آنچه در زیر میخوانید بخش نخست مجموعهای از پنج گفتوگو درباره ترور فعالان حزبهای کردستان ایران است.
اوج ترورها فعالان کرد در دهه ۱۹۹۰ است. لیستی که در این لینک در دسترس است، حاوی اسامی بخشی از ترور شدگان است. این لیست هنوز تکمیل نشده است. بخش بزرگی از ترورها در اقلیم کردستان (عراق) صورت گرفته است.
تعداد زیادی از فعالان کُرد و اعضای احزاب کُردستان ایران در اقلیم کُردستان توسط جمهوری اسلامی ترور شدهاند. شاهد علوی روزنامه نگار و تحلیل گر سیاسی در گفتگو در این باره ضمن انتقاد از حکومت اقلیم کُردستان در رابطه با زمینه مناسب برای تبهکاری در محدوده اقلیم میگوید: « دولت نامسئول در اقلیم کُردستان کمک لجستیکی و فضای امن و مناسبی برای ترور فعالان سیاسی کُرد توسط جمهوری اسلامی فراهم کرده بود. البته مسئله دیگری که به اجرای نقشه ترورها کمک میکرد فقر و محرومیت اقتصادی گستردهای بود که در کُردستان عراق وجود داشت. فقری که اجیر کردن مزدور برای انجام ترورها را برای دستگاه اطلاعاتی ایران آسان میساخت.»
علوی همچنین میگوید: « شدت گرفتن ترور در کردستان عراق را اما به صورت مبنایی باید به فلسفه سیاسی جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با نیروهای اپوزیسیون ارجاع داد. فلسفهای که بر مبنای آن کشتن مخالفان شرعا و بنا بر “مصالح عالی نظام” امری مشروع است و هر زمان امکانش فراهم باشد توسل به آن ضروری است.»
در اظهار نظرها پیرامون وقایع ناگوار در اقلیم کردستان بر نقاط ضعف احزاب کُردستان ایران نیز که آنها را آسیبپذیر میکند، دست گذاشته میشود. جمهوری اسلامی با استفاده از آنها توانسته تعداد زیادی از نیروهای احزاب کُردستان ایران را ترور کند. شاهد علوی این نقاط ضعف را به درونی و بیرونی تقسیم میکند. «مشکلات مالی احزاب، محصور بودن نیروهایشان در اردوگاهها و ناگزیر بودن آنها به خروج از اردوگاه برای انجام کارهای روزانه» نقاط ضعف درونی هستند. جنبه بیرونی آسیبپذیری گروههای کرد ایرانی از نظر شاهد علوی به طور مشخص به استقرار این احزاب در منطقهای برمیگردد که حکومت وقتش با برنامهریزان ترور همکاری میکند.
اما چگونه میتوان به جمهوری اسلامی فشار آورد تا دیگر نتواند به ترور مخالفین خود دست بزند؟ این تحلیلگر سیاسی کُرد با اشاره به اینکه ماهیت ایدئولوژیکی نظام جمهوری اسلامی برای کشتن مخالفان توجیه شرعی دارد و آن را ترور نمیداند، میگوید: «دشوار بتوان گفت جمهوری اسلامی ترور را به مثابه “روشی مشروع” برای کنار گذاشتن مخالفان سیاسی به طور کلی کنار بگذارد زیرا توجیهات ایدئولوژیک قوی برای این کار دارد. لذا برای توقف دائم و مطمئن ترورهای سیاسی حکومتی چارهای جز کنار زدن نظام جمهوری اسلامی نداریم. اما برای تعلیق کردن این ترورها و به عنوان راهی میانه میتوان به اصل هزینه و فایده برگشت و به شیوههای مختلف تلاش کرد تا هزینه ترورهای سیاسی را برای جمهوری اسلامی به حدی بالا برد که این نظام قادر به پرداخت هزینه آن نباشد و بنا بر همان “مصالح عالیه نظام” (اسم رمز هرگونه نرمش سیاسی در جمهوری اسلامی) اجرای سیاست معلق شود.»
گفتوگو با شاهد علوی، روزنامه نگار و تحلیلگر سیاسی
■ سوسن محمدخانی غیاثوند: رسانههای گروههای مخالف میگویند که یکی از روشهای جمهوری اسلامی برای حذف صدای مخالفان سیاسی کُرد، ترور آنها بوده است. به عنوان مقدمه لطفا توضیحی درباره این ترورها بدهید و اینکه آیا آمار دقیقی از فعالان کُرد ترور شده توسط جمهوری اسلامی دارید؟
ترور سیاسی به عنوان حرکتی مشروع برای از کار انداختن مخالفت و از کار انداختن اپوزیسیون، همزاد جمهوری اسلامی ایران است و این نظام در مقام تاکتیک و استراتژی همیشه به آن متوسل شده است. البته میدانیم که ترور به طور کلی جزئی از تاریخ زندگی سیاسی بشر است و ترور نیروهای مخالف و یا مستعد مخالفت در آینده، برای زمانی طولانی، همچون گامی ضروری برای حفظ قدرت و تثبیت حکومتها، مورد اقبال انواع نظامهای سیاسی بوده است.
