برنامه اتمی حدود دوازده سال اقتصاد و سیاست در ایران را در چنبره خود گرفت و هنوز هم قطعی نیست که سایه آن از سر رخدادهای کشور کم شده باشد. به مناسبت توافق هسته‌ای، از گروهی فعالان سیاسی، تحلیل‌گران،کنشگران، روزنامه‌نگاران و نویسندگان دعوت کرده‌ایم به پرسش‌هایی در باره نقش و وزن روشنفکران و منتقدان در آگاهی‌رسانی پیرامون برنامه‌های اتمی ایران پاسخ دهند.

atomic-energy_RZ_07-2015-1a

آیا نیروهای منتقد از ابتدا در باره این برنامه به اندازه‌ای در خور روشنگری کردند؟ آیا روشنفکران ایرانی اکنون می‌توانند مفتخر باشند که از آغاز منتقد جدی این برنامه‌ بوده و به اندازه لازم درباره آن هشدار داده‌اند؟ اگر برنامه اتمی به اندازه کافی و به خوبی نقد شده، نقطه قوت این نقد در کجا بوده و تا چه حد تأثیر گذاشته؟ و اگر کوتاهی شده، علت در چه بوده است؟

مجموعه پاسخ‌ها و مقالات دریافتی در دوسیه ویژه‌ای در دسترس خواهند بود که از چهارشنبه ۲۲ ژوئیه، به این منظور در سایت «زمانه» گشوده خواهد شد. از ده‌ها نفر برای شرکت در این «اقتراح» دعوت شده و دیدگاه‌ها به تدریج و به ترتیب به پرونده یاد شده افزوده می‌شوند.

نیره توحیدی – استاد جامعه‌شناسی

0,,1510878_4,00

بسیاری از روشنفکران و منتقدان هنوز وظیفه اخلاقی و روشنگرانه خود را انجام نداده‌اند و در قبال هزینه‌ها و صدمات ناشی از پرژوه‌های هسته‌ای تا حدی مسئول هستند. البته علت اصلی قصور، نبود امنیت برای آزادی بیان، آزادی گفتگو، نقد و سنجش‌گری کارشناسانه در داخل ایران بوده است.

در تبلیغات ارگان‌های حکومتی و در گفتمان سیاسی رسمی پروژه هسته‌ای را تحت عنوان «حق مسلم ماست» یا «غرور ملی» پیوند زدند. در غیاب اطلاعات درست و همه جانبه و در غیاب بحث و سنجش‌ کارشناسانه علنی و روشنگری‌های لازم، و نیز در نتیجه تن دادن بسیاری از روشنفکران به این گفتمان، رژیم تا حد زیادی موفق شد برنامه هسته‌ای را در چارچوب عوام‌زدگی، احساسات سطحی ملی‌گرایانه و گاه «شور حسینی»، تا حد «ناموسی‌شدن» به پیش برد.

آن تعداد از روشنفکران و منتقدان دوراندیش و دلیر را که مرعوب و مجذوب این جوسازی‌ها نشده بودند، تحت عنوان خائن یا «هم‌صدا با غرب و اسرائیل» به حاشیه راندند و از مسئله هسته‌ای نوعی تابوسازی کردند. برای مثال «کمپین گفتگو در باره انرژی هسته‌ای» که در خارج از کشور از سوی «مرکز حامیان حقوق بشر» به ابتکار  شیرین عبادی و سهراب رزاقی در اکتبر سال ۲۰۱۳ آغاز به کار کرد و با حمایت چند نهاد حقوق بشری و امضاء ۳۲۳ تن از روشنفکران و کنشگران و کارشناسان وارد عرصه عمومی شد.

در داخل ایران نیز به رغم جو سرکوب و تابوسازی موجود، کسانی چون احمد شیرزاد و صادق زیباکلام به نقد و چالش برنامه هسته‌ای پرداختند. تلاش آنها این بود که جنبه‌های زیست‌محیطی، تکنولوژیکی، اقتصادی، سیاسی، و حقوقی برنامه هسته‌ای به طور علنی مورد سنجش‌ و نقد و ارزیابی کارشناسانه قرار گیرد تا مردم با آگاهی از سود و زیان آن بتوانند در تصمیم‌گیری‌ها نقش بازی کنند. اما این افراد نه تنها از سوی عوامل حکومتی مورد حمله، تهدید و تخطئه قرار گرفتند، بلکه بخشی از روشنفکران منتقد رژیم نیز به این نوع تلاش‌ها و نقدها خرده گرفته، سعی کردند آنان را با تاکید بر «همصدایی با اسرائیل» به سکوت وا دارند. بنابراین بخشی از ما در عوام‌زدگی، تابوسازی و ناموسی کردن برنامه هسته‌ای نقش داشته‌ایم. این واقعیت تلخ ناشی از تشابهاتی است که در ذهنیت و پارادایم‌های تحلیلی بعضی از روشنفکران چپ سنتی (مذهبی و غیرمذهبی) با حکومت اسلام‌گرا وجود دارد. تشابهاتی که باید واکاوی و نقد شوند.

مهران مصطفوی – استاد فیزیک

Mostafavi

برای من صحبت کردن از بیلان دیگر نیروها مشکل است، فقط می‌توانم بگویم که کار جدی زیادی در باره مسئله هسته‌ای ایران انجام نشده است. اگر شده بود سال‌ها شعار دروغین “انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست” سر داده نمی‌شد و اکنون نیز تبریک برای توافق‌نامه وین از سوی گروه‌ها و افراد سیاسی ارسال نمی‌گشت. اما جریان استقلال و آزادی وعدم مماشات با جمهوری اسلامی و قدرت‌های خارجی که خود را عضوی از آن می‌دانم، بدون شک در این زمینه تلاش‌های فراوان داشته و مفتخرم که بگویم از آغاز و بطور مستمر تا کنون، منتقد جدی برنامه هسته‌ای ایران بوده و با دلیل و اطلاع آن را واکاوی کرده‌ام.

برای نقدی جدی باید از جمهوری اسلامی مستقل بود زیرا حساب و کتاب باز کردن با بخشی از حاکمیت و مصلحت پیشه‌گی اجازه نمی‌دهد که واقعیت فعالیت هسته‌ای جمهوری اسلامی از آغاز تاکنون را افشا کرد. شرط دوم برای موفقیت در این امر استقلال نسبت به قدرت‌های خارجی است. متاسفانه کسانی که کارت قدرت‌های خارجی را در مورد سیاست هسته‌ای ایران بازی می‌کردند نمی‌توانستند واقعیت‌ها را همه جانبه ببینند؛ واقعیتی که در یک طرف قمار، قدرت‌های خارجی بودند خوشحال از این‌که آقای خامنه‌ای صدها میلیارد دلار را به آنها باخته است و در ضعف مفرط توافق را به او تحمیل کرده‌اند. سرانجام این‌که چون این موضوع نیازمند اطلاعات علمی نیز بود، به‌راحتی نمی‌شد در باره مسائل فنی آن موضع‌گیری کرد. من این شانس را داشتم که با توجه به رشته تحصیلی و تحقیقی، بتوانم کم و زیاد گفته‌های طرفین در این مناقشه را ارزیابی کنم.

عکس‌العمل‌های بسیاری نشان می‌دهد که متن پر حجم و تکنیکی توافق‌نامه را مطالعه نکرده‌اند. من از این توافقنامه‌، بدون کوچک‌ترین تردید، به عنوان ترکمنچای هسته‌ای یاد می‌کنم. به‌گمانم نوشته‌ها و گفته‌های کسانی که سیاست هسته‌ای جمهوری اسلامی را افشا کردند، در ایران موثر بوده، اما به علت سانسور و تسلط گروه‌های قدرت یا نزدیک به قدرت به دستگاه‌های تبلیغاتی و اطلاعاتی، این اطلاعات به صورت بسیار گسترده پخش نشده‌اند.

محمدرضا شالگونی – تحلیل‌گر سیاسی

محمدرضا شالگونی

صحبت کردن از بد و خوب روشنفکران معمولاً راه به جایی نمی‌برد؛ چرا که روشنفکران گروه یک پارچه‌ای به به لحاظ بینشی و به لحاظ منافع اجتماعی نیستند. آنها منافع اجتماعی مختلف (و گاه کاملاً متضادی) را بیان یا توجیه می‌کنند. حتی نیروهای منتقد و مخالف رژیم نیز رنگارنگ‌تر و پراکنده‌تر از آن هستند که در غالب مسائل حساس موضع مشابهی داشته باشند.

