دیگر چیز زیادی از آن تصویر اسطورهای و خطاناپذیر معلم باقی نمانده است و معلمان امروز، به خصوص در نزد دانشآموزان، انسانهایی تلقی میشوند عادی که انگار هیچ ویژگی خاصی ندارند.
کیمیا، دانشآموز سال اول مقطع متوسطه از تهران به رادیو زمانه میگوید: «اوایل فکر میکردم معلمها خیلی فرق دارند، ولی الان میبینم که مثل بقیه آدمها هستند. فقط بهخاطر سالها سروکله زدن با بچهها، کمی مهربانتر و باحوصلهتر از بقیه مردم هستند.»
امیر، دانشجوی سال آخر مهندسی در دانشگاه امیرکبیر که دوران مدرسه را در یک شهر کوچک گذرانده، میگوید: «پدر و مادرها و معلمهای مُسنتر ما همیشه میگفتند ما وقتی معلممان را در خیابان میدیدیم، قایم میشدیم! من واقعا نمیفهمیدم چرا؟!»
همانطور که تصویر اسطورهای معلم از بین رفته، درکی هم از مشکلات و مسائلی که جامعه فرهنگیان را درگیر خود کرده، در میان سایر مردم و بهخصوص دانشآموزان بهوجود آمده است.
سهراب، دانشآموز سال پنجم ابتدایی در تهران، به رادیو زمانه میگوید: «من میدانم که حقوق معلمها برای داشتن یک زندگی خوب کافی نیست.»
معلمها هم اشتباه میکنند
امیر، درباره معلمان و دوران تحصیل خود میگوید: «در کلاس پنجم دبستان، معلممان در درس علوم یک چیز بدیهی و خیلی واضح را برعکس به ما درس داد. من چند بار گفتم، اما او پافشاری کرد. وقتی در خانه این را گفتم، داییام که خودش معلم است، گفت احتمالا حواس معلمتان پیش خرید شب عید و قرضهایش بوده!»
امیر معتقد است از آن زمان فهمیده که معلمها هم انسانهایی عادی هستند که هم اشتباههای آدمهای عادی را میکنند و هم نیازهای آدمهای عادی را دارند.
کیمیا اما در مورد مشکلات اصلی معلمان میگوید: «زیاد پیش میآید که معلمها از سختی کار و بیماری و این چیزها در مدرسه حرف بزنند. من فکر میکنم چندین سال سروکله زدن روزانه با بچهها، سخت است. ورقه تصحیح کردن از کارهای سخت معلمان است و این که مرخصی گرفتن برای آنها سختتر است. ولی من فکر میکنم مهمترین مشکل آنها، حقوق کمشان است. معلمها با این که کارشان سخت است، حقوق کافی نمیگیرند.»
محسن که هشت ساله است و دانشآموز کلاس دوم دبستان، تلقی دیگری از بزرگترین مشکل معلمش دارد. او میگوید: «بزرگترین مشکل معلم ما این است که بعضی از بچهها سر کلاس اذیتش میکنند و بعضیها درسشان را خوب یاد نمیگیرند.»
شأن از دسترفته معلم
یک نقل قول رایج در میان مردم ایران –نقل به مضمون- این است: کشوری پیشرفت میکند که در آن پلیس، قاضی و معلم از نظر معیشتی مشکلی نداشته باشند. بسیاری از مردم بر مبنای همین نقل قول، وضعیت کشور در دهههای اخیر را تحلیل میکنند.
مشکلات معیشتی معلمان، به گفته خودشان خودبهخود به نزول شأن و مرتبه معلمان در جامعه هم منجر شده است.
امیر میگوید: «ما معلمی داشتیم که نه تنها بعد از مدرسه که در زنگ تفریحها هم مسافرکشی میکرد و اصلا دیگر رمقی برای تدریس نداشت!»
در گروههای وایبری و تلگرامی معلمان که بخش زیادی از اعتراضها، اعتصابها و تجمعها در آنجا سازماندهی میشود، علاوه بر مطالبی که در خصوص وضعیت معیشتی معلمان رد و بدل میشود، مطالب زیادی هم در خصوص شأن از دست رفته معلم دست به دست میشود.