البته در دوران معاصر، این روش تقبیح شده است و توسل آشکار به آن برای نظامهای سیاسی منتخب و یا دمکراتیک غیرممکن و یا دستکم بسیار دشوار شده است. اما هنوز هم در بعضی نظامهای سیاسی از این روش استفاده میشود. ترور متهمان به عضویت یا مسئولیت در سازمانهای جهادی بنیادگرای اسلامی به دست امریکا در خارج از مرزهای این کشور و با استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین از جمله موارد کاربرد این روش در دنیای معاصر است.
جمهوری اسلامی هم، چنانکه گفته شد، به طور گسترده از این روش استفاده کرده است و البته بر خلاف امریکا، به ترور نه فقط برای حذف متهمان به اقدامات تروریستی که برای حل نهایی مسئلهٴ هر نوع مخالفت سیاسی توسل جسته است. باید گفت نظام جمهوری اسلامی در تاریخ معاصر، یک نمونه منحصر به فرد و بی رقیب در زمینه ترور مخالفین سیاسی در داخل و خارج از کشور است. جمهوری اسلامی در زمینه ترور خارجی حتی با نمونههایی که ما در کره شمالی فعلی و عراق زمان صدام با آنها مواجه شدهایم، قابل مقایسه نیست. جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام سیاسی مستقر، در زمینه توسل به ترور درون مرزهای سیاسی که در آن اعمال قدرت میکند هم کاملا استثنایی است. نظامهای استبدادی و غیر دمکراتیک معمولا، مخالفان سیاسی خود را بازداشت و پس از تشریفات قانونی مخدوش و نمایشی به اعدام یا زندان محکوم میکنند، اما جمهوری اسلامی حتی درون کشور نیز برخی از مخالفان خود را به صورت مخفی و به شیوه ترورهای خارج از کشور از میان برداشته است.
اما در پیوند با قسمت دوم پرسش شما؛ تا جائی که من میدانم آمارهای متفاوتی از ترورهای سیاسی جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور ارائه شده است. درباره ترورهای داخل کشور چه مواردی که نیروهای اطلاعاتی فرد را بازداشت کرده و کشتهاند و در مورد سرنوشتش به خانواده قربانی هیچ اطلاعی ندادند و چه مواردی که مخالفان ربوده شده و سپس به قتل رسیدهاند مطالعات پراکندهای انجام شده است. نشریه “ایران فردا”، زمانی که بحث افشای قتلهای زنجیرهای سال ۷۷ داخل کشور گرم بود، در سلسله یادداشتهایی از دستکم ۱۸۰ فعال سیاسی مخالفی سخن میگفت که از اواخر دهه شصت تا میانه دهه هفتاد در شهرهای مختلف ایران ربوده و سپس سر به نیست شده بودند و عمدتا از زندانیان سیاسی جان به در برده از کشتار ۶۷ بودند.
اما جدای از آن دسته از ترورهای خارج از کشور که چهرههای سرشناس و یا کمتر شناخته شده سیاسی اپوزیسیون را عمدتا در اروپا هدف قرار داده، باید به ترورهایی وسیعی اشاره کرد که جمهوری اسلامی در اقلیم کردستان عراق انجام داد و خوب هدف اصلی این پژوهش شما هم همین مورد اخیر است.
در ترورهایی که در اقلیم کردستان انجام شد، رهبران، کادرهای سیاسی و نظامی و تشکیلات علنی خارج از کشور دو حزب کردستانی دمکرات و کومله هدف ترورها قرار گرفتند. چنانکه من دیدهام هر دو حزب مزبور آمارهایی از قربانیان خود منتشر کردهاند اما فکر میکنم تا کنون کار پژوهشی جدی در این باره انجام نشده است. البته من نمیدانم این آمارها هم چقدر دقیق است و آیا آمار قربانیانی که کادرها و یا اعضای پیشین این احزاب بودند و در شهرهای اقلیم کردستان به صورت مستقل زندگی میکردند را هم شامل میشود یا نه.
اما در هر صورت، از فردای روزی که اقلیم کردستان به صورت دوفاکتو موضوعیت یافت و مناطق کردستانی عراق که بالاتر از مدار ۳۲ درجه قرار داشتند از کنترل حکومت مرکزی عراق خارج شد، ترور اعضای کومله و دمکرات به دست جمهوری اسلامی شروع شد. اکثریت مطلق این ترورها در منطقه تحت کنترل اتحادیه میهنی، یکی از دو حزب کنترل کننده اقلیم کردستان، انجام شد و عاملان آن هم در هفتههای آغاز ترور، ماموران اطلاعاتی و مزدوران اعزام شده از ایران بودند و سپس به تدریج و تقریبا به طور کامل این ترورها به دست مزدوران محلی (شهروندان عادی و معدودی از کادرهای سیاسی و نظامی احزاب کردستانی عراق) انجام میشد.
