«حکومت برنامهای برای محیط زیست ندارد، اهمیتی برایش قائل نیست. مثل خانوادهای که هیچ هدفی ندارد. مقداری پول دارد و میگوید فعلاً اشیاء عتیقه را میفروشیم یا آن آپارتمان را میفروشیم و میخوریم. حالا اینها هم نفت میفروشند و میخورند. نه کاری هست، نه تولیدی هست، نه صنعتی هست و نه نسلی که از نظر فکر و ایدئولوژی و روح و آرمان برای کار و تولید آماده باشد.»
بیژن فرهنگ درهشوری از با سابقهترین کارشناسان حفاظت محیط زیست است و از نخستین روزهای تشکیل چنین سازمانی در ایران با آن همکاری داشته. او متولد سال ۱۳۲۲ در گچساران است و در کارنامه حرفهای خود پژوهش و عکاسی در زمینه طبیعت و محیط زیست را نیز ثبت کرده است. او نخستین ژئو پارک خاورمیانه را در جزیره قشم تأسیس کرد و توانست نسل لاک پشت پوزه عقابی این جزیره را نجات دهد.
رادیو زمانه با این کارشناس محیط زیست گفتوگویی داشته است درباره «آنچه از جنگلهای ایران باقی مانده است»:
به نظر شما مهمترین عامل تخریب جنگلهای ایران چه عاملی است؟
درهشوری: باید بگویم که بخش عمده جنگلهای ما در دامنه شمالی البرز و هر دو دامنه شمالیـ جنوبی و شرقیـ غربی زاگرس قرار دارد. از قدیم در ارتفاعات و نواحی جنگلی این منطقه مردمی بهصورت فصلی سکونت داشتهاند. بعد از ملیشدن جنگلها و مراتع دولت هیچگونه مدیریت عملی برای این جنگلها اعمال نکرده است. دولت تعدادی کارمند دارد که در ادارهها نشستهاند که جنگلها را بهطور واقعی و ملموسی مدیریت نمیکنند. ادارات دولتی و بزرگان مملکت بهخاطر اعمال نفوذ و قدرتی که دارند این جنگل را صاحب میشوند؛ در آن ویلا میسازند؛ کارخانه میسازند؛ شهرک میسازند؛ باغ میسازند؛ خانههای متعدد میسازند، تملکشان میکنند.
مردم هم متعاقباً جنگلها را تصرف میکنند چون سیستم اداری بهراحتی این حق را به آنها واگذار میکند. برای مثال وقتی اطراف شیراز دهها هزار هکتار را فلان آیتالله، آقای حائری یا سپاه صاحب میشود، دیوار میکشد و باغ شهر میسازد، شما نمیتوانید ساکن محلی را که نسل در نسل آنجا زندگی کرده و حالا در ابعاد خیلی کوچکتر مثل پنج هکتار، با تخریب جنگل باغ درست کرده است ملامت کنید. میدانید، مسئولیت اصلی به ضعف سیستم مدیریت حکومت و فسادی که در سیستم اداری است بازمیگردد. در ادارات با گرفتن هدیه و مانند این از قوانین چشمپوشی میکنند.
عامل اصلی ناتوانی، بیعلاقه بودن و فساد سیستم اداریاست و اینکه مسئولین در منطقه حضور ندارند و اگر حضور هم داشته باشند، اعمال قدرت آنچنانی نمیکند. به نظر من عامل اصلی دولت است.
