در بخش اول پس از شرح صورت مسئله، به کوتاهی درباره تفسیر متن سخن گفته شد. سپس به تفاوت نگاه مسیحیان و مسلمانان به جایگاه پیامبر در دین شان اشارت رفت. در اولی مسیح نقش محوری دارد و در دومی قرآن. در اولی مسیح خود خدا یا خدای متجسم شده است و در دومی بر بشریت موسی و عیسی و محمد تأکید فروان می‌شود. عارفان مسلمان بیشترین نقش را در اختراع شخصیت آسمانی و الوهی محمد داشتند، اما بقیه نیز همین سنت را پی گرفتند. نشان داده شد که مدعای عصمت پیامبران که توسط مسلمین ساخته و اختراع شده، با شواهد فراوان قرآنی نقض می‌شود. از سوی دیگر، قرآن دلایل فراوانی برای اثبات انسان جایزالخطا بودن پیامبران- و پیامبر اسلام- ارائه کرده است. در بخش اول چهار دلیل (۱- فراموشی. ۲- نفی علم غیب. ۳- نفی معجزه. ۴- شک و تردید) انسان جایزالخطا بودن پیامبران توضیح داده شد. در بخش دوم بقیه دلایل انسان جایزالخطا بودن پیامبر بازگو می‌شود.

محمد در حال وضع، مینیاتور دوره ایلخانی، دانشگاه ادینبورگ
محمد در حال موعظه، مینیاتور دوره ایلخانی، دانشگاه ادینبورگ

پنجم- پیامبر قبل از وحی

در مورد زندگی دوران قبل از وحی پیامبر حداقل ۴ آیه وجود دارد که مفسران را به دردسر انداخته است. به تعبیر دیگر، این آیات با مدعای بلادلیل عصمت مطلق شیعیان و عدم ارتکاب گناهان کبیره اهل تسنن سازگار نیستند:

“آیا یتیمت نیافت که سر و سامانت داد. و تو را سرگشته یافت و رهنمایی کرد. و تو را تهیدست یافت و بی نیازت کرد.پس با یتیم تندی مکن. و بر خواهنده بانگ مزن[و او را مران]. و اما درباره نعمت پروردگارت[با سپاس] سخن بگوی” (ضحی، ۱۱- ۶).

در این آیات پیامبر قبل از بعثت “ضال” به شمار رفته است. مفسران گفته‌اند که ضال در اینجا به معنای گمراه نباید گرفته شود، برای این که با موحد بودن پیامبر قبل از بعثت تعارض دارد. زمخشری نوشته اگر بگویند که ۴۰ سال بدون علوم سمعی در میان قوم خود می‌زیست، قولی پذیرفتنی است. اما ضلالت به معنای عدم باور به خدای یکتا، پذیرفتنی نیست.

همچنین در آیه زیر آمده است:

“ما بهترین داستان سرایی را با وحی فرستادن همین قرآن بر تو می‌خوانیم و بیگمان پیش از آن از بیخبران بودی” (یوسف، ۳).

“تو پیشتر نمی‌دانستی کتاب چیست و ایمان چیست” (شوری، ۵۲).

ظاهر آیه حاکی از آن است که پیامبر پیش از وحی، نه از کتاب‌های آسمانی اطلاع داشته و نه دارای ایمان بوده است. مفسران گفته‌اند که کافر بودن پیامبران قبل از وحی، جایز نیست. به همین دلیل زمخشری کتاب را به قرآن تحویل کرده که هنوز نازل نشده بود تا او از مطلع باشد، و بخشی از ایمانیات هم از طریق وحی می‌رسد، نه عقل. مانند نماز که پیامبر فاقد آن بود چون دستورش هنوز نرسیده بود.

“تا سرانجام خداوند[همه] گناهان گذشته و آینده ات را بیامرزد و نعمتش را بر تو تمام کند و تو را به راه راست رهنمون شود” (فتح، ۲).

زمخشری درباره گناهان بخشیده شده چند نظر نقل کرده است: بخشش همه کاستی ها، بخشش لغزش‌های دوران جاهلیت، حکایت ماریه در گذشته و قضیه زینب در آینده.

در مورد گناهان پیامبر آیات دیگری نیز در قرآن وجود دارد که به آنها خواهیم پرداخت.

ششم- محمد و زنان

قرآن روابط پیامبر و زنان را به تصویر کشیده است. روابط خصوصی او را برملا کرده و بر برخی خصوصیات روحی او در این زمینه انگشت تأکید نهاده است. دوست داشتن و عشق ورزیدن یکی از ساحات وجودی انسان هاست. پیامبر اسلام گفته است: “حُبّبَ الیَّ مِن دنیاکم ثلاثٌ: النساءُ و الطّیب و جُعِلت قرّةُ عَینی فی الصلاةِ :من از دنیای شما سه چیز را دوست دارم؛ بوی خوش، زنان و نماز که نور چشم من است”.

“دوست داشتن زنان” برای برخی اشکال ایجاد کرده، برای این که با تصویر غیر انسانی که از محمد ساخته اند، نمی‌خواند. اما قرآن به صراحت بر این ویژگی پیامبر تأکید کرده است.

“و بعد از این موارد زنان برای تو حلال نیستند و نه[حلال است] آن که زنانی دیگر جایگزین آن‌ها کنی و هر چند زیبایی آنان تو را به شگفت آرد مگر آنچه ملک یمینت شود” (احزاب، ۵۲).

پیامبر از این حق ویژه برخوردار بود که ۹ همسر داشته باشد. به گفته زمخشری معنای آیه این است که نباید از این حد بگذری، حتی اگر “زیبایی آنان تو را به شگفتی اندازد”. پس زیبایی زنان می‌توانست محمد به عنوان یک انسان را به شگفتی اندازد. اگر این فرض نامعقول بود، خداوند آن را ذکر نمی‌کرد. زمخشری در همین مورد نمونه‌ای نقل کرده است.

در عین حال، مفسران گفته‌اند که این آیه با آیه ۵۰ سوره احزاب نسخ شده و این محدودیت هم برداشته شده است:

“ای پیامبر، ما همسرانت را بر تو حلال داشته ایم، [یعنی] آنانی که مهرشان را داده ای، و آنانی که خداوند از طریق فیء و غنیمت به تو بخشیده است، و ملک یمین تو هستند، و همچنین دختران عمویت و دختران عمه ات و دختران دایی ات، و دختران خاله ات که همراه تو هجرت کرده اند، و نیز زن مومنی را که خویشتن را به پیامبر ببخشد– به شرط آن که پیامبر بخواهد او را به همسری خود درآورد- که این خاص تو و نه سایر مومنان است، خود به خوبی می‌دانیم که برای ایشان در مورد همسرانشان و ملک یمینهایشان چه چیزهایی مقرر داشته ایم؛ تا [در نهایت] برای تو محظوری نباشد، و خداوند آمرزگار مهربان است” (احزاب، ۵۰).

بخشش زنی توسط خود او به پیامبر، حق ویژه دیگری برای محمد بود. ابن عباس گفته محمد از این حق استفاده نکرد، اما دیگران نام ۴ زن را ذکر کرده‌اند. زمخشری نوشته که خداوند برای تکریم پیامبر وی را از این حق برخوردار کرد و او را از زنان بهره مند ساخت تا در تنگنا نباشد.