مسأله هسته‌ای، دست‌کم در شرایط کنونی، گره خوردگی‌های انکار ناپذیری با ناسیونالیزم ایرانی دارد که رهبران جمهوری اسلامی با نوعی زیرکی شیطانی (که می توان آن را به تقلید از “عقل سرخ” سهروردی،”عقل سیاه” نامید)، از آن بهره‌برداری کرده‌اند. حقیقت این است که اگر خمینی از آغاز اهمیت ناسیونالیزم را درنیافته بود، به احتمال زیاد نمی‌توانست ولایت فقیه را به خوردِ مردم ایران بدهد. مسأله این است که مردم ایران به دلائلی که به مسیر تاریخ دویست سال اخیر کشور ما مربوط می‌شود، ناسیونالیزم پر رنگ و فعالی دارند و به احتمال زیاد همچنان خواهند داشت. اما فراموش نباید کرد که این ناسیونالیزم بیشتر خصلت دفاعی دارد و بنابراین، مبارزه با آن بدون توجه به نگرانی‌های موجه ایرانی‌ها از هر آنچه تهدیدی علیه موجودیت کشورشان محسوب می‌شود، ناکارآمد خوهد بود.

هرچند ایرانیان، در نتیجه بیزاری از مصیبت‌های جمهوری اسلامی، اکنون کمتر از مردمان غالب کشورهای دیگر مسلمان، ضد امریکایی هستند، اما هنوز هم مسأله هسته‌ای را تا حدی همچنان از پشت عینک ناسیونالیستی می‌نگرند و سیاستِ “یک بام و دو هوای” امریکا را در مورد این مسأله تحقیرآمیز می‌بینند.

برخورد بخشی از مخالفان رژیم با مسأله هسته‌ای آشکارا آشفته یا مخرب بوده است، زیرا یا با همان ذهنیت ناسیونالیستی با مسأله برخورد می‌کرده‌اند، یا بی اعتناء به اصل حاکمیت مردم ایران.

حسن یوسفی اشکوری – پژوهش‌گر دین

hasan-yosefi

پروژه و سیاست هسته‌ای ایران می‌توانست از سه منظر اقتصادی، سیاسی و زیست محیطی بررسی شود. از منظر دینی نیز می‌توان به آن نظر کرد، چنان که حامیان برنامه هسته‌ای حکومتی نیز از منظر فقهی بدان عنایت داشته‌اند. تا آنجا که آگاهم، روشنفکران ایرانی به معنای اعم کلمه در هیچ یک از این حوزه‌ها کار درخوری ارائه نکرده‌اند.

سیاست اتمی ایران، در این سالیان عموما از منظر اقتصادی و آن هم بیشتر در خارج از کشور مورد نظر بوده و کمتر از همه در باب آثار و عواقب زیست محیطی هسته‌ای سخن رفته است. با توجه به بی نظمی آشکار در ارکان مختلف نظام جمهوری اسلامی، فعالیت نیروگاه‌های اتمی می‌توانند به فاجعه‌های بزرگ‌تر از چرنوبیل و یا فوکوشیمای ژاپن منتهی شوند.

دلیل اصلی کاستی در روشنگری، خفقان حاکم بوده است. مردم ایران و روشنفکران ایرانی تا مدت‌ها از این پروژه اطلاعی نداشتند . پس از علنی شدن آن در سال ۱۳۸۲ نیز هیچ اطلاعات قابل اعتمادی در رسانه‌ها منتشر نشد. فقط در دو سال اخیر و در دولت یازدهم به دلیل طرح مسئله اتمی در افکار عمومی و آغاز گفتکوهای جدی ایران با شش قدرت جهانی، اندک گفتارهای انتقادی در باب شعار رسمی حکومت «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست» در رسانه‌ها و تریبون‌ها شنیده شد.

اگر این توضیح و توجیه در داخل کشور قابل قبول باشد، در باب سکوت روشنفکران و فعالان سیاسی و حتی محققان دانشگاهی غیرسیاسی و متخصص در حوزه‌های دانش هسته‌ای و اقتصاد و محیط زیست، چه می‌توان گفت؟ روشنفکران ایرانی به طور خاص در داخل و خارج عموما یا چندان سیاست زده‌اند که موضوعاتی غیر سیاسی (هرچند مهم و ملی) چندان جذبشان نمی‌کند و یا چندان غرق در کارهای فکری و علمی تخصصی‌شان هستند که مجال اندیشیدن به موضوعاتی دیگر را پیدا نمی‌کنند.

آنچه الان بیشتر جذاب است، فعالیت‌های حقوق بشری است که صد البته تلاش بایسته‌ای است. عامل دیگر، فنی بودن پروژه اتمی و هسته‌ای و سویه‌های پیچیده آن است. از آنجا که غالب روشنفکران احساس می‌کنند که تخصص و دانش لازم و حتی اطلاعات ضروری و قابل اعتنایی در باب هسته‌ای ندارند، ناگزیر سکوت را بر سخن و اعتراض و انتقاد ترجیح می‌دهند. خود من به همین دلیل هرگز به خود اجازه اظهارنظر در این مورد را نداده‌ام.

عظا هودشتیان- استاد علوم سیاسی

Houdashtian

غالب روشنفكران ايرانی منتقد به هيچ وجه دست برتر را در ماجراي مذاکرات اتمي نداشتند و روشنگری‌های محدود آنها اساسا آنقدرها جلب نظر نمی‌كرد. امروز است كه پس از امضا توافق اتمی – و با فشارهای پيگير غرب و عقب‌نشينی بي چون و چرای جمهوری اسلامی و مهار شدن قدرت آن – افشاگران برنامه اتمی، بيشتر مد نظر می‌آيند.

در دوران طولانی مذاکرات اتمی، از نظر سخن‌پراكنی، تبلیغات و جلب نظر، دست برتر را جمهوری إسلامی داشت. زيرا جاه طلبی‌های خود را عميقا با اسلامیت و ايرانيت و عظمت و شکوه و برتری ملت ايران توجيه كرد. رژیم این روش را با تکیه بر دستگاهای تبلیغاتی خود – در داخل و خارج – گسترش داد، و از این طریق ملی‌گرايي جامعه شهری و طبقه متوسط و درس خوانده را دامن زد.

در امتداد آن، حتی بخش قابل توجهی از روشنفكران ايرانی صلح‌طلب توجيهاتی براي  آن می‌بافتند و به نام “حق ايران”، و درحالی‌که خودشان از مقاصد اصلی حکومت اسلامی بی‌خبر بودند، عملا از برنامه‌های زير زميني و نانوشته جمهوري إسلامي دفاع مي‌كردند. غافل از انكه در نهايت كار، اگر فشار های غرب نبود و جمهوری اسلامی را به حال خود رها می‌كردند، چه بسا رژيم ایران به مرحله ساختن بمب اتمی می‌رسید و در كنش‌هاي بین‌المللی بعدی، داشتن بمب اتمی را همچون سپر حفاظت سیاسی و تهدیدگرایانه مداوم، براي “كمك به ملت نجيب” اسلام و ياري رساندن به مسلمانان دمشق و بغداد، بكار می‌برد.

الاهه بقراط – روزنامه‌‌نگار

elahe Boghrat

مردم و جامعه مدنی و حتی کارشناسان محیط زیست و اقتصاد، نه در راه انداختن این برنامه نقش داشتند و نه در توقف آن! برنامه اتمی یک برنامه کاملا سیاسی و نظامی بوده و هم‌چنان هست. تصمیم‌گیرندگانش هم سیاسی‌ها و نظامی‌ها هستند.

مسأله این است که بحث و گفتگو در ایران بر سر برنامه اتمی همواره ممنوع بوده است. بنا بر این منتقدان این برنامه از هر زاویه‌ای که به آن نقد می‌داشتند، در ایران نمی‌توانستند آن را مطرح و یا روشنگری کنند. در خارج کشور اما بسیار نوشته و گفته شد از جمله از زاویه محیط زیست و اقتصاد، که بر خلاف سیاست و نظامی‌گری، اتفاقا مهم‌ترین جنبه‌های این برنامه در رابطه با منافع ملی پایدار هستند. طبیعی است کسانی که در این زمینه‌ به طور مداوم روشنگری کرده‌اند، می‌توانند از کار خود راضی باشند اگر چه در سیاست‌های جمهوری اسلامی و سیاست بین‌المللی درست به همین دلیل که این یک برنامه سیاسی و نظامی است، نقشی نداشتند.

در یکی دو سال اخیر فضای ایران نه برای نقد برنامه اتمی، بلکه برای بحث با رعایت «خط قرمزها» بر سر توافق اتمی کمی باز شد.

نکاتی که جامعه مدنی و روشنگران نباید فراموش کنند این است که اولا، هرگز از تکرار نقش جمهوری اسلامی در پیامدهای ویرانگری که این برنامه ناکام داشته خسته نشوند.

ثانیا، از رهبران و مسوولان جمهوری اسلامی همواره پاسخ بخواهند که چرا سال‌ها کشور را به انزوا و فلاکت اقتصادی کشاندند و سرانجام میلیاردها دلار هزینه و تمامی برنامه هسته‌ای را در چنین توافق ذلت‌باری وانهادند. آنها می‌توانستند سال‌ها پیش مانند لیبی و آفریقای جنوبی از بلندپروازی دست بردارند و این ذلت را که ایران باید سال‌ّها زیر کنترل و نظارت کشورهای قدرتمند بماند به آن تحمیل نکنند.

