«با آنکه تنها بودن را دوست ندارم اما حاضر نیستم به هر قیمتی تن به زندگی مشترک بدهم.» این نگاهی است که بسیاری از زنان جوان ایرانی برای زندگی خود برگزیدهاند و روز به روز هم تعدادشان بیشتر میشود.
بالا رفتن سن ازدواج در ایران پدیدهای است که در چند سال اخیر توجه بسیاری به خود جلب کرده؛ از سیاسیون تا جامعهشناسها. در عینحال طبق آمار رسمی منتشر شده در چند دهه اخیر به مرور دختران ترجیح دادهاند تا با وجود تمام محدودیتها به جای ازدواج در روال عرفی و سنتی، به تحصیل ادامه دهند؛ به طوریکه امروز تعداد دانشجویان دختر بیشتر از پسر است.
برخی معتقدند که روی آوردن دختران به تحصیل نشان از بالا رفتن آگاهی آنها نسبت به «فردیت» خود است، گروهی نیز بر این باورند که ارزشها در جامعه ایران با توجه به بحران اقتصادی موجود، تغییر کرده، جوانها از خانوادههای خود دور شدهاند و فضای سنتی حاکم بر جامعهی ایران شکسته شده است. در عینحال چند سالی است که «ازدواج سفید» یا همخانه شدن در جامعه رواج یافته و به یکی از گزینههای نسل جوان تبدیل شده است، گزینهای که در صحبتهای بسیاری از آنها پررنگ است. بحران اقتصادی و مسالهی معیشت نیز یکی از مهمترین عواملی است که جوانان را از تشکیل زندگی مشترک دور کرده و آنها را به سوی ادامه تحصیل سوق داده است.
خانواده و جامعه:منابع پیامهای متضاد
«زندگی مشترک» از نظر فاطمه صادقی، استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه زنان، پدیدهای چند متغیری است که برای تشکیل و تداوم تحت تاثیر سه عامل تعیینکننده است: تکثر ارزشها به همراه اضمحلال منابع تولید ارزش، وضعیت اقتصادی و انتظار از زندگی. او معتقد است که امروزه جوانان تحت تاثیر منابع تولید ارزشی هستند که در کنار تکثر باورها همزمان ارزشهای متضادی نیز تولید میکند.
او به عنوان نمونه از تلویزیون جمهوری اسلامی، فیلمها و سریالهای هالیوودی و ترکی مثال میآورد که «منبع تولید سرگرمی مصرفگرا و تبلیغات ایدئولوژیک» هستند: «این برنامهها از یکسو ارزش وفاداری، خانواده و عشق را القا میکنند و همزمان بیارزش بودن همینها را با تاکید بر شخصمحوری، عشقهای آبکی، جذابیتهای زندگی مصرفی، پول، لاقیدی و تنوع به خورد مخاطب میدهند. یکی از دلایل آشفتگی افراد همین است که آنها همزمان در معرض پیامهای متضاد قرار میگیرند.»
این پژوهشگر معتقد است که مدارس، خانواده، دانشگاه و حوزه نیز به عنوان منابع تولید ارزش دچار «اضمحلال» شده و از آنجایی که فاقد ظرفیت و قابلیت لازم برای تولید ارزشهای جدیدی هستند، از اقتدار گذشته برخوردار نیستند و «ضد ارزش» را «خوب» جلوه میدهند. او برای مثال به «تبلیغ چند همسری» و سهل جلوه دادن «خیانت و دروغ» اشاره کرد و توضیح داد که چرا نهاد خانواده نیز منبع تولید ارزش محسوب نمیشود: «خانواده هستهای ایرانی بیش از آنکه منبع تولید ارزش باشد، منبع بدآموزی است. نسلهای جدید شاهد آن هستند که پدرها و مادرها مصلحتبین هستند و منافع فردی خود را بر هر چیزی ترجیح میدهند. دروغ میگویند، طفره میروند، به هم خیانت میکنند و پولپرست شدهاند. حجم زیاد تعارفات بیهوده، ریاکاری و پنهانکاری، به رخ کشیدن مادیات، جو زدگی و پذیرفتن روندهای جامعهی بزرگتر باعث شده که فرزندان اعتبار چندانی برای خانواده قایل نباشند و به منابع تولید ارزش دیگری روی آورند. در این خانوادهها فقدان صمیمیت وجود دارد و اعضا از گفتوگو ناتوان هستند. در نتیجه معمولا صورت مساله را پاک میکنند. بچهها نیز به پدر و مادرها اعتمادی ندارند و به حال خود رها شدهاند.»
