در اواسط دهه ۱۹۸۰، ساختگرایان اجتماعی مفهومپردازیهای ذاتگرایانه از سکسوالیته را مورد نقد قرار دادند و بیان کردند که مقولات «لزبین»، «گی»، «دوجنسگرا» و «دگرجنسگرا» محصول زمینه و بافت تاریخی، فرهنگی و سیاسی خاص است [۱].
پژوهش مبتنی بر روش ساختگرایی اجتماعی درباره سکسوالیته و هویت جنسیتی به کندوکاو در این باره میپردازد که چگونه افراد فعالانه هویت خود را میسازند، چگونه مقولات هویت جنسی و جنسیتی از طریق فرایندها و تعاملات اجتماعی «واقعیت» مییابند و مفهومپردازی سکسوالیته و هویت جنسیتی طی زمان، مکان و فرهنگ دچار تغییر و دگرگونی میشود.
ساختگرایان اجتماعی همچنین تلاش کردهاند اعتبار «دگرجنسگرایی» و شیوههایی که افراد دگرجنسگرا هویت خود را میسازند، آشکار کنند.
ذاتگرایی و ساختگرایی اجتماعی در مطالعات الجیبیتی/کوییر بخش اول
بیان این نکته مهم است که نباید ساختگرایی اجتماعی را با نظریه اجتماعی شدن اشتباه گرفت. نظریه اجتماعی شدن، سکسوالیته و جنسیت را به مثابه نتیجه تجارب دوران کودکی و شرطی شدن بهواسطه رسانهها و نهادهای اجتماعی (و سکس بهمثابه محصول بیولوژی) در نظر میگیرد. برای نظریه اجتماعی شدن این ایده که هنجارهای اجتماعی یا «کلیشههای جنسیتی»، مرزهای نقش و رفتار جنسیتی مقبول را برای زنان و مردان معین میکنند و اینکه این هنجارها به نحو تاریخی و فرهنگی خاص هستند، غیر قابل مناقشه به نظر میآید.
ساختارگرایی اجتماعی از نظریه اجتماعی شدن فراتر میرود و به کندوکاو در شیوههایی میپردازد که اصلیترین مقولات برای سازماندهی تجربهمان از خودمان و از جهانی که در آن زندگی میکنیم (زنان، مردان، همجنسگرا، دگرجنسگرا) ساختهای اجتماعی و محصول فرایندها و تعاملات اجتماعی هستند.
ساختگرایان اجتماعی این صورتبندی را رد میکنند که «سکس ₌ بیولوژی، جنسیت ₌ فرهنگ» و بیان میکنند که هم سکس و هم جنسیت به نحو اجتماعی برآمدهاند. در همین راستا است که «واقعیت طبیعی» دو جنس، یک نظام ایدئولوژیکی (و نه «طبیعی») تلقی میشود یعنی همان لنزی که ما جهان را مینگریم و آن را تفسیر میکنیم.
مورخ امریکایی توماس لاکی [۲] بر این عقیده بود که مدل دو جنس، شیوه نسبتاً تازهای برای فهم سکس است که طی قرن هجدهم همگام با تحول علم مدرن وارد شد. پیش از ظهور مدل دو جنس، مدل تکجنس حاکم بود که در آن بدن زنان به عنوان نسخه متفاوت (و نازلتری) از بدن مردان تلقی میشد.
برخی از نظریهپردازان بیان کردهاند که وجود افراد بیناجنس (افرادی که با کروزمهای «جنسی»، آلت تناسلی بیرونی یا سیستم تولیدمثل درونی متولد میشوند که برای مرد یا زن «استاندارد» تلقی نمیشود) و افراد تراجنسی مدل دوجنس و مدل همجنسگرا/دگرجنسگرا از سکسوالیته را با مشکل روبرو میکند.
