یک وبلاگ نویس بنگلادشی به ضرب چاقوی افراطیان اسلامی به قتل رسید. این تیتر در یک سال گذشته چهار بار تکرار شده است. در آخرین مورد نیلوی نیل روز هفتم اوت / ۱۶ مرداد به ضرب چاقو و ساطور تکهتکه شد. او در وبلاگش اسلام افراطی را نقد میکرد و در مورد سکولاریسم، خدا، بیخدایی، مشکلات اقلیتها، هندوهای بنگلادش، حقوق زنان، آزادیهای جنسی و آن چیزی مینوشت که ذهن بنیادگرایی افراطی اسلامی به عنوان موضوع بیان نمیپذیرید یا به آن حساس است.
این مقاله، قتل نیلوی نیل را بهانه قرار داده تا واکنش جریان اصلی دینداران را نسبت به خشونت افراطیان مذهبی در جامعه اسرائیل و جوامع مسلماننشین، مانند بنگلادش، باهم مقایسه کند. هدف این مقایسه سطحی بیش از هر چیزی، ایجاد این پرسش انتقادی است:
چطور است که رهبران دینی، خاخامها، دینداران متعصب، سختکیشان متعارف و افراطی یهودی در اسرائیل نسبت به حمله بنیادگرایان افراطی یهودی به خانه فلسطینیان و رژه دگرباشان جنسی در بیتالمقدس، واکنش نشان میدهند و آن را فضایی برای بازبینی انتقادی نسبت به خود مییابند اما چنین «دروناندیشی»ای به شکل انتقاد از خود در میان رهبران دینی، دینداران، متعصبان مذهبی مسلمان در واکنش به کنش خشونت به دیگری (وقتیکه دشمن فرض میشود)، بهندرت دیده میشود؟
واکنشهای امیدبخش به خشونت در اسرائیل
- روز پنجشنبه ۸ مرداد/۳۰ ژوئیه یک مهاجم بنیادگرای یهودی، چهار نفر را در رژه دگرباشان جنسی در بیتالمقدس چاقو زد. چند روز بعد یکی از آسیبدیدگان، که یک دختر ۱۶ ساله یهودی بود، بر اثر جراحت درگذشت.
- روز جمعه، ٩ مرداد/ ۳۱ ژوئیه پرتاب بطری آتشزا توسط شهرکنشینهایی یهودی به خانه یکی از روستاییان فلسطینی در نزدیک شهر نابلس موجب کشته شدن یک کودک هجده ماهه، پدرش و سوختگی شدید دو نفر دیگر از اعضای خانواده شد.
بنیامین نتانیاهو و موشه یعلون وزیر دفاع اسرائیل بلافاصله این حملات را تروریستی خواندند و تشکیلات خودگردان فلسطین هم بلافاصله سیاستهای دولت اسرائیل در کنترل نکردن شهرکنشینها را دلیل این جنایت دانست.
این دو جنایت پیاپی موجب خشم عمومی در میان دینداران یهودی هم شد. گروههای مهمی از بنیادگرایان هم واکنش سرزنشآمیز نشان دادند. حتی رهبران دینی بسیار سختکیش (آلترا-ارتودوکس) یهودی به سرعت اعلام برائت کردند. البته این گروه آخر بهجای انتقاد از نفس افراطگری، به ملامت قاتلان پرداخت و آنها را «افرادی با ذهنهای بیمار» و دچار «ناپایداری روحی و روانی» خواندند.
اما گروههای دیگر دینداران وجدان خود را با این گونه برچسبزنی به خشونتورزان آسوده نکردند. در چندین پروسه «درون اندیشی» جمعی، دینداران یهودی انتقادهای پیچیدهتری را به خود مطرح کردند که شامل نگاه یهودیت بهعنوان دین به موضوع نژادپرستی خشونتآمیز، ایدئولوژیهای خشونت زا، و ایجاد نفرت در افراد بر اساس تفاوت در جهتگیریها، باورها، نژاد، رنگ پوست، زبان مادری، باور مذهبی، گرایش جنسی و هویت جنسیتی بود.
تعداد خاخامهای سختکیش و حتی سختکیش افراطی که موضع گرفتند و در هفته گذشته مطالبی در انتقاد از خشونت به دیگری – ولو دشمن اسرائیل و یهودیت – نوشتند، قابل توجه است. خاخام آلیس واخترمن به این نکته اشاره کرد که یهودیان بایستی سرانجام با این مسئله -ولو دردناک – درگیر شوند که چگونه میتوان به اسرائیل عشق ورزید، اما از افراطگرایی خشونتورز «بهطور ضمنی» حمایت نکرد.
