«گاوهای برنزی» نوشته آصف سلطانزاده روایتگر مصیبتی است که در چارچوب مرزهای کشوری تحت اشغال شیوع پیدا میکند. داستان در نیمروزی تابستانی در محلهای اطراف کاخ ریاست جمهوری شروع میشود. در آغاز داستان حادثه غیرمترقبهای روی میدهد: گاوی خشمگین ناگهان در اطراف کاخ ریاست جمهوری ظاهر میشود و به سوی کاخ هجوم میبرد. در سر راه گاو گراندهتلی است با مهمانان خارجی. گاو در برخورد اول چند مهمان هتل را در فضای باز پیش رویِ هتل از پای درمیآورد. به دنبال هجوم گاو، حادثه پس از حادثه در محوطه هتل رخ میدهد. اندکی بعد گاو را پیرمردی باغبان از صحنه دور میکند.
داستان با هجوم شمار بیشتری گاو به شهر پیش میرود. این روند داستانی همزمان با داستانِ خانوادهی پنج نفرهای پیوند میخورد؛ خانوادهای که سه فرزند نوجوان و جوان دارد. پدر خانواده نمایشنامهنویسی است، که طی حادثهای گم شده و بقیه اعضای خانوادهی او – به ویژه همسرش – در جستجوی او هستند.
فضای اشغال، فضای امنیتی، مسامحهی دولتیها با نیروهای اشغالگر، همه جا بر زندگی عادی مردم شهر، از جمله خانه، مدرسه، محل کار و حتا بر امور روزمرهی مردم سایه افکنده است.
زن در پروژهی جستجوی شوهر گم شدهاش نخست از همکار خود و سپس از همکار شوهرش کمک میجوید. در همین امتداد، موج اعتراضات ضد نیروهای اشغالگر در سرتاسر شهر و کشور پر میشود. عدهی بسیاری از مردم، از جمله فرزندان زن نیز، یکی یکی دستگیر و مواخذه میشوند.
شمار بسیاری از مردم با نیروهای اشغالگر و دولت متحدِ با این نیروها همرأی و همدست شدهاند. طرفداران اشغالگران همچنین تلاش میکنند در میان قشرهای گوناگون جامعه قدرت و ایدئولوژی خود را اعمال کنند. فرزندان زن در همین گیر و دار یکی پس از دیگری ناپدید میشوند و یافتن آنان هم به پروژه جستجوی زن افزوده میشود.
در بخش دیگری از داستان خبر هجوم گاوهای بیصاحبی که پیدا نیست از کدام گاوداری گریختهاند، در رسانهها نشر میشود. دولت و نیروهای مسئول حفظ امنیت داخلی هرکدام صدا و زاویه دید خود را نسبت به این حادثه دارند. جدال آدمهای ایدئولوژیک و تشنهی قدرت در تقاطع با زورورزیِ دیگری تکوین مییابد: آدمها با حادثهای طبیعی دست به گریباناند که کشور را رو به بحرانی همهگیر سوق داده است. بدین ترتیب سیستم قدرت مرکزی بیش از پیش دستخوش عدم امنیت میشود. اعتصابات از هر سو جامعه را فرامیگیرد. همزمان ناظران بیشتری در شهر راویان تازهی حادثهی غیرطبیعی میگردند. شایعه این حوادث حتا به فراتر از مرزهای کشور میرسد و مرزهای کشور را بیش از پیش معنادار میسازد.
زن در جستجوی شوهر و فرزندان گم شدهاش ناگزیر حتا به اداره نیروهای انتظامی روی میآورد. افراد اندکی پاسخگو هستند. همه از بیاطلاعی و سردرگمی دم میزنند. زن از شبکهی دوستان فرزندانش یاری میطلبد. او خود در همین اثنا به جمع شاهدان حادثهی غریبی میپیوندد، که باورپذیریاش برای فرد واقعگرایی چون او ناممکن مینماید. واقعیت زندگی برای او در انجام وظایف شهروندی خلاصه میشود. اما حادثهای که او به چشم سر میبیند واقعیت زندگی در دوران اشغال را با تصاویری سوررئال در هم میآمیزد.
آشفتگی، آشوب و فضای بیسر و سامانی که تمام جامعه را فرا گرفته داستان مردمانِ در عصر اشغال را به فضایی آخرزمانی پیوند میزند. این دومین تجربه روایت داستانهای آخرزمانی سلطانزاده نویسنده است، پس از رمان «سِفر خروج». این بار سلطانزاده با روایتی پرقدرتتر و بینظیر داستان آخرزمانی خود را در چارچوب زمان-مکانی نامعلوم رقم میزند و در پایان روایتش، روزنهای از امید را پیش چشمان حیرتزده خواننده به نمایش میکشد.
رمان «گاوهای برُنزی» ادبیات بسیار جاندار و نثر تصویریِ روانی دارد و به ایجاز، پختگی زبان و ظرافت نگاه نویسنده جای به جای آراسته است. سلطانزاده در این اثر با زبان آشنا برای خوانندهی فارسیگوی اهل ایران و افغانستان -هر دو- میدرخشد و خاطرهی روایت تفکر بر انگیزی را به یادگار میگذارد.
شناسنامه کتاب: