صحنه اول: ۱۵ سپتامبر / ۲۴ شهریور. شب فرارسیده است و هنوز در چشم انداز نشانی از ساحل لسبوس دیده نمی شود. از ساعتی پیش از موتور قایق دود بلند می شود تا اینکه سرانجام از کار می افتد. سکوت لحظه ای همه جا را فرامی گیرد. اما به زودی جای خود را به هیاهو می دهد.
پناهجویانی که با زن و فرزندانشان در قایق نشسته اند، از خوف مرگ صلوات می فرستند. در آن میان برخی تلفن های همراهشان را روشن می کنند با این امید که در میان دریای مدیترانه کسی آن ها را ببیند. برخی هم با سوت جلیقه نجات، سوت می زنند.
در این لحظه یک خبرنگار فرانسوی و فیلمبرداری که برای تهیه گزارشی پربازتاب پناهجویان را همراهی می کنند، به مرکز امداد ساحلی زنگ می زنند. قاچاقچیان و پناهجویان به این شماره تلفن دسترسی ندارند. امدادگران از راه می رسند و پناهجویان را نجات می دهند. فیلم و گزارش مستندی که فرانک ژونوژو، خبرنگار شبکه دو فرانسه از این صحنه تهیه کرده، در رسانه های جهان بازتاب گسترده ای داشته است. یک صحنه از میان ده ها صحنه ای که هر روز در دریای مدیترانه اتفاق می افتد.
پناهجویانی که در این قایق نشسته اند، از سوریه به ترکیه گریخته بودند و قصد داشتند خود را به جزیره لسبوس در یونان برسانند با این امید که از یونان به اتریش یا آلمان راه پیدا کنند. آن ها می بایست ده کیلومتر را در دریای مدیترانه طی می کردند. قاچاقچیان وعده داده بودند که این سفر بی خطر است و فقط ۴۵ دقیقه طول می کشد. اما بعد از چهار ساعت موتور قایق در میانه راه از کار افتاد. هولوکاست پناهجویی ادامه دارد.
گزارش مستند فرانک ژونوژو، خبرنگار شبکه دو فرانسه
نمایش کامیون مرگ
صحنه دوم: دو هفته پیش، ۲ سپتامبر در چنین روزی. ۷۱ پناهجو در کامیونی در اتریش خفه شده اند. این خبر در رسانه ها بازتاب تکان دهنده ای دارد. یک کامیون دار آلمانی در شهر بوخوم به این فکر می افتد که کامیونی مشابه کامیون پناهجوبان را مقابل عمارت تئاتر شهر بوخوم قرار دهد و از مردم بخواهد که برای درک موقعیت دشوار پناهجویان در بار این کامیون کنار هم بایستند: ۷۱ نفر در فضایی کمتر از ۱۲ متر مربع. تئاتر شهر همکاری می کند و نمایش آغاز می شود. هجوم و استقبال مردم از این نمایش همه را غافلگیر می کند. خبر دیگری تولید شده است: نمایش کامیون مرگ به ابتکار یک کامیون دار آلمانی با ۱۵۰ کارمند. این اشتیاق از کجا سرچشمه می گیرد؟
نیلوفر بیضایی، نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر:
«دلیل صف کشیدن مردم اصلاً مهم نیست. مهم نتیجه است. مهم این است که این صف کشیدن تلاشی را برای فهمیدن و درک کردن و همراهی کردن نشان میدهد.»
ماریا آبراموویچ، هنرمند سرشناس اجرا در ماه مه سال ۲۰۱۰، در اجرایی به نام «هنرمند حاضر است»، در موزه هنرهای مدرن نیویورک به مدت ۷۳۶ ساعت و ۳۰ دقیقه بر روی صندلی نشست و به فردی که داوطلبانه روبروی او می نشست، نگاه می کرد.
