وقتی از خشونت خانگی صحبت میشود، به طور معمول خانواده شامل یک مرد، یک زن و چند فرزند فرض میشود و همچنین این طور فرض میشود که فرد خشونتکننده مرد خانواده است. اما خشونت لزوما مختص خانوادههای دگرجنسگرا نیست و خشونت همیشه توسط یک مرد به یک زن اعمال نمیشود.
در مورد خشونتهای همسری در جامعه دگرباشان جنسی ساکن ایران پژوهشی تاکنون انجام نشده و اطلاعات آماری هم به دلیل اینکه چنین روابطی از سوی حاکمیت به رسمیت شناخته نمیشوند، وجود ندارد.
پژوهشها در کشور آمریکا نشان میدهد که چیزی بین ۲۵ تا ۵۰ درصد از شرکای جنسی و احساسی در میان زوج های همجنسگرا، دوجنسگرا و تراجنسیتی از سوی شریک دیگر مورد خشونت قرار گرفتهاند.[۱] این درصدها با آمار خشونت خانگی در میان دگرجنسگرایان برابری دارد اما دگرباشان جنسی بنا به جنسیت و گرایش جنسیشان با چالشهای منحصربهفردی روبهرو هستند. به ویژه به این دلیل که جامعه پیرامونی، درمانگران و حتی نیروهای پلیس نسبت به خشونت در روابط دگرباشان جنسی دچار سردرگمی هستند و معمولا برای کنترل وضعیت، هردو شریک جنسی را مقصر میدانند و یا حتی دستگیر میکنند.
خشونت خانگی در روابط همجنس با همجنس
بر اساس دادههای سازمان سرشماری ایالات متحده آمریکا از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۳ جمعیت خانوادههایی که در رابطه همجنسگرایانه زندگی میکنند تقریبا یکسان مانده است: بین ۷۰۰ تا ۷۲۶ هزار خانواده همجنسگرا. برخی از این خانوادههای غیر دگرجنسگرا، سوژههای نزدیک به ۳۵۰ مقاله علمیاند که در مورد خشونت جنسی نسبت به همسر همجنس از سال ۱۹۹۹ تا کنون منتشر شدهاند [۲].
خشونت خانگی در روابط همجنسگرایان یا دوجنسگرایان به مانند روابط دگرجنسگرا به سه گروه از خشونتها تقسیم میشود:
۱ – خشونت فیزیکی: تحمیل عمدی آزار جسمی و آسیب بدنی به قصد کنترل و ایجاد فرودستی.
۲ – خشونت جنسی: به طور کلی تحمیل روابط جنسی و سکس بر شریک جنسی؛ اما میتواند شامل سوء استفادههای جنسی مانند خشونت ورزیدن در تقاضای سکس، بوسیدن، لمس کردن، دخول به قصد تجاوز، خود تجاوز جنسی، بهرهکشی جنسی شامل اجبار به تن فروشی باشد.
۳ – خشونتهای روانی و عاطفی: معمولا به انواع عملکردها میگویند که برای سوء استفاده احساسی به قصد برهم زدن امنیت روانی/ذهنی/یا عاطفی شریک دیگر استفاده میشود. آزار و اذیتهای روانی و عاطفی نیز معمولا برای ایجاد و یا حفظ سلطه عامل آن، به شریک دیگر احساس ترس و ناتوانی را تحمیل میکنند یا موجب انزوای اجتماعی و محدودیتهای شدید مالی قربانی میشوند.
در مباحث مربوط به خشونت خانگی تعهد مادامالعمر شرکا نسبت به هم اهمیتی ندارد و خشونتهایی که پس از پایان روابط اتفاق میافتند هم همچنان خشونت بین شرکای سابق و همچنان خشونت خانگی محسوب میشوند.
تهدیدهای دگرجنسگراسالار یا «هتروسکسیست»
در آمریکا عموم قربانیان و یا بازماندگان خشونتهای همسری هنگامی که همجنسگرا، دوجنسگرا یا تراجنسیتی هستند، تردید دارند که کمک بگیرند. آنها نسبت به آنچه خشونت خانگی محسوب میشود اطلاعات کافی ندارند یا اگر دارند خطرات گزارش کردن را بیشتر میبینند. [۳]
یکی از سلاحهای کنترل شریک در روابط با هم جنس، سواستفاده از محدودیتهایی است که دگرجنسگراسالاری بر زندگی دگرباشان جنسی تحمیل کرده است. این بدان معنی است که شریکی که خشونت میکند از ماهیت همجنسگراهراس جامعه پیرامونی به نفع خود استفاده میکند تا تسلط و کنترل بیشتری بر قربانی خشونت که شریکش است پیدا کند.