“هر کدام از آنان[همسرانت] را که می‌خواهی از خود دور بدار و هر کدام را که می‌خواهی نزدیک بدار؛ و نیز اگر هر یک از آنانی که از ایشان کناره گرفته‌ای جویا شوی، در همه حال، هیچ گناهی بر تو نیست؛ این نزدیکتر است به آن که دل و دیدگانشان روشن شود، و اندوهگین نشوند و همگیشان به آنچه به آنان بخشیده‌ای خشنود شوند” (احزاب، ۵۱).

مفسران گفته‌اند که همسران پیامبر با یکدیگر همچشمی می‌کردند و خداوند با این آیه به او اختیار مطلق داده که برابری میانشان رعایت کند یا نکند. عایشه پس از این آیه به پیامبر گفت: “يا رسول الله إنی أرى ربك يسارع فی هواك: ای رسول خدا، من دارم می‌بینم که خداوند تا چه مایه به خواسته هایت اهمیت می‌دهد”.

ورود اختلافات خانوادگی پیامبر به قرآن نیز بیانگر بعد بشری پیامبر است که توسط خدای قرآن برجسته شده است:

“ای پیامبر چرا در طلب خشنودی[بعضی از]همسرانت چیزی را که خداوند بر تو حلال گردانده است، تحریم می‌کنی؟ و خداوند [در همه حال] آمرزگار مهربان است. به راستی که خداوند شکستن سوگندهایتان را [با دادن کفاره] بر شما روا داشته است؛ و خداوند سرور شماست و او دانای فرزانه است. و چنین بود که پیامبر سخنی را پوشیده وار به بعضی از همسرانش گفت؛ و چون آن را [آن زن به زن دیگر] خبر داد، و خداوند او را از آن آگاه کرد، بخشی از آن را[در عتاب خود به آنان] بیان داشت و از بخش دیگر صرف نظر کرد، و چون آن زن [صاحب راز و افشاگر آن] را از آن آگاه کرد، گفت چه کسی تو را از این خبر داد؟ فرمود خداوند دانای آگاه با خبر کرد. اگر شما دو زن به درگاه خداوند توبه کنید، و به راستی هم دل‌های شما [از اطاعت خداوند و پیامبر او در این امر] برگشته است[از گناه شما در می‌گذرد]؛ و اگر در برابر او همدستی کنید، بدانید که خداوند دوست اوست و جبرئیل و صالح[ترین]مومنان؛ و علاوه بر آن فرشتگان هم پشتیبانند. چه بسا اگر شما را طلاق دهد، پروردگارش برای او همسرانی بهتر از شما جانشین گرداند که زنانی مسلمان، مومن، فرمانبردار، توبه کار، پرستشگر خداوند، روزه دار، اعم از بیوه و دوشیزه باشند” (تحریم، ۵-۱).

مفسرانی چون طبری، میبدی، زمخشری، و…نوشته‌اند که پیامبر با کنیز خود ماریه قبطیه در خانه همسر دیگرش حفضه بنت عمر و در غیاب او خلوت کرده بود. مسئله این بود که هم نوبت حفضه بود و هم این عمل در منزل او صورت گرفته بود. حفضه اعتراض کرد و پیامبر برای رضایت او، ماریه را بر خود حرام کرد. بعد اختلاف خانوادگی دیگری بازگو می‌شود و در نهایت جانب پیامبر گرفته شده و گفته می‌شود که محمد می‌تواند شما را طلاق دهد و ما زنان بهتری- بیوه و دوشیزه- جانشین شما سازیم.

داستان دیگری که وارد قرآن شده، داستان بسیار بحث برانگیز ازدواج پیامبر با زینب همسر زید (پسر خوانده پیامبر) است. به روایت قرآن بنگرید:

“چنین بود که به کسی که هم خداوند و هم خود تو او نیکی کرده بودید، گفتی که همسرت را نزد خویش نگه دار و از خداوند پروا کن و چیزی را در دل خود پنهان داشتی که خداوند سزاوار تر است به این که از او بیم داشته باشی؛ آن گاه چون زید از او حاجت خویش برآورد، او را به همسری تو درآوردیم، تا برای مومنان در مورد همسران پسر خواندگانشان- به ویژه آن گاه که از اینان حاجت خویش را برآورده باشند- محظوری نباشد؛ و امر الهی انجام یافتنی است” (احزاب، ۳۷).

زمخشری که در دوران ما قبل مدرن می‌زیست، هیچ مشکلی با تفسیر و توجیه این آیه نداشت. می نویسد که پیامبر چون زیبایی زینب را دید گفت:”سبحان الله مقلب القلوب”. زینب سخن پیامبر را شنید و با زید در میان نهاد. زید هم تصمیم گرفت تا زینب را طلاق دهد. پس از طلاق زینب، پیامبر زید را فرستاد تا او را برایش خواستگاری کند. زید موضوع را با زینب مطرح و سپس این آیه نازل شد. زینب با پیامبر ازدواج کرد و پیامبر ولیمه‌ای از گوشت و نان به مردم داد که برای هیچ یک از همسرانش نداده بود. اگر پرسیده شود پیامبر چه امری را مخفی می‌کرد؟ پاسخ اش این است: تعلق قلبی اش به زینب را. برخی هم گفته اند: دوست داشت تا زید از او جدا شود.

زمخشری می‌نویسد که ابراز آرزوی قلبی به زنان خلاف عقل و شرع نیست، برای این که علاقه یافتن امری اختیاری نیست. حتی در حالی که زن همسر دیگری باشد. او توضیح می‌دهد که در فرهنگ عربی آن زمان این امر عرف بود که فرد زنش را طلاق می‌داد تا دوستش با او ازدواج کند و آنان این رویه را اخلاقاً بد به شمار نمی‌آوردند. وقتی مهاجران به مدینه رفتند، انصاری که دو همسر داشتند، یکی از آنان را طلاق می‌دادند تا به همسری یکی از مهاجران در آید.

داستان تهمت ناپاکی به عایشه همسر پیامبر نیز به تفصیل در قرآن آمده است (نور، ۲۶-۱۱). پس از این که همسر پیامبر از غافله جا ماند و صبح روز بعد سوار بر شتر دیگری در حالی که افسار شتر را در دست داشت وارد شد، منافقان به او بهتان بزرگی زدند. روابط پیامبر با عایشه به سردی گرائید و عایشه به منزل پدر خود رفت. این داستان مدتی به طول انجامید و حتی پیامبر به منزل ابوبکر رفت و به عایشه گفت اگر گناه کرده‌ای توبه کن. سپس پیامبر با علی بن ابی طالب و زید در این باره مشورت کرد. زید بر پاکی عایشه شهادت داد و علی گفت یا رسول الله زنان بسیارند و تو می‌توانی که یکی دیگر را به همسری بگیری. این داستان ادامه داشت تا آیات رفع اتهام از عایشه و مذمت شدید تهمت زنندگان نازل شد. اگر پیامبر دارای علم غیب بود، چنین اتهامی کار را به کدورت نمی‌کشاند تا حدی که نزدیک بود جنگی درگیرد.

ورود این گونه آیات به قرآن، بازگو کردن خصوصی‌ترین مسائل زندگی محمد و روابط اش با همسرانش، نشان می‌دهد که مردم آن دوران تصور دیگری از زنان داشتند و بازگو کردن این گونه مسائل را اخلاقاً بد به شمار نمی‌آوردند. محمدی که بشر بود، بخش دیگری از انسانیت خود را در قرآن به نمایش جهانی گذارده است.

