Opinion-small2

مهم‌ترین شعار صلح آمیزی که روشنفکران ایرانی می‌توانستند در اندازند و روشنفکران منطقه را با خود همراه سازند، شعار “پاک سازی خاورمیانه از سلاح‌های کشتار جمعی” بود و هست. تنها مخالف این آرمان که از نظر اخلاقی و معرفتی موجه است، دولت اسرائیل بوده و هست.

Atom

افراد و گروه‌ها- از جمله روشنفکران- برای خود هویت‌سازی می‌کنند. هویت در فرایند اجتماعی ساخته می شود و افراد و گروه‌ها نمی توانند در خلاء برای خود هویت سازی کنند. فرد و گروه فاقد هویت وجود ندارد. به گفته کالهن: «ما هیچ مردم بی نامی نمی‌شناسیم، هیچ زبان یا فرهنگی سراغ نداریم، که بین خود و دیگری ، ما و آنها، تمایز برقرار نساخته باشد… شناسایی خویشتن- که همواره نوعی برساختن محسوب می‌شود صرف نظر از این که تا چه حد همچون یک کشف احساس شود- هرگز به تمامه از داعیه‌های شناخته شدن به طرق خاص به وسیله دیگران جدایی‌پذیر نیست”(صص ۱۰-۹).

هویت‌سازی به معنای فرایند معناسازی بر اساس منابع معنایی است. منابع معنایی متعدد بوده و کنشگران برخی منابع را بر برخی دیگر ترجیح می‌دهند. از طریق این منابع معنایی، خود- بازنمایی و کنش اجتماعی انجام می‌پذیرد. هویت امری ثابت نیست که فرد یا گروه بدان دست یابند، هویت کل فرایندهای ساختن خویشتن است.

پرسش‌های اساسی و دشواری درباره هویت‌سازی وجود دارد: هویت چگونه ساخته می‌شود؟ از چه چیز یا چیزهایی ساخته می‌شود؟ توسط چه کسی ساخته می‌شود؟ هویت برای چه هدف یا اهدافی ساخته می‌شود؟

از همه منابع- تاریخ، جغرافی، زیست‌شناسی، خاطرات جمعی، رویأ، قدرت، دین و…- برای هویت‌سازی استفاده می‌شود. افراد و گروه‌ها با منابع دو کار انجام می‌دهند: الف- گزینش. ب- معنای امروزین بخشیدن به بخش‌های گزینش شده برای هویت‌سازی.

در برابر هویتی که دولت/رژیم سیاسی برای سلطه خود می‌سازد، و نیروهای ناخودی را با برچسب‌هایی طرد می‌کند، آنها بر مبنای اصول متفاوت یا متضاد، بقا ومقاومت خود را تضمین می‌کنند. این گونه هویت که ساخته شود، در گام بعد، ساخت اجتماعی موجود را به چالش خواهد کشید.

روشنفکران ایرانی- پیش و پس از انقلاب- بر اساس دولت/رژیم سیاسی برای خود هویت‌سازی کرده و می‌کنند. پیش فرض اساسی این است: دولت/رژیم سیاسی دیکتاتوری عامل همه مسائل و مشکلات است. هویت روشنفکران از طریق مخالفت/ تعارض/تقابل با هویت رژیم سیاسی موجود ساخته می‌شده و می‌شود.

برخی پیامدهای هویت‌سازی بر اساس دولت مستقر

روشنفکر وقتی هویت خود را براساس تعارض و دشمنی با دولت می‌سازد، نابودی دولت به هدف اصلی و هویت او تبدیل می‌شود. در این صورت، نه تنها پیامدهای این امر نادیده گرفته می شود، بلکه روش‌های رسیدن به هدف نیز به امری فرعی تبدیل می‌شود. حاشیه‌ای شدن روش ممکن است تا اصل “هدف وسیله را مباح می‌سازد” پیش رود.

چون دولت دشمن اصلی و علت‌العلل همه مسائل و مشکلات قلمداد می‌شود، نابودی این نهاد موجهمی‌شود. همه روش‌ها و وسائل رسیدن به هدف که مباح شد، متحدان دولت به دشمن تبدیل می‌شوند و دشمنان دولت به دوست. “دشمن دشمن من، دوست من است” به اصل تنظیم‌کننده تبدیل می‌شود. در دوران پهلوی احساس می‌شد که آمریکا و اسرائیل دوستان شاه هستند، پس دشمنان مخالفان شدند. اینک اسرائیل و عربستان سعودی، و… دشمنان جمهوری اسلامی‌اند، پس به دوست تبدیل می‌شوند و حتی تکرار انتقادهای نهادهای حقوق بشری از اسرائیل، اسرائیل‌ستیزی قلمداد می‌شود. سوریه، حزب‌الله، حماس، جهاد اسلامی، و… دوستان جمهوری اسلامی‌اند، پس به دشمنان مخالفان تبدیل می‌شوند.