این ترورها البته کور بود و به تعبیر دقیقتر بازتاب دهنده نگاه جمهوری اسلامی به ترور به مثابه راه حل نهایی مسئله اپوزیسیون بود. به این معنا که این ترورها لزوما رهبران یا کادرهای سیاسی یا نظامی مؤثر این احزاب را هدف نمیگرفت. هر عضو اصلی یا هوادار فعال این احزاب و یا اعضای خانواده آنها هدفهای مشروع این ترورها به حساب میآمدند و تنها تفاوت آنها از نظر دستگاه ترور جمهوری اسلامی، دستمزدی بود که برای ترور آنها پرداخت میشد. قربانی هر چه شناختهتر، دستمزد عملیات بیشتر. طرفه آنکه برای افراد شناخته نشده، هواداران و یا کادرهای کناره گرفته که خبر ترورشان به دلیل بی اطلاعی احزاب، از رسانههای آنها منتشر نمیشد، گرفتن عکس و ویدیو از جنازه قربانی و یا تحویل سر او، شرط پرداخت دستمزد تعیین میشد.
■ وقتی درباره ترور فعالان سیاسی کرد در اینترنت جستجو میکنیم به نامهای مشخصی مثل دکتر قاسملو، دکتر شرفکندی و صدیق کمانگر و چند چهره دیگر میرسیم. بقیه فعالان ترور شده فقط عدد و شماره هستند و از سوی احزاب کرد تلاشی برای تبدیل این اعداد به چهره نشده است. دلیل کم توجهی احزاب کرد نسبت به رسانهای کردن این ترورها چیست؟
این کم توجهی دلایل متعددی دارد. به نظرم، عامل نخست را باید به ساختار این احزاب برگرداند. این احزاب سنتی، احزاب کوهستان، یعنی احزاب مبارزه و جنگ چریکی هستند. احزاب سنتی کردستان ایران هنوز نتوانستهاند خودشان را به طور مؤثری با وضعیت سیاسی پسا مبارزه چریکی (خهباتی شاخ) و الزامات فعالیت حزبی شهری در دوران معاصر وفق دهند.
برای بهره بردن از فضای رسانهای و امکانات ارتباطی با دنیای بیرون (تلویزیونهای ماهوارهای، وبسایتهای اینترنتی و شبکههای اجتماعی) داشتن ذهنیت مدرن سیاسی ضروری است که الزامات این دنیا را به خوبی درک کند، ابزارهای آن را بشناسد و همچنین شیوههای استفاده مؤثر از این ابزار را بلد باشد.
اما این ساختار غیر روزآمد خود معلول مشکلات درونی این احزاب است، مشکلاتی که اساسا امکان گام برداشتن به سوی تحولات ساختاری را از آنها سلب میکند. انشعابهای متعدد درون این احزاب که متاثر از درگیریهای آنها با مسئله قدرت درون حزبی است را هم باید شاه کلید این مشکلات دانست. تنگناهای مالی و تکنیکی این احزاب و واقعیت آسیب زای تداوم اردوگاه نشینی این احزاب برای سالهای طولانی را هم باید به عوامل فوق افزود. البته فاکتورهای بیرونی هم در این وضعیت دخیل هستند.
■ آمار ترورها در یک مقطع زمانی خیلی بالا بود. فکر میکنید چه چیزی به جمهوری اسلامی این جرات را داد که بدون نگرانی از واکنش جامعه بین الملل و افکار عمومی و نیز بدون واهمه از تخریب چهرهاش دست به ترور مخالفان خودش در خارج از مرزهای ایران بزند؟ همچنین در مورد ترورها در کردستان عراق لطفا توضیح بدهید جمهوری اسلامی چگونه از احزاب اقلیم کُردستان در آن مقطع زمانی برای فشار آوردن به احزاب کردستان ایران و ترور فعالان کُرد استفاده کرده است؟
در تحلیل چرایی شدت گرفتن ترورها در آن مقطع خاص، باید هم وضعیت سیاسی ایران در آن دوره، هم شرایط بین الملل و هم وضعیت خاص منطقهای را که بیشترین میزان ترور در آن انجام شده است در کنار هم دید.
در عصر رفسنجانی و “توسعه اقتصادی دولت محور”، نفسِ وجود مخالفان سیاسی از کشتار ۶۷ جان به در برده و روشنفکران منتقد در داخل کشور و اپوزیسیون نیمه جان فعال در اروپا و پتانسیل مقاومت موجود در احزاب کردستانی، زخمی باز بود که باید به فوریت و بیش از خطرناک شدن درمان میشد. شاید بتوان تعبیر الهیات شکنجه را از محمد رضا نیکفر وام گرفت و گفت در چارچوب الهیات ترور که آن را باید همچون فصلی از الهیات شکنجه در نظر گرفت، حکومت اسلامی اصولا ترور مخالفان، منتقدان و به کلی “دیگران” نظام اسلامی را امری مقدس میپندارد و در دوران پسا جنگ/پسا خمینی به طور خاص برای تثبیت قدرت مرکزی توسل به این امر مقدس به ضرورتی اجتناب ناپذیر بدل میشود.