من در یکی دو سال گذشته، از جنگلهای کردستان، ایلام، فارس، کهکیلویه بویراحمد یا لرستان گرفته تا شیراز و کوهمره سرخی و فیروزآباد را دیدن کردهام. در این مناطق فامیل و دوست و آشناهای بسیاری دارم و با آنها گفتوگو کردهام. مردم به وضوح دلیل تخریب جنگل را میدانند و با جزییات میبینند. نمیدانم حالا کجا را میخواهید مثال بزنم. مثلاً کردستان را بگویم. از سر ارتفاعات اولین چشمهای که بیرون میآید، زیرش کشت شروع میشود. کی آنجاها کشت میشد؟ روستای اطراف رودخانه بوکان، باغهای ۳۰ ـ ۲۰ هکتاری داشت، باغهایی با درختهای سیب ۴۰ ساله و به اندازه درختهای بلوط. تمام این درختها در کنار این رودخانه و نزدیکی دریاچه ارومیه خشکیدهاند. برای چه؟ برای اینکه آن بالا، آب را برمیدارند و دیگر نمیگذارند آب پایین بیاید. میدانید یک بلبشو و بینظمی و بیحساب و کتابی در حوزههای رودخانههاست که عامل اصلی هم باز بیقدرت بودن حکومت است.
حکومت نه دانش کافی را دارد، نه در مناطق حضور دارد و نه کارمندهای دولت و جنگلبانی علاقه و عشق کافی به کار را دارند که از وجببهوجب جنگل دفاع کنند. پس وضعیت همین میشود که میبینید.
به نظر شما چرا حکومت چنین رویکردی نسبت به محیط زیست دارد؟ چرا دانش کافی ندارد و چرا به اندازه کافی به این موضوع اهمیت نمیدهد؟ چرا به توسعه پایدار منابع طبیعی و جنگلهای ایران به اندازه کافی اهمیت نمیدهد؟ ضعف در کجاست؟
دانش در ملت ایران هست. ما در حوزه جنگل تمام اطلاعات و تخصصها را در سطح ملت ایران داریم. حکومت به این دلیل به این کارها نمیرسد، چون طرح توسعه آینده در ذهن این حکومت نیست. میدانید سازمان برنامه را که از چه زمانی تعطیل کردند؟ دوره رئیس جمهور قبلی، نمیدانم چند سال پیش.
مملکت مثل یک خانواده بزرگ است. وقتی برای آینده هیچ طرحی ندارد، وقتی هیچ هدفی را مشخص نکردهاست اوضاع این میشود که میبینید.
و این تدوین برنامه…. من در طراحی برنامه با سازمان برنامه از ۴۰ سال پیش همیشه همکاری داشتهام و میدانم تدوین برنامه چه مراحلی را میگذراند. مهمترین قدم شناخت وضعیت موجود است، شناخت وضعیت موجود با دقت بسیار. زمینشناس، خاکشناس، گیاهشناس، آبشناس، جمعیتشناس، انسانشناس، کارشناس جغرافیا، کارشناس علوم اجتماعی، اینها باید بگویند در حال حاضر ما که هستیم، چه هستیم، کجا زندگی میکنیم، چه ارزشی، چه ثروتی کجا خوابیده و بهترین راه استفادهاش چیست تا بتوان برنامهای را تدوین کرد.
من سالها در حوزه رودخانهها، در حوزههای آبخیز رودخانهها در تیم منابع طبیعی کار کردهام. جانورشناس بودم و از من میخواستند که در این باره حرف بزنم. یک تیم بزرگ بودیم و باهم سفر میرفتیم و حوزههای آبخیز را یکی یکی بررسی میکردیم. درباره کارون، زایندهرود، کُر، حله و حوزههای داخلی را کار و تحقیق کردهام. همهی این تیمها را میشناسم. همه هستند. رفقای منهستند. منتهی این حکومت از هیچ کس نخواسته با آنها همکاری کند.
باید یک سازمان برنامه وجود داشته باشد که شامل عالیترین، محبوبترین، دانشمندترین و قابل احترامترین آدمهای این سرزمین است. باید آنها را دعوت کنند، متخصص بیاورند و بگویند ما با این جمعیت، با این مغز، با این محدوده برای آینده میخواهیم چه کار کنیم؟ تدوین کنند کجا کشاورزی شود؟ با چه وسعتی، با چه کیفیتی. الان در فارس یکی گوجه میکارد، یکسال استفاده میکند، دو سال ضرر میکند، بعد کسی نمیخرد. یک آشوب و بلبشویی است که اصلاً باورنکردنی است.
