بر اساس آماری که کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان منتشر کرده است از آغاز سال ۲۰۱۵ تاکنون بیش از صد هزار پناهجو تلاش کرده‌اند از دریای مدیترانه خود را به اروپا برسانند. بر اساس همین آمار ۱۸۰۰ نفر از این پناهجویان تاکنون در دریای مدیترانه غرق شده‌اند. ۱۸۰۰ پناهجوی غرق شده. این عدد به معنای ۱۸۰۰ زندگی و ۱۸۰۰ سرنوشت و ۱۸۰۰ آرزوست.

انبوهی از پناهجویان مسلمان از میانمار؛ سرنوشت انسان‌ها که در میان خبرهای روز و آمار گم می‌شود
انبوهی از پناهجویان مسلمان از میانمار؛ سرنوشت انسان‌ها که در میان خبرهای روز و آمار گم می‌شود

شب واقعه

یوسف امین العالمی، نویسنده مراکشی در رمان «کشتی‌شکستگان» سرگذشت ۱۲ پناهجوی مراکشی قایق شکسته در دریای مدیترانه را روایت می‌کند. دریا در شب واقعه، طوفانی‌ست و قایق هم کوچک‌تر از آن است که امواج دریا را تاب بیاورد. هنوز چند کیلومتر از ساحل دور نشده که واژگون می‌شود و با وجود آنکه از ساحل هنوز چندان فاصله نگرفته، اما این فاصله بیشتر از آن است که پناهجویان بتوانند از این مهلکه جان به در برند. آب جنازه ۱۲ پناهجو را به ساحل روستای «بنیدر» در کرانه مدیترانه پس می‌دهد. از ساکنان روستا هیچ کاری برنمی‌آید. آن‌ها فقط مردگانشان را شناسایی می‌کنند. در میان آن‌ها پیرزنی خمیده‌قامت خود را بالای سر جنازه‌ها می‌رساند. پسر او هم در میان غرق‌شدگان است.

«جسم لوافی بدون لوافی. دست بی‌جان او بر روی ماسه‌ها (…) چشمان فروخفته او. اگر می‌توانست پیرزن را ببیند که چطور زیر پوست آفتاب‌سوخته‌اش می‌لرزد. دریا. دریا با این‌حال همچنان حضور دارد، با صدای جاودانه‌اش هست. اما حالا دیگر چه کسی صدای او را می‌شنود؟»

این رمان به زبان‌های فرانسه، انگلیسی و آلمانی منتشر شده و بازتاب بسیار خوبی هم در رسانه‌های کشورهای غربی داشته است.

سرنوشت انسان‌ها و آمار

ALAL04

امین العالمی (متولد ۱۹۶۱) که در نیویورک تحصیلاتش را در زمینه علوم ارتباطات در مقطع دکتری به پایان رسانده، پیرامون بازتاب خبرها در رسانه‌ها و نمود و جلوه آن در ادبیات داستانی پژوهش می‌کند.

یوسف امین العالمی:

«وقتی نوشتن این رمان را دست گرفتم، پناهجویی در صدر اخبار رسانه‌ها بود. الان هم متأسفانه همچنان خبرساز است. به یاد دارم که چشمم به خبر غرق شدن چند پناهجوی جوان مراکشی در رسانه‌ها افتاد. روزنامه‌نگار آماری ارائه داده بود درباره پناهجویانی که از دریای مدیترانه راهی اروپا می‌شوند. گزارش او را که خواندم، به نظرم آمد که در بین این اعداد و آمار جایی برای انسانیت در نظر گرفته نشده. به همین دلیل تصمیم گرفتم رمانی درباره موضوع پناهجویان بنویسم. تصمیم گرفتم روی سرگذشت چند پناهجو که می‌خواهند آرزوهاشان را تحقق بدهند و زندگی بهتری در اروپا در پیش بگیرند متمرکز شوم. از طرف دیگر تلاش کردم از زندگی آنهایی که ماندن را به رفتن ترجیح می‌دهند و زندگی روزانه‌شان به یک تراژدی شباهت دارد غافل نمانم.»