عشق و سکس همه چیز نیست
مهرناز دختری است متولد ۱۳۷۰ که ترجیح داده به جای ازدواج، تحصیلات خود را در رشته جنینشناسی ادامه دهد و پس از پایان تحصیلاتش از ایران خارج شود. او ترجیح میدهد که به جای ازدواجی سنتی، با پارتنر خود همخانه شود تا بدون داشتن «حقوقی خاص و تعهد به طرف مقابل» زندگی کند. اما میگوید امروز داشتن تحصیلات یکی از معیارهای مهم انتخاب پارتنر یا همسر نیست بلکه «همه به دنبال پسرهایی هستند که علاوه بر قیافه و هیکل خوب، وضع مالی خوبی داشته باشد. حتی دخترها حاضرند با مردهای متاهلی باشند که تحصیلات ندارند اما وضع مالی خوبی دارند. پسرهای دهه شصت نه تیپ و قیافهی به روز و خوبی دارند و نه پول، در عوض تحصیلات دارند اما کسی به آنها فکر نمیکند. دخترهای دهه شصتی هم به دلیل نگاه بسته خانوادههایشان و عدم آزادی روابط بین دو جنس مجرد ماندهاند.»
از نظر مهرناز، آزادی روابط جنسی در جامعه ایران باعث شده که «پسرها به فکر ازدواج نباشند»: «دخترهای کم سن و سال هم در روابطشان سکسمحور و اهل روابط آزاد هستند. سوءاستفاده از دخترها از مد افتاده. دخترها و پسرها با روابط جنسی مشکلی ندارند. از طرفی خانوادهها نیز در اثر ماهواره و اینترنت نگاهشان نسبت به دوستی دخترها و پسرها تغییر کرده. دخترها در خانوادههایی که سطح مالی بالایی دارند آزادترند و خانوادهها نیز در روابط جنسی و غیرجنسی آنها دخالتی نمیکنند. وقتی این آزادی روابط در دسترس است و خرج و مخارج زندگی مشترک نیز بالاست، دیگر پسرها هم زیر بار ازدواج نمیروند. آنها هم برای تعویق سربازی به تحصیل ادامه میدهند. اکثر دخترها منتظر هستند تا بعد از پایان درسشان یک ازدواج تمام و کمال از نظر مالی داشته باشند.»
در کنار بالا رفتن سن ازدواج در ایران، آمار طلاق نیز رو به افزایش است. اگرچه افزایش طلاق را میتوان نشانهای بر از بین رفتن تقدس خانواده در ایران دانست اما بسیاری معتقدند که عدم شناخت افراد از خود و یکدیگر پیش از ازدواج از جمله عوامل مهم در این امر است.
فاطمه صادقی با اشاره به بالا رفتن آمار طلاق به اهمیت «عشق» و «سکس» میان جوانان اشاره میکند: «تصور بسیاری این است که عشق و سکس همهچیز است. تصورشان از عشق هم بسیاری سادهلوحانه و اغلب بسیار رمانتیک، غیرواقعی و متوهمانه است. وقتی به هم میرسند، تازه مشکلات شروع میشود، ولی آنها آمادگی برخورد با این مشکلات را ندارند؛ در نتیجه خیلی زود تصمیم به جدایی میگیرند. اگر دلیل را از آنها سوال کنی، میگویند چون به فردیتم احترام نگذاشت، برای من ارزش قایل نبود و … در واقع تا حدی هم درست است اما اینها ترجمه فقدان تجربه و تربیتشدگی برای هر دو طرف است. نه به زن آموختهاند که چطور به درستی از حق خود دفاع کند و به حق دیگران احترام بگذارد و نه به مرد آموختهاند که زن فقط یک شیء مصرفی برای تخلیه جنسی نیست، بلکه انسان است. جامعه بزرگتر هم در این مسیر راهگشا نیست. به جای آموختن قواعد زندگی زناشویی از جمله رفتار مناسب جنسی، آدمهایی را که هیچ آمادگی برای پذیرش مسوولیت ندارند به سمت زندگی خانوادگی هل میدهد تا از شرشان خلاص شود. این جامعهی بزرگتر دایما تشکیل خانواده را به صورت مصنوعی عمدتا به دو دلیل کاستن از بار اقتصادی و مشغول کردن جوانها به آنها القا میکند. اما آخر این مسیر از همان اول مشخص است: جشنهای عروسی پرزرق و برق».
