روز دوشنبه ۱۹ مرداد ماه، رسانههای ایران گزارش دادند که پزشکان جنایی با اجرای حکم قصاص چشم و گوش یک متهم مخالفت کردهاند.
بنا بر این گزارشها، فردی که در سال ۱۳۹۱ با اسید و چاقو به همکار خود حمله کرده و باعث شده بود او چشم راست و گوش چپ خود را از دست بدهد، در دادگاه کیفری استان تهران به قصاص محکوم شده بود. اما کمیسیون پزشکی جنایی، در پاسخ به شعبه ۲۴ دیوان عالی کشور که در مورد امکان اجرای حکم قصاص پرسیده بود، گفته است با توجه به میزان و شدت صدمات و آسیبهای ایجاد شده برای قربانی از نظر چشم و بینایی، ایجاد جراحت منجر به نابینایی چشم برای متهم به دلیل «امکان سرایت و نبود امکان رعایت تساوی» امکانپذیر نیست و تنها میتوان حکم قصاص گوش را اجرا کرد.
به این ترتیب دیوان عالی کشور حکم قصاص را رد کرد و پرونده دوباره در شعبه چهارم دادگاه کیفری تهران بررسی خواهد شد.
پزشکهای ایرانی در هفته پیش از این ماجرا هم خبرساز بودند و بازداشت یک پزشک در ممنسی و کشته شدن پزشک دیگری در اردبیل، آنها را به صدر اخبار رسانهها رساند.
چند ماه قبل اما پخش یک مجموعه تلویزیونی طنز به کارگردانی مهران مدیری، با اعتراض گسترده پزشکان روبهرو شد که نهایتا به توقف پخش آن انجامید.
مخالفت پزشکان جنایی با «قصاص چشم در برابر چشم»
اولین حکم قصاص چشم در تاریخ دستگاه قضایی ایران در اسفند سال گذشته اجرا شد و چشم چپ یک متهم به اسیدپاشی توسط پزشکان در زندان رجاییشهر کرج کور شد.
پیشتر، در یکی از پر سروصداترین پروندههای دستگاه قضایی ایران، آمنه بهرامی، یک قربانی اسیدپاشی، در آستانه قصاص در بیمارستان، از اجرای حکم خواستگار سابقش صرفنظر کرد.
اما انواع و اقسام قطع کردنها و بریدنهای اعضای بدن به عنوان مجازات در چند ماه گذشته در ایران رخ داده است.
به گزارش روزنامه خراسان، دو متهم سرقت مسلحانه از یک شعبه بانک ملی در مشهد در سال ۹۳، به «محاربه» محکوم شدند و دادگاه انقلاب حکم به قطع «دست راست و پای چپ» برای یکی از متهمان و «قطع انگشتان دست راست و بخشی از پای چپ» دیگری داد.
این دو متهم حتی به حکم خود اعتراض نکردند و حکم در ۱۲ و ۱۳ مرداد ماه اجرا شد.
در همین زمینه: “حقوق بشری اسلامی”: بریدن دست و پای مجرمان
در سالهای اخیر احکامی از این دست در شهرهای شیراز، اصفهان و آبادان اجرا شده است.
آیا پزشکان بازوی اجرایی چنین احکامی هستند؟
در عکسهای مبهمی که تاکنون از مراسم قطع دست و پا در شهرهای مختلف ایران منتشر شده، براساس لباس ماموران اجرای حکم میتوان حدس زد که این افراد، ماموران نیروی انتظامی و دادگستری هستند، نه پزشک.
اما در خصوص اجرای حکم قصاص «چشم در برابر چشم»، و اخیرا «گوش در برابر گوش»، اجرای حکم مستقیما به عهده پزشکان است.
یک پزشک ایرانی مقیم کانادا به رادیو زمانه میگوید: «اگر پزشک عامل قصاص باشد که عملا دارد وظیفه جلادی را به عهده میگیرد.»