«کشتی‌شکسته‌ها» نوشته امین العالمی در حد فاصل این کشاکش اتفاق می‌افتد: آن‌ها که ماندند و آن‌ها که دل به دریا زدند.

در میان ۱۲ پناهجو زنی هم حضور دارد که ناخواسته از مردی که دلباخته اوست اما تنهایش گذاشته باردار شده است. او و هم‌سفرانش، هر یک از چیزی می‌گریزند. یکی از عرف و سنت و قضاوت مردم فرار می‌کند، دیگری از نظر سیاسی تحت تعقیب است و سومی از فقر. العالمی تلاش می‌کند با زبانی نرم و شاعرانه، هویت مردگانی را که در حد اعدادی فرومی‌کاهند آشکار کند. «شما»، دختر جوان، زیبا و بارداری که نگاه مردان در پی اوست، فقط یکی از ۱۲ چهره این رمان است.

«تو او را دیده بودی که زیر تیغ آفتاب در امتداد دیوار می‌‌رفت. روی دیوار نشانی از سایه او نبود. آیا درست می‌دیدی؟ یک بار دیگر، باز او را دیده بودی که به راه خود می‌رفت و سرش را از شرم به زیر نینداخته بود. از ساحل تا ساحل در پی او رفته بودی. رد پایی از او روی ماسه‌ها باقی نمی‌ماند. می‌دانم که باورکردنی نیست این زن روی ماسه‌ها می‌رفت، بی‌آنکه ردی از او باقی بماند.»

جدال با طبیعت

دریا اما در میان این شخصیت‌ها با چنین ویژگی‌هایی مهم‌ترین شخصیت داستان است.

یوسف امین العالمی:

«دریا فقط یکی از شخصیت‌های رمانم نیست. مهم‌ترین شخصیت این رمان است. او با صدای زیبایش وسوسه‌انگیز، گمراه‌کننده و جذاب است. اما در همان‌حال دام‌گستر و فریبکار است. کاراکترهای داستان را فریب می‌دهد و آن‌ها می‌پندارند که “اروپا”، در چند قدمی آن‌هاست. صلاح حتی هر روز مقداری از آب دریا می‌نوشد با این امید که دریا با او مهربان باشد و به سلامت به ساحل اسپانیا برساندش.»

حضور طبیعت در رمان تازگی ندارد. چند نمونه شناخته‌شده: رود «می‌سی‌سی‌پی» در آثار مارک تواین، حضور دریا در «پیرمرد و دریا» و غلبه بر کلمیناجارو و میل رسیدن به «آشیانه خدا» در «برف‌های کلیمانجارو» نوشته ارنست همینگوی.

امین العالمی در بازگویی سرنوشت شخصیت‌های رمانش به این سنت ادبی تکیه داده است و به نویسندگان نوآور مراکشی مانند راشد بوجدره و ادریس شرایبی که رمان‌نویسی در مراکش را با شیوه‌های مدرن رمان غربی آشتی داده‌اند. او از ترفندهای داستان‌نویسی مدرن برای راه پیدا کردن به درون شخصیت‌های داستانش استفاده می‌کند. تفاوت آن‌ها با دیگران در این است که آن‌ها پناهجو هستند: تراژدی در زندگی آن‌ها از مدت‌ها پیش اتفاق افتاده است. کافی‌ست که بیان ادبی برای آن یافت.

یوسف امین العالمی:

رمان به عنوان یک ژانر ادبی در قرن بیستم از غرب به جهان عرب وارد شد. بسیاری از رمان‌ها به زبان عربی از عهده قواعد ژانر برنمی‌آیند. رمان من هم شاید در این میان استثناء نباشد. امیدوارم خواننده این رمان گمان کند، سرنوشت پناهجویان را از زبان خود آن‌ها دارد می‌شنود.»

