«تاکسی»
«تاکسی» ساخته جعفر پناهی در بخش رقابتی شصت و پنجمین دوره از جشنواره فیلم برلین به نمایش درآمد.
این فیلم با یک بودجه بسیار ناچیز ساخته شده.
در همان حال فیلم «محمد» ساخته مجید مجیدی با بودجهای که گفته میشود کمتر از ۱۰۰ میلیون دلار نیست از نمایش در برلیناله باز ماند.
مونیکا گروترز، وزیر مشاور در امور فرهنگی در شب افتتاحیه برلیناله در برابر بیش از ۱۶۰۰ مهمان خارجی و داخلی خطاب به دیتر کوسلیک گفت که از دعوت پیاپی او از پناهی برای شرکت در برلیناله پشتیبانی میکند و آن را عملی درست میداند.
شنبه، ۱۴ فوریه «تاکسی» خرس طلای برلیناله را از آن خود کرد.
حنا سعیدی، خواهرزاده جعفر پناهی که در این فیلم بازی میکند در حالی که اشک میریخت، خرس طلایی را به نمایندگی از پناهی که در ایران به سر میبرد و ممنوعالخروج است، دریافت کرد.
برلیناله از میان فیلمهایی که امسال به بخش مسابقه جشنواره راه یافتند، فیلم «تاکسی» ساخته جعفر پناهی را برای جایزه نخست برگزید. مقایسه این فیلم با فیلمهای بخش مسابقه نشان میدهد که خرس طلای شصت و پنجمین جشنواره بینالمللی فیلم برلین نه به ارزشهای هنری و ساختاری فیلم تاکسی، که به مقاومت سازنده این فیلم در برابر استبداد اهداء شده است. هیأت داوران نیز در بیانیه خود تلویحاَ به این نکته اشاره میکند.
اما برلیناله میتوانست به جای قربانی کردن ارزشهای هنری در پای حمایت از دموکراسی و آزادی بیان و به جای فدا کردن سینما برای حمایت از کارگردانی معترض، که دادگاه فیلمسازی را بر او ممنوع کرده است، با شیوههای دیگری از مقاومت شجاعانه و درخور ستایش جعفر پناهی در برابر استبداد حمایت کرده و دفاع از آزادی بیان و دموکراسی در ایران را به شکلهای دیگری دنبال کند و نه با اهداء جایزه اول جشنوارهای معتبر که مدعی رعایت ارزشهای هنری، ساختاری و کیفی آثار نیز هست چرا که نادیده گرفتن این ارزشها در گزینش فیلم برنده، ارزش جایزه را مخدوش و تاثیر آن را کاهش میدهد.
خرس طلا در تاکسی نه فقط «توهم زا» است که، خواسته یا ناخواسته، با نگاهی همبستر است که آثار هنرمندان کشورهای «پیرامونی» را با نگاهی متفاوت از آثار هنرمندان اروپای غربی و آمریکای شمالی ارزیابی میکند.
اهداء جایزه خرس طلای برلیناله به «تاکسی»، جایزه فیلم ایرانی «پریدن از ارتفاع کم» ساخته حامد رجبی را در بخش پانوراما نیز تحت الشعاع قرار داد هرچند در گزینش این فیلم سیاست نقشی کمتر از هنر داشت.
حکم قتل کارگردان
جعفر پناهی به شهادت کارنامه هنری و اجتماعی خود هنرمندی است متعهد به ارزشهای انسانی، دموکراسی و آزادی بیان. هنرمندی معترض که ستم، استبداد و سرکوب حکومتی را بر نمیتابد و شرافتمندانه به شأن و کرامت انسانی و استقلال هنری خود وفادار مانده است.
در سینمای ایران، که به صحنه نمایش زشتترین شکلهای وادادگی و میانمایهگی بدل شده و بازیگران مطرح آن فهرست «ما عاشقان محمدیم» سرلشکران سپاه را امضا میکنند تا جایزه فجر بگیرند، کارگردانی خلاق چون جعفر پناهی، بهای سنگین میپردازد تا استقلال هنری خود را حفظ و در برابر انسانزدائی از سیاست مقاومت میکند.