ثالثا، این توافق به هر شکلی که اجرا بشود یا نشود یک شکست مفتضحانه برای جمهوری اسلامی و یک بُرد و فرصت برای جامعه مدنی و مدافعان محیط زیست و کارشناسان اقتصادی و منابع انرژی است.

آیا جمهوری اسلامی می‌تواند این شکست را به فرصتی برای خود تبدیل کند یا نه، باید منتظر ماند و دید. آیا جامعه مدنی ایران و روشنفکران و روشنگران در داخل و خارج کشور می‌توانند این بُرد و فرصت را در راه گشایش سیاسی و اقتصادی کشور به کار گیرند، این را هم باید منتظر ماند و دید.

بهزاد کریمی – تحلیل‌گر و فعال سیاسی

behzad_karimi

پروژه هسته‌ای جمهوری اسلامی برنامه‌ای بوده با پس زمینه مکتبی و اجرای سیاستی مقتضی همین مکتب و برنامه؛ که در وجه ایدئولوژیک خود به بن‌بست رسید، این پروژه از نظر برنامه‌ایی برای کشور فاجعه آمیز شد و از نظر سیاسی شکست خورد. دور از انصاف خواهد بود اگر تصریح نشود که جامعه روشنفکری کشور در وجه غالب خود  در جبهه مخالف این پروژه سنگر بست و مدام نیز علیه آن هشدارهایی داد.

اما باید تاکید کرد که چنین مخالفتی نتوانست آنگونه که می‌بایست نافذ بیفتد. از این‌رو این جامعه امروز هم نمی‌تواند مفتخر به داشتن نقش هژمونیک در بیداری و هوشیاری وجدان ملی جامعه علیه این پروژه باشد، زیرا که چنین وجدان مبارزه جویانه‌ای در کشور شکل نگرفت. صدای روشنفکری مسئولانه در نقد جدی و عمیق این پروژه غایب مطلق نبوده، اما بپذیریم که تنها با به صدا درآمدن کوس رسوایی این پروژه بود که مخالفت‌های جدی آوازه یافتند.

اما چرا نقد از این نوع از همان آغاز دامن‌گستر نبود؟ زیرا نقد روشنفکری این پروژه، عمدتاً معطوف به نقد روش سیاسی پیشبرد آن بوده است تا خصلت برنامه‌ای آن. حال آنکه نقد این پروژه تنها زمانی جدی و عمیق و رادیکال می‌بود و می‌شد که از زاویه برنامه‌ای صورت می‌گرفت.

جامعه روشنفکری ایران در جریان مخالفت با این پروژه با صدای نیرومندی باید می‌گفت و نشان می‌داد که جمهوری اسلامی برنامه‌ای را روی دست گرفته و بر کشور تحمیل کرده که از هیچ جهتی با هیچ عقلانیت برنامه‌ای توجیه پذیر نیست. این جامعه می‌بایست علیه شعار فریبنده حکومت مبنی بر “انرژی هسته‌ایی، حق مسلم ماست” با شعار “غنی سازی هسته‌ایی در ایران، یک خطاست” به مقابله بر می خاست. جامعه روشنفکری ایران در یک چنین صف‌آرایی شفافی بود که می‌توانست نقش خود را ایفاء کند و خود را در وجه شایسته‌ای تثبیت سازد.

حسن هاشمیان – تحلیل‌گر سیاسی

Hashemian

بزرگترین اشتباه روشنفکران و صاحب نظران ایرانی این است که اجازه دادند جمهوری اسلامی پروژه هسته‌ای را در قالب احساسات ملی‌گرایانه ایرانی و رویاروئی با کشورهای منطقه تبلیغ کند. در حالی که اصل پروژه نه از نظر اقتصادی و نه از نظر فنی هیچ دستاوردی برای ملت ایران نداشته است.

نظام ولی فقیه با همکاری برخی رسانه‌ها و افراد مشخص در خارج کشور توانست موضوع هسته‌ای را در قالب ناسیونالیسم ایرانی و در رقابت با کشورهای عربی به خورد ملت ایران بدهد.

در باره ضررهای مستقیم و غیرمستقیم این پرونده کمتر صحبت شده است. جمهوری اسلامی میلیاردها دلار از پول مردم ایران را در این پرونده به هدر داد و ثروت‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کشور را به فنا برد. صدها هزار معتاد، ۱۷۰ هزار طلاق در سال، نزدیک به ۲۵۰۰ قتل سالیانه، ۱۴ هزار سرقت در روز، انفجار خودفروشی و سقوط اخلاقی جامعه بخشی از این ثروت های بر باد رفته است.

برخی از روشنفکران ایرانی قرائت درستی از دورنمای ایران بعد از توافق هسته‌ای ندارند. برخلاف آنچه که تبلیغ می‌شود، جمهوری اسلامی در دو راه متضاد با انتظارات مردم و جامعه جهانی پیش خواهد رفت. نخست سرکوب‌ها را افزایش خواهد و در ازای آزادی یکی دو نفر از روزنامه‌نگاران یا فعالان مدنی، ده‌ها نفر دیگر را به زندان خواهد فرستاد. در دو انتخابات آینده شاهد قلع و قمع دگراندیشان در سطحی فراتر از آنچه تاکنون بوده، خواهیم بود. نظام ولی فقیه به شکل سری به غنی سازی با درجه‌ای بالاتر از معیارهای تعریف شده برای دستیابی به بمب اتمی ادامه خواهد و هیچ اهمیتی به کشف موضوع و عواقب آن بر مردم ایران نخواهد داد.

محاکمه خامنه‌ای تنها سودی است که ملت ایران با وجود تمام ضررهای تحمیل شده بر آن در موضوع هسته‌ای می‌تواند به دست آورد. این محاکمه از یک سو می‌تواند نتیجه بلندپروازی‌های ۱۲ ساله را افشا کند و از طرف دیگر برای تضمین آینده ایران مهم است تا دیگر چنین پروژه‌های فاجعه‌باری بر مردم تحمیل نشوند.

کاظم علمداری- استاد جامعه‌شناسی

Kazem-Alamdari

به نظر من نقد کافی انجام نگرفت. من فقط به دلایل آن اشاره می‌کنم. سخن گفتن و نوشتن در باره پروژه هسته‌ای  امنیتی و در عمل ممنوع شده بود و رژیم ایران از این طریق بسیاری از منتقدان داخلی را خاموش کرد. در خارج علی‌رغم نبود این ممانعت، گروه کوچکی برنامه اتمی جمهوری اسلامی را که مغایر با منافع ملی ایران بود نقد کردند. اکثریت روشنفکران به دلایل فضایی که حکومت ایران ایجاد کرده بود، یا ترجیح دادند سکوت کنند، یا پروژه هسته‌ای را توجیه کردند، و بدتر از آن در دفاع از آن به تخریب منتقدان متوسل شدند. توجیهات این گروه‌ها را می‌توان در بندهای زیر خلاصه کرد:

برخی خود به دام شعار “انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست” افتادند و هم‌رنگ جماعت شدند. این گروه یا به دلیل دلبستگی به نظام جمهوری اسلامی، و یا خصلت آمریکاستیزی خود و یا هر دو، کلیشۀ “غرب نمی‌خواهد ما رشد کنیم” را همراه نظام تکرار و مخالفت غرب با پروژه اتمی جمهوری اسلامی را بهانه‌ای برای براندازی جمهوری اسلامی قلمداد می‌کردند.

برخی هم از موضع “ناسیونالیسم” به دام این “استدلال” افتادند که چرا اسرائیل بمب اتم دارد و ما نداشته باشیم. انگار پیشرفت یک کشور به داشتن بمب اتم است و یا ایران قرار است با اسرائیل وارد جنگ شود. آنها به کره شمالی و پاکستان عقب مانده، ولی دارای بمب اتم و ژاپن و آلمان پیشرفته بدون بمب اتم نگاه نمی‌کردند. برخی از توجیه‌کنندگان در اساس و به نادرست عامل بحران هسته‌ای ایران را غرب و اسرائیل می‌دانستند. توافق گروه ۶ با ایران در پی عقب‌نشینی آقای خامنه‌ای و سپاه نشان داد که ریشه بحران درایران بوده است.

برخی هم در پی ادعای رژیم، پروژه هسته‌ای را صلح‌آمیز و برای امور پزشکی، صنعتی، کشاورزی و علمی می‌دیدند. آنها به این واقعیت توجه نمی‌کردند که چرا تکنولوژی صلح‌آمیز را از بازار سیاه و قاچاقچیان و با قیمت گران‌تر خریداری کرده‌اند؛ و مراکزغنی سازی اورنیوم را در زیر کوه و مخفیانه ساخته‌اند. درحالی که ایران بعنوان عضو «ان‌پی‌تی» می‌توانست به‌طور قانونی از حق توسعه صلح‌آمیز انرژی هسته‌ای برخوردار باشد.