همه صداهای مخالف، همه امکانهای مقاومت و همه گروههای متفاوت باید حذف میشدند. قتلهای زنجیرهای از همان فردای اعدامهای ۶۷ شروع شد و تنها در دوران خاتمی بود که قتل چند روشنفکر، نویسنده و چهره سیاسی به فاصله کوتاهی پشت سر هم، متاثر از گشایش اندکی که در فضای سیاسی و رسانهای جامعه ایجاد شده بود، افکار عمومی را حساس کرد و در نهایت پس از اعلام رسمی انجام ترورها به دست ماموران امنیتی رده بالا، توسل به ترور در داخل در مورد چهرههای شناخته شده به طور موقت تعلیق شد.
اما شرایط بینالمللی هم که بیش از ترورهای داخلی عاملی اثرگذار بر انجام ترورهای خارجی جمهوری اسلامی است در این دوره برای جمهوری اسلامی مساعد است. توازن منفی قدرت بین الملل در غیاب اتحاد جماهیر شوروی مختل شده است و ضرورتهای ایدئولوژیک جنگ سرد رنگ باخته است. اروپا که در آن سالها میزبان اکثر ترورهای انجام شده به دست ماموران جمهوری اسلامی بود به دلیل اهمیت بازار بزرگ ایران در دوران بازسازی خرابیهای جنگ و توسعه مطابق با الگوهای بانک جهانی، چشمش را بر ترافیک تروریستها میبندد و همین کار ماموران “تروهای مقدس” را برای حذف مخالفان در کشورهای مختلف اروپایی از قبرس تا اتریش آسان میسازد.
اما ترور دکتر شرفکندی و همراهانش در رستوران میکونوس و اسناد و شواهدی که بعدا در جریان رسیدگی به این پرونده در دادگاه ارائه شد، کار را برای ایران دشوار کرد. حکم دادگاه میکونوس در فروردین ۷۶ و متهم کردن مقامات رده بالای ایران به آمریت در این ترور، درگیر شدن افکار عمومی اروپا با این موضوع، فراخواندن سفرای ۱۵ کشور اروپایی از تهران در اعتراض به انجام این ترورها و در نهایت تغییر دولت در تهران، ادامه ترورها در خارج از کشور را برای جمهوری اسلامی بسیار پر هزینه میسازد و ترورهای خارجی جمهوری اسلامی در اروپا تعلیق میشود.
وضعیت بین الملل چنانکه توصیف شد بر انجام ترورهای جمهوری اسلامی در اقلیم کردستان عراق نیز مؤثر بود. اوج ترورها در اقلیم کردستان هم در دهه ۹۰ میلادی بود. اما وضعیت خاص اقلیم کردستان عامل دیگری است که بر انجام ترور در آنجا مؤثر است. فرض اقلیم کردستان همچون حیاط خلوت امن سازمانهای امنیتی ایران، موجب شده بود که شدت و حجم این ترورها در این منطقه، در دهه نود میلادی و در بستر مناسب داخلی و بینالمللی به طرز شگفت آوری بالا باشد.
ما در آن مقطع در اقلیم کردستان عراق شاهد یک وضعیت نابسامان سیاسی هستیم. فقدان یک حکومت صاحب صلاحیت قانونی در سراسر اقلیم کردستان و اختلاف سیاسی دو حزب اصلی صاحب قدرت در آنجا که در نهایت منجر به بروز جنگ خونینی نیز بین آنها شد، حضور اطلاعاتی، نظامی و سیاسی کشورهای مجاور در اقلیم را بسیار آسان ساخته بود.
استقرار اردوگاهها و دفاتر اصلی احزاب دمکرات و کومله در منطقه تحت کنترل اتحادیه میهنی در شهرهای سلیمانیه و کویه را هم، به واسطه رابطه نزدیک و پیچیده اتحادیه میهنی با جمهوری اسلامی، باید به عنوان عامل مؤثر در تشدید ترورها در نظر داشت. اتحادیه میهنی در آن مقطع ارتباط تنگاتنگ مالی و امنیتی با جمهوری اسلامی داشت و همچنانکه رهبران این حزب عملا چشم خود را بر حضور گسترده نیروهای اطلاعاتی ایرانی، مزدور گیری آنها و انجام ترورها در منطقه تحت کنترل خود بسته بودند و در چند مورد هم ماموران امنیتی و تروریستهای بازداشت شده توسط مردم یا احزاب دمکرات و کومله را با احترام به ایران عودت داده بودند، برخی از کادرهای این حزب در ردههای پائینتر نیز با نیروهای امنیتی ایرانی و عوامل ترور همکاری مستقیم داشتند.
