بخش پیشین این مقاله این گونه به پایان رسید:

اخذ عقلانیت ابزاری و تبدیل کردن آن به الگوی غالب رفتار یک حاکمیت از این جهت خطرناک است که در جامعه مدرن تضاد و چالش دائمی عقلانیت ابزاری و انعکاسی به نحوی مجال فراخی برای دست‌اندازی تکنوکراسی نمی‌دهد. اما فقدان اتونومی‌های اجتماعی می‌تواند چنین مجال برای دست‌اندازی این اراده بر بدن آدمی و محیط‌زیست فرآهم‌سازد. در دو بخش بعدی خطرات این قدرت مطلقه عقلانیت ابزاری در حوزه محیط‌زیست و زندگی جنسی را ملاحظه می‌کنیم.

در این بخش به موضوع محیط زیست می‌پردازیم.

Mask_Air Pollution_Environment Day
جلوه‌ای از اعتراض به آلودگی هوا در شهرهای ایران

 پس از روی‌ کار آمدن جمهوری‌اسلامی آمار هولناکی از تخریب محیط زیست وجود دارد که نمی‌توان آن را صرفاً به افزایش جمعیت و توسعه صنعتی مربوط شمرد. هرچند این هر دو عامل نقش مهمی در تخریب بیشتر محیط‌ِ زیست دارند اما روند تصاعدی موجود حکایت از نوعی رها شدن محیط زیست و اولویت توسعه فنی بر حفاظت از محیط زیست دارد. نگاهی اجمالی به آمارهای موجود نشان می‌دهد که سالانه ۱۲۵ هزار هکتار از جنگل‌های ایران نابود می‌شود و با این روند احتمالا تا ۵۰ سال دیگر جنگلی وجود نخواهد داشت. همچنین سالانه ۸۰۰ هزار هکتار از مراتع نابود می‌شود. طبیعی است که این روند تخریب افزایش میزان سیل را در پی دارد. به همین جهت در حالیکه در دهه ۱۳۵۰ میزان وقوع سیل ۴۰۵ مورد بوده است در دهه ۱۳۶۰ به ۸۱۴ و در دهه ۱۳۷۰ به ۱۰۴۰ مورد رسیده است[1]. در اثبات رابطه دولت‌های تکنوکرات و تخریب محیط زیست همین گفته رییس سازمان محیط زیست در دولت دهم کافی است که رسماً اعلام کرده است مناطقی که ارزش حفاظت ندارد واگذار می‌شوند. در پی این اعلام بخش‌های زیادی از مناطقی که سالها «ارزش حفاطت» داشته‌اند به پتروشیمی و صنایع مسکن و شهرسازی واگذار شد[2]. در این دوره اراده به تکنولوژی دولت اصول‌گرا بهترین نمونه روحیه سرمایه‌داری بنیادگرا می‌تواند تلقی شود که آشکارا ارزشی برای محیط زیست در برابر توسعه صنعتی قایل نیست. دریاچه ارومیه در این دوره تدریجاً خشک شده است، زاینده‌رود بارها خشک شده، دریاچه‌هایی قدیمی مانند هامون و بختگان به همین سرنوشت دچار شده‌اند. دولت همواره نسبت داشتن این خشکی‌ها را با ساخت بی‌رویه سدسازی انکار می‌کند اما به نظر کارشناسان سهم عمده‌ای از خشک شدن را باید به روند بی‌مهار توسعه ناپایدار دولت‌های تکنوکرات در جمهوری‌اسلامی مرتبط شمرد[3]. تنها طی پنج سال (۱۹۹۶ – ۲۰۰۱) میزان آلاینده‌ها شهر تهران دوبرابر شده است.[4] در آخرین اظهارات یکی از مسئولین زمانی که احمدی‌نژاد به فیروزکوه سفر کرده، گفته است « مناطق ممنوعه یعنی چی؟ این دکان وزارت نیرو است، هرکس هرجا توانست، چاه حفر کند. در آن زمان ظرف سه روز اجازه صدور حفر چاه سه‌برابر شد و روزی هزاران متر چاه زده شد.»[5] تلقی «دکان» داشتن از محیط‌زیست به خوبی شکل برهنه تکنوکراسی موجود را حکایت می‌کند. این وضعیت البته به احمدی‌نژاد محدود نمی‌شود و فرآیند سدسازی‌ها و کاربرد افسارگسیخته محیط زیست پیش از این آغاز شده بود.