برخی پروژه اتمی را توجیه اقتصادی می‌کردند و معتقد بودند که راهی با صرفه‌تر از نفت و گاز برای تأمین انرژی است. آنها هزینه و زیان‌های صدها میلیاردی را ابدا در نظر نمی‌گرفتند؛ وانگهی اگر این پروژه برای تأمین انرژی بود چرا زیر کنترل نظامی سپاه قرار داشت؟

برخی نیز غنی‌سازی را برای تأمین سوخت نیروگاه بوشهر می‌دانستند. علی رغم این ادعا سوخت این نیروگاه توسط روس‌ها تأمین می‌شد. افزودن تعداد سانتریفیوژها تا مرز بیست هزار و غنی‌سازی تا حد بیست درصد، ارتباطی با نیازمندی‌های غیر نظامی نداشت. در بستر این گونه توجیهات، پروژه هسته‌ای ایران کمتر با نقد جدی روبرو شد.

علی کشتگر- تحلیل‌گر سیاسی

Keshtgar

پاسخ من منفی است. تولید انرژی هسته ای بخاطر عواقب زیست محیطی و نیز کشف راه‌های سالم و مقرون به صرفه‌تر تولید انرژی، امروزه در کشورهای پیشتاز این صنعت به تدریج محدود می‌شود و در آینده احتمالا منسوخ. (برای نمونه آلمان روند تعطیل راکتورهای هسته‌ای را به زودی آغاز می‌کند. در فرانسه نیز بحث‌های جدی درباره چگونگی کاهش تولید آن در جریان است).

ایران که دارای بزرگ‌ترین ذخایر گازی جهان و سومین ذخایر نفتی است و به لحاظ طبیعی یکی از مساعدترین سرزمین‌ها برای استفاده از انرژی خورشیدی، بادی و دریایی به شمار می‌رود، چرا باید به دنبال تولید انرژی هسته‌ای باشد که هم گران‌تر است و هم خطرات زیست محیطی به دنبال دارد؟ استفاده از رادیو ایزوتوپ‌ها برای مصارف دارویی و پزشکی و کشاورزی البته امر دیگری است که ربطی به بحران هسته ای ندارد.

نه روشنفکران، نه دانشگاهیان و کارشناسان و نه کنشگران سیاسی و مدنی و نه روزنامه نگاران هیچ کدام- از استثنائات می‌گذرم- از آغاز تا به امروز با اصل پروژه هسته‌ای جمهوری اسلامی که یک فاجعه اقتصادی بوده و هست، به اندازه کافی رویکرد انتقادی نداشته‌اند و نمی‌توانند از آنچه نکرده‌اند مفتخر باشند.

این واقعیت که در دیکتاتوری مطلقه فقیه، هشت ساله شدن جنگ و ده ساله شدن بحران هسته‌ای نتیجه تصمیمات فردی و یا گروهی کسانی است که نه آگاه به زمان خود هستند و نه ارزشی برای امید و آرزوهای مردم، مطالبات و منافع ملی ایرانیان قائلند، به هیچ روی از روشنفکران و کنشگران سیاسی و مدنی سلب مسوولیت نمی‌کند. کسانی را می‌توان روشنفکر زمانه و نیز منتقد و مصلح سیاسی مخالف دیکتاتوری مطلقه ولایت فقیه خواند که همراهی و سکوت با سیاست‌ها و کژکاری‌های حاکمان را برنمی‌تابند.

متاسفانه کارنامه همه آنها (همه ما) در قبال برنامه هسته‌ای و هزینه‌های سنگینی که به جامعه تحمیل کرده و می‌کند، از دوران جنگ هشت ساله نیز بسیار ضعیف‌تر است. اعتقاد به ضرورت ارتقای سیاسی جامعه و تقویت و رشد جامعه مدنی که بدون آن امیدی به رهایی از چنگ دیکتاتوری مذهبی و خروج از چرخه باطل بازسازی استبداد نیست، فقط با انتقاد و مخالفت پیگیر علیه هریک از کژروی‌ها و تصمیمات زیان‌بار حاکمان قابل اثبات و دارای ارزش است.

به باور من نقد و مخالفت با ماهیت و ابعاد فاجعه آمیز برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی برای مخالفان دموکراسی‌خواه دیکتاتوری مطلقه فقیه، فرصتی بود که تقریبا همه بازیگران صحنه سیاست از آن غافل ماندند. در برخورد با برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی، پراکندگی نظرات و نبود حداقل اجماع بر سر برنامه و چرایی پیدایش بحران هسته‌ای موجب رویکردهای متفاوت و متضادی بود که حاصل آن فراموش شدن اصل موضوع شد: این که پروژه هسته‌ای با منافع اقتصادی و مصالح زیست محیطی مغایرت دارد.

برخی از مواضع سوپرناسیونالیستی پروژه هسته‌ای را موجب اقتدار ایران می‌دانستند، گروهی با تاکید بر حق ایران در داشتن صنعت هسته‌ای، اصل غیراقتصادی بودن پروژه هسته‌ای را به فراموشی می‌سپردند و کسانی هم در کار نقد تحریم‌ها و تهدیدهای قدرت‌های غربی و تلاش‌های جنگ افروزانه دولت اسرائیل، سایر جوانب موضوع را در سایه قرار می‌‌دادند. دست آخر آن شد که با اعلام توافق و مصالحه، همه ما به شکرانه رفع خطر جنگ و پایان تحریم، از پیشرفت مذاکرات و دستیابی به مصالحه که به یک بحران خطرناک پایان داد سپاسگزار شدیم.

در این روند یکی دو قهرمان ملی نیز از میان وفاداران به نظام ولایت فقیه متولد شدند. اما بازهم اصل برنامه هسته‌ای که به خودی خود یک فاجعه اقتصادی و آبستن فجایع زیست محیطی است و نیز نقش مخرب خامن‌ ای و ایادی او در تحمیل این بحران به ایرانیان فراموش شد. حالا هم اکثر کنشگران و روزنامه نگاران در داخل و خارج بر مساله پیامدهای این توافق تمرکز کرده‌اند و کمتر کسی به اصل پروژه‌ای می‌پردازد که وبال گردن ایرانیان شده است.

در پایان مایلم این نکته را اضافه کنم که پرسش سنجیده شما مرا به یاد وظایف و کارهای نکرده خودم انداخت.

منصور فرهنگ – کارشناس روابط بین‌الملل

Farhang

موضوع را باید در دو  بعد امنیتی و سیاسی بررسی کرد. کسانی که تحلیل سیاسی می‌دادند، همواره انتقاد کردند که این برنامه هیچ سازگاری با امنیت و رفاه و حیثیت جامعه ایران ندارد. در این مورد کوتاهی نشده است.

بعد دوم تکنیکی و علمی است و این که آیا این برنامه هسته‌ای که بیلیونها دلار رویش سرمایه‌گذاری شد، از نظر اقتصادی و محیط زیستی با منافع کشور سازگار بوده یا نه. در این مورد هم کار شده اما در هر دو مورد، چه تحلیل امنیتی و سیاسی، چه تکنیکی و علمی، در داخل کشور  امکان‌پذیر نبود زیرا هر کس می‌خواست این مسائل را طرح کند می‌توانست سر از زندان در آورد. در خارج کشور چنین اهمالی نبود.

روشنفکران می‌توانند در این زمینه به خود ببالند. البته بحث‌های سیاسی همیشه واجد نظرات متفاوتی هستند و کسی نمی‌تواند با اطمینان هر ادعایی را بکند و به دلیل رقابت‌های سیاسی و واکنش‌ها، همواره تحلیل‌ها و پاسخ‌های متفاوت یا متضادی وجود دارد. اما در برابر تحلیل‌های علمی و اقتصادی که این برنامه چه ارتباطی با منافع جامعه یا چه نفعی برای اقتصاد ایران دارد، در این مورد اصلا کسی به این سوال و چالش پاسخ نمی‌داد و نمی‌شد آن را طرح کرد.

اهل فن و اهل سیاست در این مورد وظیفه خودشان و مواضع خودشان را درسال‌های اخیر مطرح کردند و ایرادی به آنها وارد نیست. اما مشکل اینجاست که در یک جامعه بسته، این صحبت‌ها و گفت‌وگوی روشنفکران حداکثر به گوش کسانی می‌رسد که به رادیوها و سایت‌های خارج از کشور دسترسی دارند. اما توده‌های مردم به دلیل کمبود اطلاعات کمتر از این ماجرا مطلع بودند و بیشتر تحت تاثیر تبلیغات دولتی و مسلط قرار داشتند.