علاوه بر وزارت اطلاعات، قرارگاه حمزه سپاه که فرماندهی آن در ارومیه مستقر است به نیابت از سپاه قدس در کردستان عراق فعال بود. معاونت اطلاعات عملیات این قرارگاه مسئولیت برقراری ارتباط، توزیع پول بین مزدوران و یا افراد و چهرههای وابسته را بر عهده داشت.
میدانیم که در همان زمان این ارتباط چنان تعمیق شد که با همراهی اتحادیه، تیپی از سپاه پاسداران وارد عمق خاک کردستان عراق شد و پایگاه و اردوگاه حزب دمکرات را، که نزدیک شهر کویه واقع شدهاند، زیر آتش مستقیم توپخانه گرفت.
البته در پرسش از چرایی شدت گرفتن ترورها در اقلیم کردستان، باید مسئله دیگری را هم مدنظر داشت. فقر گسترده در اقلیم کردستان در آن زمان خاص، در حدی که مردم واقعا برای تامین نان شب و سیر کردن شکمشان مشکل داشتند، یافتن مزدور ارزان قیمت برای انجام عملیاتهای ترور را برای دستگاه ترور جمهوری اسلامی آسان کرده بود. بسیاری از مزدورانی که مسئولیت ترور کادرها و پیشمرگههای احزاب دمکرات و کومله را بر عهده میگرفتند، شهروندان عادی بودند که از سر ناچاری و فقر دست به این کار میزدند.
به این ترتیب، اگر بخواهم جمعبندی کنم باید بگویم حکومتی که ترور مخالفان و منتقدان را امری مقدس میداند در یک شرایط مساعد بینالمللی و در منطقه جغرافیایی که مامورانش برای انجام عملیات تروریستی، امنیت، پشتیبانی لجستیک و مزدور کافی دارند، قاعدتا با اشتیاق زیاد درگیر عملیات ترور میشود. در واقع به نظرم میرسد هر زمان که ماشین ترور کم کار یا متوقف میشود باید پرسید جمهوری اسلامی چرا ترور نمیکند و به دنبال دلایل و زمینههایی گشت که امکان ترور را از جمهوری سلب کرده است.
■ اشاره کردید به موقعیتی که میکونوس پیش آورد و اسناد زیادی که در آن زمان توسط نیروهای بریده از اطلاعات به دادگاه ارائه و اتحادیه اروپا در آن مقطع تحت فشار افکار عمومی ناچار شد روابطش را با ایران محدود کند. شما این مسئله را در توقف ترورها مؤثر دانستید. آمار ترورها − مشخصا تاکیدم بر ترور فعالان کُرد است − از ۱۹۹۸ به بعد پایین آمده است. غیر از مواردی که اشاره کردید چه چیز دیگری فکر میکنید باعث کاهش آمار ترورها توسط جمهوری اسلامی شده است؟
با پایان دولت دوران سازندگی و ترور، دولتی روی کار آمد که خودش را اصلاح طلب میدانست. چنانکه گفتم یکی از اهداف اعلام شده دولت خاتمی تنش زدایی در روابط با جهان خارج بود و اصولا فضای مناسب ترور در اروپا هم از جمهوری اسلامی سلب شده بود. تغییرات در مدیریت وزارت اطلاعات و تلاش دولت برای سلب اختیار از سپاه در سیاست خارجی منطقهای ایران در کنار تلاش این دولت برای پاک کردن دامن خودش از اتهام مشارکت در قتلهای زنجیرهای همه کاستن از شدت ترورها در اقلیم کردستان مؤثر بود. این نکته را هم از یاد نبریم که دادگاه میکونوس، دادگاه بررسی ترور رهبران حزب دمکرات بود و در شرایطی که رهبر و مقامات عالی رتبه جمهوری اسلامی به آمریت در این کشتار متهم شده بودند، ادامه ترور کادرهای همین حزب در کردستان عراق به شیوه پیشین، هزینه زیادی را به جمهوری اسلامی تحمیل میکرد که دولت خاتمی و البته کلیت نظام در آن شرایط مایل به پرداخت آن نبود.
دولت خاتمی میدانست که پیش بردن سیاست تنش زدایی جز از رهگذر متوقف کردن ترور مخالفین ممکن نخواهد شد. اصلاح طلبان حاکم به این نتیجه بدیهی رسیده بودند که غیر ممکن است شعار تنش زدایی بخشی از حکومت (دولت) مؤثر واقع شود، وقتی بخشی دیگر از همان حکومت (نهادهای امنیتی و سپاه) دست اندر کار کشتن مخالفین است. تحمیل این جمعبندی به همه ارکان حکومت از سوی دولت را باید یکی از فاکتورهای مهم در تصمیم تعلیق ترورهای جمهوری اسلامی در خارج از کشور دانست.