چرا کسی به داد این مملکت نمیرسد. مثلاً همین رودخانه کُر در شیراز را در نظر بگیرید. سالهاست که از بند امیر آب رد نمیشود. برای اینکه در جنگلهای بیضا و کامفیروز جنگلهای کوه را تحت نظارت سازمانهای محترم ادارات و وزارت تراشیدهاند و به مزرعه برنج تبدیل کردهاند. رودخانه کُر از کنار تختجمشید رد میشود و به دریاچه بختگان میریزد. فکر میکنید اینجا چند هزار سال کشت شده است؟ هخامنشیان وقتی میخواستند بهترین دشت را برای پایتختشان انتخاب کنند، به همه دانشمندانشان مأموریت دادند و گفتند از نظر آب و هوا، حاصلخیزی، میزان آب و کیفیت خاک، در کجا بهتر است جمعیتی را متمرکز کنند. همه تختجمشید را پیشنهاد دادند. وقتی تهران در زمان شاه جمعیتاش زیاد شد و میخواستند پایتخت سیاسی را از تهران به شهر دیگری منتقل کنند، برای انتخاب پایتخت سیاسی به اکولوژیستهای دانشگاهها گفتند بهترین جا کجاست و آنها هم گفتند همین کُر و کربال و بیضا. این یعنی اینجا در طی هزاران سال گذشته برای کشاورزی بهترین مکان بوده است.
آب را در جنگلهای کوهستانی نگه میدارند. جنگل را تخریب میکنند و خیار و گوجهفرنگی میکارند. به کربال که دو یا سه هزار سال بهترین مزارع ما بوده آب نمیرسد. میدانید حکومت برنامه در ذهناش نیست. اهمیتی قائل نیست. مثل یک خانوادهای که هیچ هدفی ندارد. مقداری پول دارد و میگوید فعلاً اشیاء عتیقه را میفروشیم، فلان چیز را میفروشیم یا آن آپارتمان را میفروشیم و میخوریم. حالا اینها هم نفت میفروشند و میخورند. نه کاری هست، نه تولیدی هست، نه صنعتی هست و نه نسلی که از نظر فکر و ایدئولوژی و روح و آرمان برای کار و تولید آماده باشد.
من کار و تولید در ایران را یادم هست. ما در تیمهای مختلف، در سازمانهای محیط زیست عاشقانه کار میکردیم و نتیجه کار را میدیدیم و لذت میبردیم. باور کنید هیچ لذتی قابل مقایسه با لذت کارکردن، تولیدکردن، نتیجه کار را دیدن و بعد دوباره تیم درست کردن و ادامهدادن و کارکردن نیست. این مسئله امروز وجود ندارد.
برخی از مردم جنگل را تخریب میکنند و یک چیزی میکارند و میگویند، خب بالاخره این بدبخت هم دارد کاری میکند. واقعاً هم آن بدبخت راهی ندارد. کارخانهای است که برود آنجا کار کند؟ جایی تولیدی هست؟ توریستی هست که برود در توریسم کار کند؟ همه زیباییهای سرزمینمان بلاصاحب مانده. ما میتوانستیم از این جنگلها، این دریاچهها و این حیات وحش میلیونها توریست و مسافر را به ایران بکشانیم که میلیاردها دلار اینجا خرج کنند. بهجای آن جنگل را سوزاندیم، دریاچه را خوردیم، رودخانه را خشکاندیم، حیاتوحش را هم شکار کردیم و خوردیم و تمام شد. من نمیدانم ۱۰ سال آینده چه میشود. ولی عامل اصلی بی برنامگی و بیهدفی است.