شکوه میرزادگی – نویسنده و فعال فرهنگی

shokooh-mirzadegi

در قرن بیست و یکم، گرایش انسان پیشرفته و متمدن، به صلح، حفظ زمین و حفظ میراث‌های طبیعی و فرهنگی، و آرامش و سلامت انسان (در چارچوب حقوق بشر) زیادتر شده است. یکی از چیزهایی که این گرایش را به خطر می‌اندازد تاسیسات تکنولوژی اتمی است؛ حتی «انرژی اتمی برای اهداف صلح آمیز».

این خطر را کارشناسان این رشته، حتی به کشورهایی مثل آمریکا و اروپا که قدرت «امن نگاهداشتن این تاسیسات» را دارند هشدار داده‌اند. تکلیف کشورهایی چون ایران که بارها نشان داده‌اند چنین توانی را ندارند روشن است.

متاسفانه نه تنها روشنفکران و تحصیل‌کرده‌های ایرانی، بلکه حتی کارشناسان این رشته خیلی کم به این مسایل می‌پردازند. حدود پنج سال پیش، به خاطر کاری که در ارتباط با «حفظ میراث طبیعی و فرهنگی » انجام می‌دهیم، گفتگوی با اهمیتی داشتیم با دکتر مسعود عزیزی کارشناس تحصیل‌کرده آمریکا و کارشناس امور ایمنی هسته‌ای و فضایی تحت عنوان « نیروگاه بوشهر از نظر فنی و ایمنی قابل اعتماد نیست». این گفتگو هم به انگلیسی و هم به فارسی در سایت «savepasargad.com» منتشر شد. با این که ایمیل‌های زیادی در تایید و تحسین آن به ما رسید اما متاسفانه حتی یکی از اهل فن یا یک روشنفکر هم حاضر نشد به طور علنی در آن بحث شرکت کند. با این حال ما پس از آن هر کجا که مطلب و بحثی علمی در ارتباط با این مساله بود آن را بازتاب دادیم.

مردمان عادی هم که تکلیف‌شان روشن است دستگاه‌های حکومتی بنا بر سیاست‌ها و منافع گروهی خود (و نه منافع مردمی) هر روز شعاری را شایع می کنند و مردم هم بدون توجه به دلایل این شعار، آن را مرتب تکرار می‌کنند. شعار «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست» هم، نه از جانب مردم، که از اولین تظاهرات تدارک دیده شده از سوی حکومت و دولت احمدی‌نژاد سر زبان ها افتاد. به نظر من این ربطی به حس ناسیونالیستی مردم ندارد، بلکه برای تحریک حس ناسیونالیستی مردم بوده است.

حسن شریعتمداری – فعال سیاسی

Shariatmadari_Hassan

توافق هسته‌ای یک نقطه عطف تاریخی برای جمهوری اسلامی و برای ایران آغازگر دوران نوینی است. این توافق سایه شوم جنگ را که مدام بر سر ملت ما بود بسیار کمرنگ ساخت و یا محو کرد. درصورت احرای موفقیت آمیز این توافق، پروژه مخفی و نظامی هسته‌ای به پروژه علنی و صلح‌آمیز تبدیل می‌شود و تحریم‌های کمرشکن اقتصادی به تدریج لغو می‌شوند. علاوه بر آن یک نظام انقلابی غرب‌ستیز که سعی می‌کرد خود را رهبر مبارزات ضدآمریکایی جهان جلوه‌گر سازد، به نظامی مماشات‌گر و قابل تفاهم تبدیل می‌شود.

اهمیت این توافق چیزی از این واقعیت نمی‌کاهد که جمهوری اسلامی در پیشبرد مقاصد مخفی غیر صلح‌آمیز امنیتی نظامی و مخفی هسته‌ای شکست‌خورده و از روی ناچاری و تحت تأثیر انزوای بین‌المللی و تحریم‌های بی‌سابقه و کمرشکن اقتصادی تن به قبول تبدیل این پروژه نظارت نهادهای بین‌المللی داده است.

بخش‌هایی از اپوزیسیون ایران درطیف گسترده خود با انگیزه‌های مختلفی نمی‌توانستند یا نمی‌خواستند در مقابل این پروژه خطرناک که با هستی ملتی بازی می‌کرد، موضعی انتقادی و قاطع داشته باشند. بخش غرب‌ستیز و ضد امپریالیستی اپوزیسیون مناقشه هسته‌ای را رودرروئی با سلطه غرب می‌دانست و مخالفت با آن را آب به آسیاب آمریکا ریختن می‌پنداشت .

پاره‌ای از ناسیونالیست‌های ایرانی نیز آن را ابزاری برای پیشبرد اقتدار ملی و وسیله‌ای برای ارتقاء جایگاه ملی ایرانیان در سطح جهان و منطقه می‌‌انگاشتند. گروه سوم نیز نمی‌توانستند هرگونه تبعیض و تحمیل را در مورد حق استفاده از انرژی اتمی بپذیرند و عده دیگری هم روی مقاصد پنهانی غرب تأکید می‌کردند و هدف غرب را تسلط بر منابع انرژی خاورمیانه می‌دانستند.

مجموع این افکار شکاف‌های بزرگی در اپوزیسیون ایجاد می‌کرد و جلوی همصدائی و همدلی آنان را در انتقاد می‌گرفت. به گسترش این تفرقه و شکاف نیز تبلیغات وسیع نظام کمک می‌رساند که بودجه تبلیغاتی عظیمی در این کار نهاده بود. البته بخش‌های مهمی از اپوزیسیون از ابتدا و همواره دیدگاهی کاملاً انتقادی به این پروژه داشت. من نیز به این دسته تعلق داشتم و از ابتدا با صدها مصاحبه، مقاله، سخنرانی و مناظره سعی کردم که خطرات و مضرات این ماجراجوئی را برای هم‌وطنان آشکار سازم.

در دوره آقای روحانی، دو تلویزیون مهم ماهواره‌ای از دعوت چهره‌های منتقد شاخص اپوزیسیون خودداری کردند شاید به تصور این که انتقادات روند مذاکرات در جریان را مختل کند و یا به آن لطمه‌ای بزند. اگر چنین بوده این خود اهمیت وتاثیر انتقادات اصولی را می‌رساند. امید است که اکنون پس از توافق این سیاست رسانه‌ای نیز عوض شده باشد و منتقدان بتوانند در مراحل اجرا و تثبیت این توافق، انتقادات خود را نسبت به آن بازگو کنند.

رسول نفیسی – استاد دانشگاه

Nafisi

پروژه اتمی ایران از دو دوره پنهان – پیدا و بیش از دوازده توافق نامه و لغو توافق‌نامه عبور کرده تا به امروز که به نظر می‌رسد به فاز جدیدی رسیده که می‌توان از آن به عنوان قاز قانونی فعالیت‌های اتمی نام برد. این پروژه که اهداف آن هرگز اعلام نشده و آنچه هم که شده، نه منطقی است و نه باورکردنی، به یک حساب بیش از صد وسی میلیارد هزینه مستقیم؛ بیش از صد میلیارد هزینه “فرصت‌های اقتصادی سوخته” و به همین مقدار سپرده‌های غیر قابل حصول در کشورهای خارجی ایجاد کرده است. معروف‌ترین این “فرصت‌های سوخته”، آن سپرده حدود هشتاد میلیارد دلاری در چین است که مطابق قرارداد با دولت احمدی‌نژاد، هر کالایی و با هر کیفیتی که صلاح بداند به ایران صادر می‌کند.

ابعاد شگفت هزینه و ضرر و زیان این پروژه عبث چندان نابخردانه و بی‌حساب و کتاب است که از حیطه نقد خارج می‌شود. از طرف دیگر پروژه‌ای که آشکارا با هدف نظامی آغاز شد و سپس برای “حفظ آبرو” در وسط راه با عنوان “اقتصادی” تداوم یافت، از همان اول چنان مورد انتقاد و عداوت دول خارجی بخصوص اسرائیل قرار گرفت که ایرانیان را در آخر صف مخالفان پروژه قرار داد.

در لحظاتی حتی ذهن نقاد از این باز می‌ماند که از کدام سو انتقاد کند. ناسیونالیزم هم بی تاثیر نبود ولی انتقاد اصولی می‌بایست اعتلاء یافته و ایران را از کل انرژی شیطانی هسته‌ای بر حذر دارد.

کاظم کردوانی – جامعه‌‌شناس

kardavani

نیروهای منتقد به برنامه‌های اتمی ایران نه یک­دست بودند و نه با انگیزه‌­ها و هدف­‌‌های یگانه‌­ای به نقد برنامه­ اتمی حکومت ایران پرداختند. آنها شامل نیروها و افرادی با دغدغه­ منافع ملی ایران و موضع میهن‌دوستانه و مردم­‌خواهانه تا نیروها و افرادی با موضعِ همکاری وهمدستی با جنگ­‌طلبان اسرائیلی و نئولیبرال‌های  آمریکایی می­‌شوند. طبیعی است که نوع انتقاد و نوع روشنگری چنین طیفِ وسیعِ ناهمگون و نامتنجانسی نه قابل یک­ کاسه­ شدن است و نه به ­یک­ معنا قابل جمع‌­بندی. یکی به نقد می­‌نشیند تا از زیان بیش­تر به جامعه و مردم جلوگیری شود و دیگری نقد می‌­کند تا دست­مایه­ دخالت نیروهای خارجی در ایران را فراهم آورد.