به غیر از خاخامها، نویسندگان و روشنفکران دینباور هم مقالات بسیاری نوشتند و تندترین نقدها را به وضعیت اخلاق در واکنش به خشونت در جامعه دینداران اسرائیلی کردند. سیما کادمن نوشت: «ما از دشمنانمان بهتر نیستیم؛ ما کودکان را زندهزنده میسوزانیم و قابلیت انجام ترورهای مرگبار و غیرانسانی و غیرقابلباور را داریم.» ران بنییشایی نوشت: «آنها [تروریستهای بنیادگرای اسرائیلی] هیچ تفاوتی با داعش ندارند. این جهادگرایی یهودی است؛ در همه جزئیاتش با جهادگرایی اسلامی یکسان است.» گدیون لوی در هاآرتص نوشت: «اسرائیلها افراد همجنسگرا را چاقو میزنند و کودکان را میسوزاند. ذرهای تهمت زدن و کوچکترین درجه اغراق، در این شرح خشک از واقعیت وجود ندارد.»
در این تلاش برای مقایسه و یافتن تضادهای یا شاید محل تلاقی واکنش دینداران و بنیادگرایان به افراطیان مذهبی، چه سوابق تاریخی، سیاسی، فرهنگیای وجود دارند که موجب میشوند جامعه دینداران ساکن اسراییل نسبت به مواضع خود در واکنش به خشونت به دیگری مدام در حال تجدیدنظر باشند؟ چگونه میتوان چنین پویایی انتقادیای را به نحوی در گفتمانهای اسلامی مشاهده کرد که صرفاً نظریهپردازی نباشد و حاوی پیامهایی باشد که حتی دینداران بنیادگرا هم با آن ارتباط برقرار کنند و نیازهای خود و جامعه خود را در آن ببینند؟
قتلهای زنجیرهای روشنفکران در بنگلادش
قتل نیلوی نیل در یک زنجیره از قتلها و در یک روند بسیار نگرانکننده رخ داده که بیش از ۱۰ سال است در بنگلادش ادامه دارد. تنها در هفت ماه اول سال ۲۰۱۵ چهار وبلاگ نویس در بنگلادش به قتل رسیدهاند. به گزارش سرمقالهای در «داکا تریبون»، در ده سال گذشته، ۱۵ نفر از دانشگاهیان، نویسندگان و روشنفکران بنگلادشی در شرایط مشابه به ضرب چاقو و ساطور و به دلیل دیدگاههایشان نسبت به مذهب به قتل رسیدهاند.
نیلوی نیل، در اواخر دهه ۲۰ زندگیاش کشته شد. او از خانوادهای هندو می آمد، و منتقد بنیادگرایی مذهبی بود، هم از نوع هندو و هم از نوعی اسلامیاش. به گفته سخنگوی پلیس داکا، منتشرالاسلام، پنج یا شش نفر با چندین سلاح سرد تیز از جمله چاقو و ساطور به نیلوی نیل در آپارتمانش در داکا حمله کرده و بدن او را سوراخسوراخ میکنند. نیل نوشتههایش را در شبکه وبلاگی «مکتومونا» (اندیشه آزاد) منتشر میکرد. بنیانگذار شبکه «اندیشه آزاد»، آویجیت روی خود در ماه فوریه توسط بنیادگرایان اسلامی هنگامی که از یک نمایشگاه کتاب باز میگشت به قتل رسید. در ماه مه ۲۰۱۵ انینتا بیجوی، ۳۲ ساله به ضرب ساطور و داس در سر راه منزلش به قتل رسید. در ماه مارس واشیقور رحمان، ۲۷ ساله، توسط دو مرد با چاقو و ساطور کشته شد.
در سال ۲۰۱۴، سازمان گزارشگران بدون مرز گزارش داد که گروهی که خود را مدافع اسلام در بنگلادش میخوانند یک فهرست از ۸۴ نویسنده و وبلاگ نویس عمدتاً سکولار بنگلادشی منتشر کردهاند و دستور قتل آنها را به جرم دشمنی با اسلام صادر کردهاند. ۹ نفر از این ۸۴ نفر تا کنون به قتل رسیدهاند.
