مهمترین شعار صلح آمیزی که روشنفکران ایرانی میتوانستند در اندازند و روشنفکران منطقه را با خود همراه سازند، شعار “پاک سازی خاورمیانه از سلاحهای کشتار جمعی” بود و هست. تنها مخالف این آرمان که از نظر اخلاقی و معرفتی موجه است، دولت اسرائیل بوده و هست.
افراد و گروهها- از جمله روشنفکران- برای خود هویتسازی میکنند. هویت در فرایند اجتماعی ساخته می شود و افراد و گروهها نمی توانند در خلاء برای خود هویت سازی کنند. فرد و گروه فاقد هویت وجود ندارد. به گفته کالهن: «ما هیچ مردم بی نامی نمیشناسیم، هیچ زبان یا فرهنگی سراغ نداریم، که بین خود و دیگری ، ما و آنها، تمایز برقرار نساخته باشد… شناسایی خویشتن- که همواره نوعی برساختن محسوب میشود صرف نظر از این که تا چه حد همچون یک کشف احساس شود- هرگز به تمامه از داعیههای شناخته شدن به طرق خاص به وسیله دیگران جداییپذیر نیست”(صص ۱۰-۹).
هویتسازی به معنای فرایند معناسازی بر اساس منابع معنایی است. منابع معنایی متعدد بوده و کنشگران برخی منابع را بر برخی دیگر ترجیح میدهند. از طریق این منابع معنایی، خود- بازنمایی و کنش اجتماعی انجام میپذیرد. هویت امری ثابت نیست که فرد یا گروه بدان دست یابند، هویت کل فرایندهای ساختن خویشتن است.
پرسشهای اساسی و دشواری درباره هویتسازی وجود دارد: هویت چگونه ساخته میشود؟ از چه چیز یا چیزهایی ساخته میشود؟ توسط چه کسی ساخته میشود؟ هویت برای چه هدف یا اهدافی ساخته میشود؟
از همه منابع- تاریخ، جغرافی، زیستشناسی، خاطرات جمعی، رویأ، قدرت، دین و…- برای هویتسازی استفاده میشود. افراد و گروهها با منابع دو کار انجام میدهند: الف- گزینش. ب- معنای امروزین بخشیدن به بخشهای گزینش شده برای هویتسازی.
در برابر هویتی که دولت/رژیم سیاسی برای سلطه خود میسازد، و نیروهای ناخودی را با برچسبهایی طرد میکند، آنها بر مبنای اصول متفاوت یا متضاد، بقا ومقاومت خود را تضمین میکنند. این گونه هویت که ساخته شود، در گام بعد، ساخت اجتماعی موجود را به چالش خواهد کشید.
روشنفکران ایرانی- پیش و پس از انقلاب- بر اساس دولت/رژیم سیاسی برای خود هویتسازی کرده و میکنند. پیش فرض اساسی این است: دولت/رژیم سیاسی دیکتاتوری عامل همه مسائل و مشکلات است. هویت روشنفکران از طریق مخالفت/ تعارض/تقابل با هویت رژیم سیاسی موجود ساخته میشده و میشود.
برخی پیامدهای هویتسازی بر اساس دولت مستقر
روشنفکر وقتی هویت خود را براساس تعارض و دشمنی با دولت میسازد، نابودی دولت به هدف اصلی و هویت او تبدیل میشود. در این صورت، نه تنها پیامدهای این امر نادیده گرفته می شود، بلکه روشهای رسیدن به هدف نیز به امری فرعی تبدیل میشود. حاشیهای شدن روش ممکن است تا اصل “هدف وسیله را مباح میسازد” پیش رود.
چون دولت دشمن اصلی و علتالعلل همه مسائل و مشکلات قلمداد میشود، نابودی این نهاد موجهمیشود. همه روشها و وسائل رسیدن به هدف که مباح شد، متحدان دولت به دشمن تبدیل میشوند و دشمنان دولت به دوست. “دشمن دشمن من، دوست من است” به اصل تنظیمکننده تبدیل میشود. در دوران پهلوی احساس میشد که آمریکا و اسرائیل دوستان شاه هستند، پس دشمنان مخالفان شدند. اینک اسرائیل و عربستان سعودی، و… دشمنان جمهوری اسلامیاند، پس به دوست تبدیل میشوند و حتی تکرار انتقادهای نهادهای حقوق بشری از اسرائیل، اسرائیلستیزی قلمداد میشود. سوریه، حزبالله، حماس، جهاد اسلامی، و… دوستان جمهوری اسلامیاند، پس به دشمنان مخالفان تبدیل میشوند.