به ­علت چندوجهی بودن سیاست اتمی حکومت ایران و چندوجهی بودن سیاست­‌های قدرت­‌های بزرگ جهانی در برابر حکومت ایران ( که بخش قابل ملاحظه­ آن در اصل نه به سیاست­‌های اتمی حکومت که به دیگر سیاست­‌های خارجی جمهوری حکومت اسلامی معطوف بود) در نگاه روشنفکران منتقد به این برنامه فراز و فرودهای فراوان قابل رؤیت بود. اما به­ گمان من عده­‌ زیادی از روشنفکران مترقی ایران از روز نخست به این برنامه و جاه‌­طلبی­‌های خانمان­‌برانداز آن واکنش نشان دادند؛ هرچند که در هیاهوهای سیاسی چندجانبه و منفعت­‌طلبانه­ روز، بسیاری از هشدارها و نکته­‌های اساسی آن­ها به حاشیه رانده شدند.

نقطه­ قوت نقدها به برنامه­ اتمی حکومت ایران، در بیان این مطلب خلاصه می‌­شد که مملکتی که بزرگ­ترین منبعِ گاز جهان را در اختیار دارد و از چنین منبع تمام­ نشدنی انرژی خورشیدی برخوردار است، نیازی به این برنامه­ کمرشکن اقتصادی و ضدملی ندارد.

اما به گمان من به­ رغم همه­ نقدهای عالمانه و مسئولانه، نیرو­های اپوزیسیون و روشنفکرانِ مترقی ایران­ آن­طور که می­‌بایست نتوانستند جنبه‌های گوناگون و مردم‌­فریبانه­ شعارِ کاذبِ ملیِ «حق مسلم ما» را به­ درستی نشان دهند و تأثیری درخور داشته باشند. آنها همچنین نتوانستند با یک شعار معین و مشخص و با یک برنامه­ روشن به ­صورت هماهنگ و متحد ابتکار عمل را به ­دست بگیرند.

فواد تابان – تحلیل‌گر و فعال سیاسی

foad taban

نمی‌توان از برخوردی واحد از سوی روشنفکران ايران سخن به ميان آورد زيرا اين روشنفکران حرف و نظر واحدی ندارند. نقد من متوجه صدای غالب در جريان روشنفکری ايران است که در کليت خود چه در اين مورد و چه در موارد ديگر نمی‌تواند به چيزی «مفتخر» باشد، زيرا در جامعه‌ای که حکومتی سياه و استبدادی بر آن حاکم است، وظايف روشنگرانه خود را انجام نمی‌دهد.

«برنامه اتمی» جمهوری اسلامی نيز مثل بسياری از موارد ديگر در ايران، با ملاحظات و موضع‌گيری های سياسی آميخته شده است. «روشنفکر» بسته به آن که مدافع يا مخالف اين حکومت و يا نزديک به کدام جناح آن بوده، در مورد این برنامه موضع گرفته است و کمتر ديده شده، فارغ از ملاحظات سياسی روز و لحظه به «برنامه اتمی» و خوب و بد آن برای امروز و آينده کشور نگريسته باشد. تا اينجای کار طبيعی می‌نماید، اما این هشداردهنده است که معيارهای قضاوت روشنفکری در جامعه ايران بنابر مصلحت‌های سياسی تا ميزان باورنکردنی سقوط کرده و تحت تاثير «سياست روز» قرار گرفته باشد. وقتی قرار می‌شود «انرژی هسته‌ای حق مسلم ما» باشد، بخش چشم‌گيری از جريان روشنفکری ايران با آن همراهی می‌کند و يا به دليل مصالح سياسی بر آن چشم می‌بندد و وقتی قرار می‌شود «سانتريفوژ بچرخد، زندگی مردم هم بچرخد» باز به دلايل سياسی با اين سياست همراه می‌شود.

نمونه‌های فراوان اين روزها در دفاع از سياست‌های جمهوری اسلامی، رهبری آن و پيام های تبريک ارسالی، نشانه‌های آن است که روشنفکران و سياسيون ايران نتوانسته‌اند حساب خود را از منافع و مصالحی که حکومت جمهوری اسلامی در برنامه اتمی دنبال می‌کند جدا کنند. تا اينجای کار رهبری جمهوری اسلامی توانسته است چرخش جديد در سياست‌های اتمی جمهوری اسلامی را با يک «پيروزی داخلی» همراه کند و موقعيت خود را بهبود بخشد.

در واقع امر اما شکست سياست اتمی – حداقل در شکل ظاهری‌اش – با آن هزينه سنگينی که بر دوش ملت گذاشت، دست‌کم می‌بايست رهبری حکومت را زير يک علامت سوال بزرگ قرار دهد. مشکل اما اين است که روشنفکری ايران – در مفهوم عام و تاثيرگذارش – با پرسش‌گری وداع کرده و با موج می‌رود. ما ناگهان چشم باز می‌کنيم و می‌بينيم که شعار «همدلی دولت و ملت» اين روزها به همت برخی از روشنفکران و سياسيون دارد صورت واقع به خود می‌گيرد!

ژاله وفا – تحلیل‌گر اقتصادی – فعال سیاسی

Jaleh_Vafa

نظام ولایت فقیه از انجا که تکیه بر مردم ندارد نیازمند بحران‌سازی است. بحران هسته‌ای  ۱۹ سال به طول انجامید. در آغاز از مردم پنهان بود و ۱۲ سالش را مذاکره کردند. یک دایره بسته‌ای بین بد و بدتر می‌سازند تا مردم از ترس از دست دادن کمترین، به بدترین راضی شوند.

وظیفه آزادیخواهان این است که تمایل نظام به بحران‌سازی را افشا کنند. متاسفانه من معتقد نیستم که همه طیف‌ها به این وظیفه عمل کردند. برخی حتی مجیزگو و پشتیبان برنامه‌های هسته‌ای ایران هم شدند.

شخصا افتخار می‌کنم به طیفی از فعالان سیاسی متعلق هستم که از این وظیفه دست نشست و سعی کرد با کتاب و مقاله و مصاحبه و برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی، مردم را در جریان بحران هسته‌ای قرار دهد.

ما از ابتدا این را نقد کردیم که چرا نظام نیازمند بحران است. چرا حقی را مسلم مطرح می‌کند (انرژی هسته‌ای) که وجود ندارد و بر نقض حقوق دیگر بنا شده است. جریان ما از طریق تلویزیون سپیده استقلال و آزادی، و رادیو عصر جدید، تمام متون اصلی این خط فکری را خوانده و به مردم منتقل کرده است. بارها پرسیدیم چرا ۱۹ سال ما را گرفتار چنین بحرانی کردید و اخر هم مجبور شدید خطوط قرمز خودتان را بپذیرید و تازه این را شربت گوارا معرفی کنید. از این نظر ما در حد بضاعت‌مان در روشنگری پیرامون پروژه‌های اتمی جمهوری اسلامی سهیم بوده‌ایم.

مهدی جامی – کارشناس رسانه

Mehdi Jami

از نظر دانش‌شناسی، شکاف بزرگی بین «نیروهای منتقد» و بدنه کارشناسی هسته‌ای وجود دارد. اگر به حجم تولیدات بحثی و قلمی نگاه کنیم، در طول بحران هسته‌ای صدها مقاله و تحلیل خوب و دانشگاهی به قلم کارشناسان امر در تبیین مساله و در بزنگاه‌های مختلف منتشر شده که از حقوق هسته‌ای تا مسائل اختلافی در مذاکرات و مسائل شورای امنیت و دیپلماسی هسته‌ای و گفتمان‌های مسلط را در بر می‌گرفته است. این مقاله‌ها در دسترس عمومی بوده و در مجلات معتبر حوزه سیاست، حقوق، اقتصاد و رسانه در ایران منتشر شده‌اند، گرچه کمتر کسی از این کارشناسان در میان نیروهای منتقد اصولا شناخته شده است. از سوی مقابل، منصفانه است که بگوییم کمتر مقاله‌ای از نیروهای منتقد نوشته شده که قابل مقایسه با مقالات کارشناسان باشد.