همین رویکرد موجب شد تا سازمان مجاهدین خلق در کنار ارتش متجاوز صدام حسین با نظامیان ایرانی که در حال دفاع از مرزهای کشور بودند، بجنگد و به گزارش خودشان نیروهای سازمان ۶۹ هزار تن از نظامیان ایرانی را که از مرزهای ایران دفاع می‌کردند، کشتند. با همین رویکرد چندین گروه سیاسی در عراق دفتر گشودند و از منابع مالی و نظامی رژیم صدام حسین استفاده کردند. سرشت و عملکرد دولت صدام حسین و تجاوز او به ایران نه تنها فاقد اهمیت شد، بلکه از تجاوز آن دولت به ایران دفاع به عمل آمد، چون خیال می کردند که آن تجاوز به سرنگونی جمهوری اسلامی منتهی خواهد شد.

این رویکرد که روشنفکر در تعارض و تقابل با هویت دولت برای خود هویت‌سازی کند، از نظر معرفتی و اخلاقی قابل دفاع نیست. تجربه روشنفکری دوران رژیم شاه یکی از شواهد تأیید این مدعا است. شاه متحد غرب و آمریکا بود، پس غرب و آمریکا بد به شمار می‌رفتند و تقابل با آنها با ایدئولوژی های جهان سومی توجیه می‌شد. گذشت ۳۷ سال از انقلاب و تغییر نسلی، موجب کاهش چشمگیر نقش احساسات (خشم، کینه، نفرت، استیصال، انتقام، و…) در تحلیل و داوری دوران رضا شاه و محمد رضا شاه پهلوی شده است. نیم قرن بعد همین حالت برای تحلیل دوران جمهوری اسلامی پدیدار خواهد شد.

امکان‌ناپذیری گریز از سیاست

هیچ فرد و گروهی- اگر هم بخواهد- نمی‌تواند از سیاست بگریزد. برای این که قدرت سیاسی به اندازه‌ای قدرتمند است که در همه قلمروها حضور داشته و نقش تعیین کننده‌ای در زندگی ما دارد. اگر شما سیاست را رها کنید، سیاست شما را رها نخواهد کرد. منتها نمونه‌های مثالی متخصصان، روشنفکران قلمرو عمومی، فعالان سیاسی و فعالان حقوق بشر، از چهار موضع و منظر متفاوت به قدرت سیاسی می‌نگرند.

کارل پوپر و ریچارد رورتی- به عنوان دو مصداق روشنفکر قلمرو عمومی- می‌گفتند که هدف سیاست و “لیبرالیسم برابری‌خواه” کاهش درد و رنج مردم است. با این تفاوت که تقرب به حقیقت نزد پوپر جایگاه والایی داشت ، اما رورتی می‌گفت :”آزادی را پاس به دار، حقیقت هم هوای خودش را خواهد داشت“.

به سیاست در دو سطح داخلی و خارجی باید نگریسته شود. قدرت و موازنه قوا موضوع سیاست است. دیکتاتوری و دموکراسی دو نوع رژیم تقسیم قدرت میان دولت و جامعه مدنی هستند. در کشورهایی که جامعه مدنی قوی و گسترده وجود دارد، رژیم سیاسی دموکراتیک خواهد بود، اما در کشورهایی که جامعه مدنی بسیار ضعیف باشد، رژیم سیاسی دیکتاتوری حاکم خواهد شد. دموکراسی محصول موازنه قوا میان دولت و جامعه مدنی است، نه صرف شعارهای خوب.

در سطح بین‌الملل که هدف اصلی کلیه دولت‌ها تأمین “منافع ملی” است، کشورها براساس موازنه قوا می‌توانند به جایگاه در خوری دست یابند. بدین ترتیب، چه در سطح داخلی و چه در سطح بین‌المللی، باید موازنه قوا ساخته شود. هر دولتی می‌کوشد تا از طریق ایجاد موازنه قوا در سطح بین‌الملل اظهار وجود کند. اما در این که مولفه‌های قدرتمند شدن چیست، اختلاف نظر وجود دارد.

