Opinion-small2

پس از آن، شش عاشورای دیگر گذشت. شش عاشورای دیگر از خاطره تاریخ عبور کرده و در شب‌ شهرها به نورها و سوختن شمع‌ها پیوسته است. با این‌حال، یک خاطره، یک عاشورا، ممتاز و متمایز، در پیشانی تاریخ معاصر ایران نشسته است: عاشورای ۸۸.

A female protestor gestures in defiance against the crackdown by security forces during clashes in central Tehran

چه چیز عاشورای ۸۸ را به یکی ازملتهب‌ترین نقاط اوج مبارزات جنبش سبز تبدیل کرد؟ چرا دینداران و سکولارها در روز عاشورای ۸۸ از یک گفتمان سیاسی، شعارهای جنبش سبزی-عاشورایی همسان بهره بردند؟ فردای عاشورای ۸۸، ناظران جنبش سبز، از قدرت پارادایم عاشورا و تاثیرش در روند تحولات اجتماعی-سیاسی ایران چه چیز بیشتری آموخته بودند؟

یک: ما، سکولارها و مذهبی‌ها، اهل کوفه نیستیم

عاشورای ۸۸، یکی از مهم‌ترین لحظات فوران شور و خشم، اشتیاق و امید جنبش سبز ایران بود. اما این روز نه صرفا از حیث اتفاقات خونین خودِ عاشورای ۸۸ و رویدادهای پس و پیش از آن، که بیشتر از آن‌رو که جمعیت دینداران و سکولارها را در کنار هم به صف کرد، قابل اعتناست. آنها که در روز عاشورا، همزمان شعارهایی با مضمون عاشورا سر می‌دادند، از امام حسین و یزید و ماه خون می‌گفتند، بر حسب اتفاق یا بر اساس یک استراتژی مقطعی مبارزه، کنار هم نایستاده بودند.

جمعیت دینداران و سکولارهای عاشورای ۸۸ به خیابان‌ها آمده بودند تا با استفاده از عناصر عاشورایی، به روایت سیاسی زمان خودشان شکل بدهند و برای این ارجاع دلایلی داشتند.

سر دادن شعارهایی با مضمون حسین، یزید و عاشورا، از نیاز تک‌تک معترضان برای تعریف جزء به جزء و هزارباره ستم ۸۸ می‌کاست و پیشامد کلی را در اشارات عاشورایی خلاصه می‌کرد.

از آن‌سو، استعاره‌‌های حسین و یزید و کوفه و ماه خون، همه خرده-روایت‌هایی بودند در بستر کلان-روایت جنبش سبز که سرنوشت مبارزه را تعیین می‌کردند.

روایت عاشورا، گذشته و حال و آینده جنبش سبز را به هم پیوند می‌داد و به آن خط سیر می‌بخشید. وقتی منظور از حسین و یزید شعارها برای معترضان در عاشورای ۸۸ معلوم بود، جایگاه ظلم و ظالم و مظلوم هم مشخص بود. فقط یک چیز می‌ماند: پایانِ روایتِ آشنا، پایان حادثه عاشورا؛ مظلوم در هر حال پیروز، و ظالم حتی در صورت پیروزی مادی، پیش از این‌ها رسوای ابدی شده و به شکست قطعی اخلاقی محکوم بود.

عاشورای ۸۸ از این‌رو شوق‌آفرین شد و لحن حماسی به خود گرفت که به فهم مشترک معترضان دیندار و سکولار از دلالت‌های «فرهنگی» ظلم و سرنوشت حتمی آن آغشت. عاشورا، آیین‌ها و نمادهایش، زبان مشترک دینداران و سکولارها بود تا به هویت یک اعتراض مشترک شکل بدهند.