فرق اساسی این است که کارشناسی هسته‌ای متکی به چندین موسسه تحقیقی و اندیشکده داخلی بوده است یا در خارج از ایران متکی به نهادهای اروپایی و آمریکایی موافق و مخالف برنامه هسته‌ای ایران. خارج از این “حلقه کارشناسی” حرفی قابل شنیدن مطرح نشده است و نمی‌توانست مطرح شود چرا که این بحث نیازمند دسترسی به اطلاعات کافی است و این برای نیروهای منتقد جز از ورای حجاب قابل دسترس نبوده و به حدس و گمان گذشته و در بدترین صورت آن با گرفتار شدن در موج‌های عملیات روانی طرف‌های درگیر در مساله که آگاهانه طراحی و اجرا می‌شد، همراه بوده است. یعنی منتقدان دنباله‌رو این عملیات روانی شده‌اند.

منهای تک و توک کسانی که در این زمینه به استقلال نوشته‌اند – مثل محمدرضا نیکفر- یا در مصاحبه‌های رسانه‌ای شرکت کرده‌اند، موج مباحثی که در خدمت پیشبرد و مدیریت سیاسی-حقوقی بحث بوده یا در رسانه‌ها هم مطرح شده، متکی به اندیشکده‌ها و نیز طراحان عملیات رسانه‌ای بوده است. به عبارت دیگر، نیروهای منتقد فاقد نهادهای فکری و بحثی و پژوهشی لازم برای ارائه دیدگاه‌های خود به صورت مستند و کارآمد و جریان‌ساز بوده‌اند. آنها دسترسی‌هایی به رسانه‌ها داشته‌اند اما اینجا هم فاقد همبستگی و توانایی طراحی برای پاتک‌های روانی یا تحقیق همه جانبه‌نگر بوده و بیشتر به صورت تک نفره عمل کرده‌اند.

نتیجه این که توان نیروهای منتقد در زمینه مسائل دیپلماسی و حقوقی و بین‌المللی بسیار ضعیف است. توان آنها عمدتا در سیاست داخلی صرف می‌شود و آن هم در چارچوب‌های معینی از این سیاست. به طور کلی می‌توان گفت که نیروهای منتقد هم در زمینه اقتصاد ضعیف‌اند و هم در زمینه امور بین‌الملل و حقوق. آنها عمدتا در زمینه حقوق بشر در داخل کشور و آن هم در موارد معینی از این حقوق – مثلا زندانیان یا حقوق زنان- فعال‌اند.

اما شاید توجه به عملکرد ضعیف نیروهای منتقد در قبال مسائل هسته‌ای بتواند آگاهی تازه‌ای از هویت و توان این نیروها به آنها بدهد و موجب شود در کار خود بازاندیشی کنند. اگر این نیروها در طول یکی از مهم‌ترین چالش‌های سیاسی و حقوقی و رسانه‌ای دهه گذشته عمدتا حاشیه‌نشین بوده‌اند، درک این حاشیه‌نشینی می‌تواند آگاهی‌بخش و چه بسا زیر و رو کننده باشد. آنها نتوانسته‌اند نقش مناسبی در مباحث هسته‌ای داشته باشند. اما می‌توانند و چه بسا از آنها انتظار می‌رود در بررسی پیامدهای آن نقش ایفا کنند. زیرا این پیامدها نشانگر دوره تازه‌ای از فرهنگ سیاسی است که به نظر من جای وسیعی برای نقش مردمی هم دارد خاصه در ایران. از این صحنه نمی‌توان و نمی‌باید غایب بود. اما سوال اصلی این است که آیا کسانی که گذشته را از دست داده‌اند می‌توانند آینده را به دست آورند؟

علی افشاری – تحلیل‌‌گر سیاسی

Afshari

مسیری که منجر به توافق جامع هسته‌ای شد از منظر  نقش  نیرو های منتقد حکومت حوزه‌ای مهم برای بررسی است. منتقدان را در دو دسته کلی می‌شود تقسیم کرد. برخی از آنها از ابتدا به حمایت و توجیه ماجراجویی هسته‌ای حکومت پرداختند. انگیزه ها و اهداف آنها متفاوت بود. برخی از سر غرب ستیزی ، جمعی از سر برداشت مکانیکی به مقوله ملی و تقلیل آن به ضدیت با خارجی و شماری نیز از زاویه دفاع از رشد فناوری های هسته‌ای با برنامه اتمی حکومت همراه شدند.

یک دسته از این جمع که در مواضع‌شان استوار بوده و منسجم عمل کردند، تا پایان نیز بر ضرورت ایستادگی بر حقوق هسته‌ای  و مخالفت با عقب‌نشینی تاکید داشتند. اما دسته دیگر بعد از  ریاست جمهوری روحانی با عدول از موضع قبلی که تنها خواستار شفافیت بیشتر از سوی حکومت بود، به دفاع از مصالحه هسته‌ای با تمرکز بر عقب نشینی غرب پرداختند. اما برخی از منتقدان حکومت و نیروهای جامعه مدنی از ابتدا نگاه منفی به بازی امنیتی حکومت در پوشش فعالیت‌های هسته‌ای و به مخاطره انداختن منافع ملی داشتند. البته این نیرو ها نیز طیف‌های مختلفی را تشکیل می دادند.

برخی از منظر پیامد های منفی بحران هسته‌ای مخالف بودند اما جمعی نیز صرفا از زاویه تعارض با حکومت و یا همسویی با غرب و اسرائیل با برنامه یاد شده مشکل داشتند. به نظر من نیروهای منتقد و مخالف ماجرا جویی هسته‌ای در فرایندی که منجر به توافق جامع هسته‌ای شد موثر بودند و توانستند مانع از این شوند که سناریو تبدیل ماجراجویی هسته‌ای به پروژه‌ای ملی در مقیاس گسترده محقق شود. اما این تاثیر دامنه زیادی نداشت و نمی‌توان نقش تعیین‌کننده برای آن قائل شد. اگرچه تصمیم نهایی نظام به راهبرد های پیشنهادی آن نزدیک بود و از موقعیت موجود هسته‌ای عقب نشست. البته آنها  می‌توانستند با اعمال نقش جدی تر در کوتاه‌تر شدن  بحران دوازده ساله سهیم باشند. ملاحظات ایدئولوژیک، سیاسی و تنزه طلبی باعث شد این مسئولیت اجتماعی به شکل مناسب تحقق نیابد.

حبیب حسینی‌فرد- تحلیل‌گر سیاسی

Husseinifard-1-2

کارنامه مخالفان و منتقدان برنامه هسته‌ای ایران لاغر و کم بار و بر است. رویکرد در برابر این برنامه عمدتا از جنبه سیاسی و مخالفت با حکومت بوده و کمتر مسائل حقوقی، اقتصادی و زیست محیطی این پرونده مورد اعتنا قرار گرفته است.

اینک که پرونده هسته‌ای به نقطه معینی رسیده و حق محدود غنی‌سازی در ایران به رسمیت شناخته شده، می‌توان تجارب دوران افت و خیر این پرونده را وارسید و از آن برخی مولفه‌ها را برای سمت‌گیری‌های آینده اتخاذ کرد.

به لحاظ سیاسی روشن بود که ورای مخفی‌کاری‌های اولیه در برنامه هسته‌ای ایران، آنچه که این برنامه را حساسیت‌برانگیز می‌کرد و حتی بهره‌مندی مختصر ایران از حق غنی‌سازی را با چالشی اساسی روبرو می‌ساخت، سیاست و شعارهای مبتنی بر نابودی اسرائیل است که از ابتدای انقلاب یکی از ارکان سیاست منطقه‌ای حکومت ایران را تشکیل می‌دهد. این که اسرائیل سیاست ظالمانه‌ای را در قبال فلسطینی‌ها به پیش می‌برد توجیهی برای نفی کلی کشوری نیست که موجودیتش در سطح بین‌المللی پذیرفته شده است.

این رویکرد یکی از عوامل تنش در مناسبات منطقه‌ای ایران و مانعی برای بهبود و روان‌شدن مناسبات تهران با کشورهای غربی بوده و سهمی عمده در مناقشه بر سر پرونده هسته‌ای ایران بازی کرده است. مخالفان سیاست هسته‌ای ایران کمتر بر این وجه مسئله متمرکز شده‌اند و کمتر درصدد برآمده‌اند که ضمن دفاع قاطعانه از حقوق فلسطینی‌ها، شعار نابودی اسرائیل را که راهنمای سیاست منطقه‌ای جمهوری اسلامی است، به بحث و چالش بگیرند.

اینک که این پرونده با یک توافق معین به طور نسبی بسته شده، بیش از پیش جای آن دارد که این وجه از سیاست‌ منطقه‌ای ایران به پرسش و چالش گرفته شود و مزیت‌های کنارگذاشتن این سیاست و شعار که لزوما به معنای به رسمیت‌شناختن اسرائیل یا برقراری رابطه با آن نیست گوشزد شود. هزینه اقتصادی چرخه سوختی که در ایران دائر است، به شمول خسارت‌ها و زیان‌های تحریم‌ها هم می‌توانست محملی برای گفت‌وگو و کارزار و روشنگری باشد.