همین رویکرد موجب شد تا سازمان مجاهدین خلق در کنار ارتش متجاوز صدام حسین با نظامیان ایرانی که در حال دفاع از مرزهای کشور بودند، بجنگد و به گزارش خودشان نیروهای سازمان ۶۹ هزار تن از نظامیان ایرانی را که از مرزهای ایران دفاع میکردند، کشتند. با همین رویکرد چندین گروه سیاسی در عراق دفتر گشودند و از منابع مالی و نظامی رژیم صدام حسین استفاده کردند. سرشت و عملکرد دولت صدام حسین و تجاوز او به ایران نه تنها فاقد اهمیت شد، بلکه از تجاوز آن دولت به ایران دفاع به عمل آمد، چون خیال می کردند که آن تجاوز به سرنگونی جمهوری اسلامی منتهی خواهد شد.
این رویکرد که روشنفکر در تعارض و تقابل با هویت دولت برای خود هویتسازی کند، از نظر معرفتی و اخلاقی قابل دفاع نیست. تجربه روشنفکری دوران رژیم شاه یکی از شواهد تأیید این مدعا است. شاه متحد غرب و آمریکا بود، پس غرب و آمریکا بد به شمار میرفتند و تقابل با آنها با ایدئولوژی های جهان سومی توجیه میشد. گذشت ۳۷ سال از انقلاب و تغییر نسلی، موجب کاهش چشمگیر نقش احساسات (خشم، کینه، نفرت، استیصال، انتقام، و…) در تحلیل و داوری دوران رضا شاه و محمد رضا شاه پهلوی شده است. نیم قرن بعد همین حالت برای تحلیل دوران جمهوری اسلامی پدیدار خواهد شد.
امکانناپذیری گریز از سیاست
هیچ فرد و گروهی- اگر هم بخواهد- نمیتواند از سیاست بگریزد. برای این که قدرت سیاسی به اندازهای قدرتمند است که در همه قلمروها حضور داشته و نقش تعیین کنندهای در زندگی ما دارد. اگر شما سیاست را رها کنید، سیاست شما را رها نخواهد کرد. منتها نمونههای مثالی متخصصان، روشنفکران قلمرو عمومی، فعالان سیاسی و فعالان حقوق بشر، از چهار موضع و منظر متفاوت به قدرت سیاسی مینگرند.
کارل پوپر و ریچارد رورتی- به عنوان دو مصداق روشنفکر قلمرو عمومی- میگفتند که هدف سیاست و “لیبرالیسم برابریخواه” کاهش درد و رنج مردم است. با این تفاوت که تقرب به حقیقت نزد پوپر جایگاه والایی داشت ، اما رورتی میگفت :”آزادی را پاس به دار، حقیقت هم هوای خودش را خواهد داشت“.
به سیاست در دو سطح داخلی و خارجی باید نگریسته شود. قدرت و موازنه قوا موضوع سیاست است. دیکتاتوری و دموکراسی دو نوع رژیم تقسیم قدرت میان دولت و جامعه مدنی هستند. در کشورهایی که جامعه مدنی قوی و گسترده وجود دارد، رژیم سیاسی دموکراتیک خواهد بود، اما در کشورهایی که جامعه مدنی بسیار ضعیف باشد، رژیم سیاسی دیکتاتوری حاکم خواهد شد. دموکراسی محصول موازنه قوا میان دولت و جامعه مدنی است، نه صرف شعارهای خوب.
در سطح بینالملل که هدف اصلی کلیه دولتها تأمین “منافع ملی” است، کشورها براساس موازنه قوا میتوانند به جایگاه در خوری دست یابند. بدین ترتیب، چه در سطح داخلی و چه در سطح بینالمللی، باید موازنه قوا ساخته شود. هر دولتی میکوشد تا از طریق ایجاد موازنه قوا در سطح بینالملل اظهار وجود کند. اما در این که مولفههای قدرتمند شدن چیست، اختلاف نظر وجود دارد.
روشنفکران و ایران
گفتیم که هدف نظری روشنفکر تقرب به حقیقت و هدف اخلاقی/عملی آنها کاهش درد و رنجهای اجتناب پذیر مردم است. نیازی به استدلال نیست، تجربه به تنهایی نشان میدهد که درد و رنج مردم در نظامهای دموکراتیک بسیار کمتر از درد رنج آنان در رژیم های دیکتاتوری است.
اگر گذار از جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر هدف روشنفکران است، راهی جز قدرتمند کردن مردم از طریق سازمان یابی های متنوع و متکثر وجود ندارد. وقتی با ساختن نهادهای مدنی مردم قدرتمند شوند، به میزانی که این گونه نهادها را گسترش دهند و پایدار سازند، بر قدرت جامعه مدنی افزوده و دولت را به حوزه مشروع و حرفهای اش عقب خواهند راند.
