چند داستان یا زمان میتوان یافت که شخصیت زن در آنها دچار معلولیت یا بیماری باشد؟ این پرسشی است که عبیر حمدار، نویسنده عربتبار را واداشت درباره بدن زنان بیمار و معلول در ادبیات عرب تحقیق کند.
عبیر حمدار در کتابش به نام «بدن رنجکشیده زن»، با بهرهگیری از جامعهشناسی، نقد ادبی و مردمشناسی سلامت و بیماری به بررسی روند تغییر رویکرد نویسندگان عرب در بازنمایی بیماری و معلولیت زنان در آثارشان پرداخته است. او اعتقاد دارد که تغییر رویه نویسندگان و به خصوص پررنگ شدن روایتهای زنانه که از درد و رنج زنان سخن میگویند و در متون قدیمیتر غایب بودند، بازتابی است از مسیری که زنان پیمودهاند تا خود را مرئی سازند و از به حاشیهرانده شدن به متن بیایند و راوی فاعلیت خود باشند.
کتاب او از طرف خوانندگان و به خصوص فعالان حوزه زنان و محققان مطالعات جنسیتی مورد استقبال و تحسین قرار گرفته است. در زیر ترجمه مصاحبهای را که به تازگی با او انجام شده، میخوانید:
جدلیه: چه شد که به فکر نوشتن این کتاب افتادید؟
ع. ح: یکی از دوستانم که از بیماری مزمن رنج میبرد میگفت از خواندن داستان زنانی با تجربههای مشابه آرامش پیدا میکند و از من خواست تا به عنوان محقق ادبیات عرب، به او آثاری که زندگی زنانی با بیماری جسمی را روایت میکنند معرفی کنم. اما من حتی یک رمان یا داستان کوتاه به در این زمینه به خاطرم نمیآمد! در آن لحظه میتوانستم لیست بلند بالایی از آثار ادبی در مورد زنانی که دچار بیماریهای روانی بودند یا مردانی که بیماریهای جسمی یا روانی داشتند ارائه کنم، ولی چیزی درباره زنانی که بیماری جسمی یا معلولیت داشتند نمیدانستم. از این فکر که تصویر زن در حال درد کشیدن ممکن است از ادبیات و روایات فرهنگی ما غایب باشد بیقرار شده بودم و به این نتیجه رسیدم که باید در این مورد بیشتر تحقیق کنم. در قدم اول باید به دنبال شخصیتهای داستانی زن میگشتم که از بیماری جسمی یا معلولیت رنج میبردند. اما وقتی در این مورد از یکی از منتقدان برجسته ادبی راهنمایی خواستم خندید و گفت: چیزی پیدا نمیکنی، چون چنین شخصیتهایی وجود ندارند!
اما در حین مطالعاتم متوجه شدم که اینطور نیست، مسئله این نیست که کاراکترهای زن بیمار یا معلول در ادبیات عرب وجود ندارند، اتفاقا آنها در بسیاری از آثار حاضرند اما خارج از رویدادهای مهم طرح داستان جای داده شدهاند، صدای آنها در طول روایت حداقلی است و چنان استعاری و نمادین تصویر شدهاند که درک جنبه فیزیکی بیماری یا معلولیتشان عملا غیر ممکن است. به همین دلیل است که بعد از خواندن اثر ما آنها را از یاد میبریم، چرا که شخصیتهایی زنده و پویا نیستند. خلاصه اینکه هدف در این کتاب بررسی تصویر بدن زن رنج کشیده در ادبیات عرب بود، اینکه این تصویر چه فرمهای به خود میگیرد؟ در مرور زمان چگونه تغییر میکند و به چه دلیل این تصویر تا به حال اینقدر به حاشیه رانده شده؟
ج: کتاب به بررسی کدام موضوعات و مباحث مشخص و چه نوع ادبیاتی میپردازد؟
ع. ح: این کتاب اولین تحقیق جامع در مورد بیماری و معلولیت زنان در ادبیات عرب است و تلاش من بر پر کردن خلاء بین دو حوزه مطالعاتی متمایز، یعنی ادبیات عرب و بیماری و مطالعات معلولیت بوده است. محققان این دو حوزه تا کنون به دلایل مختلف موفق به تحقیق در مورد این موضوع نشدهاند. در ضمن، تلاش من بر این بوده که در این اثر تحقیقی از نقد ادبی و جامعهشناسیِ سلامت، بیماری و معلولیت در کنار هم استفاده کنم تا اولین نسبنامه «بدن رنج کشیدهٔ زن» در ادبیات عرب عرضه کنم.
تمرکز اصلی این کتاب بر بیماری فیزیکی و معلولیت زنان در ادبیات عرب در مصر و شام از ۱۹۵۰ تا امروز است. در این اثر هم کارهای نویسندگان جریان اصلی و هم کارهای حاشیهایتر بررسی شدهاند که از بین آنها میتوان به آثار محمود تیمور، غصان کنفانی، نجیب محفوظ، زیاد قاسم، کولت خوری، علیا ممدوح و بتول خدیر اشاره کرد. این کتاب همچنین این آثار را با توجه به گفتمانهای تاریخی سیاسی غالب در مورد سلامتی و بیماری در جهان عرب بررسی میکند.
این کتاب با تمرکز بر تغییراتی که در بازنمایی بدن رنجکشیده زن از ۱۹۵۰ به بعد، در عرصه فرهنگ و ادب رخ داده است، سعی در کاوش نحوه تغییر دیدگاهها در مورد بیماریهای فیزیکی و معلولیت زنانه در دنیای عرب در دوران معاصر دارد.