پیامبر نه تنها اسم کوچک همسرانش را نزد دیگران می‌برد، بلکه اسم خصوصی عشقی همسرش را هم می‌گفتند: کلمینی یا حمیرا.

آنک عالم مست گفتش آمدی کلمینی یا حمیرا می‌زدی (مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۳۲).

مصطفی آمد که سازد همدمی کلمینی یا حمیرا کلمی (مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۹۷۶).

انسانیت زدایی از پیامبر توسط فقیهان هیچ جایی برای هیچ گونه انتقادی از پیامبر باقی نمی‌نهاد، چه رسد به اهانت به پیامبر. آنان فضای بسته‌ای ساختند و هرگونه انتقاد از پیامبر را اهانت به پیامبر قلمداد کردند و برای آن مجازات مرگ در نظر گرفتند. قرآن نه تنها هیچ گونه مجازات دنیویی برای اهانت به پیامبر در نظر نگرفته، بلکه اهانت‌های مخالفان را نقل کرده و راه انتقاد از پیامبر را هم گشوده است.

هفتم- توبیخ‌ها و عتاب‌های قرآن

خطاب‌های عتاب آمیز و نکوهش گونه قرآن به پیامبر بیشتر از آن است که بتوان آنها را نادیده گرفت. ۶۴ خطاب مستقیم و ۴۳ خطاب غیر مستقیم بر اهمیت موضوع می‌افزاید. مفسران اهل سنت- نسبت به شیعیان- در تفسیر این گونه آیات با مشکلات کمتری دست به گریبان هستند. برای این که متکلمان اهل سنت عصمت پیامبر را به معنای مصون از خطا بودن در ابلاغ وحی به کار می‌برند و صدور گناه از پیامبر در غیر وحی- خصوصاً در دوران قبل از پیامبری- را مجاز به شمار می‌آورند. اما اکثر شیعیان به عصمت مطلق پیامبر از هرگونه خطا و گناهی از تولد تا مرگ باور دارند.اینک به عتاب‌های قرآن بنگریم:

۱- شک کننده: در ابتدای مقاله درباره تردید همه پیامبران سخن گفته شد. در قرآن چندین آیه درباره شک و تردید حضرت محمد وجود دارد که مفسران را با مشکل روبرو کرده است:

“حق از سوی پروردگار تو است، پس از شک آوردندگان مباش” (بقره، ۱۴۷).

امام فخررازی نوشته که بهترین تفسیر این است که به پیامبر می‌گوید که در صحت نبوت شک نکن. در عین حال، نهی خداوند به معنای آن نیست که محمد واقعاً در صحت آن تردید داشته است.

“این حقایق از سوی پروردگار تو است، پس هرگز از دودلان مباش” (آل عمران، ۶۰).

“و اهل کتاب می‌دانند که آن به راستی و درستی فرو فرستاده از سوی پروردگار توست، پس از دودلان مباش” (انعام، ۱۱۴).

زمخشری می‌گوید مطابق یک تفسیر، مخاطب “از دو دلان نباش” پیامبر است، “یعنی در این که اهل کتاب می‌دانند که آن به حق نازل شده است و انکاربپیش تر آنان و کفرشان تو را به تردید نیندازد”.

“و اگر از آنچه بر تو نازل کرده ایم، در تردید هستی، از کسانی که پیش از تو کتاب آسمانی خوانده‌اند پرس و جو کن؛ بی شبهه حق از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است، پس هرگز از دو دلان مباش” (یونس، ۹۴).

“پس از [حقیقت] آن در تردید مباش، که آن راست و درست از سوی پروردگار توست ولی بیشتر مردم باور نمی‌کنند” (هود، ۱۷).

و هرگز خداوند را خلاف کننده وعده‌ای که به پیامبرانش داده است مینگار؛ چرا که خداوند پیروزمند دادستان است” (ابراهیم، ۴۷).

“و به راستی به موسی کتاب آسمانی بخشیدیم، پس در لقای او شک نداشته باش، و آن را رهنمود بنی اسرائیل گرداندیم” (سجده، ۲۳).

زمخشری در تفسیر این آیه نوشته:”یعنی ما به موسی نیز کتابی چون کتاب تو دادیم و مانند تو بر او وحی کردیم، پس در این امر در تردید مباش که وحی و کتابی چون او یافته ای”.

“پس در انتظار حکم پروردگارت شکیبایی کن و همانند صاحب ماهی[یونس] مباش که [در تاریکی]ندا در داد و خشم فرو خورده بود. اگر نعمتی از جانب پروردگارش او را دستگیری نمی‌کرد، به کرانه [ی بی آب و علف] افکنده شده بود و قابل ملامت بود” (قلم، ۴۹- ۴۸).

۲- شرک و یکتاپرستی:اساس قرآن نفی مطلق هرگونه شرک و محوریت یکتاپرستی است. محمد برای همین مبعوث شده است. با این همه، خطاب‌های قرآن به محمد در این مورد نیازمند تبیین است.

الف- قرآن میان ایمان و اسلام تمایز قائل می‌شود:

“اعرابیان گفتند ایمان آوردیم، بگو هنوز ایمان نیاورده اید، بهتر است بگوئید اسلام آورده ایم” (حجرات، ۱۴).

ب- ایمان امری تشکیکی است که شدت و ضعف بر می‌دارد:

“ای کسانی که ایمان آورده اید، ایمان بیاورید” (نسأ، ۱۳۶). “بر ایمانشان افزودند” (آل عمران، ۱۷۳). “بر ایمانشان بیفزایند” (انفال، ۲).”کسانی که ایمان آورده اند، بر ایمانشان می‌افزاید و به آن شادمانند” (توبه، ۱۲۴). “و اهل ایمان، بر ایمان خود بیفزایند” (مدثر، ۳۱). “هموست که آرامش را در دلهای مومنان جای داد، تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند” (فتح، ۴).”جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزاید” (احزاب، ۲۲).

پ- با توجه به ذومراتب بودن این امر، ایمان اکثر مومنان آغشته به شرک است:

“و بیشترینه ایشان به خداوند ایمان نمی‌آورند، مگر آن که [باطناً] مشرکند” (یوسف، ۱۰۶).

“شرک ستم بزرگی است” (لقمان، ۱۳).

پیامبر هم یکی از مومنان است. مگر قرآن او را مکلف نمی‌سازد که:”بگو پروردگارا مرا دانش افزای” (طه، ۱۱۴).

اگر علم او قابل افزایش است، چرا ایمان او قابل افزایش نباشد؟

آیات عتاب آمیز قرآن در مورد شرک در این زمینه و سیاق قابل فهم اند:

“و به جای خداوند چیزی را که نه سودی به تو می‌رساند و نه زیانی، مپرست، و اگر چنین کردی در آن صورت از ستمکاران[مشرک] خواهی بود” (یونس، ۱۰۶).

“در جنب خداوند، خدایی دیگر قائل مشو، که نکوهیده و بی یار و یاور بنشینی. و پروردگارت امر کرده است که جز او را مپرستید” (اسرأ، ۲۳-۲۲).

“این از آن حکمت هاست که از سوی پروردگارت بر تو وحی شده است، و در جنب خداوند، به خدایی دیگر قائل مشو، که سرانجام ملامت زده و مطرود به جهنم درخواهی افتاد” (اسرأ، ۳۹).

“پس در جنب خداوند خدایی دیگر[به نیایش] مخوان که از عذاب دیدگان خواهی شد” (شعرأ، ۲۱۳).