صادقی در توصیف جشنهای عروسی میگوید: «فقط کافی است به یکی از این جشنها بروید تا بحرانهای تمامعیاری را که گریبانگیر این جامعه است، از نزدیک تجربه کنید: هیستری مصرف، جنون به رخکشیدن، عقده نشان دادن و بیرون ریختنِ بدن، لوازم آرایش، و خلاصه فرصتی برای بیرون ریختن تمامی عقدهها. جشنهایِ عروسی امروز، هم در بین مذهبیها و هم در بین غیرمذهبیها، فضاهایی کاملا هیستریکاند که مناسبات قدرت را در همه سطوح- اعم از سیاسی، طبقاتی، و جنسی و جنسیتی- تولید و بازتولید میکند. اینجا کسی حرف اول و آخر را میزند که پول داشته باشد. در اینجا زن، جنسیترین موجودات و مرد، دلمشغولترین با سکس و پول است. وقتی از تحصیلات عروس و داماد بپرسید، شوکه میشوید. عروس و داماد تحصیلکردهاند، اما در واقع، مدرک تحصیلی فقط آسِ دیگری است برای برندهشدن در مناسبات عریان قدرت در میان دو خانواده/ دو قبیله.»
این پژوهشگر یکی از مهمترین معضلات نسل جدید را در این میداند که از اصول بدیهی و اولیه زندگی آگاهی ندارند و «از پس اداره خود بر نمیآیند»: «دخترها یاد نگرفتهاند چطور از پس موقعیتهای بغرنج برآیند و مراقب باشند که از آنها سوءاستفاده نشود. پدر و مادرها تحمل برخورد با این مشکلات را ندارند و خودشان هم بخشی از مشکلاند. در نتیجه افراد به گروههای همسن خود برای کمک مراجعه کنند. پسرها هم همینطور. خیلی از آنها از امور ساده زندگی بیخبر هستند و در نتیجه با یک معضل از هم میپاشند. برای مثال بسیاریشان سکسپرست هستند اما حتی از امور جنسی هم آگاهی لازم را ندارند.»
در جست و جوی اعتبار گم شده
شقایق متولد ۱۳۶۲ و فارغالتحصیل کارشناسی ارشد مدیریت فناوری اطلاعات است. یکی از دلایلی که او تحصیل را به جای ازدواج برگزیده ناآگاهی «مرد ایرانی» به وظایف خود در خانه است: «مرد فکر میکند که تامین مالی یک زن یعنی تنها وظیفه او و به همین واسطه زن باید زورگوییهایش را بپذیرد. مهمترین دلیل آنکه دخترها به تحصیل روی آوردهاند، استقلال مالی است. من هم ترجیح دادم دستم در جیب خودم باشد. اما فرهنگ دروغگویی در ایران به همراه نبود آموزش پیش از ازدواج باعث شده که افراد با هم صادق نباشند. زن و مرد پس از ازدواج از نظر جنسی با مشکل روبهرو میشوند و به خاطر وجود مهریه، به هم دروغ میگویند و زندگیشان بیمعنا ادامه پیدا میکند. در حالت کلی اکثر ایرانیها دوست داشتن را بلد نیستند و از خانوادههای خود یاد نگرفتهاند.»
او معتقد است که امروز زنان در جامعه ایران به دنبال «اعتبار گمشده خود» هستند: «شاید فکر میکنند که این اعتبار و احترام را میتوانند با تحصیل، زیباتر و پولدارتر شدن به دست بیاورند. ممکن است زنان غربی برای پررنگ نشان دادن فردیتشان تا این اندازه به آب و آتش نزنند. ما احتمالا در تلاشیم تا آنچه را تاریخ از ما گرفته و باعث شده جنس دوم شویم، به دست آوریم». شقایق همچنین «احترام، آزادی و آرامش» را معیارهای ارزشی خود و انتظارش از زندگی آینده میداند.
