دومان رادمهر، فعال مدنی و عضو هیات مدیره نهاد حقوق بشری اهراز

دومان رادمهر

طنز اهانت‌آمیز برنامه “فیتیله”، بار دیگر خیابان‌های اصلی شهرهای ترک‌نشین را پر از اعتراض‌کنندگانی کرد که ضمن اعتراض به این برنامه، با شعارهای ضد نژادپرستی خواهان حقوق ملی-سیاسی خود بودند.

مرور تقویم اعتراضات ترک‌ها در سال‌های اخیر نشان می‌دهد که بسیج توده‌ای روز ۱۸ آبان، ادامه سلسله‌وار اعتراضاتی است که به بهانه‌های مختلف اما در راستای مطالبات اتنیکی انجام گرفته است. گردهمایی‌های قلعه بابک، تظاهرات به بهانه کاریکاتور روزنامه ایران، خشک شدن دریاچه اورمیه و این مورد آخر، نمودهای بارز این اعتراضات بوده‌اند.

سوالی که این استمرار پیش می‌کشد، این است که علت اینکه “مسائل قومی” بر‌ خلاف مسائل موجود دیگر از قبیل مشکلات اقتصادی و سیاسی می‌تواند مردم را به خیابان‌ها بکشاند، چیست؟

برای پاسخ به این سوال لازم است قبل از پرداختن به ویژگی‌های اعتراضات ملی- اتنیکی در آذربایجان، اندکی روی پدیده “بسیج توده‌ای مردم” و شرایطی که به اعتراض خیابانی منجر می‌شود تمرکز کنیم.

اعتراض توده‌ای پدیده‌ای مکانیکی نیست که تابع محتوم “شرایط عینی” باشد. بدین معنی که وجود شرایط عینی نارضایتی در مسائل مختلف حکماً به بسیج توده‌ای نمی‌انجامد. آن‌چه مهم است، چگونگی “تفسیر ذهنی” از شرایط عینی است که آن را برای مردم غیر‌قابل تحمل و آن‌ها را مجبور به واکنش می‌کند.

مشکلات مزمن اقتصادی، خفقان مستمر سیاسی و حتی نارضایتی دائمی از جنس مساله ملی هم به تنهایی آمدن مردم به خیابان‌ها را تضمین نمی‌کند. شرط اصلی واکنش جمعی، شکاف ناگهانی و غیر‌قابل قبول بین انتظارات مردم (ناشی از تفسیرهای ذهنی آن‌ها)، با آن چیزی است که در عمل اتفاق می‌افتد.

بررسی انقلاب‌های بزرگ تاریخ نشان می‌دهد بیشتر از اینکه فقر مزمن عامل انقلاب‌ها باشد، در روزهای منتهی به انقلاب یک گرانی و رکود غیر‌قابل انتظار بعد از یک دوره رفاه تجربه شده است. ناگفته پیداست که موضوع بحث ما جوامعی بسته مثل ایران است که را‌ه‌های ابراز اعتراض به مسائل مختلف محدود بوده و دست جامعه مدنی نیم‌بند آن برای تاثیر بر حاکمیت و اصلاح آن، تقریبا بسته است.

با این توضیح حال می‌توان با نگاهی بازتر به چرایی و چگونگی اعتراضات ترک‌ها در ایران با محوریت مسائل ملی-اتنیکی به طور عمومی، و اعتراضات ۱۸ آبان به طور خاص پرداخت. عواملی که در ایجاد و هدایت آن تفسیر ذهنی دخیل هستند را می‌شود به طور خلاصه این چنین دسته‌بندی کرد:

نقش جامعه مدنی آذربایجان: برای این‌که بتوان در مورد واقعه‌ای حساسیت‌زایی کرده و تفسیر ذهنی لازم حول آن را در توده مردم ایجاد کرد، فعالان و ابزارهایی لازم است. بدون شک، جریان اصلی جامعه مدنی آذربایجان، جریان موسوم به “حرکت ملی آذربایجان” است که فعالیت‌های آن‌ها عمدتا حول محور حقوق فرهنگی و سیاسی ترک‌هاست.

اگرچه بایکوت رسانه‌های فارسی زبان از یک طرف و از طرف دیگر، مدنی و غیر خشن بودن این جنبش جذابیت خبری آن را برای رسانه‌های خارجی کم کرده است، ولی حوادث ۱۰ سال اخیر منطقه نشان می‌دهد که این جنبش، قدرت بلا‌منازع اجتماعی در جامعه آذربایجان است.

گستردگی و نفوذ این جنبش در طبقه متوسط و پایین جامعه آذربایجان در شکل‌دهی سریع افکار عمومی و سازماندهی آن بسیار موثر عمل می‌کند. از نقطه نظر ابزاری نیز، دستاوردهای دنیای ارتباطات از جمله شبکه‌های اجتماعی از سوی جنبش به نحو کارآمدی مورد استفاده قرار می‌گیرد که نیاز به رسانه‌های دیگر را تا حدودی برطرف می‌سازد.

این‌که چرا جامعه مدنی آذربایجان بیشتر به مسائل ملی-اتنیکی اهمیت می‌دهد و نه مسائل دیگر، از حوصله این مقال خارج است. با این حال توضیح کوتاهی در این مورد لازم است.