زمخشری که می‌داند مخاطب آیه محمد است، گفته چنین امری روی نخواهد داد و هدف “افزودن بر اخلاص و تقوا است“. سپس برای تأیید مدعای خود دو آیه دیگر خطاب به پیامبر را شاهد آورده است:”و اگر سخنانی بر ما می‌بست” (الحاقه، ۴۴) و “اگر از آنچه بر تو نازل کرده ایم، در تردید هستی” (یونس، ۹۴).

“و امید نداشتی که کتاب آسمانی بر تو فرود آید، [این نبود] مگر رحمتی از جانب پروردگارت، پس پشتیبان کافران مباش. و تو را از آیات الهی پس از آن که بر تو نازل گردیده است باز ندارند؛ و به سوی پروردگارت بخوان و از مشرکان مباش. و در جنب خداوند خدایی دیگر مخوان، که خدایی جز او نیست؛ همه چیز فناپذیر است، مگر ذات او، حکم او راست، و به سوی او بازگردانده می‌شوید” (قصص، ۸۸- ۸۶).

“و به راستی بر تو و بر کسانی که پیش از تو بوده اند؛ وحی شده است که اگر شرک ورزی، عملت تباه گردد، و بی شک از زیانکاران باشی” (زمر، ۶۵).

زمخشری پرسیده این آیه چگونه می‌تواند درست باشد، در حالی که خداوند آگاه است که پیامبرانش مشرک نمی‌شوند و اعمالشان تباه نمی‌گردد. گویی زمخشری آیه را فرض محال می‌داند که محال نیست و از آن برای اهداف نیکو استفاده شده است.

۳ – وسوسه‌های شیطان: به روایت قرآن، شیطان یکی از موجودات است که نقش عظیمی در عالم انسانی و انحراف آدمیان دارد. شیطان یکی از جنیان است (کهف، ۵۰) که حتی می‌خواهد آدمیان را وادار کند تا “آفرینش الهی را دگرگون کنند” (نسأ، ۱۱۹) و آنان را به دام آرزواندیشی خواهد افکند (نسأ، ۱۲۰). شیطان در بدن حضرت ایوب تصرف کرده و به او آسیب بدنی می‌رساند:”و بنده ما ایوب را یاد کن آن گاه که پروردگارش را ندا داد که شیطان به من رنج و عذاب رسانده است” (ص، ۴۱).

به روایت قرآن، اخلال شیطان نه تنها بر ابلاغ وحی همه پیامبران بوده، بلکه این دخالت موثر هم بوده و خداوند آن را اصلاح می‌کرده است:

“و پیش از تو هیچ رسول یا نبی نفرستادیم مگر آن که چون قرائت[وحی را] آغاز کرد، شیطان در خواندن او اخلال می‌کرد، آن گاه خداوند اثر القای شیطان را می‌زداید، و سپس آیات خویش را استوار می‌دارد و خداوند دانای فرزانه است. تا [بدین وسیله] خداوند القای شیطان را مایه آزمون بیمار دلان و سخت دلان بگرداند، و بیگمان ستمکاران در ستیزه‌ای دور و درازند” (حج، ۵۳- ۵۲).

طبری در تفسیر این آیات نوشته است:

“ما پیش از تو هیچ رسول و نبی نفرستادیم مگر آن که هرگاه کتاب خدا را تلاوت می‌کرد و می‌خواند و یا هرگاه سخن می‌گفت شیطان در تلاوت و قرائت او و یا سخن و کلام او مطلبی می‌افکند و خدا نیز القای شیطان را نسخ فرموده آن را از زبان پیامبرش می‌برد و باطل می‌ساخت”.

طبری در ادامه می‌افزاید:”چون آیه افرأیتم الات و العزی”[نجم، ۱۹] نازل شد، رسول الله آن را خواند و گفت “تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترجی” آن گاه پیامبر و مسلمان و همه کسانی که پیش ایشان حاضر بودند، سجده بردند [و مشرکان از یاد کرد خدایانشان شادی کردند] و این امر بر رسول الله گران آمد؛ آن گاه خداوند[برای تسلی دادن به او] این آیه را نازل کرد” (مختصر من تفسیر الامام الطبری، ذیل آیه).

خدای قرآن از تأثیر این موجود بر پیامبر هم سخن گفته است:

“و چون کسانی را که در آیات ما کندوکاو می‌کنند دیدی از آنان روی بگردان تا به سخنی غیر از آن بپردازند و اگر شیطان تو را به فراموشی انداخت، بعد از آنکه به یادآوردی با قوم ستمکار[مشرک] منشین” (انعام، ۶۸).

دو آیه زیر نیز به انواع دیگری از نقش وسوسه برانگیز شیطان بر پیامبر اشاره کرده اند:

“عفو پیشه کن و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان. و اگر وسوسه‌ای از سوی شیطان تو را به وسواس انداخت، به خداوند پناه ببر که او شنوای داناست” (اعراف، ۲۰۰- ۱۹۹).

“و اگر وسوسه‌ای از سوی شیطان تو را به وسواس افکند، به خداوند پناه ببر، چرا که او شنوای داناست” (فصلت، ۳۶).

“پس خواهی قرآن بخوانی، از[شر] شیطان مطرود به خداوند پناه ببر” (نحل، ۹۸).

۴ – منع پیروی از هوی و هوس دیگران: قرآن پیامبر را بارها مکلف کرده که تابع هوی و هوس دیگران نشود. حتی مطابق مدعای عصمت مطلقه، تکلیف با عصمت تعارضی ندارد. برای این که بنابر مدعا، گناه و خطا کردن انسان معصوم محال عقلی نیست، بلکه در عین این که او می‌تواند عالماً و عامداً گناه و خطا کند، ولی نمی‌کند. معتقدان به عصمت برای تأیید درون دینی مدعای خود به آیه زیر استناد کرده اند:

“و از سر هوای نفس سخن نمی‌گوید. آن جز وحیی نیست که به او فرستاده می‌شود” (نجم، ۴-۳).

با این همه قرآن در مواردی که به مسائل عینی مشخصی ارجاع داشته، او را مکلف کرده که به جای حق از هوی و هوس گروهی از مردم پیروی نکند:

“و کتاب آسمانی[قرآن] را به راستی و درستی بر تو نازل کردیم که همخوان با کتابهای آسمانی پیشین و حاکم بر آنهاست؛ پس در میان آنان بر وفق آنچه خداوند نازل کرده است، داوری کن و به جای حق و حقیقتی که بر تو نازل شده از هوی و هوس آنان پیروی مکن” (مائده، ۴۸).

“و در میان آنان بر وفق آنچه خداوند نازل کرده است، داوری کن و از هوی و هوس آنان پیروی مکن و از آنان بر حذر باش، مبادا که تو را از بعضی از آنچه خداوند نازل کرده است غافل کنند، و اگر رویگردان شدند بدان که خداوند می‌خواهد که آنان را به کیفر بعضی از گناهانشان دچار کند و بسیاری از مردم نافرمانند” (مائده، ۴۹).

قرطبی با توجه به این نهی، نسیان را بر پیامبر جایز به شمار آورده است (الجامع لاحکام القرآن). امام فخر رازی نیز به نقل از اهل علم گفته است که تحذیر پیامبر از فتنه دیگران و پیروی از هواهایشان، دلیل بر جواز سهو و نسیان بر پیامبر است، وگرنه هیچ دلیلی برای این تکلیف باقی نخواهد ماند (التفسیر الکبیر ).