فاطمه صادقی البته معتقد است که انتظار از زندگی مقولهای «ناخودآگاه» است که اغلب درونیترین آرزوها و مطالب افراد را در برمیگیرد. این انتظار از زندگی در جامعهی ایران امروزه به عنوان «فردگرایی» مطرح شده که «نسلهای فعلی تقریبا فاقد آن هستند: «این واژه گمراهکننده است. چون ویژگی مهم فردگرایی، استقلال فکری است که با استقلال مادی و شخصیتی ایجاد میشود. این در حالی است که نسلهای فعلی تقریبا فاقد هر دوی آنها و در نتیجه فاقد فردگرایی هستند.»
این پژوهشگر در مقابل فردگرایی مفهوم «شخصگرایی» را مطرح میکند که در آن «با خود یا نفسِ خودخواه و متورم به همراه خواستههای غالبا دو قطبی یا چند قطبیاش مواجهیم. در اینجا، خود، در کانون جهان قرار دارد و همه چیز باید بر حول او بچرخد. اما این خود، در عین حال که بسیار متورم است، بسیار متزلزل هم هست؛ به شدت تحت تاثیر واقع میشود و دائما در معرض از همپاشیدگی و اضمحلال است. لذا قادر به کنش جمعی و فردی چنان مؤثری نیست. بسیاری از نسلهای جوان آدمهایی هستند که اصلا فردیتی ندارند، زیرا فردیت و شخصیتشان زیر بار ایدئولوژی، انتظارات بیهوده طاقتفرسا و متضاد و اغلب توخالی و بیمعنا، فقدان استقلال اقتصادی، عدم مشارکت سیاسی و اجتماعی، و بیتوجهی کامل از سوی جامعه و حکومت و خانواده، لِه شده و از میان رفته است. در عوض، خودِ کودکوارِ آنها متورم و بزرگ شده است. یعنی به جبران فقدان شخصیت، شخصشان رشد کرده است.»
ازدواج اما از نوع سفید
فرشته کنشگر مدنی در حوزه زنان است. او متولد ۱۳۶۵ و فارغالتحصیل پژوهشگری علوماجتماعی است. او تحصیل در این رشته را برای «قویتر کردن بازوهای علمی» خود انتخاب کرده تا در فعالیتهای اجتماعی بهتر عمل کند. اما دلیل ازدواج نکردنش ترس از این «میدان مبارزه» است که شاید جلوی پیشرفتهای فردی او را سد کند: «ازدواج میدان نبرد و تاخت و تاز بین عرف، سنت، قانون و نظام مردسالاری است که جملگی ضد زن هستند. در مقابل اما همخانه شدن که به آن ازدواج سفید میگویند آسیبهای کمتری دارد، رومانتیکتر و حتی برابرتر است. اما با این وجود فکر میکنم که اگر ازدواج کنم مصلحتاندیش و درگیر زندگی میشوم، در نهایت خود را از یاد میبرم و شکوفاییام فروکش میکند.»
بلاتکلیفی، ترس،عدم اعتماد، آشفتگی و نداشتن چشماندازی روشن برای آینده فصل مشترکی است در دلایلی که اغلب جوانان برای ممانعت از ازدواج مطرح میکنند. بنا به عقیده صادقی «هرقدر به نسلهای جدیدتر میرسیم این بلاتکلیفی و آشفتگی بیشتر میشود زیرا نظامهای ارزشی مضمحل شده و از کار افتادهاند. همزمان نظامهای ارزشی جایگزین بهوجود نیامدهاند تا افراد را از بلاتکلیفی درآورده و شخصیت آنها را پرورش دهند. نسلها یکی پس از دیگری با انتظارات مختلف، بر جای ماندهاند و هیچ مرجعی برای پاسخگویی به آنها وجود ندارد. بنابراین شاید در وهله نخست، بسیاری از افراد، برایِ به اصطلاح داشتن «فردیت» بیشتر از تعهد سرباز بزنند، اما در واقع، غالبا افرادی هستند که حتی قادر به دفاع از فردیتشان نیستند. بسیاریشان غالبا دلمشغول شخصِ خود هستند و کار چندانی هم به دیگران ندارند.»