عاشورای۸۸ ناخودآگاه جمعی معترضان را فارغ از باورها و اعتقادات مذهبی‌شان احضار کرد، تاریخ و اسطوره مشترک را به سیاستِ خیابان‌ کشاند و شور و انگیزه خلق کرد؛ شور و انگیزه برای عاشورای ۸۸ و مظلومان ماهِ خونش، دیندار یا سکولار، مثل همان دختر جوانی که با چشم کبود به نشانه «مظلومیت»، روبه‌روی لنز دوربین‌، با ژستی قهرمانانه لبخند زد.

iran-green-wave-movement

دو: گفتمان عاشورا علیه اقتدار مذهبی

از سلطنت قاجار تا کنون، نقش نمادها و آیین‌های عاشورایی در ساختار سیاسی-اجتماعی جامعه معاصر ایران غیرقابل انکار است و مشخصا آن‌که، در تاریخ معاصر ایران، بارها به‌کارگیری روایت عاشورا در بستر کلان-روایت‌های متفاوت تجربه و تکرار شده و با حوادث و رویدادهای روز سیاسی درآمیخته است. مهم‌ترین نمونه‌های این درآمیختگی در سال‌های منتهی به انقلاب و در جریان شکل‌گیری آن، تلفیق روایت عاشورا در گفتار علی شریعتی با گفتار ضد استعماری اوست. شریعتی روایت اصلی عاشورا را دست‌نخورده باقی گذاشت اما، رویدادهای آن‌ را در بستر کلان-روایت برگرفته از مفاهیم مارکسیستی جدال طبقاتی تفسیر می‌کرد.

عاشورا به روایت مرتضی مطهری هم در یک کلان-روایت ضد امپریالیستی و ضد ملی‌گرایی ایرانی تعبیر و تفسیر می‌شد تا مبلغ مبارزه مردم با سرکوب، بی‌اخلاقی و فسادِ استعمار جهانی باشد.

پس از روی کار آمدن حکومت اسلامی و در گفتار مسئولان حکومتی هم روایت عاشورا بارها در بستر کلان-‌روایت‌های مختلف نشست و حسین زمانه، مستضعفان و پابرهنه‌ها، شیعیان و مسلمانان و یزید و معاویه زمانه، به اقتضای دوران، آمریکا و اسراییل، صدام و عربستان سعودی تفسیر و تعبیر شد.

عاشورای ۸۸ از همین رو متمایز می‌شود. در عاشورای ۸۸، روایت عاشورا از گفتار حاکمان پس گرفته شد و نمادهایش معنای تازه گرفت تا استعاره‌ها در بستر کلان‌-روایت جنبش سبز و تقلب انتخاباتی، اقتدار مذهبی را به چالش بکشد.

عاشورای ۸۸، آن «آن» و لحظه تاریخی به انحصار درآوردن زبان حاکم، مطالبه نمادها و آیین‌های عاشورا از گفتمان غالب و رهانیدن روایت آن از چنبره قدرت عریان، و ممتازترین موقعیتِ ضدِ قدرت شدن آن شد.

مایکل فیشر مردم‌شناس، در مقاله کوتاهش درباره جنبش سبز ایران می‌نویسد که ابزارهای [جنبش‌های سیاسی-اجتماعی] تغییر می‌کند: رسانه‌های اجتماعی تازه و اینترنت، گوشی‌های هوشمند، توییتر و فیس‌بوک، همه امروزی هستند. اما برخی ابزارها همیشه می‌مانند، مثل مذهب. عاشورا ضرباهنگ جنبش سبز بود… همچنان که ایده‌آل‌های سکولاریسم و مشروطیت. و مذهبی‌ها و مدرنیست‌ها، عاشورا را از ایدئولوژی دولت سرکوب بازخواستند. (Fischer, M. (2010). The Rhythmic Beat of the Revolution in Iran )