“بگو گواهانتان را که گواهی دهند خداوند این چیزها را حرام کرده است، بیاورید؛ و اگر آنان هم گواهی دادند، تو همراه با آنان گواهی مده؛ از هوی و هوس دروغ انگاران آیات ما، و بی ایمانان به آخرت که به پروردگارشان شرک می‌آورند، پیروی مکن” (انعام، ۱۵۰).

“و بدینسان آن را به صورت کتابی حکمت آموز عربی نازل کرده ایم؛ و اگر پس از علمی که بر تو نازل شده است، از هوا و هوس آنان پیروی کنی، در برابر خداوند یار و نگهدارنده‌ای نداری” (رعد، ۳۷).

“و با کسانی که بامدادان و شامگاهان، پروردگارشان را [به دعا و نیایش] می‌خوانند و در طلب خشنودی او هستند، مدارا کن، و در هوای تجمل زندگی دنیوی، چشم از ایشان بر مگیر؛ و از کسی که دلش را از یاد خویش غافل داشته ایم، و در پی هوی و هوس خویش است و کارش تباه است، پیروی مکن” (کهف، ۲۸).

مخالفان پیامبران به آنها می‌گفتند که چرا به جای اشراف، فقرأ به شما می‌پیوندند؟ قوم نوح به او گفتند:” آیا به تو بگرویم حال آن که فرومایگان از تو پیروی کرده اند” (شعرأ، ۱۱۱). به هود هم گفتند:”تو را جز بشری همانند خویش نمی‌بینیم و نمی‌بینیم که جز فرومایگان ما [آن هم]نسنجیده، از تو پیروی کنند” (هود، ۲۷). اشراف مشرک مکه هم به پیامبر توصیه می‌کردند که از نشست و خاست به این گروه خودداری کند. قرآن محمد را مکلف می‌کند که از آنان پیروی نکن.

“پس برای این[امر] دعوت کن، و از هوی و هوس آنان پیروی مکن و بگو به هر کتابی که خداوند فرو فرستاده است، ایمان آورده ام، و دستور یافته ام که در میان شما دادگری کنم” (شوری، ۱۵).

“سپس تو را آبشخوری از امر[دین] ساختیم، پس از آن پیروی کن و از هوی و هوس نادانان پیروی مکن” (جاثیه، ۱۸).

قرآن خطاب به داود هم گفته است:

“ای داود، ما تو را در زمین خلیفه برگماشته ایم، پس در میان مردم به حق داوری کن، و از هوی و هوس پیروی مکن، که تو را از راه خدا گمراه کند” (ص، ۲۶).

۵ – عدم اطاعت از کافران و منافقان:قرآن در موارد معینی به پیامبر فرمان داده که از کافران و منافقان اطاعت نکن:

“به انتظار حکم پروردگارت شکیبا باش و از آنان از هیچ گناهکار یا ناسپاسی اطاعت مکن” (انسان، ۲۴).

“پس، از کافران اطاعت مکن و با آنان به سختی جهاد کن” (فرقان، ۵۲).

“ای پیامبر از خداوند پروا کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن؛ که خداوند دانای فرزانه است” (احزاب، ۱).

زمخشری سه شأن نزول برای آیه نوشته که مطابق یکی از آنها گروهی در مدینه از سر نفاق اسلام آوردند و پیامبر با آنان نرمخو بود و مشورت می‌کرد. سپس این آیه نازل شد و به او دستور داد که:”در هیچ کاری به آنان یاری نرسان و نظر و مشورت آنان را نپذیر و از آنان کناره بگیر و بر حذر باش و بدان که آنان دشمنان خدا و دشمنان مومنان هستند و جز زیان رساندن و مخالفت چیزی نمی‌خواهند”.

“و از کافران و منافقان اطاعت مکن و آزارشان را [بدون مقابله و تلافی] بگذار و بر خداوند توکل کن و خداوند کارسازی را بسنده است” (احزاب، ۴۸).

“پس از منکران اطاعت مکن. خوش دارند که با آنان سازگاری کنی تا با تو سازگاری کنند. و از هیچ بیهوده- سوگند خوار پستی اطاعت مکن” (قلم، ۱۰- ۸).

وقتی قبله مسلمانها از بیت المقدس به مکه تغییر یافت، گویی برخی یهودیان گفته بودند که اگر بر قبله ما باقی می‌ماند، همان پیامبر وعده داده شده تورات بود. خدای قرآن به محمد می‌گوید :

“اگر پس از دانشی که بر تو فرود آمده است، از خواسته‌های آنان پیروی کنی، آن گاه از ستمکاران خواهی بود” (بقره، ۱۴۵).

فخر رازی گفته که مطابق یک تفسیر، مخاطب آیه پیامبر است. او در تأیید این مدعا به این آیات هم استناد کرده است: “اگر شرک ورزی، عملت تباه گردد” (زمر، ۶۵)، “ای پیامبر از خداوند پروا کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن” (احزاب، ۱)، “خوش دارند که با آنان سازگاری کنی تا با تو سازگاری کنند” (قلم، ۹)، “ای پیامبر آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است[به مردم] برسان، و اگر چنین نکنی، رسالت او را نگزاده ای” (مائده، ۶۷) و “هرگز از مشرکان مباش” (انعام، ۱۴).

سپس به این پرسش سه پاسخ می‌دهد که چرا شخص پیامبر از این عمل نهی شده، نه دیگران؟ اول- هر شخصی که نعمت‌های خداوند بیشتر به او تعلق گرفته باشد (یعنی محمد)، ارتکاب گناه از او قبیح تر است، پس محمد بیش از همه سزاور این تخصیص بود. دوم- افزونی حب مقتضی تخصیص به افزونی تحذیر است. سوم- امر و نهی کردن به فردی که دارای پایگاه اجتماعی برتری است، امری عرفی است برای عبرت آموزی دیگران.

عین عتاب این آیه خطاب به محمد درباره یهودیان و مسیحیان آمده است:

“و یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهند شد مگر آن که از آیین آنها پیروی کنی؛ بگو هدایت الهی است؛ و اگر پس از دانشی که بر تو]فرود] آمده است، از خواسته‌های آنان پیروی کنی، در برابر خداوند یار و یاوری نداری” (بقره، ۱۲۰).

فخر رازی نوشته است:”حسن این هشدار آن است که احتمال این را می‌رساند که همین هشدار مانع انجام او از این کار بوده است، یا این هشدار یکی از موانع او از پیروی آرزوهای آنان بوده است”.

“حاشا، از او پیروی مکن، و سجده بر و تقرب بجوی” (علق، ۱۹).

به نوشته زمخشری پیامبر در حال نماز بود که ابوجهل به او گفت:”مگر تو را از این کار باز نداشته بودم”. پیامبر پاسخ تندی به او می‌دهد که این آیه نازل می‌شود. یعنی به نمازت ادامه بده و در مخالفت با او از او پیروی نکن.

“و هرگز بر هیچ یک از آنان هنگامی که درگذشت نماز مخوان و بر سر گور او مایست؛ چرا که اینان به خداوند و پیامبر او کفر ورزیده‌اند و در نافرمانی مرده اند” (توبه، ۸۴).