آمارهای مربوط به تخریب محیط زیست آنقدر تکان دهنده است که شرح آن نیاز به گردآوری فهرستی بلند خواهد داشت[6]. نکته این تحقیق است که در امتداد بحث از بنیادگرایی و مدرنیته چه نسبتی میان این رویه افسارگسیخته تخریب محیط زیست و اراده به تکنولوژی در جمهوری‌اسلامی وجود دارد؟

الهیات و محیط زیست در جمهوری اسلامی

همانطور که در مقدمات بحث اشاره شد الهیات اسلامی به جهت تعالی امر قدسی از طبیعت مانع و رادع قوی برای کاربرد ابزاری طبیعت ندارد زیرا تصور توحیدی که در آن خدا حالّ در طبیعت نیست، مجال کمتری به قدسی سازی طبیعت می‌دهد. فقدان چنین مبنای نظری راه را برای استخدام و سیطره بر طبیعت می‌گشاید حتی اگر تفسیر باطنی و هرمنوتیک را دستاویزی نظری برای بازنمایی یک اسلام سازگار با اخلاق محیط زیست بسازیم و حتی اگر دستوراتی برای احترام به طبیعت وجود داشته باشد، اختلاف معناداری میان این رویکرد و رویکرد ادیانی وجود دارد که قول به قدسی سازی طبیعت در آنها یافتنی است؛ نگاهی که در تضاد بنیادی با رویکرد ابزاری نسبت به طبیعت است. اما رویکرد الهیات اسلامی با وجود امکانات تفسیری دست کم «ظرفیت» یک تفسیر ابزارانگار در قبال طبیعت را حفظ می‌کند. مادامیکه حکومتگری در ایران به سرچشمه دینی خود بازمی گردد این «ظرفیت» مهمترین مبنا برای فهم پدیده تخریب محیط زیست و الهیات سیاسی حاکمیت است.

برداشت ابزارانگارانه از طبیعت

در اخلاق محیط زیست به طور مفهومی می‌توان میان دو رویکرد تفکیک شده است: نخست رویکرد «ارزش ابزاری»[7] که طبیعت را برای انسان موضوع مصرف می‌شمارد و آن را وسیله‌ای برای اهداف انسانی می‌داند. دوم رویکرد «ارزش درونی»[8] که برای طبیعت ارزش فی نفسه قایل است و صرف نیاز انسان را ملاک مصرف طبیعت نمی‌شمارد. هرچند بحث از اخلاق محیط زیست به اینجا ختم نمی‌شود و شقوق پیچیده‌تری مطرح می‌شود اما بر حسب همین تفکیک سؤال از اخلاق زیست محیطی اسلامی طرح شده است[9]. برخی از مفسران مذهبی برای نشان دادن سازگاری اسلام و ارزش‌های معاصر روایتی غیر ابزارگرایانه از اخلاق زیست محیطی اسلامی می‌دهند که بر اساس آن نه خود طبیعت به خودی خود و نه انسان به خودی خود بلکه [قوانین] خداوند است که ملاک مصرف طبیعت است[10]. این رویکرد به جهت ساخت غیر اومانیستی اش تلاش می‌کند که از ابزارانگاری که روایت دوره مدرن است فاصله بگیرد. از این جهت به نظر می‌رسد که می‌توان روایت الهیات اسلامی را غیر مدرن یا غیر سرمایه‌دارانه صورتبندی کرد. اما چند مشکل نظری در این صورتبندی وجود دارد.

