خبر خودسوزی یک دستفروش در خرمشهر در آستانه سال نو، فضای خبری-رسانهای ایران را تکان داد، اما نه آنچنانکه باید.
یونس عساکره، دستفروش عرب خرمشهری، ۲۳ اسفند ۹۳، پس از اینکه مأموران «مبارزه با سد معبر» شهرداری، بساط میوهفروشیاش را جمع کردند، یک گالن بنزین روی خودش ریخت و در مقابل شهرداری خرمشهر، خود را به آتش کشید.
عساکره ۳۴ ساله، متأهل و دارای دو فرزند، در خرمشهر به دستفروشی اشتغال داشت.
او دچار ۷۰ درصد (و به روایتی ۹۰ درصد) سوختگی شد و در نهایت، دوم فروردین ماه، در بیمارستان درگذشت.
عساکره ۱۵ سال بود که زندگی خود را از طریق دکه میوهفروشیاش میگذراند. او پیش از خودسوزی، چند بار برای پس گرفتن بساط خود به شهرداری خرمشهر رفته بود، اما تلاشش بینتیجه بود.
۵۰ میلیون تومان: هزینه انتقال به تهران
دو روز پس از اقدام جنونآمیز یونس عساکره، شهرداری خرمشهر در اطلاعیهای از این اتفاق اظهار تأسف کرد و از مردم خواست «در صورت هرگونه اعتراض به عملکرد شهرداری، موارد را به مقام مافوق اطلاع دهند.»
این در حالی است که یک شرکت هواپیمایی هزینه انتقال پیکر سوخته عساکره به تهران را ۵۰ میلیون تومان اعلام کرده بود. هزینهای که خانواده عساکره توان پرداختش را نداشتند و او نهایتاً با آمبولانس به تهران منتقل شد.
شهرداری خرمشهر و هیچ نهاد دولتی دیگری در جمهوری اسلامی، کمکی به درمان او نکرد.
نقش دولت تنها این بود که نهادهای امنیتیاش، پس از مرگ عساکره، گروهی از شرکتکنندگان در مراسم تشییع پیکر او را بازداشت کردند.
تشییع جنازه او تحت تدابیر شدید امنیتی برگزار شد.
اولین بار نیست
این اولین بار نیست که کسی در ایران به خاطر وضعیت معیشتی و اقتصادی، دست به خودکشی میزند. در آخرین موارد، کمتر از یک سال قبل، یک کارگر راهآهن تهران خود را از جرثقیل محل کارش حلقآویز کرد.
کمتر از شش ماه قبل، در آبان ماه ۹۳، یک کارگر ۲۸ ساله اهوازی، خود را از روی پل هوایی به پایین پرت کرد و درگذشت.
در دی ماه ۹۳، یک کارگر اخراجی معدن طلای آقدره، پس از اینکه تجمع کارگران اخراجی با بیاعتنایی کارفرما مواجه شد، «در یک لحظه» تصمیم گرفت به زندگی خود خاتمه دهد و بلافاصله یک تکه شیشه را به شکم خود فرو کرد.
خبر خودکشی سه کارگر اخراجی این معدن، در حالی توسط ایلنا منتشر شد که مسئولان وزارت کار، آن را از اساس تکذیب کردند.
چرا خودسوزی؟
خودسوزی، یعنی تبدیل کردن آتش، مظهر گرما، نور، روشنایی و زندگی، به وسیلهای برای نابود کردن جان و بدن به شیوهای پررنج.
خودسوزی از دردناکترین انواع خودکشی است اما چگونه تنگناها و فشارها، فرد را به جایی میرساند که دست به چنین عملی بزند؟
مهرداد درویشپور، جامعهشناس، به رادیو زمانه میگوید: «تنگناها و استیصال اجتماعی و اقتصادی، روانی یا اخلاقی، گاه میتواند فرد را به نومیدی مطلق و تسلیم به شرایط موجود وادارد و خودکشی گریزناپذیر یا بدفرجام را به تنها راه رهایی از آن تنگناها و فشارهای پیرامون -یا پیش رو- بدل سازد.»
خودکشی به روش دردناکی چون خودسوزی، هر چند برای اطرافیان و جامعه، تکاندهنده و عذابآور است، اما نهایتاً به رهایی فرد از تحمل بیش از پیش دردها و مصائب منجر میشود. خودکشی به دلیل فشارهای اقتصادی و اجتماعی، در واقع پایان دادن به آن زندگی است که تفاوتی با مرگ تدریجی ندارد.