به نوشته زمخشری محمد بر گورهای منافقان می‌ایستاد و برای آنان دعا می‌کرد. رهبر منافقان در حال احتضار از پیامبر خواست تا او را در لباس خود دفن کند و بر او نماز بگذارد.پس از مرگش، فرزندش پیامبر را خبر کرد. وقتی پیامبر خواست نماز را آغاز کند، این آیه نازل شد. زمخشری می‌نویسد که پیامبر برای جبران برخی از اعمال گذشته اش منافقان را گرامی می‌داشت و در پیرهن خود دفنشان می‌کرد.

۶ – هشدار درباره عدم ابلاغ وحی:برخی آیات قرآن به گونه‌ای است که گویی محمد برای به دست آوردن دل مشرکان و کافران- یعنی ایمان آوردن آنان- قصد تغییر در وحی الهی یا عدم ابلاغ بخشی از آن را داشته است:

“مبادا از بیم آن که بگویند چرا بر او گنجی نازل نمی‌شود، یا فرشته‌ای همراه او نیامده است، برخی از آنچه بر تو وحی شده است، فروگذاری و دل تنگ داری؛ تو فقط هشدار دهنده‌ای و خداست که کارساز هر چیزی است” (هود، ۱۲).

پیامبر دلتنگ بود از این که مخالفان نه تنها ایمان نمی‌آوردند، بلکه پیام را ریشخند می‌کردند. به گفته زمخشری معنی آیه این است که چه بسا می‌خواهی از بیم آن که آن را نپذیرند و سست بینگارند، بخشی از رسالتی را که یافته‌ای رها کنی و به آنان نرسانی.

“و بسا نزدیک بود که تو را از آنچه بر تو وحی می‌کنیم غافل کنند تا چیزی غیر از آن را بر ما بربندی؛ و آن گاه تو را دوست گیرند. و اگر گامت را استوار نداشته بودیم، چه بسا نزدیک بود که اندک گرایشی به آنان بیابی. در آن صورت دو چندان[عذاب] در زندگی دنیا و دو چندان پس از مرگ به تو می‌چشاندیم آن گاه برای خود در برابر ما یاوری نمی‌یافتی. و نیز نزدیک بود تو را از این سرزمین به فریب و فتنه به جای دیگر بکشانند، تا تو را از آنجا آواره کنند، آنگاه پس از تو جز اندکی نمی‌پاییدند” (اسرأ، ۷۶- ۷۳).

زمخشری دو شأن نزول ذکر می‌کند که ثقیف و مشرکان درخواست ایجاد تغییر در آیات قران را با پیامبر در میان نهادند تا با او دوست شوند. می‌گوید پیامبر سکوت کرد و عمر شمشیر کشید که شما آتش در دل پیامبر برپا کرده اید. سپس آیه نازل شد. معنای آن این است که نزدیک بود تا تو را بفریبند تا چیزی به نام ما (خدا) بگویی که ما نگفته بودیم، و هشدارهای ما را به نوید و نویدهای ما را به هشدار تبدیل کنی. اگر ما تو حفظ نمی‌کردیم، نزدیک بود که به نیرنگ و مکر آنان نزدیک شوی.

“و اگر بر ما سخنانی می‌بست دست راستش را می‌گرفتیم. سپس شاهرگش را قطع می‌کردیم و هیچ یک از شما مدافع او نبود” (حاقه، ۴۷- ۴۰).

طباطبایی در المیزان نوشته که خداوند پیامبر صادق را این گونه تهدید می‌کند، نه مدعیان کاذب نبوت را.

“و اگر بخواهیم آنچه به تو وحی کرده ایم، از میان می‌بریم؛ آن گاه در آن برای خویش در برابر ما نگهبانی نمی‌یابی” (اسرأ، ۸۶).

“و [این] قرآنی است که آن را بخش بخش فرو فرستاده و چنان که باید و شاید نازل کرده ایم تا آن را به آهستگی و درنگ بر مردم بخوانی”اسرأ، ۱۰۶).

“و در [بازخوانی] قرآن پیش از به پایان رسیدن وحی آن شتاب مکن؛ و بگو پروردگارا مرا دانش افزای” (طه، ۱۱۴).

“زبانت را به [بازخوانی وحی] مجنبان که در کار آن شتاب کنی. گردآوری و بازخوانی آن بر عهده ماست. و چون آن را باز خوانیم، از بازخوانی اش پیروی کن. آنگاه بیان آن بر ماست” (قیامت، ۱۹- ۱۶).

۷ – طلب آمرزش گناهان: برای عموم مسلمانان قابل قبول نیست که پیامبر مرتکب گناهی شده باشد که به خاطرش از خداوند طلب بخشش کند. اما این نوع آیات در قرآن وجود دارد و مفسران آنها را با ترفندهایی تأویل کرده‌اند.

به گفته مفسران- از جمله طبری و زمخشری در کشاف – فردی به نام طعمة بن ابیرق، زرهی از فرد دیگری دزدیده و به گونه‌ای صحنه سازی کرده بود که سرقت به گردن یک یهودی بی گناه بیفتد. پیامبر می‌خواست یهودی یاد شده را حد بزند که آیات زیر نازل شد:

“ما کتاب آسمانی را به راستی و درستی بر تو نازل کردیم تا [بر مبنای آن و] به مدد آنچه خداوند به تو باز نموده است، بین مردم داوری کنی، و مدافع خیانت پیشگان مباش. و از خداوند آمرزش بخواه که خداوند آمرزگار مهربان است. و از کسانی که بر خود خیانت روا داشته اند، دفاع مکن که خداوند خیانتگران گنهکار را دوست ندارد” (نسأ، ۱۰۷- ۱۰۵).

زمخشری نوشته است که طلب آمرزش برای آن است که می‌خواست یهودی بی گناه را مجازات کند. دو آیه دیگر قرآن نیز خطاب به پیامبر همین تکلیف را کرده اند:

“و برای گناهانت آمرزش بخواه” (غافر، ۵۵).

برای گناهانت آمرزش بخواه” (محمد، ۱۹).

شیخ طوسی نوشته “کسانی که صدور صغایر را از انبیأ جایز می‌شمارند برآنند که معنایش این است که که از خداوند برای صغیره‌ای که از تو سر زده است استغفار کن. و خداوند از نعمت عظیمی که بر انبیأ ارزانی داشته بوده است، برآنان توبه از صغایر را تکلیف فرموده است”، اما شیعه این نظر را قبول ندارد. زمخشری هم در تفسیر آیه ۱۹ سوره محمد نوشته است:”برای گناهان خویش و آیین خویش آمرزش بخواه”.

“خداوند از تو درگذرد، چرا پیش از آن که حال راستگویان بر تو معلوم گردد و دروغگویان را بشناسی، به آنان اجازه دادی” (توبه، ۴۳).

“و پروردگارت را در بامدادان و شامگاهان در دلت به زاری و ترس و بدون بانگ برداشتن، یاد کن و از غافلان مباش” (اعراف، ۲۰۵).

منابع شیعی و سنی این حدیث را از پیامبر اسلام نقل کرده اند: “إنه ليغان على قلبی وانی لأستغفر الله فی اليوم مائة مرة :همانا كه قلبم را غبارى مى‏پوشاند و من روزى یكصد مرتبه از درگاه خدا آمرزش مى‏طلبم” (صحيح مسلم، مسلم نيشابوری، ج ۸، ص ۷۲ ؛ سنن أبی داود، ابو داود، ج ۱، ص ۳۳۹؛ المستدرك علی الصحیحین، حاكم نيشابوری، ج ۱، ص ۵۱۱ ؛ مستدرك الوسائل، محدث نوری، ج ۵ ص ۳۲۰ ؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۱۷ ص ۴۴).