البته ممکن است پزشکی که در استخدام پلیس ایران یا دادگستری یا پزشکی قانونی باشد، مجبور به این کار باشد و توجیه «مامور و معذور بودن» کارساز باشد، اما به گفته این پزشک، این عمل با «روح پزشکی» مغایرت دارد. ضمن این که «خارج از رابطه پزشک و بیمار است. یعنی پزشک در مقابل بیمار تعریف میشود، اما در اینجا بیمار و بیماریای در کار نیست.»
از طرف دیگر وقتی حکم قصاص یا قطع دست و پا توسط فرد دیگری اجرا شود و پزشک مسئول کنترل وضعیت بعد از اجرای حکم باشد، موضوع متفاوت است. پزشک ایرانی مقیم کانادا میگوید: «اگر پزشک مسئول عواقب جلادی باشد، مثلا جلوی خونریزی بعد از قطع عضو را بگیرد یا درد قصاص را تسکین بدهد، قضیه فرق میکند و عمل پزشک حرفهای و درست است.»
اطلاع چندانی از پزشکانی که به اجبار یا اختیار در چنین وضعیتی قرار میگیرند در دست نیست. آنها معمولا در استخدام یا معتمد دستگاه قضایی و پزشکی قانونی هستند و با رسانهها صحبت نمیکنند.
پزشکانی که «نه» میگویند
بازداشت یک جراح عمومی در بیمارستانی در شهر نورآباد ممسنی، چند روزی به تیتر یک رسانههای ایران تبدیل شد.
به گزارش روزنامه ایران، روز یکشنبه چهارم مرداد، فروغ رزمجویی، تنها جراح عمومی شهر نورآباد، در حال درمان فردی که در ادبیات رسانههای ایران، در «نزاع خانوادگی» چاقو خورده، بازداشت میشود.
ظاهرا بازپرس پرونده از این پزشک خواسته در مرجع قضایی حاضر شود، اما او به این دلیل که باید به وضعیت بیماران رسیدگی میکرده، به دستور بازپرس عمل نمیکند.
بازپرس هم شخصا در بیمارستان حاضر میشود و پس از مشاجره لفظی، حکم جلب این پزشک را صادر میکند. بازداشت خانم رزمجویی با خشونت و دستبند زدن به او در مقابل چشم بیماران و همکارانش همراه بوده است. گروهی از پزشکان بیمارستان نورآباد ممسنی در اعتراض به این اقدام مقامات دادگستری، چند ساعتی دست به اعتصاب زدند. کارکنان دانشگاه علوم پزشکی شیراز هم در مقابل دادگستری استان فارس تجمع کردند.
شورای تامین امنیت استان تشکیل جلسه داد و سید حسن هاشمی، وزیر بهداشت در نامهای به صادق لاریجانی، رییس قوه قضاییه، خواستار «پیگیری حقوقی این قضیه و برخورد جدی با خاطیان پرونده بازداشت دکتر رزمجویی» شد.
این خبر بازتاب گستردهای در رسانههای ایران و خارج از ایران داشت. درحالی که پزشکان به هتک حرمت همکارشان اعتراض میکردند، گروههای دیگر جامعه و بخشی از مردم میگفتند که پلیس و دستگاه قضایی ایران هر روز چنین رفتاری با همه مردم و دیگر اقشار و اصناف دارند و اعتراض پزشکان بیمورد است.
در فیلمی که سایتهای محلی نورآباد منتشر کردهاند، فروغ رزمجویی میگوید که در بازداشتگاه، ماموران، او، فرزندش و مادرش را مورد ضربوشتم قرار دادهاند.
بنا بر آخرین خبرها درباره این پرونده، محمدعلی افشانی، استاندار فارس، گفته است که این موضوع در استانداری فارس نیز مطرح و دستور پیگیریهای لازم برای آن داده شده است.
کشته شدن پزشک متخصص اردبیلی
قتل یک پزشک متخصص سرطان در اردبیل در صبح روز اول مرداد ماه، با اعتراض گسترده پزشکان در سراسر کشور روبهرو شد و هیات ویژهای از وزارت بهداشت به اردبیل رفتند.