دیوید گریفیث، مدیر تحقیقات بخش جنوب آسیا در سازمان عفو بینالملل، این وضعیت را نگران کننده توصیف کرد و از دولت بنگلادش خواست تا با ارسال یک پیام قوی به افراطگرایان اسلامی بفهماند که چنین خشونتهای تحمل نخواهد شد: «این سیل قتلهای وحشیانه باید پایان یابد.» او در ادامه گفت: «شکی نیست که این قتل وحشیانه به طور ویژه برای ایجاد ترس خاموشی آزادی بیان طراحیشدهاند و این قابل قبول نیست.»
به غیر از انتقادهای گروههای حقوق بشری، هندوها و سکولارهای بنگلادش، در یک سال گذشته رهبران مذهبی مسلمان، دینداران مسلمان در همه گوناگونیهای باوریشان، هنوز موضعی نگرفتهاند که نوعی «درون اندیشی» انتقادی باشد. یعنی حاضر نشدهاند پیکان انتقاد را به سمت باورهای بنیادین حشونتزایی نشانه برند که خود در بنیادگراییشان بر آنها تأکید دارند. این بنیادها به عنوان اصول اساسی ادیان معمولاً توسط افراد بنیادگرای متعصب مطرح میشوند و انتقاد از آنها بهمنزله خطری برای نابودی مذهب و دین تصور میشود. نگرانی از این نابودی خود از دلایل گرایش به بنیادگرایی است.
آنچه در واکنش به این قتلها در بنگلادش با جامعه اسرائیل تفاوت دارد این است که بنیادگرایان مذهبی در اسرائیل در پیشبرد این تأمل، و این «درون اندیشی» انتقادی شرکت کردند اما در بنگلادش این اتفاق نیفتاده است.
بنیادگرایی و خشونتطلبی
بنیادگرایی لزوما افراطیگری خشونتبار نیست. تفاوت بنیادگرایی مذهبی و افراطیگری مذهبی در این است که افراطیان مذهبی از خشونت به عنوان ابزاری برای رسیدن به هدف (انتقام جویی، تنبیه، تادیب، درگیری باوری،…) استفاده میکنند. اما همه سختکیشان و بنیادگرایان لزوماً در برخوردشان در استفاده از خشونت افراطی نیستند. افراطیان مذهبی بنیادگرا هستند اما عکس این موضوع لزوما صادق نیست.
بنیادگرایی گرد تفسیری تحتاللفظی از احکام و گزارههای دینی شکل میگیرد. این خوانشها و تفسیرهای تحتاللفظی، بسته به تعادل قدرت، این امکان را مییابند که به فرهنگ، به هنجارهای رفتاری، نظام قانونی و حوزه سیاستورزی رسوخ کنند. احتمال خشونتگرایی بالا میرود، آنگاه که بنیادگرایی محملی برای قومگرایی، ناسیونالیسم، قدرتطلبی گروهی و ستیز با همسایگان و بیگانگان و ارزشهای بیگانه شود.
طبعا بنیادگرایی ناب اعتقادی، یعنی بنیادگراییای که سیاسی نباشد و به نوعی عامل قدرت در آن دخالت نیابد، وجود ندارد. اما این باعث نمیشود که روا نیست بپرسیم: آیا این احتمال میرود که در بنیادگرایی اعتقاداتی در مورد اجتناب از قتل و آزار مورد تأکید قرار گیرند و حکمی چون «قتل مکن» هم تفسیری عمومی و جزمی بیابد؟ اگر چنین شود، میتوانیم از وجود یک رویکرد انتقادی به افراطیگری خشونتزای دینی در حیطه بنیادگرایی سخن گوییم. ما چنین پدیدهای را در میان رهبران سختکیش یهودی میبینم، اما در میان رهبران مسلمان نه. چرا چنین است؟
در پاسخ به این پرسش بر عاملهای مختلف دست گذاشته شده است. مشترک میان غالب پاسخهای جامع عطف توجه به سنت تفسیر در یهودیت و اسلام است. تفسیر جزمی و تحتاللفظی هنوز شکل غالب تفسیر در اسلام است، اما در یهودیت مدتهاست که معناگرایی راه خود را باز کرده و جریان نیرومندی شده که حتا سختکیشان از آن تأثیر میگیرند. سنت یهودی مطالعات هرمنوتیکی متون مقدس به شکلی فلسفی با معنا درگیر است و مدام در حال بازنگری خوانش پیشین خود است. نگاه فلسفی، تاریخی و زبانشناسانه فکر یهودی را متوجه معنایی میکند که در بند یک خوانش قطعی درنمیآید. اسلام هنوز دین حکم و فتوا است؛ در آیین مبتنی بر دستوردهی قطعی و قاطع. پرسشگری و انتقاد به شکل «درون اندیشی» تشویق نمیشود. پرسشگری و انتقاد با ملاحظه و رعایت و احتیاط همراه است؛ وقتی ملاحظهکاری و رعایت نباشد، راه برای قاطعیتی که به قاتلیت منجر میشود، باز است.