حفظ تمامیت ارضی کشور و امنیت ملی ایران شرط لازم “ایران دموکراتیک” است. اگر کشور درگیر جنگ خارجی یا داخلی شود، در شرایط ویژه کنونی منطقه، از طریق کشته و زخمی و آواره شدن میلیون انسان، ایرانی هم وجود نخواهد داشت تا دموکراسیخواهان به دنبال دموکراتیک کردنش باشند. بدون امنیت و توسعه، دموکراسی و حقوق بشری در کار نخواهد بود.
ایران در خلاء قرار ندارد. در روی زمین قرار دارد. همسایه سوئیس و کشورهای اسکاندیناوی نیست، در خاورمیانه است. همه کشورهای منطقه به دنبال حفظ خود و ارتقای قدرت منطقهای شان هستند. صدها میلیارد دلار را به امور نظامی اختصاص داده و میدهند تا این اهداف را تأمین کنند. کافی است به قدرت نظامی اسرائیل ، ترکیه ، مصر و پاکستان نگریسته شود. فقط بودجه نظامی کشورهای عرب حوزه خلیج فارس بیش از ده برابر بودجه نظامی ایران است. عربستان سعودی به تنهایی در سال ۲۰۱۴ بیش از ۸۰ میلیارد دلار هزینه نظامی کرده است.
این امر به نظامهای دیکتاتوری و منطقه خاورمیانه اختصاص ندارد. دولت آمریکا با بودجه نظامی ۶۰۰ میلیارد دلاری سالیانه، بزرگترین قدرت نظامی جهان است. نسبت بودجه نظامی دولتهای دموکراتیک به تولید ناخالص داخلیشان متفاوت است، اما همگی دارای قدرت نظامی بالایی بوده و هستند. به تعبیر دیگر، نظامهای دموکراتیک در عمل نشان دادهاند که آزادی و حقوق بشر نه تنها در تعارض با قدرت نظامی دفاعی و تهاجمیشان قرار ندارد، بلکه کوشیدهاند تا در این زمینه به برتری بالایی دست یابند.
بدین ترتیب، روشنفکران، اگر دل در گروه ایران و ایرانیان دارند، نمیتوانند نسبت به امنیت ملی کشور بیتفاوت باشند. روشنفکر نمیتواند به امنیت ملی ، منافع ملی و سیاست خارجی بیتوجه و بیتفاوت باشد. توجه به سیاست خارجی کشور فقط به معنای تقابل با سیاست خارجی رژیم مستقر برای هویتسازی نیست، بلکه از همه مهمتر، به معنای نظریه پردازیی است که امنیت ملی و منافع ملی کشور را از طریق صلح و عدالت منطقهای ممکن سازد.
مشکل تحلیل ایدئولوژیک
از جهت تحلیلی نیز هر گونه تحلیل تک عاملی پدیدههای اجتماعی و منطقهای کاذب و ایدئولوژیک است. منطقه- مانند بازی فوتبال- دارای تیمها/بازیگران بسیار است. تحلیلگر باید کل لیگ خاورمیانه را تحلیل کند، برای این که یک تیم با خودش بازی نمیکند. تیمها در حال بازی با همدیگر هستند.
تحلیلی که تقرب به حقیقت را دنبال میکند، نقش تک تک بازیگران بینالمللی، منطقهای و ملی را در پیدایش وضعیت کنونی منطقه در نظر میگیرد. دولت امریکا مهمترین بازیگر بینالمللی منطقه خاورمیانه بوده و هست.
دولت یاغی اسرائیل قویترین قدرت نظامی منطقه است که مخفیانه و با دوز و کلک صدها بمب اتمی تولید کرده، عضو ان پی تی نیست، تنها دولت مخالف پاکسازی منطقه از سلاحهای کشتار جمعی است، سرزمینهای فلسطینیان را اشغال کرده، رژیم آپارتاید بر آنها تحمیل کرده، به کشورهای مختلف منطقه حمله نظامی کرده و افراد بسیاری را هم ترور کرده است. این وقایع نیز معلول انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایران نبوده و نیست. اشغالگری، آپارتاید، حمله نظامی به دیگر کشورها، تولید بمب اتمی، و…؛ همه در زمانی رخ داده که اسرائیل با رژیم شاه – به عنوان متحد آمریکا- دارای روابط گرم بود.