این نوع خشونت به شکلهای مختلف نمود پیدا میکند و میتواند شامل این باشد که قربانی خشونت تهدید به این شود که به جامعه، نزدیکان و یا خانوادهاش گرایش جنسی یا هویت جنسیتیاش افشا خواهد شد. با توجه به اینکه بسیاری از دگرباشان جنسی در آمریکا به طور کامل آشکارا زندگی نمیکنند، این یکی از نمودهای جدی خشونت همسری در بین دگرباشان است.
چه کسانی در معرض خطر خشونت در روابط با همجنس هستند؟
۲۵ مطالعه از ۹۶ مطالعهای که از سال ۱۹۹۹ تا کنون به مسأله خشونت خانگی در روابط دگرباشان جنسی میپردازند به موضوع بیشتر تحت خطر بودن برخی از قربانیها یا بازماندگان پرداختهاند. به طور کلی این ۲۵ مقاله تعلق مشترک به جامعه اقلیتهای جنسی و دیگر اقلیتها را (مثلا هم اقلیت جنسی بودن و هم از اقلیتهای قومی و نژادی بودن) از مهمترین نقاط تقاطع خشونت خانگی با دیگر تبعیضها میدانند. تعلق به لایههای مختلف و مشترک تبعیضی معمولا موجب میشود که توانمندسازی اجتماعی دیرتر به کمک شریکی که تحت خشونت است کمک کند.
برخی دیگر از عوامل تبعیضی که در تقاطع با خشونت خانگی مطرحاند و یکی از شرکا را در رابطه فرودست با قدرت خشونت قرار می دهند، ازاین قراراند:
۱ – وضعیت اجتماعی و اقتصادی پایینتر نسبت به شریکی که خشونت میکند؛
۲ – سن کمتر نسبت به شریکی که خشونت میکند؛
۳ – مصرف مواد مخدر؛
۴ – تجربه آزار و اذیتهای مرتبط با سوء استفاده جنسی یا زندگی پر مخاطره جنسی؛
۵ – اضطراب از دست دادن دلبستگی از سوی قربانی خشونت؛
۶ – ابتلاء به ویروس اچآیوی یا بیماری ایدز؛
۷ – مشکلات بهداشت روانی و جسمی؛
۸ – سابقه کار تنفروشی یا کارگری جنسی.
به غیر از شاخصهایی که در بالا به آن اشاره شد شاخصهای منحصربهفردی هم وجود دارند که مستقیم مرتبط با گرایش جنسی و هویت جنسیتی هستند؛ از جمله مسأله همجنسگراهراسی درونی.
تعداد قابل توجهی رخدادهای خشونت بین شرکای جنسی همجنسگرا یا دوجنسگرا ناشی از نوعی همجنسگراهراسی درونیست. در این شرایط خود فردی که خشونت میکند همجنسگراست؛ اما از همجنسگرا بودن خود نفرت و هراس دارد و یا سرافکنده و ناراحت است. این نوع همجنسگراهراسی درونی میتواند فرافکنی شود و فرد خشونت کننده گرایش جنسی و هویت جنسیتی شریک جنسی خود را تحقیر کند [۵]. همجنسگراهراسی درونی به طور ویژه در خشونتهای فیزیکی و جنسی نمود پیدا میکند. بسیاری از بازماندگان چنین خشونتهایی به این اشاره کردهاند که شریک جنسیشان با ناسزاهای رایج و توهینآمیز نسبت به همجنسگرایان آنها را تحقیر میکرده است.
همچنین دو پژوهش از ۲۵ مطالعه به این اشاره کردهاند که آشکارا دگرباش جنسی بودن با تجربه خشونت همسری نسبتی مثبت دارد. به این مفهوم که هرچه قربانی یا بازمانده آشکاراتر گرایش جنسی و هویت جنیستی خود را بروز میدهد و این گرایش و هویت نمود بیرونی و عمومی پیدا میکند، خطر در معرض خشونت خانگی قرار گرفتن بیشتر است.
عدم وجود سیستمهای حمایتی
حتی در کشورهای دمکراتیک هم سیستمهای حمایتی برای قربانیان یا بازماندگان خشونت خانگی که متعلق به جامعه دگرباشان جنسی هستند به اندازه کافی وجود ندارد.
بنا به ۲۲ پژوهش که الگوهای رفتاری قربانیان یا بازماندگان خشونتها را در روابط بین دو همجنس را بررسی کردهاند، افراد همجنسگرا یا دوجنسگرا پس از تحمل خشونت از سوی شریک جنسی معمولا به جای کمک گرفتن از نیروهای پشتیبانی حرفهای مانند روانکاوها، مددکارها یا پلیس به پشتیبانان غیررسمی، مانند دوستان یا نزدیکان، مراجعه میکنند.
ضمن اینکه داشتن شبکههای حمایتی بین دوستان و نزدیکان به کسانی که خشونت را تجربه کردهاند کمک شایانی میکند، نبودن راههای حمایت رسمی، موجب شده که خشونت خانگی به عنوان تابعی از جنسیت و گرایش جنسی درست بررسی نشود و راهکارهای حمایتی کمتری وجود داشته باشد.