■ چرا جمهوری اسلامی، احزاب کُرد مخالف را تروریست معرفی میکند اما نسبت به تروریست دانستن خودش، علیرغم داشتن اینهمه سابقه ترور، حساس است؟ از طرف دیگر چرا جمهوری اسلامی موفق تر بود در معرفی احزاب کرد به عنوان تروریست اما همین احزاب نتوانستند ماهیت تروریستی نظام جمهوری اسلامی را آنطوری که باید به دنیا معرفی کنند؟
خوب این را شاید بیش از هر چیز باید به این خصوصیت بشر ارجاع داد که صفات منفی را به دشمناش منتسب میکند و میکوشد خودش را از همه صفات منفی بری نشان دهد. حکومتها هم برساخته انسانها هستند و همین خصوصیات را در ساختار خود بازتاب میدهند. فراموش نکنیم که جمهوری اسلامی هرچند ترور مخالفین را امری مقدس به شمار میآورد اما به دلیل غلبه گفتمانی که ترور را امری غیر اخلاقی و غیر قانونی میداند، قاعدتا در فضای عمومی فیگوری متفاوت میگیرد و حتی خود را قربانی ترور معرفی میکند.
حکومتها تا جایی که بتوانند خطاهایشان را لاپوشانی میکنند و میکوشند خودشان را در برابر افکار عمومی، رسانههای مستقل، نهادهای جامعه مدنی و البته نیروهای اپوزیسیون بری از هرگونه اشتباه نشان دهند. جمهوری اسلامی هم تابع همان قاعده کلی نظامهای سیاسی است اما چون نظامی دمکراتیک نیست و جز در مورد پیروانش نگرانی درمورد تخریب وجههاش در نزد افکار عمومی و یا مخالفان و منتقدانش ندارد آنها را برای توجیه حذفشان از صحنه زندگی سیاسی و اجتماعی تروریست میخواند و خودش را هم از اتهام تبرئه میکند.
اما در پیوند با قسمت دوم پرسشتان باید بگویم که بخشی از موفقیت جمهوری اسلامی و عدم موفقیت مخالفانش به مناسبات قدرت در دنیا برمی گردد. همیشه این دولتها هستند که به عضویت کنوانسیونها، سازمانها و دادگاههای بینالمللی در میآیند. دولتها به تبع دولت بودنشان به منابع و روابطی در دنیا دسترسی دارند که سایر نهادهای غیر دولتی عمدتا از آنها محروم هستند و به همین دلیل بیشتر میتوانند گفتمان خودشان را ترویج کرده و برایش هوادار پیدا کنند. حتی امروزه نیز و با وجود شرکتهای خیلی بزرگ و شبکههای اجتماعی بسیار قدرتمند، هنوز هم عموما حکومتها ثروتمندترین و قدرتمندترین نهادهای دنیا هستند.
اما در مورد دو حزب دمکرات و کومله، پیشتر هم اشاره کردم که محدودیت منابع مالی، اردوگاه نشینی و ساخت سنتی این احزاب عوامل اختصاصی هستند که موجب میشوند این احزاب در این زمینه نیز چندان دستاوردی نداشته باشند. اما تمام اینها به این معنا نیست که در نزد بخش مؤثری از افکار عمومی جهانی، نهادهای حقوق بشری و حتی حکومتهای دیگر دنیا، جمهوری اسلامی را به عنوان حکومت ترور یا حکومت حامی تروریستها نمیشناسند.
■ احزاب کُرد چه نقاط ضعفی داشتند که جمهوری اسلامی ایران توانست تعداد زیادی از نیروهایشان را ترور بکند؟
بزرگترین نقطه ضعف احزاب کرد در آن مقطع خاص که آن را باید به مثابه پاشنه آشیل ترور کادرهای آنان در نظر گرفت، استقرار این احزاب در جایی بود که نباید مستقر میشدند! احزاب سیاسی کرد که دارای پایگاه اجتماعی مناسبی در کردستان بوده و سابقه مبارزه مسلحانه با حکومت را هم داشتهاند، قاعدتا از نظر جمهوری اسلامی تهدیدی بالقوه خطرناک به شمار میروند و ترور رهبران، کادرها و اعضایشان برای حکومت ترور به یک ضرورت مضاعف بدل میشود.
به این ترتیب استقرار در عمق خاک اقلیم کردستان عراق، در منطقهای که تحت مدیریت یکی از احزاب بسیار نزدیک به جمهوری اسلامی است و در شرایطی که امکان دفاع مشروع از خود را ندارند، اصلیترین نقطه ضعف این احزاب بود و هنوز هم هست. مسئله فقط و لزوما حمله مستقیم به اردوگاههای این احزاب نیست. ترک پایگاههای کوهستانی و استقرار در اردوگاههای نزدیک شهرها الزاماتی به همراه دارد که این احزاب را در یک منطقه تحت نفوذ جمهوری اسلامی بیش از پیش آسیب پذیر میسازد. ضرورت رفت و آمد به مراکز شهری نزدیک به اردوگاه برای تامین مایحتاج زندگی و روابط ناگزیری که زندگی در منطقه سکونت مردم محلی ایجاد میکند، کادرهای این احزاب را به طور مستقیم در تیررس و دسترس ماموران امنیتی ایران و مزدوران محلی انان قرار میدهد.