با شما کاملاً موافقم. با در نظر گرفتن آنچه بهحق بیان کردید به نظر شما در حال حاضر چه راهحلهایی برای نجات جنگلها وجود دارد؟
من شخصاً دو سه بار در همین شرایط بد جنگل کاشتهام. یکبار در قشم بود. آنجا از بانوان محترم روستاها در خانههای کوچکشان تقاضا کردم که کمک کنند. به آنها کیسههای پلاستیکی مقاوم با چند سوراخ دادم و در فصل مناسب یادشان دادم و گفتم که نهالها را بچنید و در این کیسه بکارید، وقتی ۴۰ سانتیمتر شدند من را خبر کنید. نهالها را از شما میخرم. زنهای روستاهای مختلف آنقدر نهال درست کردند که من نمیتوانستم ازشان بخرم، یعنی پول نداشتم. بیش از تصور من نهال درست کردند. از مدیرعامل منطقه آزاد قشم خواستم که من کمی برای خرید نهالها پول نیاز دارم. مدیرعامل هم به حسابداری گفت دو برابر تقاضای من به من پول بدهند. به کمک بچهها و مدارس و معلمها فقط کرایه وانت را دادم و نهال را به ساحل آوردم. بچهها، دخترها، پسرها و معلمها نهالها را کاشتند. یکی دو سال پیش وقتی رفتم با ماشین خودم به جزیره و دور میزدم، تمام آن نهالهای فسقلی ۴۰ سانتیمتری من شده بود جنگی که از قد من بلندتر بود. درختها زادآوری میکردند، میوه داده بودند، گل داده بودند. میخواهم بگویم که به کمک مردم میشود جنگل کاشت.
دفعه دوم در فارس جنگل کاشتم. میدانید، جنگلها که تخریب میشوند اولین انسانهایی که از این لطمه تأثیر میپذیرند عشایرند که زندگیشان صددرصد وابسته به طبیعت است. چون در طبیعت کوچ میکنند و گوسفندهایشان را میچرانند. وقتی طبیعت از بین میرود، اول از همه عشایر هستند که محل زندگی و زندگیشان را از دست میدهند. چه کار میکنند؟ به شهرهای اطراف روستاها میآیند تا کار فصلی پیدا کنند. این درحالی است که به زنها کار فصلی هم نمیدهند. کار فصلی را تنها به مردها و آن هم به مردهای جوان میدهند برای کارگری یا نگهبانی پاساژ و این قبیل کارها. کارهایی که واقعاً ً کار نیستند. کارهای کاذباند.
دهها هزار زن بیکار است. من از زنان دو یا سه روستا خواستم که برای من نهال تولید میکنند. در خیلی از روستاهایی که آنها ساکن شدهاند، حتی آب برای خوردن هم ندارند چه برسد به اینکه برای من نهال درست کنند. بالاخره کنار رودخانه قرهآغاج در یک روستایی ساکن شده بودند. از آنها خواستم که برایم نهال تولید کنند. گفتند چند هزارتا میخواهی. من پولم را حساب کردم و گفتم اینقدر میخواهم. بلافاصله نهال تولید شد.
اگر پول داشتم، اگر سازمانی حمایتم میکرد، اگر حکومت تأیید میکرد، واقعاً به کمک مردم میشود جنگل کاشت. مخصوصاً به کمک زنان عشایر میتوان هر سال هزاران هکتار جنگل کاشت.
اگر امنیت جنگل حفظ شود و آن طایفه بغلی دوباره گوسفندش را در جنگل رها نکند، میشود جنگل کاشت. یا اگر طیف محبوبی در قدرت باشد که هم دانشش را داشته باشد و هم احترامش پیش مردم محفوظ باشد که وقتی به مردم بگوید چهارسال گوسفندهایتان را اینجا نچرانید تا درختان رشد کنند، مردم اطاعت کنند.