اشتباههای رایج در مورد خشونت در روابط همجنس با همجنس
یکی از اشتباهات رایج حتی بین رواندرمانگران و مددکاران اجتماعی این است که خشونت بین دو مرد یا دو زن نوعی درگیری برابر است. اما خشونت خانگی هنگامی که بین دو همجنس صورت میگیرد به واسطه این همجنسی تبدیل به نوعی درگیری برابر نمیشود. روابط سالم برابر به هیچ وجه شامل خشونت فیزیکی، کنترل و تسلط روانی، احساسی و عاطفی یک نفر بر فرد دیگر نیست و همجنس بودن شرکا چیزی را تغییر نمیدهد.
فرض اشتباه دیگر این است که زنان نمیتوانند خشونت کنند. شواهد پژوهشی اما نشان میدهند که با اینکه در روابط دگرجنسگرا بیشتر خشونتها از سوی مردان به زنان صورت میگیرد، سوء استفاده از قدرت و اعمال خشونت از سوی زنان نسبت به دیگر زنان، مردان و کودکان محتمل است.
از دیگر نگاههای متعصب نسبت به روابط همجنسگرایانه این است که لزبینها و گیها روابطی بر مبنای برابری دارند و روابط عاطفی آنها به ایدهآلهای روابط عاشقانه نزدیک است. مقدار زیادی از انرژی جنبشهای حقخواهی دگرباشان جنسی معطوف به این بوده که جامعه دگرجنسگرایان را راضی کنند که آنها روابط جنسی و احساسیای بر اساس عشق و احترام دارند. این موجب شده که خشونتهای موجود در روابط دگرباشان جنسی، درست مستندسازی نشوند و یا به بیرون از رابطه درز پیدا نکند.
محدودیتهای واژگان در توضیح خشونت در روابط همسری
در ادبیات رسانههای عمومی، تصویر رایج این است زنها قربانی یا بازماندگان خشونت مردان در خانواده هستند.
در ادیبات علوم اجتماعی، انسانی و زیستی دیگر به آنچه به طور عام خشونت خانگی خوانده میشده، خشونت شریک نزدیک یا intimate partner violence میگویند. این نوع تغییر در واژگان هنوز به فارسی برگردانده نشده است.
دلیل این تغییر واژگان انتخابی برای توضیح خشونتهای فیزیکی، جنسی، عاطفی، و … در محدوده روابط احساسی و جنسی این است که این خشونتها تنها در «چهار دیواری» خانه و بین یک زن و مرد در رابطه همسری اتفاق نمیافتند و تعریفی گستردهتر دارند.
فعالان حقوق زنان در ایران از اولین کسانی بودند که مباحث مربوط به خشونت خانگی را در قالب حقوق زنان مطرح کردند. زمان آن رسیده که مسأله خشونت خانگی نیز با تغییر واژگان مناسب دربرگیرنده انواع روابط همسری و خانوادهها باشد.
پانویس:
[۱] اطلاعات پژوهشی استفاده شده در این بخش از این منبع است:
Murray, C. E., Mobley, A. K., Buford, A. P., & Seaman-DeJohn, M. M. (2007). Same-Sex Intimate Partner Violence: Dynamics, Social Context, and Counseling Implications. Journal of LGBT Issues in Counseling.
و این منبع:
Katie M. Edwards, Kateryna M. Sylaska, and Angela M. Neal (2015). Intimate Partner Violence Among Sexual Minority Populations: A Critical Review of the Literature and Agenda for Future Research. Psychology of Violence, Vol. 5, No. 2, pp. 112–121.
[۲] همان.
[۳] بخش عمده اطلاعات پژوهشی استفاده شده در این بخش از این منبع است:
Alexander, C. J. (2002). Violence in gay and lesbian relationships. Journal of Gay and Lesbian Social Services 14(1), 95-98.
[۴] نگاه کنید به این مقاله که ۹۶ مقالهای که با تمرکز بر مسأله خشونت خانگی در میان دگرباشان جنسی از سال ۱۹۹۹ تا کنون منتشر شدهاند را مورد نقد و بررسی قرار داده است:
Katie M. Edwards, Kateryna M. Sylaska, and Angela M. Neal (2015). Intimate Partner Violence Among Sexual Minority Populations: A Critical Review of the Literature and Agenda for Future Research. Psychology of Violence, Vol. 5, No. 2, pp. 112–121.
[۵] همان.
باسپاس از شما …مثل همه نوشته هایتان روشنگر و تامل برانگیز .
رویا / 10 September 2015
واقعا مسخرس خنده داره جک
sam / 14 September 2015
چه چیز مسخره است, سامی? خشونت به نظر شما پدیده ای ذاتی و متعلق به یک گروه یا جنسیت معین است یا
شامل حال همه انسان ها می شود ..
فرخ نیا / 16 September 2015