0,,1540132_4,00

برنامۀ هسته‌ای از آغازش در دوران پهلوی تا کنون هرگز با اقتصاد و منافع ملی ایران سازگاری نداشته است: در دوران پهلوی انگیزه‌هائی بسان خود بزرگ‌بینی و پیروی از “مد روز”، امکان سوءاستفاده‌های رانت‌خوارانه از پروژه‌های هسته‌ای قاعدتأ کلان و نهایتأ نیم نگاهی به کاربرد نظامی منشأ آن بوده‌اند. به نظر می‌اید که دو انگیزۀ آخری به ویژه هدف نظامی بازدارنده آغازین‌اش موتور محرک اقدامات جمهوری اسلامی بوده باشند. هرگونه محاسبۀ اقتصادی نشان می‌دهد که برنامۀ هسته‌ای به‌ویژه بخش چالش‌برانگیزش، غنی‌سازی، برای ایران هرگز سودآور نیست.

اگر ادعاهای سران جمهوری اسلامی را در نفی مقاصد نظامی جدی قلمداد کنیم در این صورت کشور بدنبال پروژه غنی سازی‌ای که هیچ‌گونه سودی در آن پنداشتنی نیست هزینه‌های کمرشکن بی‌میانجی -یعنی سرمایه گذاری در تکنولوژی- و با میانجی -یعنی انزوای سیاسی از بخش پیشرفتۀ جهان و تحریم‌های فلج کنندۀ ناشی از آن- را به شهروندان ایران تحمیل کرده است- معنی این سیاست رژیم برای شهروندان ایران سوزاندن منابع کشور است برای هیچ .

ارزیابی و نقد چنین سیاستی قاعدتأ از وظایف آگاهان و روشنفکران کشور است. متاسفانه آوازه و ابهت تکنولوژی هسته‌ای، ویرانگری‌اش به‌سان سازندگی‌اش، که ریشه در دوران شکوفائی سال‌های پایانی جنگ دوم جهانی و دهه‌های ۵۰ و ۶۰ میلادی دارد، هنوز در گوش مردم عادی و بخشی از روشنفکران طنین‌افکن و سحرآمیز است. روشنفکران و متخصصان منتقد می‌توانستند به شکستن این سحر همت گمارند. می‌توان نظر منتقدان نظام جمهوری اسلامی را در این مورد به سه دسته تقسیم کرد:

دستۀ نخست کسانی که هم به اهمیت این فنآوری برای دانش و اقتصاد کشور و هم  به نقش‌اش در پاسداری از امنیت کشور، باور دارند، و آن را نا وابسته به وجود جمهوری اسلامی می‌دانند. این دسته علی‌رغم مخالفت اصولی با جمهوری اسلامی در این توهم به‌سر می‌برند که گویا این برنامه در دراز مدت و در هر رژیمی به نفع کشور است. بدیهی است که از این دسته از متخصصان یا روشنفکران نمی‌توان انتظار نگاه نقادانه داشت.

دستۀ دوم کسانی که به غیر اقتصادی بودن این برنامه اذعان دارند اما نگاه‌شان امنیتی است و بر این باورند که در جهان کنونی ایران به ابزاری بالقوه باز دارنده مانند جنگ افزارهای هسته‌ای یا در کمترین حالت رسیدن به توانائی تولید چنین مهمی نیاز دارد، مستقل از این‌که آیا در شرایط موجود جهانی دست یافتن به چنین هدفی اصولأ شدنی باشد. زمینۀ چنین برداشتی، پندار ستیز با جهان و جهان را دشمن خود پنداشتن است، پیامد این برداشت، پارانویا و ترس است. و اینجاست که هزینه ها نقشی بازی نمی‌کنند. از این دسته از شخصیت‌ها، متخصصان و روشنفکران نیز  انتظار نگاه نقادانه به برنامۀ هستهای جمهوری اسلامی داشتن بیهوده است.

دستۀ  سوم هم کسانی هستند که نه به اقتصادی بودن و نه بازدارنده بودن کاربرد فنآوری هسته‌ای باور دارند بلکه کنش سازنده با جهان را متضمن توسعۀ پایدار، سود اقتصادی و امنیت ملی می‌دانند. پرسش مطرح شده مربوط می‌شود به گروه سوم که نسبت به کلیّت برنامۀ هسته‌ای ایران برای تهیۀ انرژی به‌ویژه بخش پیوسته به غنی سازی‌اش انتقاد جدی دارد. در مجموع می<توان گفت که شخصیت‌هائی از گروه سوم که فعالانه در عرصۀ روشنگری عمل کرده باشند کم شمار بوده‌اند.

واقعیت این است که روشنفکران و متخصصان منتقد جمهوری اسلامی به ویژه برنامه هسته‌ای‌اش بسیارند اما به دلایلی از جمله پیامدهای امنیتی از پرداختن به امری که برای جمهوری اسلامی جنبۀ حیثیتی یا به روایتی ناموسی یافته، از بیان نظر علنی در عرصۀ عمومی سر باز زده‌اند.

خوشبختانه جمعی متخصص و روشنفکر ابتدا در بیرون و سپس درون ایران صدای نقد و اعتراض خود را به این سیاست ویران‌گر بلند کرده‌اند ، سیاستی که داشت کشور را فزون بر تحمیل هزینه‌های کمرشکن به سوی پرتگاه جنگ می‌راند.

میزان اثرمندی این صداها که خوشبختانه به کمک رسانه‌ها  به درون بازتاب می‌یافت، از دور با دقت کافی قابل سنجیدن نیست، اما به گمانی نزدیک به یقین این نقدها در شکستن جو تبلیغاتی ناشی از شعار “انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست” ثمربخش بوده‌اند. جلوه‌ای از این بَر دادن را می‌توان از جمله در اقبال شهروندان ایران به کاندیدايی مشاهده کرد که علی‌رغم تبلیغات چندین ساله رژیم جمهوری اسلامی در تقدیس برنامۀ هسته‌ای‌اش، اهمیت موضوع هسته‌ای را نسبی کرده و حل این معضل را در کانون برنامۀ انتخاباتی خود قرار داده بود.

نقطۀ قوت نقد برنامۀ هسته ای جمهوری اسلامی شکستن سکوتی بود که از درون تحمیل شده و به یاری صدای منتقدان خارج از کشور و رسانه‌های بیرونی به سوی ایران پخش شده بود. نقطۀ ضعف آن، پراکندگی و عدم تمرکز نقادان عمومأ و به ویژه نپرداختن فشرده و هماهنگ نقادان به آسیب شناسی تکنولوژی هسته‌ای و کمبود کوشش در پرتو افکندن به سویه‌های گوناگون  اقتصادی ، سیاست و امنیت درونی و منطقه‌ای، محیط زیستی، انسانی، ممانعت از ارتباطات علمی و تکنولوژیکی با جهان پیشر فته و سانحه‌زائی بالقوه فاجعه‌آمیز این فناوری بوده است.