جعفر پناهی به شهادت فیلمهائی چون بادکنک سفید و دایره، کارگردانی خلاق است که حکم دادگاه اسلامی او را از فیلم ساختن بازداشته است. داستان، شعر و نقاشی را میتوان درخلوت و به دور از چشم سرکوبگر سانسور خلق کرد اما خلق تآتر و فیلم روندی جمعی است و نیازمند امکاناتی که در مخفیکاری و تولید پنهانی دست نمیدهد.
حکم ممنوعیت از فیلمسازی حکم قتل یک هنرمند است و اعتراض به این حکم وظیفه هر انسانی است که شأن و کرامت آدمی، آزادی و هنر را ارزش مینهد و جشنواره برلین نیز با اهدا جایزه اول خود به جعفر پناهی چنین کرده است اما جشنواره در یافتن شکل مناسب اعتراض خود شکست خورده است.
ناکامی حکومت و شکست سینما
تاکسی پس از «پرده» و «این فیلم نیست» سومین فیلمی است که جعفر پناهی در دوران محرومیت خود از فیلمسازی ساخته است.
سه فیلم آخر جعفر پناهی نشانه مقاومت او در برابر استبداد و نمودار عشق او به سینما است اما نشانه آن نیز هست که جمهوری اسلامی فیلمسازی خلاق و توانمند را به کسی بدل کرده است که هر سال با امکانات نامناسب فیلمی برای جشنوارهها بسازد و چنین کارنامهای پناهی را از کارنامه اصلی خود، از آنچه او بود و میتواند باشد، دور میکند.
هدف جمهوری اسلامی از حکم ممنوعالکاری پناهی خفه کردن صدای معترضی است که به گوش جهانیان نیز میرسد اما مقاومت پناهی این طرح را منتفی کرده است. جمهوری اسلامی به هدف خود نرسیده اما موفق شده است که کارگردانی خلاق را از خلاقیت هنری دور کند. این پیروزی گرچه به سود جمهوری اسلامی نیست اما به زیان سینمای ایران و جهان و به زیان پناهی به عنوان کارگردانی خلاق است.
سینمای جشنواره، سیاست و آزادی
اهداء جایزه به کارگردانان کشورهای پیرامونی بر معیارهای سیاسی از رویههای جشنوارههای «ونیز» و «کن» و برلین است هرچند جعفر پناهی در گذشته، نه بر این رویه، که بر ارزشهای متعالی ساختاری فیلم خود جایزههای مهمی دریافت کرد.
از یاد نبردهایم که در چند دهه گذشته جشنوارههای ونیز و کن سینمای توریستپسند و عرفانی ایران را با اهداء جایزه به کارگردانی تقویت میکردند که فیلمهای او با سرمایهگذاری نهادهای دولتی و نیمه دولتی ساخته شده و با حمایت بنیاد دولتی فارابی به جشنوارههای ونیز و کن ارسال میشد تا ثابت شود که هنر در جمهوری اسلامی نمرده است و کارگردان جهانی شده نیز در مصاحبه با رسانههای بینالمللی از نبودن سانسور در جمهوری اسلامی دم میزد حتا آنگاه که پرسشی در این زمینه مطرح نمیشد.
این جایزهها سینمای ایران را برای مدتی «کیارستمی زده» کرد و در این بستر فیلمهائی با سرمایه نهادهای دولتی و نیمه دولتی تولید شدند که بر انسان معاصر و بر مسائل زمانه چشم بسته و با نمایش ایران از چشم توریست غربی، پیامهای عرفانی به خانه دوست مخابره میکردند.
در این گونه فیلمها جذابیت ساختاری داستان و فرم و مسائل زمانه، که تماشاچی را به سینما جذب و هزینه فیلم را تامین میکنند، غائبان اصلی بودند…
این دوران گذشت و دوران حمایت جشنوارههای ونیز و کن از خانوادهای فرارسید که راه فروش سیاست را بلد بودند…
و بعدتر دولت محمود احمدینژاد فیلمی را به عنوان نماینده ایران به آکادمی اسکار معرفی کرد که تنها شخصیت مثبت آن زنی مسلمان، مؤمن، محجبه و مقلد مجتهدان بود و نمایندگان به اصطلاح طبقه متوسط فیلم، هم در فرار و هم در ماندن، به بنبست رسیده بودند و…
جایزههای بینالمللی که بر بستر سیاست اهدا میشوند به روابط دولتها نظر دارند اما جایزههای بینالمللی که بر بستر دفاع از دموکراسی و آزادی بیان اهدا میشوند، چون جایزه فیلم «تاکسی»، ملتها را نشانه میگیرند. این دو، دو مقوله متفاوتاند اما در هر دو حالت توهمزا بوده وگاه امر را بر صاحب امر مشتبه میکنند.
