در سال ۲۰۰۴ انتشارات آرش در سوئد رمانی منتشر کرد به نام «کهربا». نویسنده این رمان خودش را با نام «ژوزف بابازاده» به خوانندگان معرفی کرده بود. پختگی قلم، و همچنین وصف تهران در سال‌‌های دهه ۱۳۳۰ و نیز تسلط نویسنده بر محافل و کافه‌های روشنفکری و بحث‌هایی که در این رمان بین روشنفکران در سال‌های پیش از انقلاب درمی‌گیرد، و همچنین پاره‌ای از شخصیت‌ها که مابه‌ازای بیرونی دارند و آشنا به نظر می‌رسند، این تصور را به وجود آورد که نویسنده این رمان محمد علی سپانلوست. اما هرگز تا زمانی که سپانلو زنده بود، این موضوع رسماً تأیید یا تکذیب نشد.

شاعر و نویسنده فقید: محمد علی سپانلو، عکس از حمید جانی‌پور
شاعر و نویسنده فقید: محمد علی سپانلو، عکس از حمید جانی‌پور

«ژوزف بابازاده» در مقدمه این کتاب می‌نویسد:

«به جا بود که این داستان با دو امضاء منتشر می‌شد: اول نام واقعی خود من، دوم نام یکی از نویسندگان سرشناس و قدیمی کشورمان که بانی اصلی نگارش این کتاب بوده است. (…) در طی دو سالی که من این رمان را می‌نوشتم فکر می‌کردم که او راضی خواهد شد کتاب با اسم هردویمان به چاپ برسد. متأسفانه به هیچ قیمتی حاضر نشد که این راه حل عادلانه را بپذیرد.»

اکنون پس از درگذشت محمد علی سپانلو، مسعود فیروزآبادی مدیر نشر آرش در سوئد که یکی از باسابقه‌ترین ناشران خارج از ایران به شمار می‌آید، در گفت‌و‌گو با رادیو زمانه از هویت نویسنده سرشناس و قدیمی کشورمان و نویسنده واقعی «کهربا» پرده برمی‌دارد: محمد علی سپانلو.

مسعود فیروزآبادی:

بله. نویسنده رمان «کهربا» محمد علی سپانلوست. ۱۱ سال پیش او به من مراجعه کرد و دست‌نویس این رمان را در اختیار نشر آرش قرار داد. من با وجود آنکه ایرادهایی داشتم به این کتاب، موافقت کردم،اما از آقای سپانلو خواهش کردم در یکی دو مورد، در نشانه‌هایی که از اشخاص واقعی به دست داده بودند، تجدید نظر کنند. اما موافقت نکرد و من هم با سانسور مخالفم، برای همین کتاب را به شکلی که بود منتشر کردم.

«کهربا» نوشته محمد علی سپانلو
«کهربا» نوشته محمد علی سپانلو

در «کهربا» نشانه‌هایی پنهان و گاهی هم کاملاً آشکار از کنش شخصیت‌های نام‌آشنایی مانند غلامحسین ساعدی، فروغ فرخزاد، علی شریعتی، مهدی اخوان ثالث، معصومه سیحون، مینا اسدی و طاهره صفارزاده وجود دارد.

محمد علی سپانلو در مقدمه «کهربا» از قول «ژوزف بابازاده» می‌گوید قصدش این بوده است که دوره‌ای از تاریخ روشنفکری ایران را نشان دهد: دوره‌ای که کم‌کم «میخانه‌‌ها به سوگ‌خانه‌ها» تبدیل می‌شوند، در همه میدان‌های شهر «روز جنگ فرشته با اهریمن» است و بین روشنفکران در محافل ادبی و هنری و در کافه‌ها بحث‌های تندی درباره نهضت چپ درمی‌گیرد.

سپانلو، رمان کهربا:

روز جنگ فرشته و اهریمن بود، در تمام میدان‌ها، در تمام شهر، در تمام تاریخ؛ تبرها، شمشیرها، مشت‌ها، برافراشته و در حالت بهت معلق مانده؛ همه جا اژدها یا عفریت را می‌کشتند، به ویژه در این میدان که جانوران دیگری هم به یاری آزادی آمده بودند.