سه: یک روز بعد از عاشورای ۸۸ و یک پرسش

التهابات عاشورای ۸۸ برخی رسانه‌های اپوزیسیون و به دنبال آن رسانه‌های بین‌المللی و ناظران خارجی را متقاعد کرده بود که ساختار سیاسی ایران به سختی تا پایان روز دوام بیاورد. فردای روز عاشورا اما، فارغ از خبرهای تلخ، برای آن دسته از ناظران و تحلیلگران مسائل ایران که دل‌مشغول مفاهیمی چون توسعه هستند، و همه آن دانشگاهی‌ها و دل در گرو دارانِ ترکیب‌هایی چون سنت-مدرنیته، محلی-جهانی و سایر دوگانه‌هایی از این دست، زمانی بود که فارغ از اتفاقات خونین عاشورا و هیجان‌های آن به یک پرسش پیچیده بیاندیشند.

جنبش سبز ایران جایی بود که ادبیات مذهب و ادبیات جهانی حقوق بشر به هم آمیخت؛ جنبشی که سکولارها و مدرنیست‌ها را در آشتی با آیین‌ها و نشانه‌های مذهبی قرار می‌داد.

جنبش سبز ایران با زبان نشانه‌ها و آیین‌های مذهبی، با نمادهای عاشورایی، رنگ سبز و فریادهای الله‌اکبر از روی پشت‌بام، می‌خواست به حقوق شهروندی‌اش جامه عمل بپوشاند و زبان مذهب، ابزارهای شوق و انگیزه را در اختیار معترضان می‌گذاشت اما، آیا زبان مذهب و پارادایم عاشورا تنها چارچوب و محدوده‌ای‌ست که برای جامعه ایران ظرفیت‌های رهایی‌بخش می‌آفریند؟ آیا جز زبان و محدوده مذهب، چارچوب دیگری برای بیان آمال و اندیشه‌ها و طرح خواست‌های عمومی و آرزوهای سرزمین نیست؟ آیا پارادایم عاشورا، تنها «زبان» جنبش سبز ایران بود؟ آیا این پارادایم در عین درجاتی از رهایی‌بخشی، همچنان و تاحدود زیادی برای ایده‌های مدرن محدودیت‌زا و بغرنج و خطرآفرین است؟ تا کجا فارغ از این چارچوب و با چه فاصله‌ای می‌توان حرکت کرد؟ به چه نظام نشانه‌ای جایگزین قدرتمند دیگری می‌توان دست یافت؟ و در شکل کلی‌تر، آیا می‌توان از دل سنت، به دل ارزش‌های مدرن دست یافت؟ آیا عاشورای ۸۸ نمونه خوب بی‌اعتبار شدن تضاد سنت-مدرنیسم و فرا روی از دوگانه‌های غایت‌اندیش مرتبط با مدرنیسم است؟

با در نظر گرفتن همه اینها و در پاسخ به بخشی از این پرسش‌ها بود که پس از عاشورای ۸۸، جنبش سبز ایران را فرا روی از دوگانه سکولاریسم-مذهب و سنت-مدرنیته نامیدند؛ جنبشی که حرکت به سمت توسعه را، یک‌شکل و همسان‌ شده، مبتنی محض بر ارزش‌های صرف اروپا محور نمی‌داند؛ جنبش حقوق شهروندی در یک بستر اخلاقی-مذهبی، یا جنبشی که تازه‌ترین نسخه تعریفِ مدرنیته را به عنوان مفهومی «متکثر» ارائه می‌داد.

با همه اینها اما، پرسش یا پرسش‌های اساسی دیگر برآمده از عاشورای ۸۸، همیشگی و متعلق به تمام فصول به نظر می‌رسد. پرسشی به درازای تاریخ صد و چند ساله اخیر که از فردای عاشورای ۸۸ از نو دانشگاهیان و تحلیلگران را به خود مشغول کرد.

و راستی چه جالب و همزمان که این همان ایده کلی میر حسین موسوی در بیانیه‌هایش است: ایرانی بودن، مسلمان بودن، فرزند زمان خود بودن و خواست و مطالبه پیشرفت و توسعه در عین اتکا به گذشته تاریخی و اعتماد به نفس.