روشنفکران و ایران

گفتیم که هدف نظری روشنفکر تقرب به حقیقت و هدف اخلاقی/عملی آنها کاهش درد و رنج‌های اجتناب پذیر مردم است. نیازی به استدلال نیست، تجربه به تنهایی نشان می‌دهد که درد و رنج مردم در نظام‌های دموکراتیک بسیار کمتر از درد رنج آنان در رژیم های دیکتاتوری است.

اگر گذار از جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر هدف روشنفکران است، راهی جز قدرتمند کردن مردم از طریق سازمان یابی های متنوع و متکثر وجود ندارد. وقتی با ساختن نهادهای مدنی مردم قدرتمند شوند، به میزانی که این گونه نهادها را گسترش دهند و پایدار سازند، بر قدرت جامعه مدنی افزوده و دولت را به حوزه مشروع و حرفه‌ای اش عقب خواهند راند.

حفظ تمامیت ارضی کشور و امنیت ملی ایران شرط لازم “ایران دموکراتیک” است. اگر کشور درگیر جنگ خارجی یا داخلی شود، در شرایط ویژه کنونی منطقه، از طریق کشته و زخمی و آواره شدن میلیون انسان، ایرانی هم وجود نخواهد داشت تا دموکراسی‌خواهان به دنبال دموکراتیک کردنش باشند. بدون امنیت و توسعه، دموکراسی و حقوق بشری در کار نخواهد بود.

ایران در خلاء قرار ندارد. در روی زمین قرار دارد. همسایه سوئیس و کشورهای اسکاندیناوی نیست، در خاورمیانه است. همه کشورهای منطقه به دنبال حفظ خود و ارتقای قدرت منطقه‌ای شان هستند. صدها میلیارد دلار را به امور نظامی اختصاص داده و می‌دهند تا این اهداف را تأمین کنند. کافی است به قدرت نظامی اسرائیل ، ترکیه ، مصر و پاکستان نگریسته شود. فقط بودجه نظامی کشورهای عرب حوزه خلیج فارس بیش از ده برابر بودجه نظامی ایران است. عربستان سعودی به تنهایی در سال ۲۰۱۴ بیش از ۸۰ میلیارد دلار هزینه نظامی کرده است.

این امر به نظام‌های دیکتاتوری و منطقه خاورمیانه اختصاص ندارد. دولت آمریکا با بودجه نظامی ۶۰۰ میلیارد دلاری سالیانه، بزرگ‌ترین قدرت نظامی جهان است. نسبت بودجه نظامی دولت‌های دموکراتیک به تولید ناخالص داخلی‌شان متفاوت است، اما همگی دارای قدرت نظامی بالایی بوده و هستند. به تعبیر دیگر، نظام‌های دموکراتیک در عمل نشان داده‌اند که آزادی و حقوق بشر نه تنها در تعارض با قدرت نظامی دفاعی و تهاجمی‌شان قرار ندارد، بلکه کوشیده‌اند تا در این زمینه به برتری بالایی دست یابند.

بدین ترتیب، روشنفکران، اگر دل در گروه ایران و ایرانیان دارند، نمی‌توانند نسبت به امنیت ملی کشور بی‌تفاوت باشند. روشنفکر نمی‌تواند به امنیت ملی ، منافع ملی و سیاست خارجی بی‌توجه و بی‌تفاوت باشد. توجه به سیاست خارجی کشور فقط به معنای تقابل با سیاست خارجی رژیم مستقر برای هویت‌سازی نیست، بلکه از همه مهم‌تر، به معنای نظریه پردازیی است که امنیت ملی و منافع ملی کشور را از طریق صلح و عدالت منطقه‌ای ممکن سازد.

مشکل تحلیل ایدئولوژیک

از جهت تحلیلی نیز هر گونه تحلیل تک عاملی پدیده‌های اجتماعی و منطقه‌ای کاذب و ایدئولوژیک است. منطقه- مانند بازی فوتبال- دارای تیم‌ها/بازیگران بسیار است. تحلیل‌گر باید کل لیگ خاورمیانه را تحلیل کند، برای این که یک تیم با خودش بازی نمی‌کند. تیم‌ها در حال بازی با همدیگر هستند.