یوسف امین العالمی فروتن است. او قصد ندارد خودش را پشت نام‌های بزرگ پنهان کند. اما با این‌حال در «کشتی‌شکستان» موفق می‌شود «مرگ» را از نظر زیباشناسی روی صحنه بیاورد. این کم دستاوردی نیست. او از شخصیت‌هایش فاصله می‌گیرد و از نمای دور مرگ را به ما نشان می‌دهد که سپس از نمایی بسیار نزدیک چالش آن‌ها با دریا و درگیری‌های شخصی و عاطفی‌شان را آشکار کند.

فرازهایی از رمان «کشتی‌شکستان»

[tabby title=” عمر آدم عجیبی‌ست”]

پوست عمر سفید و چشمان او آبی بود. او با رنگ‌پریده‌اش یکی از اهالی «بنیدر» بود، و با این‌حال با دیگران تفاوت داشت. مثل ماهی بود رنگ‌پریده میان آسمان آبی چشمانش. یکی می‌گفت چشمان او به رنگ چشمان اسپانیایی‌هاست. دیگری می‌گفت چشمانش به مسیحیان رفته است. ایوب می‌گفت هر دو یکی‌ست. چه فرقی می‌کند؟

او هر روز صبح زود از ده به دشت می‌زد. از ماسه‌زارها می‌گذشت و خودش را به مزارع کشت حشیش می‌رساند. دمی می‌ایستاد، چای می‌خورد، مدتی به کشاورزان نگاه می‌کرد، با یکی دست می‌داد، از دیگری فاصله می‌گرفت و بعد خودش را می‌رساند به شهر که زندگی‌اش را با دستفروشی بگذراند. او دو بار در هفته بساط پهن می‌کرد. باقی روزها به ساحل می‌رفت و رد رهگذران در ساجل را پی می‌گرفت و بعدش هم مثل یک حیوان خسته خودش را روی ماسه‌ها می‌انداخت و با چشمانی به اشک‌نشسته به دریا نگاه می‌کرد و به موج‌ها که چگونه می‌مردند.

بعضی‌ها می‌گفتند عمر آدم عجیبی‌ست.

عمر می‌گفت مردم چقدر عجیب‌اند.

[tabby title=” مردن چنین است”]

در یکی از همین روزها، آسمان مثل روزهایی که مصیبتی اتفاق می‌افتد یکدست آبی بود. روی ماسه‌ها چند ماهی افتاده بود. ماهی‌ها به بزرگی قامت یک انسان بودند. خدا رحم کند! ماهی‌ها چقدر بزرگ‌اند. چقدر به آدم‌ها شباهت دارند! انگار اصلاً آدم‌اند. اما مثل اینکه ماهی نیستند. اینها آدم‌اند. خدا رحم کند اینها مردان ما هستند که دریا جنازه‌شان را پس داده است.

دریا جنازه کشتی‌شکستگان را به ساحل پس داده بود. جنازه‌های سفیدپوست و سیاهپوست. دریا بین سیاه و سفید تبعیض قائل نمی‌شود. آن‌ها همگی، چشمانشان در چشمخانه بی‌‌جان بود.
عمر با خود گفت: پس مردن چنین است. چشمان تو دیگر جهان را نمی‌بیند.

[tabby title=” درخت آزادی”]

در آن روز یکشنبه ۲۲ آوریل یازده مرد و یک زن، شب‌هنگام به ساحل رسیدند. قاچاقچیان از قبل منتظر آن‌ها بودند. با هم در پناه تاریکی شب یک قایق چوبی را به دریا انداختند و سوار آن شدند. آن‌ها با چشمانی که از نگرانی نشان داشت به سوی اروپا خیره مانده بودند. اروپا با آن‌ها فقط بیست کیلومتر فاصله داشت و در آن سوی مه پنهان شده بود. در برابر دیدگان نمناک آن‌ها سرزمینی گسترده بود که در آن می‌شد کار کرد، خیابان‌هایش را با طلا سنگفرش کرده بودند و در زمین آن درخت آزادی عمل می‌آمد.

[tabbyending]

در همین زمینه:

امید به رهایی در یک سفر دور و دراز

«کاغذ در رنج»: نمایشگاه آثار پرستو فروهر در اتریش