جعفر پناهی از خلاقترین کارگردانان سینمای هنرمندانه جهان است اما جایزه فیلم «تاکسی» به مقاومت هنرمند خلاقی اهداء شده است که شرافت انسانی و استقلال هنری خود را در سختترین دورانها حفظ کرده و به سکوت اجباری تن نمیدهد. از این مقاومت حمایت باید کرد.
آقای سرکوهی گرامی؛
متأسفانه در دیدگاه شما از آشنایی با مقولهی سینما بهعنوان یک ابزار هنری نشانهی کمی یافت میشود. اگر چه خواستهاید «ارزش هنری» را جدا کنید اما همچنان دیدگاه شما نیز در چارچوب تنگ همان «هنر متعهد» که دهههاست نقد هنری ایران را سترون کرده، گرفتار مانده است.
اینکه نوشتهاید سینمای کیارستمی «سینمای توریستپسند و عرفانی» است شوخیای بیش نیست که اگر در محافل هنری ـ سینمایی اروپا آن را بیان کنید مطمئناً با پوزخندی معنادار مواجه خواهید شد! اگر حتی دو نقد از بهترین منتقدان سینمایی اروپا را خوانده بودید اینچنین بیگدار به آب نمیزدید. همین جعفر پناهی که گفتهاید در شرایط بهدور از محرومیت «از خلاقترین کارگردانان سینمای هنرمندانه جهان» است سینما را با کار با کیارستمی آموخته و زمانی کیارستمی گفته بود «پناهی فیلم بد نمیسازد». متأسفانه این قضاوت شما است که از «نگاه هنری» فاصله دارد و هر اثر هنری را با عینک «تعهد سیاسی ـ اجتماعی» میسنجد.
خبر زمانه / 15 February 2015
آقای سرکوهی گرامی؛
متأسفانه در دیدگاه شما از آشنایی با مقولهی سینما بهعنوان یک ابزار هنری نشانهی کمی یافت میشود. اگر چه خواستهاید «ارزش هنری» را جدا کنید اما همچنان دیدگاه شما نیز در چارچوب تنگ همان «هنر متعهد» که دهههاست نقد هنری ایران را سترون کرده، گرفتار مانده است.
اینکه نوشتهاید سینمای کیارستمی «سینمای توریستپسند و عرفانی» است شوخیای بیش نیست که اگر در محافل هنری ـ سینمایی اروپا آن را بیان کنید مطمئناً با پوزخندی معنادار مواجه خواهید شد! اگر حتی دو نقد از بهترین منتقدان سینمایی اروپا را خوانده بودید اینچنین بیگدار به آب نمیزدید. همین جعفر پناهی که گفتهاید در شرایط بهدور از محرومیت «از خلاقترین کارگردانان سینمای هنرمندانه جهان» است سینما را با کار با کیارستمی آموخته و زمانی کیارستمی گفته بود «پناهی فیلم بد نمیسازد». متأسفانه این قضاوت شما است که از «نگاه هنری» فاصله دارد و هر اثر هنری را با عینک «تعهد سیاسی ـ اجتماعی» میسنجد.
هرمز / 15 February 2015
اینگونه که آقای فرج سرکوهی نوشته بنظر می رسد فیلم تاکسی دارای ارزش هنری قابل توجهی نبوده و جایزه به خاطر مسائل سیاسی همچون مقاومت در مقابل استبداد و خفقان به آن هدا شده است. پرسش من آن است که آیا فرج سرکوهی فیلم را دیده است؟ استدلال او مبتنی بر بی ارزشی هنری فیلم بر چه مبانی ای استوار است؟ سرکوهی ارزش یک فیلم را بر چه اساسی می سنجند؟ فیلم تاکسی در مقایسه با دیگر فیلمهای بد یا خوب دنیا دارای چه نواقصی است؟ ما از نقد بررسی این پرسشها را می خواهیم.