شاه در مصاحبه مشهور با مک والاس از سیطره لابی اسرائیل بر کل رسانههای آمریکا و واشنگتن انتقاد می کرد. با این که شاه متحد آمریکا بود و آمریکا خود را به حفظ تمامیت ارضی ایران متعهد کرده بود، با این همه شاه به دنبال ساختن قوی ترین ارتش منطقه بود. قرارداد ۱۲ میلیارد دلاری برای خرید ۱۶۰ فروند هواپیمای اف-۱۶، ۸۰ فروند اف-۱۹، ۲۰۹ دستگاه اف-۴، سه فروند ناوشکن و ۱۰ فروند زیردریایی هستهای؛ آخرین قرارداد شاه با آمریکا در سال ۱۹۷۸بود که توسط دولت موقت لغو گردید و تکلیف پول آن نیز معین نشد. به گزارش کنگره آمریکا هزینه نظامی شاه از بسیاری از کشورها فراتر میرفت. علاوه بر آنها: “شاه همچنین حدود ۳۳ میلیارد دلار (به باور برخی کارشناسان احتمالاً سه برابر این مبلغ) برای احداث حدود ۲۰ راکتور اتمی تا سال ۱۹۹۴ برنامهریزی کرده است. اگر این مراکز با همکاری و مساعدت کشورهای آلمان، فرانسه و آمریکا احداث شوند، ایران به بزرگترین تولید کننده انرژی هستهای در کل منطقه اقیانوس هند تبدیل خواهد شد”.
شاه پس از امضای قرارداد اتمی با فرانسه- فوریه ۱۹۷۴- در مصاحبه با روزنامه لوموند گفت: «روزی نه چندان دور” و حتی “شاید زودتر از آنچه گمان میرود ایران صاحب بمب اتم خواهد بود.»
هر گاه به شاه در باره هزینه بسیار سنگین نظامی اعتراض میشد ، به خطر اتحاد جماهیرشوروی اشاره میکرد. آمریکائیها به او میگفتند: اولاً: اگر شوروی به ایران حمله کند شما قادر به دفاع نخواهید بود. ثانیاً: آمریکا از ایران در برابر شوروی دفاع خواهد کرد. شاه خطر حمله نظامی عراق به ایران را گوشزد میکرد.
مسأله این است که رژیمهای سیاسی- اعم از دموکراتیک و دیکتاتوری- هزینه زیادی را صرف امنیت ملی خود میکنند. ایران در منطقهای پر خطر- با دشمنان بسیار- قرار دارد که فارغ از نوع رژیم سیاسیاش، آن را “بزرگ” به شمار میآورند. با این همه، ایران تحت تحریم تسلیحاتی قرار داشته و این تحریمها حتی با توافق هستهای نیز تداوم خواهد یافت.
به غیر از اسرائیل، هند، پاکستان، و برخی دیگر از کشورهای اطراف ایران دارای سلاحهای اتمی و ارتشهای قوی هستند. وقتی در منطقهای منازعهخیز کشور متخاصمی خود را به سلاحی تجهیز میکند، دیگر کشورها نیز به دنبال آن سلاح خواهند رفت تا موازنه قوا ایجاد کنند. این تحلیل واقعگرایانه رفتار دولتها در سطح منطقهای و بینالمللی است.
وظیفه معرفتی و اخلاقی روشنفکران
حقیقتگویی وظیفه معرفتی روشنفکران است. کاهش درد و رنج اجتنابپذیر هم وظیفه اخلاقی آنها را تشکیل میدهد. روشنفکر ایرانی- به شرط داشتن تخصص- وظیفه معرفتی داشت که در موضوع پروژه هستهای حقیقت را با مردم در میان بگذارد. اما به جای حقیقت گویی، گروهی آگاهانه به دروغ نوشتند که ایران در حال استفاده نظامی از انرژی هستهای است و استفاده نظامیاش به مرحله تعیین کنندهای رسیده که صلح و امنیت جهانی را به خطر انداخته است. پس مقابله با این برنامه مهمترین وظیفه جهانی است. آیا اگر با این نوع دروغسازی ها ایران مورد تجاوز نظامی قرار میگرفت و نابود میشد، درد و رنج مردم کاهش مییافت یا افزایش؟ فرمان دادند که ایران را مورد تحریمهای کمرشکن قرار دهید، آیا تحریمهای کمرشکن درد و رنج مردم را افزایش داد یا آنان را به آزادی رساند. بگذریم که گروهی به صراحت از حمله نظامی به ایران دفاع کردند و مدل لیبی را بهترین مدل به شمار آوردند. دروغ های بزرگ چند صد میلیارد دلاری نیز درباره هزینه مستقیم هستهای ایران ساختند و پرداختند.
حقیقت این است که سلاحهای هستهای انسانها و زیست بوم آنان را نابود میکنند و هر روشنفکری – از آن نظر که روشنفکر است- اخلاقاً موظف است با ساخت و نگهداری آنها مخالفت کند. این امر نیازمند هیچ تخصصی نیست. تجربه استفاده از این سلاح در برابر همگان قرار دارد.
ترومن- رئیس جمهور آمریکا- که نژادپرستانه ژاپنیها را “وحشی” به شمار میآورد، بدون دلیل هیروشیما و ناکازاکی را بمباران اتمی کرد (جان راولز، قانون مردمان ، ترجمه جعفر محسنی، ققنوس، صص ۱۴۸- ۱۴۷). دولت آمریکا با این عملکرد، سابقه تخلف از توافق نابودی سلاحهای هستهای، چشم پوشی بر تولید سلاح اتمی توسط اسرائیل و حمایت تمام عیار از مخالفت اسرائیل با عاری سازی خاورمیانه از سلاحهای کشتار جمعی؛ فاقد جایگاه اخلاقیای است که مانع دیگران از دستیابی به چنین سلاحهایی شود.