■ غیر از پرونده میکونوس تقریبا پرونده هیچ یک از ترورهایی که توسط جمهوری اسلامی در کشورهای اروپایی انجام شده به نتیجه نرسیده است. چه چیزهایی مسئولین این کشورها را وادار به سکوت و یا کم توجهی نسبت به اقدامات تروریستی جمهوری اسلامی در کشورهایشان کرده است؟
در مورد ترورهای انجام شده در اقلیم کردستان عراق، باید گفت احزاب حاکم در این اقلیم نه آن زمان و نه اکنون به دلیل وابستگی زیاد به جمهوری اسلامی اصولا امکان، توان و تمایلی برای برخورد با جمهوری اسلامی نداشته و ندارند. گاهی به طور موردی دادگاهی تشکیل شده و ممکن است کسی را گرفته، دادگاهی و زندانی کرده باشند، اما با دخالت مسئولان رده بالای حزبی و حکومت اقلیم، فرد متهم و یا احیانا محکوم شده را آزاد کرده و اگر ایرانی بوده او را با احترام روانه ایران کردهاند.
در ارتباط با ترورهای انجام شده در اروپا باید تاکید کنم که برای همه ترورها پرونده تشکیل شده است. اما نبود اراده سیاسی جدی برای به نتیجه رساندن پرونده قضایی گشوده شده موجب شده است که پلیس و در نهایت دادستانی قادر نباشند روند دارسی را به نتیجه مشخصی برسانند. حتی در مواردی هم همچون ترور دکتر قاسملو و همراهانش که شواهد کافی وجود داشته و متهم هم در مراحل اولیه تحقیقات شناسایی شده است، اراده سیاسی دولت اتریش که متمایل به بازار ایران و علاقهمند به منافع اقتصادی روشن بوده به نفع متهم یعنی جمهوری اسلامی وارد کار شده است و ابتدا مقدمات خروج متهم از آن کشور فراهم شده و سپس علیه او اعلام جرم شده است.
در مواردی هم همچون دادگاه انیس نقاش، عامل ترور ناموفق شاپور بختیار، متهم بازداشت و دادگاهی شده است اما سرنخهایی که عامل ترور را به آمران ایرانی میرساند مفقود است و اراده سیاسی برای یافتن آن وجود ندارد. تروریست مزبور هم که دو نفر را کشته است پس از چند سال عفو شده و ساکن ایران میشود. به به نظرم منافع اقتصادی را باید عامل اصلی چشمپوشی مقامات اروپایی بر ترورهای سیاسی رخ داده در آنجا دانست.
■ جمهوری اسلامی علاوه بر حذف صدای مخالفان اهداف دیگری را هم از ترورها مثل ایجاد رعب وحشت در میان مخالفانش دنبال میکرد. آیا به نظر شما جمهوری اسلامی توانست به اهدافش برسد؟ ترورها چه تاثیری روی نیروی اپوزیسیون -در اینجا مشخصا اپوزیسیون کُرد مد نظرم هست- داشت؟
هدف نخست جمهوری اسلامی از ترورها قاعدتا حل نهایی مسئله اپوزیسیون از رهگذر حذف مخالفین بوده است. در این زمینه هرچند حل نهایی مد نظر حکومت ترور تامین نشده است اما مخالفان مدنظر این نظام به صورت فردی از بین رفتند؛ و خوب این از نظر نظام یک موفقیت به حساب میآید.
اما مسئله اپوزیسیون نظام به شکل ریشهای حل نشد چون جای افراد جان باخته را چهرههای دیگری از اپوزیسیون پر کردند. در واقع، حذف فیزیکی مخالفان به عنوان راهی برای از بین بردن نفس مخالفت، اساسا روشی شکست خورده است. حذف صدای مخالف و مخالفت به طور کلی هرچند با وجود برخی چهرههای خاص، وزن اجتماعی زیادی میگیرد و حذف آن چهرهها آسیب زیادی به اپوزیسیون میزند اما به طور کلی مخالفتهای سیاسی ریشهدار چهره محور نیست و با حذف چهرههای مخالف، نفس مخالفت از بین نمیرود.
