hasan-yosefi

پروژه و سیاست هسته‌ای ایران می‌توانست از سه منظر اقتصادی، سیاسی و زیست محیطی بررسی شود. از منظر دینی نیز می‌توان به آن نظر کرد، چنان که حامیان برنامه هسته‌ای حکومتی نیز از منظر فقهی بدان عنایت داشته‌اند. تا آنجا که آگاهم، روشنفکران ایرانی به معنای اعم کلمه در هیچ یک از این حوزه‌ها کار درخوری ارائه نکرده‌اند.

سیاست اتمی ایران، در این سالیان عموما از منظر اقتصادی و آن هم بیشتر در خارج از کشور مورد نظر بوده و کمتر از همه در باب آثار و عواقب زیست محیطی هسته‌ای سخن رفته است. با توجه به بی نظمی آشکار در ارکان مختلف نظام جمهوری اسلامی، فعالیت نیروگاههای اتمی می‌توانند به فاجعه‌های بزرگ‌تر از چرنوبیل و یا فوکوشیمای ژاپن منتهی شوند.

دلیل اصلی کاستی در روشنگری، خفقان حاکم بوده است. مردم ایران و روشنفکران ایرانی تا مدت‌ها از این پروژه اطلاعی نداشتند . پس از علنی شدن آن در سال ۱۳۸۲ نیز هیچ اطلاعات قابل اعتمادی در رسانه‌ها منتشر نشد. فقط در دو سال اخیر و در دولت یازدهم به دلیل طرح مسئله اتمی در افکار عمومی و آغاز گفتکوهای جدی ایران با شش قدرت جهانی، اندک گفتارهای انتقادی در باب شعار رسمی حکومت «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست» در رسانه‌ها و تریبون‌ها شنیده شد.

اگر این توضیح و توجیه در داخل کشور قابل قبول باشد، در باب سکوت روشنفکران و فعالان سیاسی و حتی محققان دانشگاهی غیرسیاسی و متخصص در حوزه‌های دانش هسته‌ای و اقتصاد و محیط زیست، چه می‌توان گفت؟ روشنفکران ایرانی به طور خاص در داخل و خارج عموما یا چندان سیاست زده‌اند که موضوعاتی غیر سیاسی (هرچند مهم و ملی) چندان جذبشان نمی‌کند و یا چندان غرق در کارهای فکری و علمی تخصصی‌شان هستند که مجال اندیشیدن به موضوعاتی دیگر را پیدا نمی‌کنند (به ویژه که شمار قابل توجهی از ساکنان خارج کشور پایی در داخل کشور هم دارند و این بر محافظه کاری‌شان می‌افزاید).

آنچه الان بیشتر جذاب است، فعالیت‌های حقوق بشری است که صد البته تلاش بایسته‌ای است. عامل دیگر، فنی بودن پروژه اتمی و هسته‌ای و سویه‌های پیچیده آن است. از آنجا که غالب روشنفکران احساس می‌کنند که تخصص و دانش لازم و حتی اطلاعات ضروری و قابل اعتنایی در باب هسته‌ای ندارند، ناگزیر سکوت را بر سخن و اعتراض و انتقاد ترجیح می‌دهند. خود من به همین دلیل هرگز به خود اجازه اظهارنظر در این مورد را نداده‌ام.