اصلی فراگیتی ( متافیزیک ) و در نهایت سوال فلسفه :
” چرا اساسا یک چیز هست و نه هیچ “
“ Why are something and not rather nothing “
( Gottfried Wilhelm Leibniz )
بعد از کانت می بایست مسئله خدا، روح ( مسائل فراگیتی ) برای دباغ حل شده باشد.
کانت (1724 تا 1804 ) در مقدمه اثر معروف خود ” نقد خرد ناب ” اشاره می کند که این سرنوشت عقل و یا خرد انسان است که با سوال های مواجه می شود که نه می تواند به این سوال ها جواب بدهد و نه می تواند آن ها را رد کند. کانت اضافه می کند که خرد و یا عقل توانایی و قدرت جواب دادن یه این سوال ها را ندارند. منظور کانت از این سوال ها ( سوال در باره وجود خدا، روح و … ) سوال های هستند که رشته متافیزیک همیشه ( در تاریخ فلسفه ) مشغول بررسی آن ها بوده است . بدین ترتیب متافیزیک برای کانت بیشتر یک مسئله است تا تأملات معرفتی نظری (تئوری شناخت ) کانت حتا توصیه به آن عده ای از محققانی می کند که خود را با مسائل متافیزیکی مشغول کرده اند که دیگر به تحقیقات ( متافیزیکی ) ادامه ندهند. کانت حتا بطور جدی از غیر ممکن بودن جواب دادن به مسائل متافیزیکی سخن می گوید.
http://www.chubin.net/
امیرخلیلی / 05 December 2015
بادرود بر همه ايرانيان ، موضوع قابل جَرٌ و هنوز لايَنحلِّ همزيستي دين باور يا مومن با دين نا باور يا كافر در كنار يگديگر بدون نزاع ، ايا حل شدني و ممكن است ؟ ايا مومن ِ مسلمانيكه به احكام مربوط به كافر ، عمل نكند ، مومن است ؟ اگر بخواهد عمل كند و مومن و مقبول خداي خودش ، من باب مثال در اسلام ( الله ) قرار گرفته و از انعامش بهرمند گردد، بايد چگونه عمل كند ؟ ايا ميتواند همسايه كافر را بدين خود دعوت نكرد ه و او را با باورواعمالش رها كند ؟ ايا اگر از طرف كافر به او گفته شد تو مزاحمي و هر روز جلوي مرا ميگيري و باورت را بمن ارائه ميكني ، دين ستيز يا خداناباور خشن است ؟ ايا اگر قبول نكرد نبايد با قدرت قهريه ( ما اِستطعتُم مِن قوه ) هر قدرتي كه در توانايي است او را وادار به پذيرش كند ؟ اگر نكرد ايا هنوز مسلمان محسوب ميشود؟ اگر همسايه كافر مانع از اينگونه بخشهاي اوامر ديني همسايه مسلمان خود بشود ( ايا با دين او خشونت ورزيده ؟ يا از جان و مالِ خود و خانواده اش دفاع كرده ؟ ) اينها مختصري از پرسشهاي فراوان است كه با مباحث فلسفي پاسخ پذير نيستند و قوانين مدني كه بحث خود را دارد و نتيجتا مانع انجام فرايض گرديده و مورد غضب خدايان اسماني ميشوند ، مورد نياز ميگردنند . با پوزش . پاينده ايران ، سربلند ايراني .
كشكساب / 06 December 2015