وجود مقولات همجنسگرا و دوجنسگرا مبتنی بر مدل دو جنس است: دگرجنسگرایان مجذوب جنس «مخالف» و همجنسگرایان مجذوب همجنس میشوند. اگر مدل دوجنس، یک نظام ایدئولوژیکی است، پس این نتیجه حاصل میشود که مقولات «دگرجنسگرا» و «همجنسگرا» نیز محصول یک نظام ایدئولوژیکی هستند و نه بیانهای «طبیعی» سکسوالیته.
ساختگرایان اجتماعی بر این باورند که در نظریههای ذاتگرا، سکسوالیته و جنسیت به نحو مادی تجسم یافتهاند؛ برای ساختگرایان اجتماعی، سکسوالیته و جنسیت مفاهیم انتزاعی هستند اما ذاتگرایان آنها را امور واقعی تلقی میکنند. پرسشی که غالباً در مورد ساختگرایی اجتماعی پرسیده میشود این است که «اگر چیزی به نحو اجتماعی ساخته شده باشد بدین معناست که آن واقعی نیست؟» ساختگرایان اجتماعی بیان میکنند واقعیتهایی که به نحو اجتماعی برساخته شدهاند بهشدت قدرتمند هستند. نقل قول زیر از داگلاس کریمپ، استاد تاریخ هنر و کنشگر ایدز، شیوه واقعاً سودمندی را برای تبیین رابطه ساختگرایی اجتماعی با اموری نظیر «واقعیت»، «بیولوژی» و «جهان مادی» فراهم میکند. او مینویسد [۳] که:
ایدز صرف نظر از فعالیتهایی وجود ندارد که آن را مفهومپردازی و بازنمایی میکنند و به آن واکنش نشان میدهند. ما ایدز را تنها در و از طریق این فعالیتها میشناسیم. این گفته، وجود ویروسها، پادتنها، عفونتها یا راههای انتقال را رد نمیکند. به ویژه واقعیت بیماری، درد و مرگ را رد نمیکند. آنچه بیان فوق رد میکند این برداشت است که واقعیت بنیادی ایدز وجود دارد که تصورات، یا فرهنگ یا سیاست ایدز بر اساس آن ساخته شدهاند. اگر ما دریابیم که ایدز تنها در و از طریق این ساختها وجود دارد، آنگاه با امید میتوانیم ضرورت شناخت آنها، تحلیل آنها و کنترل آنها را تشخیص دهیم.
استدلال کریمپ این است که ساختگرایی اجتماعی، وجود یک واقعیت مادی را رد نمیکند؛ ما آشکارا بدن و «اذهانی» داریم که چیزها را به انجام میرسانند و آنها را احساس میکنند و برای نمونه تمایل و لذت جنسی را تجربه میکنند و تمایل و لذت را در دیگران بر میانگیزند. اما تمایز نهادن میان مادهگرایی و تقدیرگرایی بیولوژیکی مهم است. بیان اینکه سکسوالیته دارای یک واقعیت مادی است بسیار متفاوت از بیان این است که ژنهای ما یا مغز ما (حداقل تا حدی) تجربه ما از سکسوالیته را معین میکنند.
همانطور که بسیاری از افراد احساس میکنند که سکسوالیته آنها دارای یک مبنای بیولوژیکی است، برخی از افراد نیز احساس میکنند که سکسوالیته آنها انتخاب شده یا محصول فرایندهای اجتماعی است. برخی از جنبشهای همجنسگرایان به ویژه لزبینها، از نظریههای انتخاب یا ساختگرایی اجتماعی به عنوان مبنای کنش سیاسی استفاده کردهاند.
در دهه ۱۹۷۰ چالشهای فمینیستی با نظریات ذاتگرایانه از سکسوالیته، این احساس را در زنان تقویت کرد که آنها میتوانند روابط دگرجنسگرا را رد کنند و روابط لزبین را برگزینند. این امر بدین معنا نیست که نظریههای ساختگرای اجتماعی در مورد سکسوالیته، با این برداشت متناسب و سازگار است که ما میتوانیم هویتهای جنسی خودمان را انتخاب کنیم. در نسبت با نظریههایی که سکسوالیته را به نحو بیولوژیکی مقدر یا تثبیت شده در سنین کودکی معرفی میکنند، ساختگرایی اجتماعی امکان انتخاب و عاملیت را در رابطه با سکسوالیته راحتترایجاد میکند.