چه کسانی دوست دارند معلم شوند؟
این روزها کمتر کودکی خواب معلم شدن میبیند. یاد دادن و یاد گرفتن، تقدس اسطورهای خود را از دست داده است و از طرف دیگر، ارزشهای مدرن در خصوص اهمیت آموزش و یادگیری و نقش سیستم آموزشی در اداره کشور، جایگزین آن تقدس سنتی در فرهنگ ایرانی نشده است.
امیر میگوید: «من از بچگی دوست داشتم معلم شوم. اما از یک جایی به بعد، اصلا یادم رفت که چنین رویایی داشتم. همه ما میخواهیم زندگی خوب و حداقلی از رفاه را داشته باشیم و همه ما میدیدیم که معلمها اغلب از چنین چیزی محروم هستند.»
واقعیت این است که در میان دانشآموزانی که به سن کنکور میرسند، کمتر کسی به انتخاب رشتههای دبیری یا دانشجوشدن در دانشکده تربیتمعلم به عنوان اولویت اول خود فکر میکند. دانشآموزان رشته ریاضی فقط به رشتههای مهندسی چشم میدوزند، تجربیها میخواهند پزشک بشوند و دانشآموزان علوم انسانی (جز گروهی معدود) رویای وکالت در سرمیپرورانند. وجه مشترک این انتخابها، تضمین آینده از نظر اقتصادی و معیشتی است؛ تضمینی که البته دیگر چندان ریشهای در واقعیت ندارد.
گسترش روزافزون ترجیح منفعت فردی بر منافع جمعی، دیگر اجازه نمیدهد کسی به این فکر کند که باید دانشش را در اختیار دیگران قرار دهد.
گزینش ایدئولوژیک
کیمیا یکی دیگر از مشکلات معلمانس را که خانم هستند، این میداند که نه در محل کار و نه حتی خارج از آن، نمیتوانند آنطور که دوست دارند لباس بپوشند. دغدغه این دختر ۱۴ ساله در مورد معلمانش، چندان هم بیپایه و اساس نیست.
یک معلم ادبیات زن به رادیو زمانه میگوید: «گذشته از اینکه ممکن است بهخاطر نحوه لباس پوشیدنم حتی خارج از مدرسه، سروکارم به حراست آموزش و پرورش بیفتد، برایم مهم است که دانشآموزانم من را آدم ریاکاری ندانند. تصور کنید یکی از دانشآموزانم من را با پوششی کاملا متفاوت از مدرسه، در خیابان ببیند. آیا ممکن نیست فکر کند من آدم ریاکاری هستم؟»
یک معلم ورزش مرد در یک شهر کوچک هم به زمانه میگوید: «هیچوقت تصور نمیکردم بهخاطر عادت بلند کردن یقه کاپشنم در فصل سرما، از حراست آموزش و پرورش تذکر بگیرم.»
این نوع برخوردهای ایدئولوژیک، هر چند در سالهای پس از جنگ و بهخصوص در دولت محمد خاتمی کاهش یافت، اما همچنان چماق کارآیی علیه فضای آموزشی در کشور است. حذف معترضان به شرایط معیشتی و فعالان صنفی، به بهانههای واهی دینی و ایدئوژیک، چند بار اتفاق افتاده است.
پاپوشهای گزینشی از جانب گروهی از معلمان هوادار حاکمیت علیه همکارانشان هم گاهی دیده میشود.
روشنفکران علیه معلمان
چند وقتی است که در فضای مجازی فارسی زبان، هم در آستانه روز معلم و هم در اول مهر، گروهی از فعالان اجتماعی، از کلیشه «نوستالژی روزهای مدرسه» و «یاد معلم خوب» فاصله گرفتهاند و خیلی صریح معلمان و فضای آموزشی ایران را نقد میکنند. نقدهایی گاه بیرحمانه که البته بیشتر از این که متوجه ساختار باشد، متوجه افراد است.
برای گروهی از اکتیویویستها و روشنفکران، به عنوان انسانهایی که قرار است به وضع موجود اعتراض کنند، نقش «معلم» در ذات خود، سرکوبگر است و وظیفه کانالیزه کردن تفکر و اندیشه را دارد.