یکی از شخصیت‌هایی که سپانلو آشکارا از او نام می‌برد، علی شریعتی است. در این رمان، علی شریعتی پس از یکی از سخنرانی‌های آتشین‌اش در حسینیه ارشاد، در یک روز تابستانی به منزل شخصی به نام «یدالله» می‌رود و کنار حوض خانه او باده‌پیمایی می‌کند و تریاک می‌کشد.

سپانلو، رمان کهربا:

علی تریاکی نبود ولی مثل عرق خوردنش در این جبهه هم مردانه می‌رفت، گمان می‌کنم در یک نشست بیشتر از نیم لول تریاک کشید. بعد خوابش گرفت گفت جای مرا همین بغل حوض بیاندازید من بخوابم. او خوابید و خروپفش بلند شد.(…) نزدیکای صبح، به یدالله گفتم بیدارش کن بگو پاشو نماز بخوان! ‌بگو تو که عصر برای جوان‌ها آن طور نماز را مجسم می‌کردی فلان است، نمی‌دانم بستن عهد در پیشگاه الهی است، بهمان است،(…) پاشو واجب را انجام بده؛ می‌گفت یدالله دستش را دراز کرد پای او را تکان داد و گفت: علی پاشو، دارد سپیده می‌زند، وقت نماز است! ‌علی اعتنا نکرد. گفتم یدالله ولش نکن، خودش را می‌زند به آن راه که خواب است و نشنیده، امر به معروف بکنیم. یدالله دوباره شروع کرد به تکان دادن او. آخر علی سرش را بلند کرد، یک جمله گفت و یک آیه خواند، چرخید، پشتش را به ما کرد و درجا به خواب رفت.

برخی ادعا کرده‌اند که محمد علی سپانلو در این فراز از رمان «کهربا» به یدالله رویایی، شاعر نام‌آشنا اشاره کرده است.

یدالله رویایی:

خانه من حوض داشت، اما هیچوقت حسینیه ارشاد نرفته‌ام. علی شریعتی را ندیده‌ام. من اصلاً این آدم را نمی‌شناسم.

روزنامه «کیهان» چاپ تهران در شماره ۱۹۱۵۵ خود با اشاره به رمان «کهربا» نویسنده آن را محمد علی سپانلو معرفی کرد و گفت سپانلو در این اثر از انحراف‌های سیاسی و اخلاقی روشنفکران پرده برداشته است.

محمد علی سپانلو درگفت‌گو با روزنامه فرهیختگان، بدون آنکه به رمان «کهربا» اشاره کند، نظرش را درباره نهضت چپ و روشنفکرانی که در فاصله بین سال‌های بعد از کودتای ۲۸ مرداد تا انقلاب بهمن ۵۷ زمینه‌ساز سرنگونی حکومت پهلوی را فراهم کردند بیان می‌کند.

محمد علی سپانلو:

تا قبل از ۲۸ مرداد تو یا باید با توده‌ای‌ها می‌بودی یا می‌گفتند پلیس هستی. می‌گفتند آقای سپانلو شما مگر برای مردم شعر نمی‌گویید؟ ‌پس باید جای شعر، تفنگ بگیری دستت، وگرنه شما سوپاپ اطمینان این رژیم فاسد هستید(…) آنجا دو تا برخورد وجود داشت. یکی من که خشن می‌شدم و بد و بیراه می‌گفتم یا اینکه به هوای توالت، کافه را ترک می‌کردم.

مینا اسدی، شاعر از نخستین روشنفکرانی بود که در یادداشتی که در تاریخ ۲۹ ژوئیه ۲۰۱۱ در سایتش درباره رمان «کهربا» نوشت بر تحریف چهره روشنفکران در این رمان خرده گرفت.

مینا اسدی:

کهربا را که دیدم و چند صفحه از آن را که خواندم تردید نکردم که ادامه‌ برنامه‌ «هویت» رژیم است برای خراب کردن چهره‌ روشنفکران دهه‌ ۴۰ و ۵۰ خورشیدی؛ و خط کشیدن بر روی یکی از بهترین دوره‌های تاریخی روشنفکری ایران که نویسنده‌ کتاب هم از آنجا برخاست. و اگر او امروز به خود می‌بالد می‌داند که او نیز محصول‌‌‌ همان دوره‌ای‌ست که اینک به نفی و انکار آن می‌پردازد.

حسن یوسفی اشکوری، نویسنده و محقق ما را به کتاب «مسلمانی در جست‌و‌جوی ناکجاآباد» (نوشته علی رهنما، به انگلیسی و فارسی) ارجاع می‌دهد. نویسنده در این کتاب در گفت‌و‌گو با ده‌ها نفر از دوستان علی شریعتی وجوه گوناگون شخصیت او را بررسیده است.

یوسفی اشکوری:

در این کتاب موافقان و مخالفان [علی شریعتی] حرف‌های متفاوتی گفته‌اند ولی نشانی از این نسبت‌ها نیست. شریعتی یک شخصیت مذهبی شناخته شده بود و خانواده او (به ویژه پدرش محمدتقی شریعتی) هویت غلیظ دینی داشته است؛ چگونه ممکن است فردی چون علی شریعتی چنین ضعف‌هایی داشته باشد و حداقل مخالفان و دشمنان بسیارش (که در پی کمترین بهانه‌ای برای بدنام کردنش بودند) از این بهانه‌های ناب بی‌خبر مانده باشند و یا از آن‌ها بر ضد او استفاده نکرده باشند؟

اگر سند معتبری وجود ندارد که وصف‌های سپانلو از کنش برخی روشنفکران نام‌آشنا مانند غلامحسین ساعدی و مهدی اخوان ثالث در محافل ادبی و در کافه‌های روشنفکری مانند کافه فردوس را نفی یا اثبات کند، متن کامل سخنرانی‌های علی شریعتی در دست است. آیا او در یکی از سخنرانی‌هایش در حسینیه ارشاد، چنانکه سپانلو ادعا می‌کند، درباره نماز سخن گفته است؟

یوسفی اشکوری:

تا آنجا که من در سخنرانی‌های [علی شریعتی] بوده‌ام و مجموعه آثار او را خوانده‌ام به یاد ندارم که او در یک سخنرانی درباره نماز و فلسفه و اوصاف آن سخنی مشخص گفته باشد. فقط نوشته کوتاهی از او در مجموعه آثار ۱درباره نماز منتشر شده است و آن هم پس از مرگ شریعتی منتشر شده. اصولا شریعتی شیوه‌اش این نبود که به سبک عالمان در باب دین و احکام دینی سخن بگوید و مثلا درباره فواید نماز و روزه حرف بزند. البته از آدم عصیانگری چون شریعتی دور از انتظار نیست که نماز صبح‌اش قضا شده باشد و حتی در نماز کاهلی کرده باشد اما او یک مسلمان معتقد بوده و امکان ندارد نماز را به سخره گرفته باشد.»

رمان «کهربا» از چند زاویه مختلف روایت می‌شود. یکی از شخصیت‌های آن که احتمالاً محمد علی سپانلو را نمایندگی می‌کند «بابا» نام دارد. از دریچه چشم او با بخشی از تاریخ تهران و زندگی فرهنگی در این شهر در سال‌های پس از کودتای ۲۸ مرداد آشنا می‌شویم. چگونگی شکل‌گیری اداره هنرهای دراماتیک، رمان «تحصیلکرده‌ها» نوشته مشفق کاشانی که ویترین کتابفروشی‌ها را پر کرده است، نمایش فیلم «مُهر هفتم» ساخته اینگمار برگمن در سینماهای تهران یا سیگار «تیرتاش» که تازه به بازار آمده است.

محمد علی سپانلو شامگاه دوشنبه ۲۱ اردیبهشت‌ماه در سن ۷۵ سالگی در تهران درگذشت. در تشییع جنازه او که پنجشنبه، ۲۴ اردیبهشت برگزار شد، عده اندکی حضور داشتند. لباس‌شخصی‌ها جنازه او را محاصره کرده بودند. «بسیجی دهان‌گشاد» هم در بین این اشخاص دیده می‌شد. در مراسم تشییع او، به روشنفکران اجازه سخنرانی داده نشد.

در همین زمینه:

محمدعلی سپانلو درگذشت

ما با برگ‌ریزان به دنیا می‌آییم• گفت‌و‌گو با محمد علی سپانلو

بلوار میرداماد، از او بیاورد یاد