فرهادیان / 15 February 2015
دوستان عزیز
خوب است که انتقاد کنندگان یادداشت را با دقت بخوانند . در یادداشت گفته نشده است که فیلم تاکسی فاقد ارزش های هنری است . یادداشت فیلم را تحلیل نمی کند . یادداشت گفته است «« خرس طلای شصت و پنجمین جشنواره بینالمللی فیلم برلین نه به ارزشهای هنری و ساختاری فیلم تاکسی، که به مقاومت سازنده این فیلم در برابر استبداد اهداء شده است» و این حرف من نیست. در متن اطلاعیه هیات داوران جشنواره آمده است که جایزه را به این دلیل اهدا کرده اند که فیلم نشانه «عشق» کارگردان« به سینما و جامعه» است .
حتا اگر این فیلم از منظر ارزش هاس ساختاری بهترین فیلم جشنواره می بود ؛ باز هم هیات داوران گفته اند که جایزه را به دلایل دیگری اهدا کرده اند و انتقاد من به همین برخورد هیات داوران است نه به فیلم . این که من فیلم را دیده ام یا نه اثری بر این یادداشت ندارد . من منتقد فیلم نیستم و نظر من؛ با دیدن فیلم ؛ می تواند معتبر نباشد . من تخصصی در نقد فیلم ندارم و داوری من در حد خودم معتبر است اما و بنابراین من یادداشت خود را بر اطلاعیه هیات داوران بنا کرده ام که مرجعیت انان در فیلم شناسی مورد قبول بسیاری هست . یادداشت من نه به نظر شخصی من؛ که به نظر هیات داوران استناد می کند .. اطلاعیه هیات داوران به صراحت می گوید که جایزه را به «عشق کارگردان به سینما و جامعه و..» اهدا کرده اند.. رپیس جشنواره و دیگران هم در مراسم رسمی همین گفتند .در مصاحبه ها هم همین گفته شده است . بنابراین بهتر است نه به نظر من؛ که کارشناس و منتقد فیلم نیستم ؛ که به نظر هیات داوران استناد کنیم . بحث من در باره فیلم نیست. بحث من در باره برخورد جشنواره های اروپاپی با انسان به گفته انان «شرقی» یا «جهان سومی» و به گفته من «پیرامونی» است. یعنی همان نگاه از بالا در عرصه فرهنگ خلاقه.. وقتی پای اثار خودشان در کار است ارزش های هنری مطرح است و وقتی پای اثار ماها در کار است ارزش های سیاسی یا عشق به سینما من گفته ام که باید از عشق ستایش امیز کارگردان به سینما و از مقاومت تحسین برانگیز او تجلیل می شد اما در قالب متناسب با ان.
من فیلم های آاقای کیارستمی را تحلیل نکرده ام که از منظر سیاست و تعهد باشد یا از منظر دیگری. من گفته ام نگاه عرفانی و توریستی از مولفه های برخی فیلم های جشنواره پسند اقای کیارستمی است . این بیان داده ای عینی است نه داوری. من از منظر سیاست و تعهد به فیلم ها نگاه نکرده ام انتقاد من این است که برحی جوایز جشنوارها ها از منظر سیاست و تعهد است.
فرج سرکوهی / 15 February 2015
اقا ى سركوهى در مورد جوايز اسكار اكادمى جايزه ميدهد نه هييت داوران
م-رونا / 15 February 2015
اقاي سركوهي عزيز شما اگر ميخواهيد ارزش هنري فيلم رو پايين بياوريد بايد يه منتقد فيلم بأسير
باشيد سينما ي دنيا رو خيلي خوب بشناسيد و با دلايل مشخص فني صحبت كنيد با
كلي گويي كه نميتونيد يه فيلم رو زير سوال ببريد اينكار از هر كسي بر مياد .
***.
مازيار / 16 February 2015
حرفهای آقای سرکوهی کاملا روشن و بجاست. بر خورد سیاسی با مسائل هنری منحصر به این مورد نیست چند سال پیش در فنلاند فستیوال فیلم های مستند بود و من که با بعضی از مسئولین فستیوال سابقه فعالیت فرهنگی داشتم در حاشیه جریان را دنبال می کردم. آن سال به خاطر سیاست خاصی که مسئولسن فنلاندی پی گرفته بودند برنده را کسی معرفی کردند که در نامش کلمات ” شیخ و اسلام” بود. در میهمانی پایانی مسئول هیئت ایرانی هم در مقابل تمسخر بعضی از همراهان به این نکته اعتراف کرد .