این پژوهشگر معتقد است که جامعه ایران رفتارهایی را برنمیتابد که به نوعی حاکی از فردگرایی مسوولانه باشد. او به عنوان نمونه به «ازدواج سفید« اشاره میکند که رواج آن نشان میدهد «آدمهایی هستند که میخواهند به دور از مصرفگرایی، ابتذال، قبیلهگری، وسواس با سکس و شئوارگی حاکم بر مناسبات انسانی به ویژه بر ازدواج، رابطهای انسانی را تجربه کنند.
رواج این نوع شراکت تنها میتواند به صورت بالقوه و به شرط آنکه بر تعهد و انسانی دیدنِ طرف مقابل مبتنی باشد، به نفی مناسبات غیرانسانی حاکم بر روابط انسانی در جامعه امروز به ویژه ازدواج بینجامد. اینجا افراد از این امکان برخوردارند که بیآنکه دائما در معرض دستکاری از سوی جامعه، خانواده و ایدئولوژی قرار گیرند، هم فرد بمانند و هم جمع باشند. در این نوع شراکت، این امکان وجود دارد که بتوان از سکسگرایی و شیئوارگیای که امروز بر جامعه چنبره زده و از سوی گفتار هژمونیک به شدت تقویت میشود فاصله گرفت و دوستی و تعهدی غیرکالایی و انسانی را تجربه کرد که به ابتذالِ مهریه، دفترخانه، مناسبات حقوقی و حقیقی به شدت خشونتبار و نابرابر میان زن و مرد، جشنهای عروسی مبتذل، و دست آخر، دادگاههای تحقیرآمیزِ خانواده کشیده نشود.»
در صحبتهای نسل جوان امروز در جامعه ایران میل به ازدواج سفید بیشتر از ازدواج سنتی یا مجرد ماندن جلب توجه میکند. این مساله اما مورد مخالفت حکومت و بخشهایی از جامعه قرار دارد به طوریکه نشریهی «زنان امروز» نیز با انتشار چند مطلب در اینباره، به تبلیغ ازدواج سفید متهم و متوقف شد.
اما تمایل دختران به تحصیل و موفقیت آنها در این امر باعث شده که در مقابل، جمهوری اسلامی محدودیتهای بسیاری از جمله بومیسازی و تفکیک جنسیتی در رشتهها و کلاسهای درس ایجاد کند تا به گفته بسیاری از فعالان حقوق زنان، انها را خانهنشین کرده و از مشارکت اجتماعی دور کند. با این وجود آمار دخترانی که میخواهند ادامهی تحصیل دهند هر ساله رو به افزایش است؛ چه به دلیل استقلال مالی، چه ارتقای آگاهی و فردیت و چه به دست آوردن «کیس بهتر».
«با آنکه تنها بودن را دوست ندارم اما حاضر نیستم به هر قیمتی تن به زندگی مشترک بدهم.»
مقاله خوبی بود. البته خانوم آیدا قجر دوست ندارن که پول پرست و موقعت طلبی اکثریت زنان
ایرانی را باز گو کنند. در حالی که در بسیاری از کشورهای فقیر تر از ایران , زنان این جوامع همواره
بر مسائل مادی ان چنانی تاکید ندارند.
در خارج از کشور موارد بسیاری پیش امده که خانوم های ایرانی تنها برای رسیدن به کشورهای
ازاد زندگی فرد دیگری را نابود کرده اند و به محض گرفتن اقامت ان کشور با دادن در خواست
طلاق و گرفتن مهریه به دنبال ارزوهای خود رفته اند.
البته من هرگز ظلمی را که در ایران به زنان می شود نادیده نمی گیرم ولی در زنان ایرانی افرادی
به مانند نرگس محمدی و یا اتنا و نسرین ستوده که به فکر حل واقعی مشکلات اجتماعی و نه
منافع شخصی , بسیار کم هستند
شاهین امینی / 22 May 2015
«عشق» و «پیوند قلبها» هدایایی اند الهی که فقط
و فقط خالق عالمیان قادر به ریشه دواندن آنها در انسان
است و نه هیچ احد و نه هیچ وسیله ای دیگر. بر همین اساس
خداوند سالیانی دراز است که بر اثر ظهور فساد آخوندی
در دین و بر اثر عصیان و سرکشی و غرور و طغیانی که جامعه
ایرانی به آن مبتلا گشته چنان موهبات گرانبهایی را از دلهای
مردم ما محروم کرده که آثار آنرا را بهیچوجه نمیتوان انکار
کرد. فرار و نفرت از ازدواج و بیزاری از تشکیل خانواده و
پول پرستی و ترس از آینده و غیره و غیره تنها بخشهای
کوچکی هستند از نتایج قهر خدا با ملت غیور و فراعنه پرور
ایران. و این قهر را نتوان با هیچگونه «مذاکرات هسته ای»
و یا با هیچگونه «نرمش قهرمامانه ای» به آشتی تبدیل کرد!