تحلیلی که تقرب به حقیقت را دنبال می‌کند، نقش تک تک بازیگران بین‌المللی، منطقه‌ای و ملی را در پیدایش وضعیت کنونی منطقه در نظر می‌گیرد. دولت امریکا مهم‌ترین بازیگر بین‌المللی منطقه خاورمیانه بوده و هست.

دولت یاغی اسرائیل قوی‌ترین قدرت نظامی منطقه است که مخفیانه و با دوز و کلک صدها بمب اتمی تولید کرده، عضو ان پی تی نیست، تنها دولت مخالف پاک‌سازی منطقه از سلاح‌های کشتار جمعی است، سرزمین‌های فلسطینیان را اشغال کرده، رژیم آپارتاید بر آنها تحمیل کرده، به کشورهای مختلف منطقه حمله نظامی کرده و افراد بسیاری را هم ترور کرده است. این وقایع نیز معلول انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایران نبوده و نیست. اشغالگری، آپارتاید، حمله نظامی به دیگر کشورها، تولید بمب اتمی، و…؛ همه در زمانی رخ داده که اسرائیل با رژیم شاه – به عنوان متحد آمریکا- دارای روابط گرم بود.

شاه در مصاحبه مشهور با مک والاس از سیطره لابی اسرائیل بر کل رسانه‌های آمریکا و واشنگتن انتقاد می کرد. با این که شاه متحد آمریکا بود و آمریکا خود را به حفظ تمامیت ارضی ایران متعهد کرده بود، با این همه شاه به دنبال ساختن قوی ترین ارتش منطقه بود. قرارداد ۱۲ میلیارد دلاری برای خرید ۱۶۰ فروند هواپیمای اف-۱۶، ۸۰ فروند اف-۱۹، ۲۰۹ دستگاه اف-۴، سه فروند ناوشکن و ۱۰ فروند زیردریایی هسته‌ای؛ آخرین قرارداد شاه با آمریکا در سال ۱۹۷۸بود که توسط دولت موقت لغو گردید و تکلیف پول آن نیز معین نشد. به گزارش کنگره آمریکا هزینه نظامی شاه از بسیاری از کشورها فراتر می‌رفت. علاوه بر آنها: “شاه همچنین حدود ۳۳ میلیارد دلار (به باور برخی کارشناسان احتمالاً سه برابر این مبلغ) برای احداث حدود ۲۰ راکتور اتمی تا سال ۱۹۹۴ برنامه‌ریزی کرده است. اگر این مراکز با همکاری و مساعدت کشورهای آلمان، فرانسه و آمریکا احداث شوند، ایران به بزرگترین تولید کننده انرژی هسته‌ای در کل منطقه اقیانوس هند تبدیل خواهد شد”.

شاه پس از امضای قرارداد اتمی با فرانسه- فوریه ۱۹۷۴- در مصاحبه با روزنامه لوموند گفت: «روزی نه چندان دور” و حتی “شاید زودتر از آنچه گمان می‌رود ایران صاحب بمب اتم خواهد بود.»

هر گاه به شاه در باره هزینه بسیار سنگین نظامی اعتراض می‌شد ، به خطر اتحاد جماهیرشوروی اشاره می‌کرد. آمریکائی‌ها به او می‌گفتند: اولاً: اگر شوروی به ایران حمله کند شما قادر به دفاع نخواهید بود. ثانیاً: آمریکا از ایران در برابر شوروی دفاع خواهد کرد. شاه خطر حمله نظامی عراق به ایران را گوشزد می‌کرد.

مسأله این است که رژیم‌های سیاسی- اعم از دموکراتیک و دیکتاتوری- هزینه زیادی را صرف امنیت ملی خود می‌کنند. ایران در منطقه‌ای پر خطر- با دشمنان بسیار- قرار دارد که فارغ از نوع رژیم سیاسی‌اش، آن را “بزرگ” به شمار می‌آورند. با این همه، ایران تحت تحریم تسلیحاتی قرار داشته و این تحریم‌ها حتی با توافق هسته‌ای نیز تداوم خواهد یافت.

به غیر از اسرائیل، هند، پاکستان، و برخی دیگر از کشورهای اطراف ایران دارای سلاح‌های اتمی و ارتش‌های قوی هستند. وقتی در منطقه‌ای منازعه‌خیز کشور متخاصمی خود را به سلاحی تجهیز می‌کند، دیگر کشورها نیز به دنبال آن سلاح خواهند رفت تا موازنه قوا ایجاد کنند. این تحلیل واقع‌گرایانه رفتار دولت‌ها در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی است.

