محمد رحمانیفر، نویسنده و پژوهشگر آذربایجانی ساکن تبریز
مسائل مختلفی وجود دارند که میتوانند جامعه را برآشوبند، از اختناق سیاسی و مشکل گرانی و بیکاری گرفته تا مسائلی چون نبود ایمنی در جادهها یا آلودگی هوا.
در میان مجموعه مسائل موجود، مسائل قومی از درجه بالایی از حساسیت برخوردار هستند و مثلا میبیینیم که به اعتراضهای سریع و وسیع منجر میشوند. علت چیست؟ آیا این احتمال میرود که تنشهای قومی بقیه مسائل را تحتالشعاع قرار دهند؟
در شرایطی که عوامل مختلفی میتوانند موجب شکلگیری اعتراضات گسترده مردمی شوند، اعتراضات اخیر در شهرهای ترکنشین ایران برخی از تحلیلگران را در بهت و حیرت فرو برده است.
به نظرم آنها بیشتر از اینکه از شکلگیری اعتراضات اخیر شگفتزده شده باشند، از عدم شکلگیری اعتراضات مشابه در سایر مواردی که به زعم آنان بایستی چنین اعتراضاتی شکل میگرفتند و نگرفتند، دچار شگفتی شدهاند. نمونه بارز آن سکوت اغلب شهرهای ترکنشین در جریان اعتراضات خیابانی سال ۸۸ بود. در آن حوادث از نزدیک شاهد تحریک احساسات ترکان ایران بالأخص ترکهای آذربایجان و تبریز از طریق رسانههای مختلف فارسی زبان بودم ولی این تحریک احساسات نتوانست نتیجه بدهد و نتیجهاش عقیم ماندن اعتراضات مزبور بود.
در این میان تحلیلگرانی همچون صادق زیباکلام به این نتیجه رسیدند که تبریز دیگر غیرسیاسی شده است و فرزند خلف تبریزِ دوران مشروطه نیست. لکن درست در همان بحبوحه اعتراضات خیابانی سال ۸۸ و سکوت مردم تبریز، مسافرت عبدالله گل به تبریز با استقبال و شعارهای پرشور این مردم در فرودگاه تبریز و راسته کوچه (مقابل خانه مشروطیت تبریز) مواجه شد. امری که به هیچ وجه برای طرفداران جنبش سبز قابل توجیه و صد البته قابل قبول نبود. بنابراین احساس میکنم ریشه اصلی این شگفتی را باید در عدم آگاهی این تحلیلگران از شکلگیری گفتمانی کلان تحت عنوان گفتمان هویتطلبی مطالبهمحور در این خطه دانست. گفتمانی که اگرچه پدیدهای نوظهور تلقی میشود، ولی بیتردید ریشه در گذشته تاریخی این مرز و بوم دارد. به همین علت لازم میدانم هرچند به صورت کاملا مختصر به توضیح ریشههای تاریخی این گفتمان بپردازم.
پانفارسیسم به مثابه فرزند ناخواسته پانترکیسم و گفتمان هویتطلبی به مثابه فرزند ناخواسته پانفارسیسم: ماکس وبر جمله جالبی دارد به این مضمون که تاریخ نتیجه ناخواسته کنشگران آن است. جملهای که به نظر من در این خصوص کاملاً مصداق دارد. دلایل تاریخی در دست است که از اواخر قاجار مخصوصاً از دوران مظفرالدین شاه به بعد، امپراتوری عثمانی سعی کرد روابط خود با این سلسله را متحول سازد. صدور فرمان تدریس به زبان ترکی در مدارس آذربایجان از سوی مظفرالدین شاه قاجار به هنگام ترک استانبول و تلاش نافرجام امپراتوری عثمانی برای بازگرداندن احمدشاه به ایران با هدف جلوگیری از تغییر سلطنت در این کشور با وعده پشتیبانی مالی و نظامی از او را میتوان در همین راستا توجیه کرد.
در واقع پانفارسیسم علیرغم اینکه ریشههای تاریخی داشت و با ورود مدرنیته به ایران از سوی روشنفکران ایرانی با نقب زدن به تاریخ پیش از اسلام شکل میگرفت، به نوبه خود واکنشی بود در مقابل ترویج اندیشههای پانترکیستی از سوی محافل عثمانی و پسا عثمانی. البته القائات غربیها که بیشتر به منظور دور کردن ایران از عثمانی صورت میپذیرفت نیز در این میان نقش مهمی ایفا میکرد. از این منظر، میتوان گفت تغییر سلطنت و روی کار آمدن رضاخان در ایران به منزله پیروزی سیاست غربی و بالأخص بریتانیایی و همچنین شکست سیاست عثمانیها در این کشور بود.