نخست اینکه این رویکرد مشکل تفسیر حکم الهی را حل نمی‌کند. چرا که برخلاف انسان و طبیعت [حکم] خداوند قابلیت تفسیر بیشتری دارد. روایت‌های بیشماری از اینکه حکم خدا چیست وجود دارد و برخی از آنها می‌تواند همچنان به روایتی اومانیستی از کاربرد طبیعت نزدیک شود. هرچند در مورد نفع انسان و طبیعت نیز می‌توان سخنان چندگانه داشت، اما دست کم تفسیر رای خداوند که بانی مشخصی ندارد و آزمون‌پذیر نیست بیشتر مایه سردرگمی مفسران خواهد بود. علاوه بر این مادامیکه الهیات مورد نظر قول به حلول امر قدسی در طبیعت ندهد هنوز امکان سازگاری اخلاق زیست محیطی مورد نظر و تلقی ابزاری از محیط زیست می‌تواند بر جای خود باقی بماند چرا که طبیعتی که قدسیت ندارد می‌تواند محمل استفاده ابزاری باقی بماند. ما در اینجا از تفسیر قاطعی برای اخلاق زیست محیطی دراسلام سخن نمی‌گوییم بلکه «امکانات» نظری را مورد اشاره قرار می‌دهیم که ابزار تفسیری لازم برای یک الهیات ابزاری‌نگر را در عمل فرآهم می‌سازد یا او را محدود می‌کند. از اینجهت قابیلت‌های قابل توجهی در الهیات اسلام شیعه می‌توان در نظر گرفت. اما نکته بعدی اینکه در وادی عمل و کاربردِ الهیات، تفسیر «خدامحورانه» از طبیعت خود حاوی یک خطر بزرگتر است. برداشت و تفسیر آنچه «خدا» از طبیعت می‌طلبد می‌تواند موجب نوع خطرناک تری از ابزارانگاری شود که تازه وجه مقدس نیز به آن افزوده شده است. دست کم رویکرد انسان گرا و طبیعت گرا چنین وصف قدسی به اراده خود در مورد طبیعت نمی‌دهند. رویکرد اومانیستی برای توجیه خود ناچار از گفت‌و‌گو بر سر منابع آدمیان است و بنابراین می‌توان او را از خطرات تخریب محیط زیست برای آدمیان برحذر داشت. رویکرد طبیعت‌گرا نیز چنین دست گشاده‌ای برای تخریب محیط زیست ندارد. اما رویکرد «خداگرایانه» می‌تواند به جهت اولویت اراده الهی هر چیزی را قربانی کند. بنابراین با چنین تفسیر گشوده‌ای از اخلاق محیط زیست تکنولوژی مدرن به عنوان مظهر عقلانیت ابزاری می‌تواند بدون تغییر در محتوای جهان دینی به استخدام درآید و بعلاوه تقدیس نیز بشود. هرقدر که خودآیینی انسان از اتوریته‌های اجتماعی مضرّ برای نظام اندیشه دینی به نظر می‌رسد، عقلانیت ابزاری سازگار با میل به قدرت در دین اسلام و مذهب شیعه است. این نکات به عنوان بحثی در زمینه اخلاق دینی محیطِ‌ زیست شاید تنها مستلزم این باشد که نسخه‌های کاملتری از این دیدگاه اخلاقی اسلامی عرضه شود نه بیشتر. اما آنچه برای بحث ما اهمیت دارد این است که چنین تقریرهایی از اخلاقی محیط زیست چگونه می‌تواند کاشف از شیوه نگاه به طبیعت در بنیادگرایی اسلامی باشد. شاید اگر به رفتارهای موجود در قبال طبیعت بنگریم خطر تخریب همواره می‌تواند بر حسب رویکرد اخیر توجیه شود؛ مادامیکه یک برنامه الهی برای یک حکومت فرض شده باشد چنان خطراتی تنها ضرورت‌های یک طرح بزرگتر است که برای عقل معاش اندیش قابل درک نیست. جمع میان آن «امکان» الهیاتی و این ضرورت عملی می‌تواند بخشی از فرم بنیادگرایانه قدرت در جمهوری‌اسلامی را تبیین کند.