تا اطلاع ثانوی ایران صرفا نیروگاه اتمی بوشهر را خواهد داشت. تولید اورانیوم غنی‌شده در چارچوب چرخه هسته‌ای محدودشده ایران حتی برای این نیروگاه هم کفاف نمی‌کند و طبعاَ به هیچ‌وجه توجیه اقتصادی هم ندارد. این میزان از تولید اورانیوم غنی‌شده به لحاظ استراتژیک و امنیتی هم فاقد اهمیت است و نمی‌تواند ایران را در سطح یک قدرت مجازی اتمی برکشد.

به لحاظ زیست محیطی هم به ویژه با اتکاء به فاجعه سونامی و اتمی فوکوشیمای ژاپن، محمل خوبی برای روشنگری در باره بی‌چشم‌اندازی انرژی اتمی و لزوم روی‌آوردن به امکانات گسترده ایران در زمینه انرژی‌های تجدیدپذیر وجود داشت. این که به رغم این امکانات هنوز هم ایران توان تولید ۵۰۰ مگاوات برق از انرژی‌های تجدیدپذیر را ندارد ولی هزینه‌های هنگفتی صرف تولید انرژی از راه‌های دیگر و از جمله شکاف هسته‌ای شده، ضعف دیگر مخالفان و منتقدان و کاستی در  روشنگری‌های آنها را می‌رساند. از نمونه کشورهای غربی مثل آلمان که بگذریم که تقریبا یک چهارم برق خود (یک دوم مصرف ایران) را از راه انرژی تجدیدپذیر تولید می‌کنند، می‌توان به نمونه چین اشاره کرد که به رغم همزمانی آغاز سرمایه‌گذاری بر این نوع انرژی‌ها با ایران، در حال حاضر ۹۰هزار مگاوات (۹۰ برابر نیروگاه بوشهر) برق از این راه به دست می‌آورد.

جبران مافات در روشنگری‌های یادشده، به ویژه حالا که حق محدودی برای غنی‌سازی اورانیوم در ایران به رسمیت شناخته شده، شاید این باشد که بر اقتصادی‌نبودن و استراتژیک‌نبودن این سطح از غنی‌سازی تاکید شود. هم‌چنین با تاکید بر مولفه‌های تشعشاتی و ضد محیط‌زیستی انرژی اتمی، تعلیق داوطلبانه آن طلب شود. ایران با این تعلیق داوطلبانه و از موضع بالا، می‌تواند پیامی از حسن نیت به منطقه بفرستد، زیر پای شعارها و تبلیغات ایران‌هراسی را خالی کند، کشورهای منطقه را در تعاملات بین‌المللی برای خلع سلاح و ایجاد منطقه‌ای عاری از سلاح هسته‌ای زیر فشار بگذارد و به سهم خود به کاهش روند مسابقه تسلیحاتی یاری رساند.

با چنین رویکردی امنیت ایران و منطقه تامین‌تر خواهد شد، نیروهای تندرو در منطقه به انروا رانده می‌شوند، تنش با کشورهای همسایه کاهش خواهد یافت و بهره‌برداری از توان و ظرفیت‌های ژئوپلتیک،اقتصادی و اجتماعی ایران به مسیری بهینه و ثمربخش‌تر خواهد افتاد.

فریدا آفاری – مترجم و پژوهشگر

frieda-afary

متاسفانه در مورد برنامه اتمی دولت ایران، بخش عمده روشنفکران، وظیفه روشنگری خود را انجام ندادند. البته جو سرکوب و اختناق در ایران بسیار بازدارنده است. بسیاری سکوت کردند چون می‌پنداشتند که اظهارنظر انتقادی در این مورد به عنوان دفاع از حمله نظامی آمریکا یا اسرائیل تعبیر خواهد شد. برخی هم می‌پنداشتند که دولت ایران نیز باید از فن‌آوری غنی سازی پیشرفته برخوردار باشد یا باور داشتند که رژیم فعلی نمی‌تواند غنی‌سازی را  به صورتی کار آمد مدیریت کند، اما نفس غنی‌سازی اشکالی ندارد.

به نظرم یکی از بهترین بیانیه‌ها پس از فاجعه فوکوشیما توسط برخی از روشنفکران در خارج کشور نوشته شد. نقطه قوت متن این بود که نفس انرژی اتمی را به زیر سوال برد و نشان داد که حتی در سطح انرژی صلح‌آمیز نیز اتم، تکنولوژی بسیار خطرناک و مهارناپذیری است که می‌تواند به فجایعی مانند چرنوبیل و فوکوشیما منجر شود.

مقاله‌های اخیر محمدرضا نیکفر درباره غنی‌سازی به قیمت فقیرسازی و “دانش، آزادی خواهی و اخلاق” که در سایت زمانه منتشر شده به نظرم نمونه برخورد مسئولانه یک روشنفکر است. خوشحالم که توانستم بیانیه فوق و یکی از مقالات او را به انگلیسی ترجمه کرده و در وبسایت Iranian Progressives in Translation (پژواک ایرانیان مترقی) در دسترس انگلیسی زبانان قرار دهم.

همانطور که چند تحلیل‌گر در پاسخ به سوالات زمانه تاکید کرده‌اند، بسیاری از روشنفکران ایرانی در برابر برنامه اتمی سکوت کردند چون هنوز نتوانسته‌اند خود را از بندهای ناسیونالیسم ایرانی و میراث استالینیسم رها کنند. امیدوارم در میان نسل جدید چپ ایرانی، قشری که در جستجوی بدیلی ایجابی و انسان‌باور در برابر نظامی‌گری سرمایه داری‌ست بتواند بر اساس درکی تاریخی، تجربی، فلسفی و همبستگی با مبارزات عدالت‌خواهانه در سطح ملی و بین‌المللی راهی جدید بگشاید.

بهروز عارفی – مترجم و تحلیل‌گر سیاسی

Behrooz Arefi

برنامه هسته‌ای حکومت اسلامی نه شفافیت داشت و نه استبداد به کسی اجازه پرسش می‌داد. این شرایط وظیفه نیروهای اپوزیسیون را چند برابر می کرد. اما، متاسفانه کمتر به تحلیلی برخورده‌ایم که سیاست‌های حکومتی را برملا و این برنامه غیرضروری (با توجه به شرایط ایران) را افشا کرده باشد. اگر نقدی خوانده باشیم، عمدتا مربوط به سال‌های اخیر و موضوع مذاکره با غرب است. نه در مورد ضرورت یا عدم ضرورت نیاز ایران به انرژی اتمی  تفسیری روشن و مستدل نوشته شده و نه با استدلال کافی  آن را رد کرده‌اند.

گفته می‌شد که تحریم‌ها پشت مردم را خم کرده‌اند که درست است، اما آیا سیاست‌های دیگر رژیم در روابط خارجی با حقوق بین‌المللی ومنافع ایران سازگاری داشت؟ آیا کسی به حد کافی در مورد صرف میلیاردها دلار در راه توسعه برنامه هسته‌ای، مطلب مستندی نوشته است؟ با توجه به دسترسی میهن ما به منابع متعدد انرژی (نفت، گاز، آفتاب و باد و….) چه نیازی به انرژی هسته‌ای کلان قیمت داریم؟

در این مورد، در داخل، زبان‌ها بسته بود و در خارج به دلایل مختلف، حرفی زده نشده است.

عده‌ای لب نگشودند، چرا که گمان می‌بردند اگر کشورهای دیگر منطقه (نظیر اسرائیل و پاکستان) به بمب اتمی مسلح‌اند، پس چرا ایران نتواند؟ عده‌ای هم به حقوق برحق هر کشوری درچارچوب منشور سازمان ملل متحد استناد می‌کردند. این امر نادرست نیست، و سیاست یک بام و دوهوا بر کل سیاست جهانی حاکم است. اما روشنفکران برای واکنش در برابر برنامه های باطل و غیرضروری جمهوری اسلامی، فقط باید از منافع مردم ایران حرکت کنند. فراموش نکنیم که حتی یک مسلسل در دست جمهوری اسلامی ، اسلحه‌ای اضافی است که علیه مردم شلیک می‌کند.

اپوزیسیون ایران متاسفانه در مدت دوازده سال کش و قوس هسته‌ای بین ایران و غرب، بیشتر سکوت کرده و از تبدیل یک امر سیاسی مهم به موضوعی برای بسیج مردمی و آگاه کردن آنان ناتوان بوده است.

هنوز هم کسی نمی‌داند که این برنامه برای مردم چقدر تمام شده است و با این بودجه، چه کارها که نمی‌شد کرد. از عواقب و زیان‌های استراتژیک و ژئو پولیتیک آن بگذریم.

جمهوری اسلامی می‌خواست، مانند پاکستان و کره شمالی و برای تضمین حیات خود، به بمب اتمی مجهز شود و در این میان، مردم ایران هزینه این سیاست غلط را پرداختند.