میدانید، در حال حاضر کسانی که آن بالا در قدرت هستند، نه به محیط زیست علاقه دارند، نه بین مردم احترام و محبوبیت دارند و نه دانش و صمیمیتی که مردم همکاری کنند. سرشان را آن طرف بچرخانند، مردم حسابشان را میرسند. چرا نشود جنگل کاشت؟ همه ارزش جنگل را میدانند. از همه بیشتر همین عشایر. عشایر میدانند طبیعت وقتی بلبشو و بیحساب و کتاب است، چه میشود. آنها زمان قدیم را به یاد دارند، زمانی که کدخدا و کلانتر نظم و حساب و کتاب جنگل و مرتع را در دست داشت. اگر به مرتعی کسی، حالا هر کسی میخواست باشد، تجاوز میکرد، بزرگترین توهین بود. مردم موظف بودند از جنگل و مرتع خودشان حفاظت کنند. این جوری نبود که جنگلبانی پول بگیرد که هرچقدر مردم دلشان میخواهد جنگل را تخریب به چیز دیگری تبدیل کنند یا هرجایی دلشان میخواهد چاه بزنند، هر جایی دلشان میخواهد عمق چاه را اضافه کنند. در این مملکت بلبشو و بیحساب و کتابی است. بیآرمانی است، بیبرنامگی است. هیچکس نمیداند چه کار باید بکند.
به نظر شما این دولت جدید و رویکارآمدن خانم ابتکار میتواند تأثیر مثبتی در روند نجات محیط زیست ایران و بهویژه جنگلها داشته باشد؟
ببینید یک اراده بزرگ در سطح مملکت ضروری است. سازمان محیط زیست و خانم دکتر ابتکار وقتی که بخش عمده مجلس دلواپساناند چه کار میتوانند بکنند. من نمایندگان فارس را میگویم. دلواپسان فارس و بوشهر نگران سخنرانی پسر معلم انقلاب، آقای مطهری بودند که به شیراز آمده بود. او را برای سخنرانی برای عدهای دانشجو دعوتش کرده بودند. اینها دلواپس این هستند که او آنجا میخواهد چه بگوید. ولی مهمترین، تعیینکنندهترین، سرنوشتسازترین مسئله استان بوشهر رودخانههای متعددی است که از کوههای جنوب شیراز سرچشمه میگیرد و به دشت دالَکی و برازجان و بوشهر و غیره و غیره میرود. چهار میلیون نخل در این دشت وجود دارد که از این رودخانهها سیراب میشوند. من این کوهها را دائم میگردم. همه رودخانهها چند سال است که روی آنها موتورهای آب بسیاری گذاشتهاند. در جنگل، از کوهمره سرخی تا کوار و تا پایین و به نرسیده به جهرم بروید. تمام آب این رودخانهها را پر میکنند، به بالا میآورند، جنگل را تخریب میکنند و کشت میکنند.
نمیدانم دو یا پنج سال دیگر، دستکم این چهار میلیون نخلی که در بوشهر بیآب میماند، زندگی چند نفر را تیره و تار میکند. یکبار یک نماینده مجلس در مجلس راجع به این آب صحبت نمیکند چون نمیفهمد که چه فاجعهای استاناش را تهدید میکند و چقدر مسئله عادی و سادهای است که یک نماینده مجلس، آن هم پسر مطهری به دانشگاه شیراز بیاید و صحبت کند و برود.
خانم دکتر ابتکار باید به کمک این مجلس برنامه بیستساله، دهساله یا پنجساله را تدوین کند. آینده طبیعت ایران عین خیال این مجلس نیست. سازمان جنگلها و منابع طبیعی، سازمان آب، سازمان کشاورزی یا سازمان نمیدانم چه، به هیچ وجه دنبال رفع نگرانی آینده نیستند.
چالههایی که در تمام دشتهای ایران وجود دارد که از آنها آب زیاد برداشت میکنند. من خودم بارها آنها دیدهام، صدتایش را دیدهام، عکس گرفتهام و عکسها را نگه داشته ام. آب اعماق را آنقدر برداشتهاند که دشت پایین میرود و بخشی از جادهای که در این مسیر قرار دارد با چالهای بزرگ تخریب شده است. این بلا ممکن است پنج سال یا ده سال دیگر سر شیراز بیاید؛ سر هر دشتی بیاید.