اصغر پیرزاده، توسط فردی به قتل رسید که به روایتی ۱۵ سال دارد و همراه یکی از بیماران او بوده و به روایتی دیگر، یک دانشجوی ۲۳ ساله و از دوستان و نزدیکان خود پیرزاده است.
هنوز ابعاد دقیق این ماجرا روشن نشده و همچنان مشخص نیست که قتل در چارچوب روابط پزشک و بیمار انجام شده یا در چارچوب یک رابطه دوستانه.
جامعه پزشکی ایران اما پس از این اتفاق در بیانیهها و تجمعهای مختلف خواستار «تامین امنیت شغلی و جانی پزشکان» شد.
مرگ مبهم پزشک کهریزک
رامین پوراندرزجانی، متولد سال ۱۳۶۲، پزشکی بود که در آخرین ماههای زندگی خود، موظف بود به طور هفتگی به بازداشتگاه کهریزک سربزند و به وضعیت بیماران آنجا رسیدگی کند. پوراندرزجانی متولد تبریز و تحصیلکرده اردبیل و تبریز بود و در زمان وقایع خونین پس از انتخابات ریاستجمهوری دهم در ایران، چهار بار به کهریزک رفته بود.
پوراندرزجانی در آبان ۸۸ به شکل مبهمی در بهداری نیروی انتظامی تهران درگذشت. دادستان تهران دلیل مرگ او را مسمویت دارویی اعلام کرد، اما مشخص نشد که قتل در کار بوده یا خودکشی.
هواداران جنبش سبز میگویند او بهخاطر شهادت در دادگاه متهمان کهریزک به قتل رسیده است. به نوشته یکی از سایتهای حامی مهدی کروبی، کاندیدای در حصر انتخابات سال ۸۸، پوراندرزجانی در کمیته ویژه مجلس برای رسیدگی به وقایع کهریزک، گفته بود: «محسن [روحالامینی] را با وضعيت اسفباری بعد از شکنجههای جسمی شديد دو روز قبل از مرگش نزد من آورده بودند. حال جسمی او بسيار وخيم بود و امکانات پزشکی من هم بسيار محدود، ولی آنچه توانستم برای نجات او کردم. در همان زمان بود که از سوی مسئولان کهريزک تهديد شدم که در صورت توضيح علت جراحتهای وارده بر مجروحان کهريزک از ادامه زندگی باز خواهم ماند.»
کهریزک، بازداشتگاهی بود که دستگیرشدگان تظاهرات ۱۸ تیر ۱۳۸۸ به دستور سعید مرتضوی، دادستان وقت تهران، به آنجا منتقل شدند و در شرایط غیرانسانی و زیرشکنجههای شدید قرار گرفتند. دستکم چهار نفر در این بازداشتگاه کشته شدند که محسن روحالامینی یکی از آنها بود.
به خانواده پوراندرزجانی اجازه ندادند جسد فرزندشان را کالبدشکافی کنند و مراسم تشییع پیکر او در شرایطی امنیتی برگزار شد تا دلیل مرگ او همچنان مبهم بماند و شائبه به قتل رسیدن او بهخاطر وقایع کهریزک، قوت بگیرد.
پزشکی و حاشیههای قدرت
فروردین ماه سال گذشته که سازمان نظام پزشکی اعلام کرد برای اعتراض به سریال «در حاشیه» مهران مدیری، درخواست مجوز راهپیمایی خواهد کرد، فعالان دیگر اصناف، از جمله کارگران و معلمان، موضوع اعتراضهای خود را با پزشکان مقایسه کردند و ادعا کردند پزشکان چون درگیر مسائل حادی مثل معیشت و حقوق اولیه نیستند، سطح اعتراضشان در حد یک سریال طنز تلویزیونی است.