اما انتخاب چنین راهی برای خودکشی، در عین حال پیامآور انتقام و اعتراض به جامعه و ساختارهای موجود است. درویشپور معتقد است هر چه اشکال خودکشی زجرآورتر و پر دردتر باشد، جنبه اعتراضی نهفته در آن و عذاب وجدانی که ممکن است به جامعه و اطرافیان منتقل سازد هم بیشتر است. به همین دلیل خودسوزی قدرت اثرگذاری بیشتری نسبت به سایر اشکال خودکشی دارد و به همین دلیل هم در راستای اعتراض سیاسی، مورد استفاده قرار گرفته است (خودکشی بوداییان در تبت یا خودسوزی نیوشا فرهی، شاعر و منتقد ایرانی در مقابل سازمان ملل در سال ۱۳۶۶).
درویشپور میگوید: «در خودسوزی، فرد تنها جان خود را نمیستاند، بلکه بدن خود را نیز به تباهی و نابودی میکشاند و بدین گونه گویی از جامعه بابت سختیهایی که با آن روبهرو بوده، انتقام میگیرد و خوارش میسازد. خودسوزی، نه تنها نوعی اعلام پر پژواک ناخرسندی از تداوم زندگی، بلکه نمادی از باور فرد به تباهی و تیرگی زندگی است.»
«تونس تونست …»
خبر خودسوزی یونس عساکره، موردی مشابه در تونس را در ذهن جمعی ایرانیان متبادر کرد: محمد بوعزیزی، دستفروش تونسی، در دسامبر ۲۰۱۰، پس از برخورد تحقیرآمیز مأمور شهرداری، خود را در مقابل شهرداری به آتش کشید. خودسوزی او، آغاز سریالی از انقلابها بود که به ۲۳ سال حکومت بنعلی در تونس و ۳۰ سال حکومت مبارک در مصر پایان داد، سوریه را وارد جنگی داخلی و بیپایان کرد، آتش اعتراض شیعیان بحرین را روشن کرد، یمن را به وضعیتی کشاند که اکنون محل کشمکش قدرتهای منطقهای و جهانی است و ….
ذهن جمعی ایرانیان، کاری به این نکته ندارد که فروکاستن عوامل منجر به «بهار عربی» به خودسوزی دستفروش تونسی، تا چه حد تقلیلگرایانه است. واکنشهای عمده ایرانیان به خودسوزی یونس عساکره، دستکم در فضای مجازی، این بوده که «چرا چنین اقدامی در تونس به برافتادن حکومت میانجامد، اما در ایران هیچ اتفاقی نمیافتد؟» واکنشی که در قالب سوال، انتقاد، نق، طنز و …، بارها و بارها در فضای مجازی بازتولید شده است.
یکی از دلایل واکنش جمعی اینچنینی، شاید این باشد که همزمان با آغاز بهار عربی، جنبش سبز هم در ایران جانی دوباره گرفت و شعار «مبارک/ بنعلی/ نوبت سید علی» در خیابانهای ایران شنیده شد. اقدام یونس عساکره، به یاد هواداران جنبش سبز میآورد که «تونس تونست، ولی ما نتونستیم.»
درویشپور، به رادیو زمانه میگوید: «خودسوزی یونس عساکره بهانهای برای پناه بردن به قرینهسازیهای تاریخی و امید به تکرار تجربه تونس در ایران شد. این نشان میدهد که مردم گرچه خسته و نومید هستند، اما آرزوی تغییر را واننهادهاند. اما ایران تونس نیست. به هر رو باور به قهرمان، همانقدر که ناشی از آرزوی تغییر است، نشان دهنده ناباوری مردم به قدرت خویش است.»
قربانی-قهرمان
فضای مجازی فارسی زبان، به سرعت از تن سوخته عساکره، یک قهرمانِ قربانی یا قربانیِ قهرمان ساخت. دامنه بحثها البته گاه تا بحث ستم ساختاری کشیده شد که متوجه عربهای خوزستان ایران است، اما عموماً در سطح مرثیهسرایی برای او ماند.