یادم میآید وقتی که قبل از انقلاب میخواستند فرودگاه شیراز را توسعه دهند، سطح آب زیرزمینی به سطح زمین رسیده بود. کانال زهکش زدند که بتوانند کف فرودگاه و زیر آسفالت را بتن کنند. برای اینکه آب آنقدر زیاد بود که نمیگذاشت. الان آن آب ۵۰ ـ ۴۰ متر شاید هم صد متر پایین رفته است. شیراز آیندهاش نگرانکننده است. زمینشناسها باید بگویند که چه چیزی اینجا را تهدید میکند. اوضاع واقعاً قمر در عقرب است.
جالب این است که شما میگویید که مثلاً خانم دکتر ابتکار. خانم دکتر ابتکار نه، مناسبترین آدم را به جای او بگذارید. وقتی که مجلساش این است، دولتاش این است… درحالی که دولت قبلی سازمان برنامه را تعطیل میکند و دولت جدید یک نفر را به جای سازمان میگمارد. حکومتی که برنامه بلندمدت، کوتاهمدت، پنجساله یا دهساله یا یکساله را ندارد و نمیداند با جنگلاش چه کار باید بکند، با آباش چه کار باید بکند، با صنعتاش چه کار باید بکند. صدها پروژه نیمهتمام روی سر اینها ریخته است. ۱۰ درصد پروژهای انجام شده، آن دیگری ۵۰ درصدش، یکی دیگر ۲۰ درصد و دیگری کلاً متوقف شده است. اصلاً نمیدانند چه کار باید بکنند.
من بهشدت نگران جنگل و آب هستم. چشمانداز مثبتی هم ندارم. ببینید، عمق فاجعه را من میبینم. نه تنها جنگلهای خارج از مناطق حفاظتشده، بلکه جنگلهایی که ۵۰ سال است پارک ملی و حفاظتشده هستند درخطرند.
پارک ملی گلستان اولین پارک ملی خاورمیانه است. آن موقع که عربها اصلاً نمیدانستند پارک ملی چی هست، ما گلستان را افتتاح کرده بودیم و محکم نگهاش میداشتیم. پارک ملی گلستان در حدود ۹۰ هزار هکتار است. الآن یک اتوبان از آن رد میشود. بعد دوباره جاده را پهن کردهاند، دو سه کارگاه عظیم تخریبکننده کوه و تخریب جنگل در آن است. در پشت پارک هم که به طرف دشت ترکمن صحرا میرود اصلاً مرز پارک را رعایت نمیکنند. تا هر جایی که دلشان خواسته در آن کشاورزی کردهاند. شبها هم درختها را قطع میکنند و به قاطر میبندند، میکشند و میبرند. وقتی آنجا میروم متوجه میشوم. هم رد قاطر هست، هم رد نمیدانم چه.
آیا کسی که پارک ملی گلستانش را این طور حفاظت میکند، قادر است در زاگرس و بختیاری و بویراحمد و ایلام و لرستان و کردستان جنگلها را حفظ کند؟ اصلاً میتواند؟ اگر قادر بود پارک بم را محکم نگه میداشت که به نظر من از ۴۱ هزار هکتار الآن حداکثر ۲۰ هکتار بیشتر باقی نمانده است. بقیهاش را بردهاند. پالایشگاه برده یا نمیدانم کجا یا پادگان شده.
خانم دکتر ابتکار ناتوانتر از آن است که بتواند جنگل را نجات دهد. به مدیریتی عظیم در مملکت نیاز دارد. محبوبترین شخصیت این سرزمین باید رئیس جنگلها و مراتع و محیط زیست و پارکهای ملی شود، با حمایت قاطع مجلس و با حمایت قاطع هیأت دولت. بعد باید از طریق روزنامه، مجله، فیلم، کانال تلویزیونی بگویند چهکار میخواهند بکنند و حمایت مردم را جلب کنند، سخنرانی کنند. هیچکدام از اینها وجود ندارد.
إستاد محترم ،با عرض تاسف براى طبيعت ايران از سخنان علمى و اندوه شما إستاد عزيز در مورد فاجع بيش رو در ايران از شما سميمانه سباسكذارم
Imami / 29 August 2015
Trackbacks