قبل از هر چیز نباید فراموش کرد که گفتمان ملی-هویتی در آذربایجان، خود محصول تاثیر انقلاب اینفورماتیک به مساله هویت در عصر جدید است. ظهور جنبشی با این مشخصات نتیجه تفسیر و تحلیل روشنفکران معاصر آذربایجان از تحولات منطقه‌ای و تجربیات تاریخی جامعه آذربایجان است. اگرچه اعتراضات مربوط به خشک شدن دریاچه اورمیه نیز بخشی از رزومه این جنبش بوده است، با این همه یکی از ضعف‌های جنبش که از سوی فعالان خود جنبش هم به آن انتقاد می‌شود، عدم توجه کافی به مسائل دیگر از جمله مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم است. در اصل رویکرد جنبش به مسائل اقتصادی هم در قالب نظریه تبعیض و محرومیت نسبی است که به نوعی زیر چتر مساله ملی قرار می‌گیرد.

نکته دیگر که باید مورد توجه قرار گیرد این است که جنبش آذربایجان تا‌کنون به همکاری با سایر جنبش‌ها (به اصطلاح سراسری) تمایلی نداشته است. علت این مساله هم عدم رسمیت‌دهی به خواسته‌های جنبش از سوی دیگر جنبش‌ها و تجربه شکست از منظر دستیابی به حقوق ملی در انقلاب‌ها و جنگ‌های گذشته در مقایسه با هویت حاکم (فارسی) است. تحلیل فعالان جنبش اکثرا این‌گونه است که در صورت همکاری در چنین شرایط نابرابر، هر گونه دستاوردی از محل هزینه آنان، همچون گذشته توسط هویت حاکم مصادره شده و هیچ تغییری در جایگاه ترک‌ها در ایران به‌وجود نخواهد آمد.

شرط عینی “اهانت به ملیت”: اگرچه اکثر شعارها و پلاکاردها در اعتراضات مذکور تاکید بر هویت “ترکی” ترک‌های ایران (نه فارسی و نه آذری)، رسمیت زبان ترکی در ایران و آزادی زندانیان سیاسی ترک بوده است، ولی علت حضور توده مردم در این اعتراضات “اهانت به شعور” آن‌ها از سوی ارگان‌های دولتی بوده است.

هنر جامعه مدنی آذربایجان این است که حادثه عینی “اهانت” را با مهارت به بی‌عدالتی ساختاری موجود در سیستم قدرت و فرهنگ نژاد‌پرستانه موجود -که در حقیقت زیربنای این قبیل اهانت‌ها هستند- گره می‌زند و واکنش عموم را در مسیر خواسته‌های بنیادی‌تر هدایت می‌کند.

در مقابل نیز، بنگاه‌های تبلیغاتی-امنیتی که خواهان حفظ سیستم موجود هستند، سعی می‌کنند تمام این اعتراضات را در “بهانه آن” خلاصه کنند و با ماست‌مالی خواسته‌های اصلی، قضیه را موقتا فیصله دهند.

در کنار جهت‌دهی به واکنش عموم که از سوی جامعه مدنی مدیریت می‌شود، خود عنصر “اهانت به ملیت” ویژگی‌هایی دارد که برخلاف دیگر نارضایتی‌ها، واکنش به آن از سوی توده مردم به نوعی منطقی و حتمی است.

“اهانت”‌های معمول غالبا آن‌قدر ساده و عریان هستند که نیازی به تحلیل‌های پیچیده برای درک آن نیست. به‌علاوه واکنش در برابر اهانت هم در فرهنگ و هنجارهای اجتماعی مردم مشروع است و جایی برای تردید در مورد آن وجود ندارد. در اصل همین ویژگی “اهانت” است که برخلاف نارضایتی‌های روزمره، آن را غیر‌قابل پذیرش می‌کند. ویژگی دیگر “اهانت به ملیت” اشتراک ملیت در تمام اقشار ترک‌ها، از روشنفکر تا توده مردم است که فقیر و غنی را شامل شده و آن‌ها را تقریبا در یک سطح درگیر می‌کند.

عدم یکپارچگی در بدنه حاکمیت: از جمله عواملی که نقش تعیین کننده‌ای در جرات مردم به اعتراضات خیابانی دارد، عدم انسجام حاکمیت در برخورد قهری با آن است. این درست است که برخورد خشن پلیس و نیروهای لباس شخصی را در این اعتراضات شاهد بوده‌ایم، اما حضور ترک‌ها دست‌کم در رده‌های میانی حاکمیت که به نحوی از انحا با اعتراض‌کنندگان اظهار همدردی می‌کنند، جرات اعتراض را در توده مردم بسیار بالا می‌برد. این مساله بیشتر منوط است به جمعیت بالای ترک‌ها در ایران که حاکمیت را برای جلوگیری از مشروعیت‌زدایی بیشتر به آن مجبور می‌کند و از طرف دیگر، علاوه بر نفس مساله “اهانت” که متوجه خود آن‌ها هم هست، تبعیض سیستماتیک موجود که ظاهرا بر خلاف شعار ایرانیت-اسلامیت حاکمیت است، باعث می‌شود نه فقط در مورد اعتراضات، بلکه در برخوردهای روزمره با فعالان هم مسئولان میانی با آن‌ها همدردی کنند.

علاوه بر سه عامل فوق که به آن‌ها اشاره شد، ضعف گفتمان‌های به اصطلاح سراسری در پوشش مطالبات ترک‌ها و همچنین تکراری و بی‌ثمر بودن وعده و وعید‌هایی که از مرکز به گوش می‌رسد، نوعی ناامیدی را در مناطق پیرامونی ایران باعث شده است که آن قشر از جامعه مدنی این مناطق که خود را جدای از جنبش ملی-هویتی می‌دانند، عملا در جذب توده مردم ناموفق باشند.