بهیچوجه.
Majid / 22 May 2015
درباره بعضی چیزها,از کاه کوه ساخته ایم.ازدواج سفید پدیده ای بسیار نادر
حتی میان طبقات بالاست.امکانش بسیار کم است.هر رابطه به دو نفر نیاز
دارد و چون نسبت شمار کسانی که خاستار ازدواج سفیدند میان دو جنس
به شدت نابرابر است , ازدواج سفید به شدت رقابتی هم هست.یعنی اکثریت
٪۹۹ مردان اصلا امکان همخانه شدن را نداشته و در نهایت محکوم به
همان ازدواج سنتی با همان شرایطی که در مقاله بیان شد هستند.
Sam / 22 May 2015
اخه کدوم ازدواج سفید??من نمیفهمم مگه تو این جامعه فضول میشه غیر قانونی باهم بود تو ماشینو مجامع عمومی مدرک ازدواج میخوان!طولی نمیکشه که لومیره و…..ه..لطفا راجب مشکلات قانونی اجتماعی ازدواج سفیدهم مطلب بذارید!
elly / 22 May 2015
یکم خیلی زیاد یک طرفه و غیر منصفانه است
درست و قبول که ایران جامعش زن ستیز هست و دید خوبی به زن نیست اینجا و زن جنس دوم هست و بیشتر دیدها مردسالارانه و جنسی و از جانب و زور و قدرت هست
اما نسبت به همین جامعه با وجود تمام موارد بالا و تمام مسایل و مشکلات کار و مسکن و تحصیل و ….
اصلا از توقع فوق بیجا و نجومی و غیر منصفانه دخترها 3 خطم ننوشتید
پرسیدید تعریفشون از ازادی و احترام و منظورشون از ارامش چه نوعش هست ؟ پرسیدید چه نوع از عدم توجه به فردیت رو تجربه میکنن ؟ تمام مشکل هارو سر گروه مقابل خالی نکنید و دختر هارو معصوم جلوه ندید که ریشه خیلی از مسائل از سمت خاک اوناس . حقیقتی تلخ ولی واقعی
کاشکی ایران فرهنگ اسلامی و سنتی نداشت تا اینها اینطور پشت این دو جبهه نگیرند و چهره واقعیشونو که نه به جامعه و نه به اسلام ربط داره میدیدیم طرز فکر و نگاه به مسائل تحمیل خانواده و فرهنگ و جامعه نیست برای ادم تحصیل کرده و انسان قرن 21 امی .
phantom / 22 May 2015
یک اصل نانوشته جهانشمول در مورد آلام و آرزوهای زن و مرد در زندگی شخصی وجود دارد، مردها گرایش به زیبایی، جوانی و کمی، هوش و ذکاوت در زن را دارند، زنان طالب اعتماد، کمی ساده لوحی و ایمنی اقتصادی و رفاهی در زندگی مشترک با مردها هستند. بقیه داستان به جایگاه طبقاتی، قومی، مذهبی،مد پرستی= تاثیرپذیری از اجتماع و عرفی که با زمان و مکان در حال تغییر و تحول است، علایق مشترک، برخورد به معضلات شخصی یا خانوادگی و…. از جانب طرفین است که در این مقاله بخوبی به آن اشاره شده است ! باید امیدوار باشیم که در آینده به فاجعه افزایش فرهیختگان ترشیده، قتل و نزاعهای ناموسی و اختلاف طبقاتی- فرهنگی در میان مردم، که تضاد و تناقصهایی در لایههای متفاوت اجتماعی و محلی در داخل ایران را دارند، مواجه نشویم !