ج: ارتباط این کتاب با آثار قبلی شما چیست؟
ع. ح: این اولین کتاب من است، حاصل علاقه من به تحقیق در زمینه جامعهشناسی پزشکی، در متن خاورمیانه. من همچنین به بررسی ارتباط دین و ادبیات علاقهمندم. در آثار من این موضوعات به ظاهر متفاوت همیشه در جایی به هم میرسند، برای مثال، در یکی از فصلهای این کتاب، استدلال من این است که نویسندگان مرد عرب در آثارشان استعارهای مشکل دار در بازنمایی بیماری و معلولیت زنان به کار گرفتهاند و از آن به عنوان محملی برای روایت مذهبی از «گناه» و «تقاص» استفاده کردهاند: در این آثار درد زنانه «مکافات» خطایی اخلاقی یا اجتماعی پنداشته میشود اما در عین حال فرصتیست برای تقاص پس دادن و توبه.
ج: مخاطب شما کیست و دوست دارید خواندن این کتاب چه تاثیری روی آنها بگذارد؟
ع. ح: سال ۲۰۰۴، نویسنده سوری، حیفا البیتار، رمانی منتشر کرد با عنوان: «زنِ این دوران». کتاب شرححال زنی است که به سرطان سینه مبتلا شده است و تحت عمل جراحی تخلیه پستان و شیمی درمانی شدید قرار میگیرد. اهمیت این رمان در این است که موفق میشود بدن دردکشیده زن را به عرصه نوشتار بیاورد، و زمینهای برای زیباییشناسی متفاوت ارائه میکند که در آن بدن بیمار زنانه، بدل به سوژه تاثیر گذاری میشود که سخن میگوید و زندگی میکند.
با وجود این یک منتقد مرد به البیتار برای تصویری که از شخصیت اصلی بیمارش ارائه میدهد حمله میکند و میگوید: «حس زنان بیمار اینگونه نیست.» بحث این منتقد این است که بازنمایی این شخصیت بیمار غیر واقع گرایانه است چرا که قهرمان داستان در حینی که بدنش در اثر بیماری و درمان تغییر میکند در مورد تمایلات جنسی و رابطهاش با مردها تردید پیدا میکند. این عکسالعمل انتقادیِ شدیدالحن به قهرمان بیمار البیتار، فاش کننده سنت ادبی غالب ماست که بیشتر تمایل دارد واقعیت حاد بدن زنانه در رنج را در هالهای از تشبیه و استعاره بپیچد و در مقابل هر تلاشی که سعی در تغییر این سنت داشته باشد مقاومت میکند.
من امید دارم که این کتاب پاسخی باشد به دیدگاههای موجود در مورد درد و رنج و معلولیت زنانه. من میخواهم که کتاب توجه خوانندگان را به شیوههایی که تاکنون رنج فیزیکی و معلولیت زنان را یا با داغ ننگ زدن پنهان و یا زیر کوهی از سمبولیسم مدفون کردهاند جلب کنم و در عین حال از اینکه چطور کمکم پای این قهرمانان بیمار که از دردشان صحبت میکنند، دارد به متون ما باز میشود سخن بگویم. مخاطب این کتاب طیف گستردهای را در بر میگیرد از افراد آکادمیک و منتقدان گرفته تا دانشجویان و محققان رشتههای مختلف از جمله ادبیات، مطالعات فرهنگی، جامعهشناسی سلامت، مطالعات جنسیت و خاورمیانهشناسی و مطالعات معلولیت. البته با توجه به نگارش ساده و همه فهم کتاب، این کتاب مخاطب عام هم دارد، مخصوصا که موضوع بحث در مورد بدن ما (در بیماری و سلامتی) و جایگاه آن در جامعه و فرهنگ است.
ج: آیا اعتقاد دارید بیماری جسمی و معلولیت زنانه طی چند دهه اخیر از حاشیه به مرکز ادبیات عرب وارد شده است؟ اگر چنین است، علت آن چیست؟
ع. ح: در این کتاب تلاش من این است که نشان بدهم بدن رنج کشیده زن که البته خواستگاه آن حاشیه ادبیات عرب بوده است، به مرور توانسته به جایی برسد که امروزه زنان بیمار و معلول توانایی این را دارند که برای اولین بار خود را نمایندگی کنند. به نظر من تحولات رادیکال اجتماعی و سیاسی که در ۵۰ سال اخیر در مصر و شام رخ دادهاند بر این تغییر موثر بودهاند، تحولاتی از جمله تغییر نقشهای جنسیتی، افول پان-عربیسم و از هم پاشیدگی نسبی حس «خود جمعی».
برای من، ترومای (روان زخم) حاصل از بین رفتن هویت جمعی عرب، که ریشه در مفهوم رهایی از قدرتهای استعماری داشت، بهوسیله میل به تجلیل از آزادی بدن از هرگونه قید و بند اجتماعی، فرهنگی و جنسی جبران شده است. بحث من این است که بازگشت به بدن فردی، در بحبوحه ترومای بیرونی و درونیاش، در عرصه سیاست تنانه، در نهایت به ادبیات عرب این توانایی را خواهد داد که از بدن در حال رنج بردن بنویسد. به یک معنا میتوان گفت که بازتابی که ادبیات عرب از بدن در رنج، چه از نظر طبیعی و چه سیاسی، ارائه میدهد بالاخره موفق شده که سکوتی را که دورتادور بازنمایی بیماری و معلولیت زنانه را احاطه کرده، بشکند.