نیلوفر بیضایی:
«این نوع تولیدات گونهای از هنر هستند که آن را هنر تهییج آمیز مینامند. یکی از نمایندگان این نوع هنر در تئاتر کریستف شلینگن زیف بود که چند سال پیش متأسفانه از میان ما رفت. او چندین اکسیون پرووکاتیو تئاتری را در خیابان برنامه ریزی کرد. از جمله یکی از این اکسیونها یک خانه مبیل گذاشته بود در یادآوری شوی تلویزیون «برادر بزرگ». در این خانه پناهندگان وارد میشدند و افرادی از بین مردم تصمیم میگرفتند که ایا آن ها اجازه ماندن در خانه را دارند یا نه. در حقیقت دستگاه دولتی را در مقابل مسئله پناهندگی به سخره گرفته بود. به شلینگن زیف لقب آخرین اخلاق گرای نسل خود را داده بودند به این معنا که جزو معدود هنرمندانی بود که پرووکاسیون را نه برای پرووکاسیون بلکه برای چالش و تاثی و کمک به تغییر استفاده میکرد. نمایش کامیون مرگ در بوخوم هم شبیه به کارهای اوست. چرا نباید در هنر مرزهای باریک بین سیاست و هنر را برداشت و آن را در جهت دفاع از انسان های در حاشیه به کار برد؟
در «هنرمند گرسنگی» فرانتس کافکا، فاجعه هنگامی اتفاق می افتد که هنرمند در قفس و تماشاگرانش نمی توانند از عهده درک موقعیت همدیگر برآیند. در نمایش «کامیون مرگ» اما چنین نبود. برخی از تماشاگران در خلوت اشک می ریختند. برخی طاقت نمی آوردند و از کامیون پیاده می شدند. نام این اکسیون به اندازه کافی گویا بود: «هیچ پناهجویی نباید در یک کامیون بمیرد».
فراموشی پس از رسیدن به کشور «عجال»
در داستان «امواج بلند دریا» نوشته اکبر سردوزامی راوی که بههمراه دختر خردسالش از یکی از بنادر جنوب ایران با لنجی به سوی «کشور عجال» میرود حادثهای خوفناک را تجربه میکند: دخترش بر اثر موجی به دریا میافتد و کوسهای او را نصف میکند.
داریوش کارگر، فیروز ناجی، منصور خاکسار، محمود فلکی، مهری یلفانی، نسیم خاکسار، حسین دولتآبادی و ساسان قهرمان هر یک داستان هایی درباره گریز و پناهجویی نوشته اند. فیلم «مهمانان هتل آستوریا» ساخته رضا علامه زاده روایتگر ماجرای گروهی از ایرانیان پناهجو در هتلی در استانبول است.
پرستو فروهر در تازه ترین نمایشگاهی که با عنوان «کاغد در رنج» در مه سال جاری در گالری «هینترلند» برگزار شد، یکسر به موضوع غرق شدن پناهجویان در آبهای دریای مدیترانه پرداخت. اما با این حال هنرمندان و نویسندگان ایرانی که برخی از آن ها پناهجویی را در سال های اخیر تجربه کرده اند، در برابر این فاجعه، سکوت پیشه کرده اند. آیا ما امواج بلند دریا در سفر به سوی «کشور عجال» را فراموش کرده ایم؟
نیلوفر بیضایی:
«بخشی از کسانی که پناهنده شدهاند، مدت هاست که از موقعیت پناهندگی خارج شده و به شهروند کشورهای اروپایی تبدیل شدهاند. بخشی نیز اصلاً دوست ندارند آن دوران را به یاد بیاورند. فقط درصد کمی که نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی حساس ترند، عکس العمل نشان دادهاند. اما این را هم بگویم که در این مورد بیشترین انتظار از خود اروپایی ها میرود. در این زمینه در جامعه آلمان عدهای از هنرمند گرفته تا فعالان اجتماعی بسیار خوب عمل کردهاند. مسلم است که اینها با توجه به شهرت شان در جامعه میتوانند تأثیر بیشتری بگذارند.»
نمایشگاه کتاب فرانکفورت با همکاری انجمن بورس کتابفروشان آلمان در حوالی اردوگاه پناهجویان داستانخوانی و کتابخوانی برگزار می کند. رمان «رفتم، رفتی، رفت» نوشته جنی ارپنبک، نویسنده آلمانی درباره زندگی پناهجویان در یکی از محلات برلین هم نامزد جایزه کتاب آلمان، مهم ترین جایزه ادبی این کشور شده است. گاهی هم خبرهای خوشی در «جامعه نمایش» اتفاق می افتد، حتی اگر ما آگاهانه، از روی یک غرور بی جا، یا از روی نیاز به فراموشی چشمان مان را بسته باشیم.
در همین زمینه:
نشانه شناسی یک فاجعه: هولوکاست پناهجویان
امید به رهایی در یک سفر دور و دراز
«کاغذ در رنج»: نمایشگاه آثار پرستو فروهر در اتریش
دعوت از پناهجویان برای بازدید رایگان از نمایشگاه کتاب فرانکفورت