منابع شیعی در روایتی گفته‌اند که پیامبر روزی ۷۰ مرتبه توبه می‌کرد:

كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَسْتَغْفِرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً وَ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَبْعِينَ مَرَّةً قَالَ قُلْتُ كَانَ يَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ قَالَ كَانَ يَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ سَبْعِينَ مَرَّةً وَ يَقُولُ وَ أَتُوبُ إِلَى اللَّهِ وَ أَتُوبُ إِلَى اللَّهِ سَبْعِينَ مَرَّةً: رسول خدا (ص) در هر روز هفتاد بار از خدا عز و جل طلب آمرزش مى‏ نمود و به درگاه خدا عز و جل هفتاد بار توبه مى‏كرد (راوى) گويد: گفتم: او مى‏فرمود: استغفر اللَّه ربى و اتوب اليه؟ در پاسخ فرمود: هفتاد بار مى‏فرمود: استغفر اللَّه، أستغفر اللَّه، و هفتاد بار مى‏فرمود: اتوب الى اللَّه، اتوب الى اللَّه” (الكافی، ثقة الاسلام كلینی ج ۲ ص ۵۰۴ ؛ معانی‏الأخبار، شیخ صدوق، ص ۳۸۳ ؛ وسائل‏الشيعة، شیخ حر عاملی، ج ۷، ص ۱۷۹ ؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۸۴، ص ۱۱).

۸ – آرزوی دست نایافتنی محمد: محمد بسیار دوست داشت و حریص بود تا همه به اسلام بگروند و مومن شوند:

“شاید که تو از آن که مردم مومن نمی‌شوند، خود را به نابودی می‌کشانی” (شعرأ، ۳).

“و چه بسا تو جان خود را در کار و بار ایشان[از شدت تأسف] می‌فرسایی” (کهف، ۶).

آیات متعدد قرآن این آرزو را ناممکن به شمار آورده است:

“و اگر پروردگارت[به اراده حتمی] می‌خواست تمام اهل زمین ایمان می‌آوردند. پس آیا تو مردم را به اکراه وا می‌داری تا مومن شوند؟ و حال آن که هیچ کسی را نرسد که جز به اذن الهی ایمان آورد” (یونس، ۹۹- ۹۸).

“و بیشترینه مردم، ولو تو سخت بکوشی و بخواهی مومن نمی‌شوند” (یوسف، ۱۰۳).

“ولی بیشتر مردم ایمان نمی‌آورند”هود، ۱۷).

“اگر بر هدایت آنان حریص باشی[بدان] که خداوند کسی را که بیراه گذارد، به راه نمی‌آورد و ایشان یاوری ندارند” (نحل، ۳۷).

“و بر آنان اندوه مخور، و از نیرنگی که می‌ورزند دلتنگ مباش” (نمل، ۷۰).

“مبادا جان تو از حسرت خوردن برایشان بفرساید، بیگمان خداوند به آنچه می‌کنند آگاه است” (فاطر، ۸).

“تو هر کس را که دوست داری هدایت نمی‌کنی؛ بلکه خداوند است که هر کس را که بخواهد هدایت می‌کند و او به راهیافتگان داناتر است” (قصص، ۵۶).

خدای قرآن در نهایت واکنش عتاب آمیز به این آرزو نشان داده و می‌گوید:

“و اگر رویگردانی آنان بر تو گران می‌آید، در صورتی که می‌توانی نقبی در زمین یا نردبانی در آسمان بجویی و برای آنان معجزه‌ای بیاوری[چنین کن] و اگر خداوند می‌خواست آنان را بر طریق هدایت فرا می‌آورد؛ پس از نادانان مباش” (انعام، ۳۵).

پیامبر قصد داشت تا چنان معجزاتی بیاورد تا آنان به اسلام ایمان بیاورند، خداوند به او می گوید از جاهلان و کسانی که خلافش را می‌خواهند نباش.

“پس از آنچه اینان می‌پرستند، سردرگم مباش، اینان جز به شیوه‌ای که پدرانشان[خدایان و بتان را] می‌پرستیده اند، نمی‌پرستند” (هود، ۱۰۹).

۹ – نهی از شگفتی از نعمت‌های کافران:تفاوت وضعیت زندگی مومنان و مشرکان نیز گویی موجب شگفتی محمد شده بود:

“گشت و گذار کافران در شهرها تو را نفریبد” (آل عمران، ۱۹۶).

“گشت و گذار آنان در شهرها تو را نفریبد” (غافر، ۴).

زندگی دشمنان اسلام در ناز و نعمت از یک سو، و محنت و مشقت و تنگی زندگی مومنان از دیگر سو، موجب تعجب بود.

“و اموال و اولادشان تو را به شگفتی نیندازد، جز این نیست که خداوند می‌خواهد به این وسیله در دنیا عذابشان کند و در حال کفر جانشان به در رود” (توبه، ۸۵).

“به چیزی که اصنافی از آنان را به آن بهره مند گردانده ایم، چشم مدوز، و غمخوار آنان مباش و با مومنان فروتنی کن” (حجر، ۸۸).

به نوشته زمخشری خداوند به محمد می گوید:”به تو نعمت بزرگی ارزانی شده است که از هر نعمتی، هر چند هم که بزرگ باشد، در برابر آن کوچک و ناچیز است و آن نعمت، قرآن کریم است که تو می‌باید به آن احساس بی نیازی کنی و چشم به کالای زودگذر دنیوی ندوزی”.

“به چیزی که اصنافی از آنان را به آن بهره مند گردانده ایم چشم مدوز که تجمل زندگی دنیوی است تا سرانجام آنان را بدان بیازماییم، و روزی پروردگارت بهتر و پاینده تر است” (طه، ۱۳۱).

نکته جالب توجه این است که زمخشری نوشته که نگریستن به زخارف دنیوی جرو “طبیعت” انسان است و آدمی بدان چشم می‌دوزد تا سیر شود. اگر این مدعا صادق باشد، با توجه به انسان بودن پیامبر، کاری خلاف طبیعت خود صورت نداده است.

“کافران را هرگز در این سرزمین به ستوه آورنده [ی مومنان] مپندار، و سرا و سرانجام آنان آتش دروزخ است، و بد سیر و سرانجامی است” (نور، ۵۷).

“و خداوند را از آنچه ستمکاران می‌کنند، غافل مپندار ؛ جز این نیست که[حساب] آنان را تا روزی که دیدگان در آن خیره شود، واپس می‌اندازد” (ابراهیم، ۴۲).

۱۰ – برخوردهای تبعیض آمیز با فقرأ : امری که در بند پیشین گذشت، و واکنشی که اشراف به پیروان محمد نشان می‌دادند، گویی در رفتار محمد انعکاس بافته بود:

“و کسانی را که پروردگارشان را بامدادان و شامگاهان[به نیایش] می‌خوانند و خشنودی او را می‌جویند [از خود]مران؛ چیزی از حساب آنان بر تو و چیزی از حساب تو بر آنان نیست که برانی شان و از ستمکاران شوی” (انعام، ۵۲).

“و دستت را [از شدت بخل] برگردنت مبند، و نیز بسیار گشاده اش مدار که ملامت زده و حسرت زده بنشینی” (اسرأ، ۲۹).