محیط زیست و ریسک

پیشتر از مفهوم ریسک و مدرنیته نزد گیدنز یاد کردیم. در سخنرانی گیدنز در این مورد او مثال گرم شدن کره زمین و واکنش دولت‌های سرمایه‌داری به این مسئله را ذکر می‌کند. به نظر او در این کشورها (انگلستان مد نظر اوست) نمی‌توان بر اساس یک مسئله نظری جلوی برنامه‌های صنعتی را گرفت مگر شاهد قطعی وجود داشته باشد تا آن را متوقف کنیم. این امر به خصلت ریسک‌پذیری سرمایه‌داری ارجاع داده می‌شود. اما در مورد وضعیت ایران نوع دیگری از ریسک‌پذیری را باید نشان دهیم.

به نظر می‌رسد که هر دو سیستم ریسک در مورد طبیعت را در سطحی بالا پذیرا می‌شوند. مادامیکه هر دو دل در گرو عقلانیت ابزاری دارند. تفاوت در دو نکته است. نخست اینکه در سرمایه‌داری غیر دولتی منطق گفت و گویی وجود دارد میان دولت و جامعه مدنی که حاکمیت سرمایه‌داری مدرن برای توجیه این عمل نیاز دارد. در این نوع سرمایه‌داری نظام حاکم و بنگاه‌های اقتصادی ناچار از بازی برابری با افکار عمومی برای توجیه آن هستند و این امر دست اندازی حاکمان و شرکت‌ها را محدود می‌کند، اما حاکمیت جمهوری‌اسلامی در یک بازار انحصاری فعالیت می‌کند و نیاز چندانی برای توجیه آن نمی‌بیند مادامیکه قادر به خاموش کردن یک اعتراض باشد. نکته دوم اینکه در مثال گیدنز دولت‌های مدرن مادامیکه نشان و دلیل قطعی برای متوقف کردن ریسک وجود نداشته باشد از آن استقبال می‌کنند. این منطق سرمایه‌داری کلاسیک و مدرن است. این امر به جهت نکته نخستینی است که ذکر کردیم؛ یعنی چالش دولت با جامعه مدنی. اما در مورد دولت «سرِخود» که مقاومتی در برابر خود احساس نمی‌کند شواهد و بیّنات قطعی بسیار کُند اثر می‌گذارند یا اساساً واجد اهمیت نیستند. بنابراین اگر جنبش‌های زیست‌محیطی کار پیچیده‌ای برای نشان دادن رابطه سرمایه‌داری و تخریب محیط زیست دارند، بیان این رابطه در ایران نباید چندان دشوار باشد. اما پیچیدگی‌هایی همچنان وجود دارد.

ساخت حقیقت در زمینه بحران محیط زیست

در جمهوری‌اسلامی مادامی که اصطکاکی از جانب جامعه مدنی در برابر حاکمیت وجود داشته باشد اغلب تکنیکی ویژه به کار گرفته می‌شود: ساخت حقیقت مطابق برنامه توسعه ابزاری. دو مثال برای این رویه می‌تواند ذکر کرد.

پس از دهه هفتاد که کاهش چشمگیری در مورد پوشش جنگلی وجود داشته است ناگهان در سال ۱۳۹۲ آمار مربوطه دو میلیون هکتار رشد می‌کند. این رقم زمانی قابل فهم است که بدانیم جنگل مطابق تعریف فائو شامل منطقه‌ای در حدود نیم هکتار است که با تاج پوشش درختی حداقل ۱۰ درصد پوشیده شده باشد. وقتی سازمان محیط زیست این رقم را به نصف کاهش می‌دهد و ۵ درصد پوشش را ملاک قرار می‌دهد شاهد رشد چشمگیر فوق هستیم. این رشد حتی با وجود چنین تغییری در تعریف پوشش جنگلی مورد استناد مسئولان نیز هست[11]. نمونه دیگر انکار نقش سدسازی‌ها بر خشک شدن دریاچه ارومیه است. در حالیکه تعداد ۶۲ سد در منطقه دریاچه و آبریزگاه‌های آن ساخته شده است و نیمی از این سدها درحال بهره برداری است پایین آمدن سطح آب دریاچه قابل پیش بینی است. حتی اگر سایر عوامل صنعتی مانند کشاورزی و ساخت پل بر روی دریاچه و سایر اقداماتی که اغلب در جهت توسعه انجام شده است را کنار بگذاریم. این در حالی است که وزارت نیرو وجود سدها را در این فرایند بی اثر می‌شمارد و خشکسالی و کاهش بارندگی را علت کاهش چشمگیر سطح دریاچه اعلام می‌کند[12].