دولتهای غربی – به اضافه چین و روسیه- نه تنها از جهت عدم نابودی سلاحهای اتمی در جایگاه اخلاقی قرار ندارند، بلکه عملکردشان در زمینه نیروگاههای هستهای نیز با شعار دموکراتیک بودن تعارض دارد. برای این که اکثریت بسیار بالای مردم جوامع غربی خواهان جمعآوری نیروگاههای هستهای بوده و هستند. بدیهی است که رژیمهای دیکتاتوری تابع مردم نیستند، اما چرا نظامهای دموکراتیک مدعی رضایت مردم بودن، به مطالبه اکثریت بالای جامعه خود وقعی نمینهند؟
یک بام و دو هوا
روشنفکری که یک بام و دو هوایی نیست، ایران را از کل جهان منتزع نمیسازد و آن را در خلاء قرار نمیدهد و به تنهایی آن را محکوم نمیسازد. اگر سلاحهای هستهای و نیروگاههای اتمی برای محیط زیست و آدمیان خطرناک هستند، که هستند، روشنفکر با معیاری واحد با این دو پدیده مخالفت کرده و درباره آنها روشنگری خواهد کرد.
روشنفکر پادوی سیاسی هیچ دولتی نیست. مهمترین شعار صلحآمیزی که روشنفکران ایرانی میتوانستند در اندازند و روشنفکران منطقه را با خود همراه سازند، شعار “پاک سازی خاورمیانه از سلاحهای کشتار جمعی” بود و هست. تنها مخالف این آرمان که از نظر اخلاقی و معرفتی موجه است، دولت اسرائیل بوده و هست.
البته دولت آمریکا به طور تمام عیار از اسرائیل در این زمینه حمایت به عمل آورده و میآورد. یعنی این دو کشور میگویند هیچ کس نباید به “توانایی” ساخت سلاح هستهای دست یابد، اما اسرائیل باید صدها سلاح اتمی داشته و عضو ان پی تی هم نباشد. دولت آمریکا مطابق قانونی که به تصویب کنگره رسیده ، موظف است برتری استراتژیک اسرائیل بر کل کشورهای منطقه را تأمین و تضمین کند. دارا بودن سلاح های اتمی توسط اسرائیل، به جزیی از این برتری طلبی تبدیل شده است.
“صلح و عدالت در منطقه” و “تبعیض زدایی و آزادی بخشی داخلی” آرمانهای موجهی بودند و هستند که روشنفکران میتوانستند- و میتوانند- از آنها دفاع کنند. این هم نوع دیگری از هویت سازی- فارغ از نفرت از رژیم سیاسی- است. هویتی که با صلح، عدالت، عدم تبعیض، آزادی، حقوق بشر، دموکراسی، و … گره خورده و ساخته میشود. یک بام و دو هوایی نیست. به خاطر نفرت از جمهوری اسلامی خود را با عربستان سعودی و اسرائیل هم جبهه و متحد نمیسازد. به خدمت لابی اسرائیل در نمیآید و برای آن قلمفرسایی نمیکند.
چنین هویتی میتواند بگوید جمهوری اسلامی رژیم بدی است و من از آن نفرت دارم، ولی نمیتواند چشم بر واقعیت منطقه ببندد و علل و عواملی که منطقه را به این روز انداختهاند، نادیده بگیرد و تماماً یکسویه سخن بگوید.
جمهوری اسلامی نظامی دیکتاتوری است که حقوق بشر را به طور سیستماتیک نقض میکند. در کشورهای منطقه هم دخالتهای نابجایی کرده و میکند. ایران به دموکراسی، آزادی، حقوق بشر، تبعیض زدایی نیاز مبرم دارد. اما ایران در خاورمیانه قرار دارد و مسائل این منطقه ربط وثیقی با هم داشته و دارند. روشنفکران به طور مستقل باید به این مسائل بپردازند و با ملاکهایی واحد همه را به نقد گیرند.
روشنفکرانی که سلاحهای کشتار جمعی و نیروگاههای هستهای را برای انسانها و محیط زیست خطرناک میدانند، این حکم را به همه کشورها سرایت میدهند، نه این که نقدشان صرفاً و یکجانبه به ایران معطوف باشد و آمریکا و اسرائیل و روسیه و چین و هند و پاکستان و… را نادیده بگیرند.