“روی ترش کرد و اعراض نمود. از آن که آن نابینا به نزدش آمد. و تو از کجا دانی، چه بسا او پاک می‌شد. یا اندرز می‌شنید و آن اندرز به او نفع می‌داد. اما کسی که توانگر است تو به او روی می‌آوری. و اگر هم[او] پاک نشود، زیانی نبینی. و اما کسی که شتابان به [نزد] تو آمد و او [از خداوند] بیمناک بود. تو از او غفلت می‌کنی” (عبس، ۱۰- ۱).

مفسران اهل سنت- مانند طبری، زمخشری، میبدی، امام فخررازی، قرطبی و…- مخاطب این عتاب را حضرت محمد می‌دانند. محمد با سران مشرک قریش در حال گفت و گو بود و امید داشت که آنان مسلمان شوند. فردی نابینا به نام ابن ام مکتوم وارد شده و با صدای بلند به پیامبر می‌گوید که از آنچه خداوند به تو آموخته است بگو و به من بیاموز. پیامبر برای آن که سران مشرک قریش گمان نبرند که تمامی پیروان او از اقشار اجتماعی پائین هستند، روی در هم کشید و به سردی با او برخورد کرد. آین آیات عتاب آمیز همزمان نازل شد. به نوشته زمخشری در کشاف، پیامبر پس از آن هرگاه آن فرد را می‌دید می‌گفت:”خوش آمدی، ای کسی که خدا درباره او مرا عتاب قرار داد”.

“و آنچه به آن علم نداری پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل هر یک در آن کار مسئول است. و در زمین خرامان راه مرو، چرا که تو نه هرگز زمین را توانی شکافت و نه از بلندی هرگز سر به کوهها توانی رساند. همه این ها، کارهای بدش در نزد پروردگارت ناپسند است. این از آن حکمت هاست که از سوی پروردگارت بر تو وحی شده است، و در جنب خداوند، به خدایی دیگر قائل مشو، که سرانجام ملامت زده و مطرود به جهنم درخواهی افتاد” (اسرأ، ۳۹- ۳۶).

“در جنب خداوند، خدایی دیگر قائل مشو، که نکوهیده و بی یار و یاور بنشینی. و پروردگارت امر کرده است که جز او را مپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید، و اگر یکی از آنها، یا هر دو آنها در نزد تو به سن پیری برسند، به آنان حتی اف مگو، و آنان را مران و با ایشان به نرمی سخن بگو” (اسرأ، ۲۳-۲۲).

۱۱ – نفی خیانت: قرآن خیانت در تقسیم غنیمت‌های جنگی را از پیامبر نفی کرده و گفته است:

“و هیچ پیامبری را نمی‌سزد که خیانت روا دارد” (آل عمران، ۱۶۱).

فخررازی نوشته که آیه دو گونه خوانده شده است. مطابق خوانش اول معنای آیه این است که “پیامبر را نمی‌رسد که خیانت کند”. مطابق خوانش دوم، بر او خیانت کنند. برای خوانش اول ۶ شأن نزول آورده و در توضیح آنها می‌نویسد: “باید دانست که بنابر روایت نخستین مراد آیه نهی از این است که رسول چیزی از غنیمت را از یارانش برای خود پنهان کند، و بنابر روایات سه گانه دیگر مقصود نهی خیانت است بدین معنی به بعضی عطا بکند و به بعضی دیگر نه”.

زمخشری هم مطابق یک خوانش و شأن نزول نوشته است:”می تواند مبالغه در نهی پیامبر اکرم از آن باشد که آن حضرت پیشقراولانی را فرستاد و آنان غنایمی به دست آوردند و آن را تقسیم کرد و به آنان چیزی نداد و این آیه نازل شد. یعنی هیچ پیامبری را نرسد که به گروهی عطا کند و گروهی دیگر را محروم سازد، بلکه او باید به صورت برابر تقسیم کند و از محروم داشتن برخی از سپاهیان برای بیان اهمیت امر و زشت بودن آن، به “غلول” تعبیر شده است”.

تفسیر مفسران معتزلی و اشعری گذشته از این آیه قابل توجه بسیار است.

۱۲- حکم واقعی یا حکم به ظاهر: پیامبر داور نزاع‌ها بود. طرفین سخن گفته و پیامبر حکم صادر می‌کرد. در مواردی حکم پیامبر اشتباه بود. قرآن هم به این موارد استناد کرده است:

“و اگر لطف و رحمت الهی در حق تو نبود، گروهی از ایشان کوشیده بودند که تو را گمراه کنند و در واقع کسی را جز خود را گمراه نکنند و کوچکترین زیانی به تو نرسانند و خداوند بر تو کتاب و حکمت نازل کرد و [به وحی خویش] به تو چیزی را که نمی‌دانستی آموخت و لطف الهی بر تو بسیار است” (نسأ، ۱۱۳).

شأن نزول آیه مربوط به داوری پیامبر در یک نزاع است که یکی از طرفین می‌کوشد پیامبر را فریب دهد. به گفته زمخشری پیامبر فکر نمی‌کرد که مسئله به صورت دیگری باشد و حکم به ظاهر کرد، اما خداوند از طریق وحی وی را از اسرار آگاه کرد.

مفسران معتقد به عصمت و علم غیب، ادعا می‌کنند که پیامبر به علم غیب خود توجه نمی‌کرد و صرفاً بر اساس شهادت طرفین و ظاهر حکم صادر می‌کرد. او مکلف به استفاده از علم غیب خود نبود. اما آیا وضع و حال فرد دارای علم غیب با وضع و حال فرد عادی یکسان است؟ آیا می‌توان از تمامی امور مخفی و پنهانی عالم انسانی آگاه بود و مانند دیگران زندگی کرد؟

درباره انحصار علم غیب به خداوند پیش از این سخن گفته شد. محمد بن عبدالله انسان بود نه خدا. اگر از همه زمان‌ها آگاه بود، سخنانی بر زبان نمی‌راند که با علم و فلسفه آیندگان تعارض داشته باشد. اگر دارای دانش مطلقه بود، فرامینی را امضا نمی‌کرد که در آینده تبعیض، خشونت، نقض حقوق بشر و اخلاقاً ناموجه به شمار رود. حضرت محمد کاملاً انسان بود. قرآن او را به پایداری فرا می‌خواند:

“پس همچنان که دستور یافته‌ای پایداری کن و نیز هر کس که با تو روی به سوی خداوند آورده است [چنین کند] و سرکشی مکنید” (هود، ۱۱۲).

زمخشری در این مورد نوشته است:”از ابن عباس روایت کرده اند: هیچ آیه‌ای از آیات نازل شده بر رسول خدا مانند این آیه بر آن حضرت سخت و دشوار نیامد و از این روی فرمود: سوره‌های هود و واقعه و دو دیگر (نبأ و تکویر) مرا پیر کردند” (زمخشری، تفسیر کشاف، ترجمه مسعود انصاری، ققنوس، جلد دوم، ص ۵۵۷).

انسانی بود که تجربه هایش بر او فشار وارد می‌آوردند. اگر انسان نبود، دعوت به پایداری فاقد معنا بود. مدعای انسان جایزالخطا بودن پیامبر با شواهد درون متنی و برون دینی تأیید می‌شود. مدعای رقیب، نه پاسخگوی پرسش‌های عقلانی برون دینی است، و نه راهی جز تأویل ده‌ها آیه در پیش دارد.

پایان

بخش یکم:

اختراع “محمد معصوم دارای علم غیب”