اندیشههای پانفارسیستی با روی کار آمدن رضاخان و با پشتیبانی افرادی همچون محمدعلی فروغی تبدیل به یک نوع ایدئولوژی حکومتی گردید که حاصل آن تلاش بیوقفه برای از بین بردن تمامی تنوعات فرهنگی، قومی و ملی مردمان این سرزمین بود. شواهد تاریخی حکایت از رواج گسترده ترکیستیزی در عصر پهلوی اول و دوم دارند. به نحوی که در مواقعی حتی «حیدربابای استاد شهریار» هم امکان تجدید چاپ نمییابد. لکن این تنها زبان آذربایجان نبود که در دوره پهلوی به محاق رفته بود بلکه به موازات آن، اقتصاد و عمران این سرزمین که روزگاری به برکت ولیعهد نشینی وضعیت متمایزی داشت نیز در حال افول بود. در چنین زمینهای بارقههای حرکت ملی آذربایجان که من امروز آن را گفتمان هویتطلبی مطالبهمحور مینامم، در حال شکلگیری بود.
گفتمان هویتطلبی مطالبهمحور حرکت ملی آذربایجان در پسزمینه تاریخی خود تجربه تلخ و شیرینی همچون حکومت ملی آذربایجان را داشت و در عین حال تمام تجارب تلخ پس از آن را. این حرکت علیرغم اسمش به هیچ وجه یک حرکت ناسیونالیستی صرف نبوده و نیست، بلکه به دنبال احقاق تمام حقوقی است که با تشکیل حکومت پهلوی از دست داده است.
حرکتی که در شرایط اجتماعی-سیاسی کنونی شکل یک گفتمان هویتطلب مطالبهمحور را به خود گرفته بر آن است که با تکیه بر تمامی مؤلفههای هویتی ترکهای این مرز و بوم از جمله زبان، تاریخ، دین و آیین و سنن این افراد، هویت جدیدی برای این افراد تعریف نماید و در واقع آنها را با هویت واقعی خویش آشنا سازد و در عین حال حقوق انسانی آنها را مطابق با تمامی موازین حقوق بشری محقق سازد. مشاهده حوادث اخیر مناطق ترکنشین ایران از دایره تنگ کنشهای قومی صِرف یا تنشهای قومی، مشاهدهای خواهد بود توأم با خطای دید بسیار.
محور این حوادث صرفاً اعتراض به یک نمایش مبتذل تلویزیونی نبود بلکه فرصتی بود برای مطرح ساختن مطالبات عمده ترکزبانان ایران که به دلیل در اختیار نداشتن رسانه و نهادهای لازم، بالاجبار به طرح آنها در کف خیابانها پرداختند.
اعتراض آنها صرفاً متوجه یک برنامه تلویزیونی نبود، بلکه آنها در سطحی بالاتر با هر گونه مظاهر نژادپرستی به مخالفت برخاستند. موضوع تدریس به زبان مادری از اهم مطالباتی بود که در شعارهای خیابانی هم نمود یافت.
گفتمان هویتطلب مطالبهمحور ترکهای ایران بار دیگر نشان داد که در شرایط کنونی تنها گفتمانی است که علیرغم جو شدید امنیتی و فشار حاکم، توان بسیج مردم و طرح مطالبات خود در کف خیابانها را دارد. گفتمانی که صرفاً به جمعآوری امضا، صدور بیانیه و فعالیت در شبکههای اجتماعی اکتفا نمینماید، بلکه در سختترین شرایط ممکن، توان حضور در بطن جامعه را دارد.
شخصاً بر این باورم که این گفتمان هرگز در دایره مطالبات قومی/ملی محدود نخواهد ماند، بلکه با یافتن جایگاه اصیل خود که ضامن آن، قدرت مردمی و پشتوانه علمی-تجربی فعالان و کنشگران آن است، در آیندهای نه چندان دور به عنوان گفتمان سوم نقش عمدهای را در سپهر سیاسی این سرزمین ایفا خواهد کرد.
این گفتمان به دنبال تغییر مناسبات مرکز-پیرامون و گشایش فصل جدیدی تحت عنوان دمکراسی تکثرگراست. امری که یکی از لوازم تحقق آن خودآگاهی ملی/قومی پیرامونیان است و به همین خاطر گفتمان مزبور تا امروز بیشتر بر آگاهسازی ملل/اقوام پیرامونی متمرکز بوده است.