روشنفکر به حاشیه رانده میشود و تأثیرگذار نخواهد بود، وقتی از نظر معرفتی و اخلاقی یک بام و دو هوایی عمل میکند. وقتی با جنگطلبان ایرانستیز همراه شده و چهرهای اهریمنی از کشور خود میسازد تا حمله نظامی به آن مسیر شود. وقتی همراه نتانیاهو برای ایران بمب اتمی میسازد. انقلاب ارتباطات این امکان را فراهم آورده که که نوشتههای روشنفکران و موضع گیریهایشان به راحتی در دسترس قرار گیرد.
جمهوری اسلامی استبداد دینی است. هویتسازی در تقابل با جمهوری اسلامی نباید از روشنفکر دروغگوی یک بام و دو هوایی بسازد. همان گونه که امروز درباره آرای روشنفکران زمان شاه داوریهای بی رحمانهای صورت میگیرد، نسلهای بعدی نیز بیرحمانه مواضع روشنفکران امروز را به نقد خواهند گرفت.
جریان روشنفکری ایران وقتی با معیارهای واحد از صلح و عدالت در منطقه، و تبعیضزدایی و آزادیبخشی در تک تک کشورها دفاع کند؛ به وظیفه اخلاقی خود عمل کرده است. پاکسازی خاورمیانه از سلاحهای کشتار جمعی شرط لازم صلح و امنیت جمعی است.
بیشتر بخوانید: پرونده ویژه؛ اتم، روشنگری و سازشگری
*** سی واندی سال است که ایران میخواهد اسرائیل را نابود کند و بهمین جهت اسرائیل در زراد خانه خود سلاحهائی را انباشته که میتواند ایران را به عصر حجر برگرداند وباید سپاسگزار باشیم که خودداری نشان داده است. این نشانه بیماری ملتی است که شکست ها و ناکامیهای خود را به گردن کشوری بیندازد که یک هشتادم مساحت و یکدهم جمعیت ایران را دارد. در باره آپارتاید، بهائیت از ایران شروع شد که پیروان آن شکنجه و کشته شده و میشوند ولی بهائیان با تمام حقوق در اسرائیل با آزادی زندگی میکنند. اسرائیل مسیحی و کرد هم دارد که دارای حقوق مساوی بوده و اسرائیل باتفاق آمریکا محبوبترین کشورها در میان کرد ها هستند. ما به یک تجدید نظر در اندیشه، رفتار و گفتار خود داریم که من خوشبین نیستم.
Behrouz / 28 July 2015
***.یک سینه سخن دارم که میکوشم کوتاه کنم.
روشنفکر هم در بعد جهانی مسئولیت دارد هم در بعد ملی بسته به اینکه حوزه نفوذ کلامش چه
قدر باشد.مثلا نویسنده وبسایت زمانه برد کلام هابرماس را که ندارد پس بهتر است وقتش را
برای مخاطبی که دارد بگذارد نه مخاطبی که ندارد.تلاش برای خلع سلاح اسرائیل هم در درجه
اول وظیفه روشنفکر اسرائیلی است.حتی روشنفکر برجسته ای چون “برتراند راسل” هم آنگاه
که با گسترش سلاح اتمی مخالفت میکرد,دولت و مردم خودش را بیش از دیگر مردمان
نقد میکرد.راسل کمال اخلاقی انسان است کاش بیشتر میشناختیمش
https://en.wikipedia.org/wiki/Committee_of_100_%28United_Kingdom%29
انتظار از آقای گنجی یا هر کسی این است که اگر می نویسد صریح بنویسد.ایشان فردی
سرشناسند.نیاز ندارند برای مشهور شدن مانند برادر حاتم طایی بر سر چاه زمزم بروند و…
خاورمیانه امن نیست قبول.اسرائیل کلاهک دارد قبول.جامعه نیاز به تضمین امنیتی دارد و
شعارهای اخلاقی در جهان خشن واقعی امنیت نمی آورند این هم قبول.بالاخره که چی؟
به نظر ایشان ایران سلاح اتمی داشته باشد یا نه؟اگر باید داشته باشد؛ایشان باید دکترین
نظامی-امنیتی مناسبی برای کشور بنویسند و”اثبات”کنند ایران نیاز به کلاهک اتمی دارد.
تاکید کردم:اثبات.نه اظهار نظر.چون در اینصورت طبق مدل های کلاسیک نظریه
بازی ها, رقیبان هم سلاح اتمی خواهند داشت.مثلا عربستان از پاکستان بمب اتمی
خواهد خرید و سناریوهای دیگری از این دست.