کیا / 16 February 2015
مسئله یا بهتر بگوئیم سیاه چالۀ مقالۀ فرج سرکوهی که آاعتبار آنرا به بازی می گیرد درک خود-حقارت آمیزی است که از سینمای ایران دارد. درک سرکوهی از سینمای ایران دهها بار منفی تر از آن چیزی است که او به هیأت داوران فیستیوال فیلم برلین نسبت می دهد. در همین مقالۀ کوتاه او با درکی پر از تحقیر به سینمای کیارستمی، فرهادی و (خانواده) مخملباف می نگرد. گاه او حتی آن ارزش را برای کارگردانان هدف نقد خود قائل نیست که بطور شفاف از آنها نام ببرد.
سیمای ایران همچون سینمای نئوریالیستی ایتالیا و موج نو فرانسه مقولۀ جدیدی از فیلم را بنیان نهاده است. این سینما را می توان پسا رئالیست دانست. از فراز دوگانگی حقیقت/دروغ، واقعیت/رؤیا، روزمرگی/ساختاز و قدرت/مقاومت می گذرد تا تصویری عمیق ولی در عین حال ساده از زندگی انسان ارائه دهد. تماشاچیان، منتقدین و دست اندرکاران کمی ژرف بین جهان چاره ای ندارند جز آنکه به تحسین این سینما برخیزند. گاه آنها اینکار را آگاهانه و هدفمند انجام می دهند و گاه نیمه ناخودآکانه و شاید حتی به اجبار.
دیگر باید از لج بازی با دستاوردهای سینمای ایران دست کشید. کسی بیهوده و از سر مسائل سیاسی یا بخاطر جذابیتهای توریستی و عرفانی شیفتۀ سیمانی ما نشده است. همه عوامل دیگر سیاسی و فرهنگی علیه این سینما و نه به نفع این سینما کار می کنند. اگر این سینما جائی مورد تحسین قرار می گیرد بخاطر ارزشهای آن است و نه بخاطر مسائل دیگر، حتی اگر تحسین کنندگان خود آنرا به درستی روشن نسازند.
امروز هایدگر فیلسوف تراز اول سدۀ بیستم به شمار می آید، هر چند هر روز هم بیشتر پروندۀ دیدگاههای گثیف سیاسی او افشا می شوند. دنیا محبور شده است عمق و اهمیت فلسفۀ او را به رسمیت بشناسد. وای به حال کسی که بخواهد بخاطر شرافت سیاسی خود فلسفۀ او را نادیده بینگارد. بخشی از تفکر جهانی را از دایرۀ تفکر خویش حذف کرده است. سرکوهی دیگران نیز باید دیگر نفرت خود را از دیدگاه های عجیب و حتی گاه کثیف سیاسی و فرهنگی سینماگران ایران به فراموشی سپارند. این سینما حرف برای گفتن دارد، حرفی برای جهان پسامدرن، چه برای آنهائی که با مدرنیته در ستیزند و چه برای آنهائی که شیفتۀ آن هستند، چه آنها که در برلن و نیویورک زندگی می گنند و چه آنها که در ساوه، تومبوکتو و والپارائیس.
فرهادیان / 16 February 2015
پیام جشنواره درباره این فیلم سیاسی بود چون خود فیلم سیاسی بود مضمونش سیاسی بود عدم حضور کارگردان در جشنواره به دلیل مسائل سیاسی بود آنوقت شما انتظار داری اطلاعیه هیئت داوران جشنواره چی باشه اعلام کند بخاطر ارزشهای هنری این جایزه به فیلم تاکسی تعلق می گبرد مشخصا اعلامیه هیئت داوران هم سیاسی خواهد شد پس باید اول فیلم را دید بعد اظهار نظر کرد شما بیانه هیئت داوران گرفتی برای خودت بریدی و دوختی برو اول فیلم ببین
فرهاد / 16 February 2015
جعفر پناهی برای مبارزه با استبداد ممنوع الکار و ممنوع الخروج شده. جعفر پناهی به خاطر نقد سیستم حاکم پیش روی خود و هموطنانش به زندان رفت. این وجه پناهی بسیار مهم تر ارزشمندتر و زیباتر از سینمای پناهی و جوایز جشنواره برلینه.