هیچ دینی را نمی توان یافت که دستانش به خون آلوده نباشد.چنانچه می بینیم حتی در کشور های به اصطلاح متمدن مثل امریکا در چندین ایالت آن و در واتیکان هنوز انسان ها را اعدام می کنند.از نظر تاریخی “دین”نیاز اجتماعی بوده و امروز در حال انحطاط است چرا که دیگر پاسخ گوی نیاز های دنیای مدرن نیست و دچار جنون و کشتار شده است.امری طبیعی است که مدرنیت بر این باور است که باید هر چه را که در دنیا علت الهی دارد باید نابود(تقدس زدائی)شود.این امر دو بار در یونان و یک بار هم در دوران رنسانس اتفاق افتاد و امروز هم به خصوص در 20 سال اخیر با رشد علم و تکنیک شاهد آن هستیم.در دوران یونان باستان مدرنیت شکست خورد چرا که کلا تمام جامعه و تفکرات جامعه از نظر بنیادی الهی بود و رد تفکرات الهی از سوی جامعه قابل قبول نبود.در دوران رنسانس مدرنیت به سرنوشتی مشابه روبرو شد اما فرقش با دوران یونان این بود که این بار علم توانست تا اندازه ای خود را از بطن دوران رنسانس به شکل روشنائی زائیده شود ، به همین دلیل نیروهای مذهبی آن قدرت قبلی را در جلو گیری از اندیشمندان را نداشتند ،چه رسد به اینکه در صدد نابود کردن آن باشند.در دنیای پیشرفت علم ،مقاومت دینداران در برابر مدرنیت ناچارا به شکست منجر خواهد شد،چون دیگر هیچ دلیل و برهانی در مقابل عقل گرائی ندارند .
علی / 09 August 2015
مسلمانان فلسطینی به همان اندازه مسلمانان ایرانی و سوری و عراقی و داعش و حماس و حزب الله و بوکو حرام و طالبان و غیره افراطی هستند. کلا درصد بالایی از مسلمانان دنیا به یمن ثروتهای نفتی عظیمی که ایران و عربستان برای تبلیغ اسلام افراطی استفاده میکنند افراطی شده اند. اگر یک یهودی اسراییلی به فلسطینیها افراطی حمله کرد به خاطر این است که او از دست جنایتهای اسلامی بسیاری که این فلسطییها بر علیه مردم اسراییل میکنند خسته شده بود. مسلمانان فلسطینی هم مثل مسلمانان دیگر هر دفعه که یک کودک اسراییل را میکشند به طور دسته جمعی جشن میگیرند و در خیابانها شیرینی پخش میکنند. رفتارهای مسلمانان حتی بودایی های میانمار را هم که کلا دینشان بر پایه صلح و همزیستی و خوبی به انسانهای دیگر است چنان کلافه کرد که مجبور شدند به آنها حمله کنند. حتی این بوداییها هم دیگر نتوانستند در مقابل جنایتهای اسلامگرایان ساکت بنشینند زیرا هر انسانی تا حد مشخصی در مقابل ظلم مسلمانان طاقت دارد.
m / 10 August 2015
یهودیت ارتدکس و ” اسلام سیاسی” دو روی یک سکه هستند !
جمهوریخواه / 10 August 2015
البته همه ادیان ممکن است مومنان را سختگیر, نابردبار , خرافاتی , تا حدی خودبرتربین و
در مواردی حتی خشونت گرا تربیت کند . اما غالبا ارزش های اخلاقی پایه مانند “وجدان”
یا احساس محبت یا دلسوزی را کاملا از بین نمیبرند. این کار تنها مختص اسلام است.
اشکان / 10 August 2015