وظیفه معرفتی و اخلاقی روشنفکران

حقیقت‌گویی وظیفه معرفتی روشنفکران است. کاهش درد و رنج اجتناب‌پذیر هم وظیفه اخلاقی آنها را تشکیل می‌دهد. روشنفکر ایرانی- به شرط داشتن تخصص- وظیفه معرفتی داشت که در موضوع پروژه هسته‌ای حقیقت را با مردم در میان بگذارد. اما به جای حقیقت گویی، گروهی آگاهانه به دروغ نوشتند که ایران در حال استفاده نظامی از انرژی هسته‌ای است و استفاده نظامی‌اش به مرحله تعیین کننده‌ای رسیده که صلح و امنیت جهانی را به خطر انداخته است. پس مقابله با این برنامه مهم‌ترین وظیفه جهانی است. آیا اگر با این نوع دروغ‌سازی ها ایران مورد تجاوز نظامی قرار می‌گرفت و نابود می‌شد، درد و رنج مردم کاهش می‌یافت یا افزایش؟ فرمان دادند که ایران را مورد تحریم‌های کمرشکن قرار دهید، آیا تحریم‌های کمرشکن درد و رنج مردم را افزایش داد یا آنان را به آزادی رساند. بگذریم که گروهی به صراحت از حمله نظامی به ایران دفاع کردند و مدل لیبی را بهترین مدل به شمار آوردند. دروغ های بزرگ چند صد میلیارد دلاری نیز درباره هزینه مستقیم هسته‌ای ایران ساختند و پرداختند.

حقیقت این است که سلاح‌های هسته‌ای انسان‌ها و زیست بوم آنان را نابود می‌کنند و هر روشنفکری – از آن نظر که روشنفکر است- اخلاقاً موظف است با ساخت و نگهداری آنها مخالفت کند. این امر نیازمند هیچ تخصصی نیست. تجربه استفاده از این سلاح در برابر همگان قرار دارد.

ترومن- رئیس جمهور آمریکا- که نژادپرستانه ژاپنی‌ها را “وحشی” به شمار می‌آورد، بدون دلیل هیروشیما و ناکازاکی را بمباران اتمی کرد (جان راولز، قانون مردمان ، ترجمه جعفر محسنی، ققنوس، صص ۱۴۸- ۱۴۷). دولت آمریکا با این عملکرد، سابقه تخلف از توافق نابودی سلاح‌های هسته‌ای، چشم پوشی بر تولید سلاح اتمی توسط اسرائیل و حمایت تمام عیار از مخالفت اسرائیل با عاری سازی خاورمیانه از سلاح‌های کشتار جمعی؛ فاقد جایگاه اخلاقی‌ای است که مانع دیگران از دست‌یابی به چنین سلاح‌هایی شود.

دولت‌های غربی – به اضافه چین و روسیه- نه تنها از جهت عدم نابودی سلاح‌های اتمی در جایگاه اخلاقی قرار ندارند، بلکه عملکردشان در زمینه نیروگاه‌های هسته‌ای نیز با شعار دموکراتیک بودن تعارض دارد. برای این که اکثریت بسیار بالای مردم جوامع غربی خواهان جمع‌آوری نیروگاه‌های هسته‌ای بوده و هستند. بدیهی است که رژیم‌های دیکتاتوری تابع مردم نیستند، اما چرا نظام‌های دموکراتیک مدعی رضایت مردم بودن، به مطالبه اکثریت بالای جامعه خود وقعی نمی‌نهند؟

یک بام و دو هوا

روشنفکری که یک بام و دو هوایی نیست، ایران را از کل جهان منتزع نمی‌سازد و آن را در خلاء قرار نمی‌دهد و به تنهایی آن را محکوم نمی‌سازد. اگر سلاح‌های هسته‌ای و نیروگاه‌های اتمی برای محیط زیست و آدمیان خطرناک هستند، که هستند، روشنفکر با معیاری واحد با این دو پدیده مخالفت کرده و درباره آنها روشنگری خواهد کرد.

روشنفکر پادوی سیاسی هیچ دولتی نیست. مهم‌ترین شعار صلح‌آمیزی که روشنفکران ایرانی می‌توانستند در اندازند و روشنفکران منطقه را با خود همراه سازند، شعار “پاک سازی خاورمیانه از سلاح‌های کشتار جمعی” بود و هست. تنها مخالف این آرمان که از نظر اخلاقی و معرفتی موجه است، دولت اسرائیل بوده و هست.