اما وقتی افرادی نقد آثار هنری آقای پناهی و در کل هیچ نقدی رو برنمیتابند، و همون رفتار رو با منتقدان سینمای پناهی میکنند که سیستم حاکم با پناهی و پناهی ها کرده، فقط یک نتیجه رو از این وضعیت میشه برداشت کرد.
کسی که نقد رو برنمیتابه و جواب نقد منصفانه رو با عبارات غرض ورزانه میده، و برای اثبات رفتار اشتباه خود، متوسل به رفتاری میشه که بی شباهت به پاورقی های روزنامه های کیهان و برنامه های رسانه میلی در اتهام زدن به مخالفینشون نیست، همون تلاش باطل برای بیعت گرفتن جمعی و عمومی رو میکنه که در 9 دی، فوت مرتضی پاشایی و غیره (برای غیره مثال های زیادی وجود داره اما ترجیح به استفاده ازشون نیست) از عموم مردم انتظار داره. همه یا باید موافق باشند و یا نه.
آقای پناهی به زندان رفت که دیگران بتونن به راحتی و بدون ترس از لگدپرونی بی منطق شیفته هایی که (مطمئنم خیلی هاشون خیلی از فیلمهای استاد پناهی رو ندیدند) سینمای پناهی رو نقد کنند. تکرار میکنم، سینمای پناهی و نه شخصیت شجاع مبارزش.
برلین به راحتی میتونست اعلام کنه که این جایزه به خاطر مقاومت جعفر پناهی بهش داده شده. اما با بیانیه برلین این شرایط به ضرر پناهی تموم شده.
بهرحال امیدوارم هرچه زودتر شرایط دیدن فیلم تاکسی فراهم بشه و امیدوارم اگر کسی در آینده فیلم تاکسی رو نقد منصفانه میکنه، بهش لگدپرونی و توهین نشه.
چرا وقتی یک اثر با شرایط خاص خالقش مثل پناهی و یا پاشایی (البته این دو نفر اصلا در یک سطح نیستن) نقد میشه، برخی از همین آدمهایی که بهشون اشاره کردم، برای بالا بردن کیفیت هنری اثر شرایط اجتماعی و سلامت خالقش رو مثال میزنند. هرکسی اگر سرطان بگیره یا زندان بره فیلمساز یا اهنگساز و خالق بهتری نمیشه بلکه آدم بهتر و مهمتری شده.
چرا عبارت اثر هنری از شخصیت هنرمند جداست در این شرایط کاربرد نداره؟
آبتین / 17 February 2015
به آبتین
اولا که این نوشته اصلا نقد نیود خود نویسنده هم به اون اشاره کرده اگر هم از نظر شما نقد هست ما هم نقدی نوشتیم بر نقد ایشون دوما هیچ توهینی در دیدگاه ها وجود نداره نمی دونم شاید مطلب را از اینجا خوندی نظرات را از جای دیگری بنابراین شما را سفارش می کنم به توجه و دقت بیشتر. شما درنوشته ات گفته خودت را نقض کردی چون تلویحا گفتی اگر کسی نظر مخالف با نظر بقییه داشت کسی حق نداره با نظر مخالف اون مخالفت کنه که این کل بحثی را که مطرح کردی زیر سوال می بره.
میفرمایید “افرادی همون رفتار رو با منتقدان سینمای پناهی میکنند که سیستم حاکم با پناهی و پناهی ها کرده” یعنی ما آقای فرج سرکوهی ممنوع القلم و ممنوع الکار کردیم یا گرفتیم زندانش کردیم کسی هم نگفت همه موافق باشند شما اگر نظرات را بخونی متوجه میشی که اکترا گفته اند اول فیلم را ببین بعد بیا هر چه دل تنگت می خواهد بگو. عجیب تر از همه اینکه اسمش را “نقد منصفانه” گذاشتی در حالی که سرکوهی اصلا فیلم ندیده نمی دونم خبر داری یا نه!؟
فرهاد / 18 February 2015