بدون پیشداوری میگویم, اگر آقای گنجی موافق سلاح اتمی ایران هستند؛ به صراحت
بگویند .نه اینکه برای دیگران تعیین کنند چه بنویسند.برایم جالب است نظر ایشان را
مثلا درباره “بیانیه راسل-انیشتین” بدانم.چون در آن هنگام هم بسیاری وطن پرستان
بریتانیایی که حتی موافق سلاح اتمی هم نبودند میگفتند این بیانیه کافی است.دیگر
چرا کمپین و راهپیمایی به طور خاص برضد سیاست اتمی بریتانیا؟
مشکلات منطقه ای ایران البته به وخامت جنگ سرد نیست ولی میتواند بشود اگر
ایران سلاح اتمی پیدا کند.به سبک آقای گنجی از خود ایشان می پرسم: اگر ایران
مخفیانه به سلاح اتمی دست پیدا کند ویک روز خامنه ای یا جانشین آینده اش(هر
کس که باشد) سر سفره نهار پرخوری کرد و بعد به سرش زد و فرمان داد بمبی را به پایتخت
اسرائیل قاچاق کرده و بترکانند؛ درد و رنج مردم کاهش پیدا می کند یا افزایش؟
اشکان / 28 July 2015
اگر شما نوشته های آقای گنجی از آزادی از زندان تاکنون را دنبال کرده باشید، همیشه از عاری سازی خاورمیانه از سلاح های کشتار جمعی دفاع کرده است. در دفتر سوم مانیفست جمهوری خواهی که پس از آزادی از زندان منتشر کرد، با نیروگاه های هسته ای نیز مخالفت کرد. نظر صریح او این است که روشنفکران باید از دبل استاندارد بودن بپرهیزند و خواهان نابودی کلیه سلاح های کشتار جمعی شوند. حرف او این است که روشنفکران برای دفاع از انسان ها و محیط زیست باید با نیروگاه های اتمی هم مخالفت کنند. همین حرف را در این مقاله هم تکرار کرده است. منتها روشنفکران دبل استاندارد، می گویند هر کس هر چه دارد داشته باشد، هر کس هر چه به دست می آورد بیاورد، هر کس زورگویی می کند بکند، اما ایران باید از همه چیز محروم باشد. گنجی دبل استانداردی روشنفکران را نقد کرده است. آیا این حرف پیچیده ای است که سلاح های کشتار جمعی باید از خاورمیانه جمع آوری شوند؟ آیا این سخن پیچیده ای است که اسرائیل با حمایت آمریکا به همه زورگویی می کند؟
هوشنگ / 28 July 2015
آقای گنجی می گوید روشنفکر نباید به پادوی دولت ها تبدیل شود. انهم علیه ملت خودش. پادویی لابی اسرائیل را کردن و طرح این ادعا که ایران از زمان صفویه به دنبال تشکیل امپراطوری بزرگ و بلعیدن همه کشورها بوده، چه ربطی به جمهوری اسلامی دارد. این ایران ستیزی مقبول نتانیاهو است. اسرائیل است که به ککشورهای مختلف حمله کرده است و سرزمین های فلسطینی ها را اشغال کرده . اسرائیل است که سلاح های اتمی و کشتار جمعی دارد. اینها را ندیدن ، مخالف مشی و سنت روشنفکری است
هوشنگ / 28 July 2015
آقای گنجی مخالف سلاح هستهای برای کلّ خاورمیانه است که شامل هم ایران و هم اسرائیل میشود. ولی روی سخن ایشان در این مقاله روشنفکران ایرانی است که هویت خودرا در ضدّ جمهوری اسلامی بودن تعریف کرده و مییابند، و به همین دلیل به تدریج مخالفت آنها با جمهوری اسلامی تبدیل به مخالفت آنها با برخی از مصالح ملی ایران شده است، و تازه طلبکار هم هستند. مهدی خلجی در انستیتو واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک کار میکند، مقاله در واشنگتن پست در باره توسعه طلبی ایران، نه جمهوری اسلامی، از ۴۰۰ سال پیش مینویسد که دروغی بزرگ است، و تازه طلبکار هم میشود اگر این مواضع برای مردم ایران توضیح داده شوند. مهران مصطفوی هر روز یک حرف در باره برنامه هستهای میگوید که با حرف روز گذشته او در تضاد است، و خالی از هر گونه محتوی و یا حقیقت است، و تازه با توهم در باره خود به عنوان یک “رهبر” اپوزیسیون همیشه مخاطب خودرا کلّ مردم ایران میداند (هموطن حقایق را برای تو میگویم که هیچ کس نگفته،… اینجانب مانند همیشه اتکأ به مردم دارم، …)، و تنها دلیل اینکه مطرح است این است که داماد و بلندگوی پدر همسر خود آقای بنی صدر است. نه رشته تحصیلی ایشان مهندسی هستهای است، نه رشته پژوهشی ایشان انرژی هستهای است، و نه حتی یک مقاله علمی با محتوی در باره این موضوع در یک وبسایت فرانسوی و یا انگلیسی دارند، ولی شدهاند “متخصص” این موضوع، چون مواضع بدون پایه ایشان به مذاق برخی خوش میاید. تنها دلیل مطرح بودن حسن شریعتمداری ظاهرا این است که ایشان پسر پدر خود، آیتالله کاظم شریعتمداری هستند، وگرنه ایشان هیچ تحصیلات و یا تخصصی در باره موضوعاتی که راجع به آن اظهار نظر میکنند ندارد. اصولا تمامی انهأییکه در اینجا با آنها مصاحبه شده هیچگونه دانش و تخصصی در باره انرژی هستهای، سلاح هستهای، شرایط خاورمیانه و غیره ندارند. حال چرا بهخود اجازه میدهند که راجع به چنین موضوعهای مهمی با قاطعیت تمام اظهار نظر کنند را خداوند میداند. تنها وجه مشترک تمامی آنها نیز مواضع آنها در باره آمریکا، اسرائیل، و تحریمها و تهدیدهای آنها بر ضدّ مملکت است.