به طور خلاصه، ساختگرایان اجتماعی بیان میکنند که گرایش جنسی، یک ذات فینفسه نیست بلکه تنها به مثابه توصیف زندگی و تجربه انسان وجود دارد.
از سوی دیگر، ذاتگرایان سکسوالیته را به عنوان یک ذات یا طبقهبندی وجودشناختی توصیف میکنند. از این رو جای تعجب نیست که ساختگرایان اجتماعی، نظریههای بیولوژیکی درباره گرایش جنسی را رد میکنند. اما ذاتگرایان غالباً این تأملات فیزیولوژیکی را میپذیرند. با وجود این، مفهومپردازی آنها به ندرت متکی بر متغیرهای بیولوژیکی است و به طور کلی عوامل روانشناختی را نیز در بر میگیرد [۴].
ارزیابی ذاتگرایی و ساختگرایی اجتماعی
اگرچه ساختگرایی اجتماعی، شاخه مهمی از روانشناسی معاصر الجیبیتی / کوییر است، ذاتگرایی کماکان بر این حوزه تسلط دارد.
بحثها پیرامون سببشناسی همجنسگرایی، در اوایل دهه ۱۹۹۰ به اوج خود میرسد. همانطور که کیتزینگر و دیگران (۱۹۹۸: ۵۳۱) بیان کردهاند: «بحثها پیرامون ساختگرایان اجتماعی و ذاتگرایان، دیگری را متقاعد نکرده است و پژوهشها در حال حاضر به صورت موازی در هر یک از این چارچوبها ادامه دارند». این امر تا حدی به خاطر عدم امکان حل بحث ذاتگرایی / ساختگرایی اجتماعی است. ممکن است این ادعا مطرح شود که سکسوالیته دارای یک مبنای بیولوژیکی است و بیان سکسوالیته تحت تأثیر هنجارهای فرهنگی و اجتماعی است (در واقع، برخی از پژوهشگران از فهم «ادغامگرایانه» سکسوالیته دفاع میکنند که تاثیرات بیولوژیکی، روانشناختی و اجتماعی را تبیین میکند).
همچنین ممکن است این ادعا مطرح شود که سکسوالیته به نحو اجتماعی ساخته شده است و سکسوالیته دارای یک «واقعیت» مادی است. با وجود این، تبیینهای ذاتگرایانه و ساختگرایانه اجتماعی از سکسوالیته به نحو بنیادی ناسازگارند: همجنسگرایی نمیتواند هم یک مقوله اجتماعی باشد و هم یک ویژگی به نحو ژنتیکی تعیین شده.
کیتزینگر (۱۹۹۵) بیان میکند که ساختگرایی اجتماعی، پاسخهای جایگزین را برای پرسشهایی که توسط ذاتگرایان مطرح شده است، فراهم نمیکند؛ ساختگرایی اجتماعی مجموعه کاملاً متفاوتی از پرسشها را پیرامون فرایندهای اجتماعی و تاریخی مطرح میکند که نظامهای مقولهبندی خاص از طریق آنها ایجاد شدهاند و شیوههایی که افراد برحسب مقولات خاص زندگی میکنند (برای مثال چگونه دوگانهٔ دگرجنسگرا / همجنسگرا به وجود میآید، چگونه و چرا افراد خودشان را با مقولات جنسی خاص معرفی میکنند.
استدلالهای ذاتگرا و تعهد ذاتگرایانه به علم و ساختار ذاتگرایانه «همجنسگرا» برای کمپینهای حقوق الجیبیتیکیو سودمند بوده است. برخی از کنشگران الجیبیتی / کوییر، از به کارگیری استدلالهای ذاتگرا انتقاد کردهاند زیرا این استدلالها تدافعی و توجیهآمیز هستند.