یک کاربر ساده / 23 May 2015
من به عنوان کسی که خودش سالها پیش تجربه زندگی مشترک بدون ازدواج رو داشته کامنت میذارم.
فکر کنم اون زمان تقریبا اولین نفرایی بودیم که با هم زندگی میکردیم و واسه خیلیا عجیب بود، و نه خودمون نه بقیه بهش نمیگفتیم “ازدواج سفید”… حتا اسمم نداشت!!
به این امید که یه روزی ازدواج میکنیم و تا آخر عمر با هم می مونیم ، زندگی پنهانیمونو شروع کردیم . ولی با این که بخش عشقی رابطه ما با شکست مواجه شد و از هم جدا شدیم هنوز هم خوشحالم که این فرصت رو داشتم و تونستم تو اون شرایط این شیوه زندگی رو تجربه کنم.
چند سال زندگی مشترک با کسی که از صمیم قلبم دوسش داشتم و زندگی ای که پر بود از خوشگذرونی و رفت و آمدهای شاد و مهمونی و ….
هیچ کدوممونم نه پولدار بودیم نه خانواده های ثروتمندی داشتیم -در جواب چیزی که تو کامنتا گفته شده که این زندگیا بیشتر تو طبقه مرفه اتفاق میفته- همه چیز تو اون زندگی برابر بود. توقع بریزو ببپاش نداشتیم.
وقتی خانواده و فامیلی نیست که بخوای چیزی رو بهشون ثابت کنی مجبور نیستی خیلی کارارو انجام بدی ( برای مثال بعضی خانمها سعی میکنند ثابت کنن شوهر همه چی تمومی دارن و مخصوصا شوهری که پولداره براشون پول خرج میکنه و بعضی آقایون هم برای همسرشون یه صفاتی در نظر میگیرن که میخوان به خانواده و آشناها ثابتش کنن) این چیزا باعث میشه توقعات دو طرف از هم بالا میره، توقعاتی که حتا خودشون میدونن باعث خوشحالی زندگی مشترکشون نمیشه و حتا ممکنه اونارو به سختی بندازه ولی شدیدن دنبال تظاهر و به رخ کشیدن هستن …. و موقعی که از پسش برنمیان و به همدیگه فشار میارن کار میکشه به دعوا و مرافه و طلاق و ….
وقتی تجربه زندگی دور از این چیزهارو داشته باشی میفهمی که ارزشهای واقعی یه رابطه چی هستن و اون چیزایی که واقعا باعث خوشحالی و آرامش تو زندگی مشترک میشه رو درک میکنی و اون موقع دیگه خیلی چیزایی که قبلا برات مهم بودن بی ارزش میشن و برعکس.
ولی از طرفی وقتی این نوع زندگی تا حد زیاد نیاز به پنهان کاری داره متاسفانه امکان سواستفاده بالا میره. و غیر از اون ممکنه محدودیت هایی که از طرف جامعه و خانواده هست رو این نوع زندگی اثر منفی بذاره. و همچنین قانونی وجود نداره که از کسایی که تو این نوع زندگی دچار مشکلی میشن حمایت کنه، چون متاسفانه ازدواج سفید خودش غیر قانونیه.
......... / 23 May 2015
به نظر شماره 7:
شاید حکومت خود را آنقدر پرجرأت و پررو بپندارد که فکر کند مردم به این دلیل خصوصیات آن ها و بی جرأتی نمی توانند حرفشان را بزنند و خودشان بیایند این نظر ها را بخوانند اما در خصوص روابط شما پنهانی بودن ایراد آن نبوده است من با شما موافق نیستم اما حافظ گفته است
دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب/ ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود
عبداله / 24 May 2015
جالب بود.اشاره ی خوبی بود به جامعه ای گند و تهوع آور. اکثر دختران ایرانی پول پرست و ظاهربینند مثل گوزنها یا گوریلها دنبال نر قوی (آچار فرانسه ی پولدار) می گردند ولی با ریاکاری دم از عشق می زنند. “تمایل دختران به تحصیل و موفقیت آنها در این امر” عجب جمله ای! با این تحصیل بدرد نخور و مدرک گرایی که حتی خیلیا با داشتن مدرک دکتری هم هیچی سرشون نمیشه و هیچ تاثیری در درک و فهمشون نداره.
فرهاد / 29 May 2015