مسئولان جمهوری اسلامی بارها گفتهاند که هدف نهایی سیستم آموزشی در ایران، تربیت انسانهایی ولایی و حامی حاکمیت است. از این لحاظ دغدغه روشنفکران و فعالان قابل درک است. اما معلمان به صرف معلم بودن، ابزار سیستم مدنظر روحانیت شیعه نیستند. نقش جدی آنها در اعتراضات سال ۸۸، نشان میدهد که خود معلمان هم چندان به چیزهایی که گاه حتی مجبورند تدریس کنند، اعتقادی ندارند.
روز معلم
روز معلم امسال در شرایطی فرا رسیده است که برخلاف سالهای قبل، اعتراضهای معلمان در جریان است.
با توجه به همزمان بودن تقریبی روز ملی معلم و روز جهانی کارگر، مساله معلمان و فرهنگیان در این روز چندان مورد توجه رسانهها بزرگ و کوچک نیست و بیشتر، اخبار مرتبط با کارگران پوشش داده میشود.
تلاش جمهوری اسلامی برای تبدیل روز معلم، به مناسکی برای «تجلیل از مقام و منزلت» آنها (مانند روز زن و روز کارگر) چندان نتیجه نداده و از سال ۹۳، سر و صدای وجود جنبشی عینی و فعال به نام جنبش معلمان، به گوش میرسد.
جنبشی که همچنان مطالبات اصلیاش، معیشتی است و بیشتر در اعتراض به اجرا نشدن نظام هماهنگ خدمات کشوری.
معلمان ایران سالهاست خود را در مقایسه با سایر کارمندان دولت، «دوزخیان روی زمین» میدانند.
تجمع روز پنجشنبه معلمان در ابنبابویه، محل دفن ابوالحسن خانعلی، معلمی که در اعتراضات صنفی معلمان در سال ۱۳۴۰ کشته شد، نشان میدهد که معلمان بیشتر از آنکه روز کشته شدن مرتضی مطهری، از نظریهپردازان جمهوری اسلامی را روز معلم بدانند، به تعلقات صنفی خود وفادار هستند.
آموزش، زیر سایه معیشت و ایدئولوژی
نویسنده این گزارش به یاد دارد که در آستانه کنکور، فردی از اداره آموزش پرورش در مرکز پیشدانشگاهی آنها حاضر شده تا برای دانشآموزان توضیح دهد که چطور میشود معلم شد. او خطاب به دانشآموزان گفته است: «برای معلم شدن، ما گزینش چندانی نداریم. فقط تحقیق میکنیم که مثلا آیا فرد متقاضی نماز میخواند یا نه. ما اصلا سخت نمیگیریم. در ژاپن برای این که کسی معلم شود، باید در تستهای روانشناسی خاصی قبول شود.»
مامور گزینش اداره آموزش و پرورش، احتمالا هنوز هم متوجه دلالتهای حرفش نیست و بعید نیست که در سالهای بعد هم همانها را تکرار کرده باشد. او گفته که «مثلا برای ما مهم است که معلم لباس تنگ نپوشد. شما به عنوان دانشآموز، خوشتان میآید معلمتان با شلوار جین سر کلاس بیاید؟»
جواب قاطع و یکصدای همه دانشآموزان را هم که گفتهاند «بله! بله» احتمالا به حساب شوخی گذاشته شده است.
گرایشهای ایدئولوژیک حاکمیت و وضعیت بغرنج معیشتی معلمان، دو عاملی است که امکان نقد جدی مسائل آموزشی کشور را، اگر از بین نبرده باشد، کاملا محدود کرده است.
در چنین وضعیتی، روز معلم برای حامیان وضع موجود، روز تجلیل از مقام شامخ معلم است و برای منتقدان وضع موجود، روز یادآوری شأن از دست رفته معلم.
معلمای رسمی وضعیتشون خیلی خوبه یک فکری به حال معلمان غیر انتفاعی بکنین..که ۱/۵ معلم رسمی دریافتی دارد بدون بیمه. مزایا. سه ماه تابستون و عید و کلا هر تعطیل رسمی بدون حقوق.و از همه مهمتر بدون امنیت شغلی…..یعنی با ۳۰۰ تومن ماهیانه میشه زندگی کرد؟؟؟؟؟؟؟؟
علی / 02 May 2015