نتیجه گیری: بنیادگرایی‌اسلامی همچون سرمایه‌داری افسارگسیخته

خطرات ابزارانگاری که در حکومت‌های بنیادگرای دینی وجود دارد نگاه شیئ‌واره به همه چیز است. این امر به ویژه زمانی خطرناکتر خواهد بود که دو خصلت همراه این حاکمیت‌ها باشد: ساختار حکومت «سرِخود» و دولت رانتی (دو مفهومی که در مقاله دوم شرح دادیم)؛ به عبارت دیگر فقدان اتونومی‌های اجتماعی که نیروی حاکمیت را محدود می‌سازند. در مورد نظام‌های مدرن این مزیت وجود دارد که نیروی قابل توجهی در جامعه به عنوان حوزه‌ی‌عمومی اصطکاکی را در حرکت چرخ عقلانیت ابزاری ایجاد می‌کند. اما فقدان چنین وضعیتی افقی گشوده و جاده‌ای هموار در برابر اراده به تکنولوژی قرار می‌دهد. این امر خطراتی برای آدمی دارد اما به طور ویژه محیط‌زیست موضوع تخریب چنین ماشین هولناکی است. با ادامه این روند و در صورت فقدان چنین اصطکاکی بنابر پیش‌بینی‌ها تا نیم قرن آینده ایران به بیابانی بزرگ مبدل خواهد شد. بخش بزرگی از آب‌های سطح زمین خشک خواهد شد و ما در میانه این روند هستیم، پوشش جنگلی و مراتع کاملا نابود خواهد شد، زیست‌گاه‌های پرندگان و گونه‌های جانوری بسیاری غیر قابل سکونت خواهد بود و این گونه‌ها اگر تاکنون منقرض نشده‌اند یا مهاجرت می‌کنند و یا منقرض خواهند شد، سطح آلاینده‌ها غیر قابل تصور خواهد بود و به طور خلاصه سرزمینی غیر قابل سکونت خواهیم داشت.

ادامه دارد


پانویس‌ها

[1] . لینک به منبع.

[2] . اینک به منبع.

[3] . برای مثال بنگرید به این منبع:

.G. R. Manouchehri , S. A. Mahmoodian (2002) “Environmental Impacts of Dams Constructed in Iran” , International Journal of Water Resources Development .Vol. 18, Iss. 1, 2002

[4] . لینک به منبع.

[5] . لینک به منبع.

[6] . برای مثال بنگرید به این منبع.

[7] . Instrumental Value

[8] . Intrinsic Value

[9] . بنگرید به:

Brennan, Andrew and Lo, Yeuk-Sze, “Environmental Ethics”, The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Fall 2011 Edition), Edward N. Zalta (ed.), URL

[10] . بنگرید به: احمد عابدی و دیگران (۱۳۸۶) “ماهیت و دیدگاه های اخلاق زیست محیطی با تأکید بر دیدگاه اسلامی”. فصلنامه اخلاق در علوم فن آوری. سال دوم شماره های ۱ ۲ (بهار و تابستان).

[11] . بنگرید به مصاحبه با معاون مناطق مربوط و نیمه مرطوب سازمان جنگل‌ها. روزنامه جام‌جم، ۲۵ خرداد ۱۳۹۲. لینک به منبع.

[12] . لینک به منبع.


بخش‌های پیشین

شیوه رفع تضاد سنت و مدرنیته در حکومت فقها

بنیادگرایی و سرمایه

بنیادگرایی و دانش