خودسوزی یک دستفروش در ایران، به انقلابی که در عرض چند هفته، حکومت را سرنگون کند، نینجامید، اما روشی که عساکره انتخاب کرد، چنان مهیب بود که حتی اگر زنده میمانْد، آثار سوختگی بر بدن و صورتش، چون ردپایی فراموش نشدنی، امکان فراموشی را از جامعه سلب میکرد. تأثیر مرگ او بر حافظه جمعی و وجدان عمومی، انکار ناپذیر است.
درویشپور «آمیختهای از گسترش حس خشم، پرخاشگری، نفرت و استیصال» را از جمله تبعات چنین اقدامی بر روان جمعی ایرانیان میداند. خودسوزی عساکره، هم نشانهای از ناامیدی از تغییر وضع موجود است و هم خود به این ناامیدی دامن میزند، اما نه به این معنی که روحیه «تمکین به وضع موجود» را هم افزایش دهد.
این جامعهشناس به رادیو زمانه میگوید: «حوادث اینچنینی بیشتر میتواند آتشفشان نهفته و سربرنیاورده در جامعه ایران را پرمذابتر سازد، به گونهای که در صورت بروز زمینلرزه اجتماعی، تکانها و پیامدها و همینطور قدرت تخریبی آن افزونتر شود.»
خودسوزی در موزه جنگ
میگویند خرمشهر تنها یک ساختمان آباد دارد: موزه جنگ. خود شهر البته یک موزه سر باز تاریخ جنگ است.
سالانه هزاران نفر -از جمله در قالب اردوهای راهیان نور- راهی خرمشهر و دیگر مناطق عملیاتی جنگ هشت ساله با عراق میشوند تا از این موزه وسیع بازدید کنند؛ البته نه برای تقبیح جنگ، که برای تقدیس آن.
استان خوزستان بزرگترین تولیدکننده نفت ایران است. مسجد سلیمان که نفت برای اولین بار در ایران، در آنجا کشف شد، بالاترین نرخ بیکاری در کشور را دارد و آرام آرام به محلی غیر قابل سکونت تبدیل میشود.
در ۲۰ شهر اول ایران از نظر آمار بیکاری، هفت شهر از خوزستان به چشم میخورند. ماجرای نبود آب سالم آشامیدنی در خرمشهر، از فرط تکرار، لوث شده است.
در چنین وضعیت و با این شرایط معیشتی مردم، حمله به بساط میوهفروشی یک دستفروش و بعد از آن، پس ندادن وسیلههایش، میتواند تیر خلاص به زندگی او باشد.
یونس عساکره یا دستفروش دیگری که سال گذشته خود را زیر متروی تهران پرت کرد و درگذشت یا کارگری که ناگهان تصمیم گرفت شیشه در شکم خود فرو کند و …، قبل از اینکه دست به اقدام آخر بزنند، خود را مرده میپنداشتند: آنها وقتی مردند که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند و حتی اندک درآمدشان را باخته بودند.
سوال آخر این است که در چه شرایطی و چطور، فشارها و تنگناهایی از این دست، به جای اینکه به اقدام جنونآمیز یک فرد و بعد بر ساختن قهرمان-قربانی از او از جانب جامعه محدود شود، ممکن است به یک حرکت خلاق و جمعی برای ایجاد تغییری حتی کوچک در وضعیت موجود بینجامد؟
بیایید واقع بین باشیم. شیوه نگرش مردم و روشنفکران در ایران روز به روز بیشتر مبتنی بر اولویت منافع قومی میشود. چند درصد مردم فارس زبان مایلند تا مرگ یونس عساکره بدل به یک حرکت گسترده مردمی در خوزستان شود؟ و یا چند درصد آنها نسبت به اعدامها و سرکوبها در کردستان و بلوچستان و خوزستان معترضند؟
در ایران درک مشترکی از هویت و منافع ملی وجود ندارد. بنابراین اتفاقاتی مانند خودسوزی عساکره بیش از اینکه باعث همگرایی شود بعکس بیشتر باعث نمود بیشتر تناقضات ذاتی در ایران میشود: کشوری که نگران هر نوع حرکت اجتماعی است تا مبادا ثبات دولت مرکزی مخدوش شده و منجر به توسعه اقدامات حق طلبانه ملیتهای تحت ستم ایران شود….
سیاوش / 28 March 2015