اما چنانکه گفته شد ترور چهرههای برجسته یک حزب یا جریان خاص، میتواند ضربات جبران ناپذیری به آن حزب خاص وارد کند. حزب دمکرات کردستان ایران بعد از ترور دو رهبر برجستهاش هنوز نتوانسته است به درستی کمر راست کند. از این منظر جمهوری اسلامی ایران برنده شده است چون موفق شده تعدادی از چهرههای مؤثر را که میتوانستند در مقاطعی برای نظام اسلامی دردسر ساز باشند حذف کند. بالاخره ابتذال بخشی از اپوزیسیون ایرانی به طور قطع به حذف تعدادی از چهرههای مؤثر اپوزیسیون و یا سکوت برخی دیگر از چهرههایش که بعد از شدت گرفتن ترورها از زندگی سیاسی جدی برای حفظ جانشان فاصله گرفتند، باز میگردد. در مورد کُردها هم همین تحلیل تا حد زیادی صادق است. قاعدتا ترور صدیق کمانگر لطمه بسیار بزرگی به کومله وارد کرد همانطور که ترور دکتر قاسملو و یا دکتر شرفکندی آسیب بسیاری به حزب دمکرات زد.
■ چه کارهایی میتوان انجام داد برای اینکه جمهوری اسلامی برای همیشه از گزینه ترور عقب نشینی بکند؟
حقیقتش این است که دشوار بتوان گفت میتوان کاری کرد که جمهوری اسلامی برای همیشه از ترور فاصله بگیرد. گفتم که در چارچوب الهیات ترور، کشتن مخالفان در جمهوری اسلامی امری مقدس است و توجیهات ایدئولوژیک قوی دارد. ترور به عنوان یک تاکتیک سیاسی زمانی توسط یک نیروی سیاسی کنار گذاشته میشود که هزینه این تاکتیک برای آن نیرو به شیوه غیر قابل پرداختی بالا برود. نیروهای سیاسی برای رسیدن به اهدافشان روشهای مختلفی اتخاذ میکنند و چندان هم نگران اخلاق نیستند.
معمولا در همه دنیا این فشار افکار عمومی و ترس از نتیجه انتخابات بعدی است که جریانهای سیاسی را به اخلاق مداری و پرهیز از روشهای غیراخلاقی مثل ترور مخالفان وادار میکند. اما جمهوری اسلامی ایران از ترور عمدتا به عنوان یک استراتژی استفاده میکند و برایش توجیهات ایدئولوژیک دارد. جمهوری اسلامی ایران همچنین جز در مقاطع محدودی و خاصی چندان نگران افکار عمومی دنیا نیست. در یک مقطعی مثلا، دولت خاتمی نگران مصالحه با دنیا بود و بنابراین ناچار بود که روند ترورها را متوقف کند.
اما آن متوقف کردن از نظر من تعلیق کردن ترور بود نه توقف کامل آن. جمهوری اسلامی آمادگی کامل و تمایل وافری برای شروع دوباره روند ترورها را دارد. در همین سالهای اخیر هم موارد متعددی در احزاب کُرد اتفاق افتاده است که تایید میکند دستگاه ترور جمهوری اسلامی از کار نیفتاده است. دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی کسانی را فرستاده که در غذای نیروهای مقیم در اردوگاه احزاب سم بریزند تا آنها را بکشند. این اقدامات البته معمولا ناموفق بوده اما نشان میدهد در فلسفه دستگاه ترور جمهوری اسلامی تغییری ایجاد نشده است. اما برای پیشگیری از روشن شدن دوباره ماشین ترور جمهوری اسلامی جدای از اصل ضرورت کنار زدن نظام اسلامی به عنوان راهحل مؤثر باید هزینه ترورها به حدی بالا برود که جمهوری اسلامی ایران قادر به پرداخت هزینه آن نباشد.
گام نخست برای بالا بردن هزینههای جمهوری اسلامی، مستند سازی جنایات پیشین است. همین پروژهای که شما درباره ترورهای اقلیم کردستان شروع کردهاید مستند سازی بخش مهمی از تاریخ ترور است. سپس با استناد به همین مستندها، میتوان با درگیر کردن افکار عمومی دنیا، رسانههای آزاد، نهادهای جامعه مدنی و احزاب مستقل فشار بر دولتهای خارجی را در حدی بالا برد که آنها متاثر از افکار عمومی داخلی خودشان نتوانند به آسانی دولت ترور تعامل کنند و روابط عادی داشته باشند
تجربه مذاکرات مرتبط با انرژی هستهای نشان میدهد جمهوری اسلامی ایران در هنگام تحمیل فشار زیاد از علایق ایدئولوژیک خود بنا بر ضرورت بنیادی “حفظ نظام” کوتاه میآید. البته ما نمیتوانیم امیدوار باشیم که دنیا در حوزه ترور هم با همان شدت برخورد بر سر مسئله هستهای با ایران موضع بگیرد. اما باید امیدوار بود که رسانهها، فعالان سیاسی و احزاب اپوزیسیون افکار عمومی را با این مسئله مهم درگیر کنند.
ادامه دارد
در بخش بعد مصاحبه با جلیل گادانی، مشاور دفتر سیاسی حزب دمکرات کردستان ایران را میخوانید.