البته دولت آمریکا به طور تمام عیار از اسرائیل در این زمینه حمایت به عمل آورده و می‌آورد. یعنی این دو کشور می‌گویند هیچ کس نباید به “توانایی” ساخت سلاح هسته‌ای دست یابد، اما اسرائیل باید صدها سلاح اتمی داشته و عضو ان پی تی هم نباشد. دولت آمریکا مطابق قانونی که به تصویب کنگره رسیده ، موظف است برتری استراتژیک اسرائیل بر کل کشورهای منطقه را تأمین و تضمین کند. دارا بودن سلاح های اتمی توسط اسرائیل، به جزیی از این برتری طلبی تبدیل شده است.

“صلح و عدالت در منطقه” و “تبعیض زدایی و آزادی بخشی داخلی” آرمان‌های موجهی بودند و هستند که روشنفکران می‌توانستند- و می‌توانند- از آنها دفاع کنند. این هم نوع دیگری از هویت سازی- فارغ از نفرت از رژیم سیاسی- است. هویتی که با صلح، عدالت، عدم تبعیض، آزادی، حقوق بشر، دموکراسی، و … گره خورده و ساخته می‌شود. یک بام و دو هوایی نیست. به خاطر نفرت از جمهوری اسلامی خود را با عربستان سعودی و اسرائیل هم جبهه و متحد نمی‌سازد. به خدمت لابی اسرائیل در نمی‌آید و برای آن قلم‌فرسایی نمی‌کند.

چنین هویتی می‌تواند بگوید جمهوری اسلامی رژیم بدی است و من از آن نفرت دارم، ولی نمی‌تواند چشم بر واقعیت منطقه ببندد و علل و عواملی که منطقه را به این روز انداخته‌اند، نادیده بگیرد و تماماً یکسویه سخن بگوید.

جمهوری اسلامی نظامی دیکتاتوری است که حقوق بشر را به طور سیستماتیک نقض می‌کند. در کشورهای منطقه هم دخالت‌های نابجایی کرده و می‌کند. ایران به دموکراسی، آزادی، حقوق بشر، تبعیض زدایی نیاز مبرم دارد. اما ایران در خاورمیانه قرار دارد و مسائل این منطقه ربط وثیقی با هم داشته و دارند. روشنفکران به طور مستقل باید به این مسائل بپردازند و با ملاک‌هایی واحد همه را به نقد گیرند.

روشنفکرانی که سلاح‌های کشتار جمعی و نیروگاه‌های هسته‌ای را برای انسان‌ها و محیط زیست خطرناک می‌دانند، این حکم را به همه کشورها سرایت می‌دهند، نه این که نقدشان صرفاً و یکجانبه به ایران معطوف باشد و آمریکا و اسرائیل و روسیه و چین و هند و پاکستان و… را نادیده بگیرند.

روشنفکر به حاشیه رانده می‌شود و تأثیرگذار نخواهد بود، وقتی از نظر معرفتی و اخلاقی یک بام و دو هوایی عمل می‌کند. وقتی با جنگ‌طلبان ایران‌ستیز همراه شده و چهره‌ای اهریمنی از کشور خود می‌سازد تا حمله نظامی به آن مسیر شود. وقتی همراه نتانیاهو برای ایران بمب اتمی می‌سازد. انقلاب ارتباطات این امکان را فراهم آورده که که نوشته‌های روشنفکران و موضع گیری‌هایشان به راحتی در دسترس قرار گیرد.

جمهوری اسلامی استبداد دینی است. هویت‌سازی در تقابل با جمهوری اسلامی نباید از روشنفکر دروغگوی یک بام و دو هوایی بسازد. همان گونه که امروز درباره آرای روشنفکران زمان شاه داوری‌های بی رحمانه‌ای صورت می‌گیرد، نسل‌های بعدی نیز بی‌رحمانه مواضع روشنفکران امروز را به نقد خواهند گرفت.

جریان روشنفکری ایران وقتی با معیارهای واحد از صلح و عدالت در منطقه، و تبعیض‌زدایی و آزادی‌بخشی در تک تک کشورها دفاع کند؛ به وظیفه اخلاقی خود عمل کرده است. پاک‌سازی خاورمیانه از سلاح‌های کشتار جمعی شرط لازم صلح و امنیت جمعی است.

بیشتر بخوانید: پرونده ویژه؛ اتم، روشنگری و سازشگری