همان طور که کیتزینگر (۱۹۹۵) خاطرنشان میکند، نظریههای ذاتگرا خواهان نوعی تساهل و پذیرش هستند آن هم بر این مبنا که افراد الجیبیتی «دست خودشان نیست» و الجیبیتی بودن «مسری نیست». استدلالهای ذاتگرا، غیردگرجنسگرایان را اقلیت به شمار میآورند بر این اساس که همواره به عنوان متغیری از اکثریت دگرجنسگرا وجود داشته و خواهد داشت.
به همین شکل، ذاتگرایان از این تصور حمایت میکنند که دگرجنسگرایی، هنجار و طبیعی است و نه اینکه یک نهاد اجتماعی باشد که به نحو اجتماعی ساخته شده است.
همان طور که مفاهیم ذاتگرا در مورد سکسوالیته در کاروزارهای سیاسی به کار گرفته میشوند، استدلالهای مبتنی بر ساختگرایی اجتماعی نیز به کار میروند. برای مثال، همان طور که در بالا ذکر شد، فمینیستهای لزبین بر این باورند که اگر سکسوالیته به نحو اجتماعی ساخته شده باشد، میتواند تغییر کند و زنان میتوانند در تضاد با سرکوب پدرسالارانه، لزبین بودن را برگزینند.
برخی از درمانگران و گروههای مذهبی بر این باورند که همجنسگرایی، رفتار انتخاب شدهای است که میتوان آن را از طریق درمانگری یا عمل مذهبی تغییر داد.
همانند ذاتگرایی، ساختگرایی اجتماعی نیز منتقدان خود را دارد. برای مثال، قاضی رحمان [۵] پژوهشگر روان ـ زیستشناس، بیان میکند که تبیینهای ساختگرایانه «به نحو عقلانی ضعیف» هستند. تاکید بر سیالیت و روایت در ساختگرایان، توجه ما را از قواعد سکسوالیته منحرف میکنند و پژوهش ساختگرا ناتوان از ارائه تبیینهای تجربی قوی است که به ما اجازه میدهد میان مدلهای رقیب براساس قوت شواهد تمایز گذاریم و آنها را ارزیابی کنیم. کیتزینگر [۶] نتیجه میگیرد که نه استدلالهای مبتنی بر ساختگرای اجتماعی و نه استدلالهای ذاتگرایانه به نحو درونی «لزبین یا گی» محصل نیستند؛ هر دوی آنها میتوانند برای حمایت از حقوق الجیبیتی / کوییر و تأکید بر حقوق آنها به کار روند.
در همین زمینه:
ذاتگرایی و ساختگرایی اجتماعی در مطالعات الجیبیتی/کوییر بخش اول
منابع:
[1] Kitzinger, C. (1987) The social construction of lesbianism. London: Sage. In Chapter 2 of her classic text Kitzinger outlines her critique of the liberal assumptions of gay affirmative psychology from her standpoint as a radical lesbian feminist.
[2] Lacquer, T. (1990) Making sex: body and gender from the Greeks to Freud. Cambridge, MA: Harvard University Press.
[3] Clarke, Victoria et al. (2010). Lesbian, Gay, Bisexual, Trans and Queer Psychology, An Introduction. Cambridge University Press, p. 33.
[4] Ritter, Y. Kathleen et al. (2002). Handbook of Affirmative Psychotherapy with Lesbian and Gay Men. The Guilford Press; New York, 45.
[5] Rahman, Q., Andersson, D. and Govier, E. (2005) A specific sexual orientation-related difference in navigation strategy. Behavioral Neuroscience, 119(1), 311–16.
[6] Kitzinger, C. andWilkinson, S. (1995) Transitions from heterosexuality to lesbianism: the discursive production of lesbian identities. Developmental Psychology, 31(1), 95–104.