میشل فوکو، فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی، معتقد بود از قرن ۱۸ با شکلگیری پزشکی مدرن، پزشکان دیگر تنها پیامبران شفابخش و معجزهگر نیستند، بلکه میتوانند صاحب ابزار اعمال قدرتی فراتر از شفا باشند. به گفته این فیلسوف، در طول تاریخ شدیدترین نوع اعمال قدرت بر انسانها، تصمیمگیری برای جسم آنها و زنده ماندن یا نماندنشان بوده است.
اکنون این پزشکان هستند که با احاطه بر کالبد انسان، اختیار چنین تصمیمگیریهایی را دارند. همچنین علاوه بر قدرتی که تسلط بر بدن انسان به پزشکان میدهد، آنها صاحب اقتداری هستند که به «علت قداستی که شغلشان به عنوان نجاتدهندگان جان انسانها به ایشان داده و همواره از طریق گفتمان قوی پزشکی و ساز و کارهای پیچیده قدرت، در حال تقویت و بازتولید است، از مشروعیت بسیار بالایی برخوردار هستند.»
فوکو همچنین در خصوص کنترلی بحث میکند که مراجع قدرت سیاسی بر پزشکی و پزشکان اعمال میکنند. نمونه آن در ایران، بازداشت تنها جراح عمومی شهر نورآباد و مرگ مبهم پزشک کهریزک است.
همچنین گروه کوچکی از پزشکان بر اکثریت آنها تسلط دارند. قائم مقام وزیر بهداشت ایران در اردیبهشت ماه ۹۴ گفت که متوسط درآمد پزشکان متخصص دولتی (حدود ۷۰ درصد پزشکان متخصص ایران در بخش دولتی کار میکنند)، بین ۱۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان تا ۱۲ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان است. درحالی که یک پایاننامه دکترا در تهران نشان داده است پزشکان فوق تخصص جراحی پلاستیک و متخصص قلب، در سال هشت میلیارد تومان درآمد دارند.
چندی پیش یک شهروند تهرانی به رادیو زمانه گفته بود: «پدرم قرار بود توسط یکی از جراحان معروف مغز عمل شود. جراح دیگری که اسم و رسم چندانی نداشت، مدام تماس میگرفت که این فقط اسم در کرده و من با پول کمتری، همان کار را میکنم.»
فوکو میگوید پزشکان در همهجا اعمال قدرت میکنند و درباره هر موضوعی که به نوعی با انسان و کالبد او در ارتباط باشد، نسخه میپیچند. از لحظه تولد تا حتی پس از مرگ هم کالبد انسان را زیر نظر میگیرند. این که نوزاد چگونه به دنیا بیاید، چه طور نگهداری و تغذیه شود، و …. درپایان هم پزشکان هستند که زمان و حتی مکان و نوع مرگ بیمار را تعیین میکنند.
بیمار در بیمارستان و پس از آنکه پزشک کارهایی را که لازم میداند انجام داد، میمیرد. دانش پزشکی حتی به نوعی در مکان و چگونگی تدفین اجساد مردگان نیز صاحب نظر است. نحوه «بهداشتی» تدفین مردگان از سوی پزشکان تعیین و از سوی قانون بر اجرای صحیح آن نظارت میشود.
در ایران که نه دولت اراده و توانایی نظارت دقیق بر اعمال و رفتار اقشار مختلف را دارد و نه رسانهها به عنوان رکن چهارم دموکراسی امکان انتقاد و طرح آزادانه مسائل را دارند، قدرت پزشکی، قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی در یکجا جمع میشود و بر مردم اعمال میشود.
چندی پیش یک روزنامهنگار زن ایرانی در توییتر خود نوشته بود که پس از زایمان، ۳۰ سیسی عفونت در شکمش باقیمانده که دلیلش ساکشن نادرست بوده است. او روایت کرده که از ساعت ۱۱ شب تا ۱۱ صبح روز بعد در بیمارستان درد میکشیده چون بچه دکتر زنان و زایمان، صبح آزمون قلمچی داشته و دکتر نمیتوانسته در بیمارستان باشد.