اصغر / 29 July 2015
برخی پیامدهای هویتسازی بر اساس دولت مستقر .روشنفکر وقتی هویت خود را براساس همسویی با بخشی از دولت میسازد، هواداری از دولت به هدف اصلی و هویت او تبدیل میشود. در این صورت پیامدهای این امر نادیده گرفته می شود، و کوشش او برای پایداری این نهاد موجب میشود. متحدان دولت به دوست تبدیل شوند و دشمنان دولت به دشمن . “دوست دوست من، دوست من است” به اصل تنظیمکننده تبدیل میشود.
بر همین اساس است که پس از بر امدن دولت روحانی اکبر گنجی بدون اینکه نقش نطام اسلامی ایران را در پایداری و سپس مشورت های حکومت اسلامی به بشار اسد برای سرکوب تظاهرات مسالمت امیز مردم سوریه در سال2011 ( افشای ایمیل های بشار اسد توسط روزنامه گاردین ) در نظر بگیرد انچه در سوریه رخ داد را نتیجه طرحی در افکنده شده از اغاز توسط کشور های غربی برای نابودی این کشور می داند. اما در مورد یمن ( ضمن مخالفت با حمله عربستان که درست است ) به توجیح شورش مسلحانه حوثی ها می پردازد و در مقاله ای ما را توجیح می کند که ” انقلاب حوثی ” و بر کناری دولت یمن توسط دار و دسته مسلح حوثی ادامه ” انقلاب یمن ” و بالطبع کاری درست بوده است .و در مقاله ای در “سخنرانیcourse” های ایت الله خامنه ای “گفتمان-discourse” کشف می کند و توجیح می کند که ایشان در صدد گفتمان سازی در جامعه بر اساس نظر خود است
روشنفکر حوزه عمومی در ایران ودر شرایط کنونی ایران و خاورمیانه باور دارد .
ا: صلح معیار اصلی است . انگاه که جنگ در می گیرد روشنفکر به کناری می نشیند و از حمایت هر دو طرف دست می شوید ( افلاطون و برتراند راسل ) سیاست بر اساس گفتگو است و خشونت ساکت است بنابراین روشنفکر هرگز از شورش دار و دسته تفنگ بدست به نام “انقلاب “حمایت نمی کند .
2: گفتگو بر پایه نقد استوار است (کارل پوپر مقدمه بر نظریه اکتشافات علمی ) و گفتمان حاصل گفتگو در میان یک جامعه است . روشنفکر حوزه عمومی در سخنرانی رهبر دیکتاتور مصون از انتقاد هرگز ” گفتمان ” کشف نمی کند
3: روشنفکر حوزه عمومی انگاه سخن می گوید که جوانب قضیه را بدرستی سنجیده باشد و زمانی سخن می گوید که سخنش به ” سیاست ” کمک کند . او در مو ضع برادر بزرگ نیست که در باره “اتم ” و “حقوق بشر ” و “گفتمان سیاسی ” و ” فلسفه سیاسی ” و ………. چنان سخن بگوید که انگار نه بخشی از حقیقت بل کل حقیقت در اختیار اوست.
شاهد / 29 July 2015
جناب گنجى ، لطفن كم و كوتاه بنويسيد و روشن
فزيده / 01 August 2015
“دولت یاغی اسرائیل قویترین قدرت نظامی منطقه است……”
فکر میکنم که اسرائیلی ها چه احساس غروری میکنند که می بینند ایرانی ها و بیش از یک میلیارد مسلمان تمام مشکلات و کاستی های خود را ناشی از قدرت اسرائیل میدانند. از مردم بیسواد و نا آگاه انتظار چندانی نباید داشت ولی شوربختانه کسانی هستند با عنوان روزنامه نگار، پژوهشگر، نوینسده، تحلیل گر،…………هم چنین مشکلی دارند. من که این را یک مشکل *** میدانم.
Behrouz / 03 August 2015