دولت محمود احمدینژاد در زمان انتخابات سال ۱۳۸۸، اقدام به دستکاری تعریف افراد شاغل کرد تا نشان بدهد که نرخ بیکاری در کشور بالا نیست.
پیش از این اما فرد شاغل به کسی گفته میشد که دو روز در هفته مشغول باشد. در تعریف جدید، کسی که در طول هفته فقط یک ساعت کار میکرد نیز شاغل محسوب میشد.
دوران زمامداری همزمان اصولگرایان تندرو بر هر سه قوه، ظاهراً به پایان رسیده است اما منش دروغگویی دولتها و حکومت برای مثبت جلوه دادن کارنامهشان، امری ثابت و دائمی است.
متوسط نرخ تورم در دولتهای مختلف بعد از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران همیشه دو رقمی بوده است. با توجه به آنکه سالهاست در ایران نرخ افزایش دستمزدها کمتر از میزان نرخ تورم در کشور است، میتوان ادعا کرد که «دستمزد واقعی» کارگران در ایران نه تنها افزایشی نداشته است که با کاهش همراه بوده است.
برای تأیید اینکه دستمزد کارگران با وجود افزایش ظاهری، به دلیل نرخ بالای تورم در واقعیت به صورت مداوم کاهش یافته و از قدرت خرید کارگران کم شده است، میتوان به محاسبه یک سایت امنیتی و هوادار جمهوری اسلامی اشاره کرد که میزان دستمزد متناسب با نرخ تورم را در سال ۱۳۹۲ معادل ۶۵۳ هزار تومان اعلام کرد اما در آن سال حداقل حقوق کارگران ۴۸۷ هزار تومان تعیین شد.
یعنی در سال گذشته (سال ۹۲) با وجود افزایش ۹۷ هزار تومانی حقوق کارگران، آنان عملاً در طول یک سال، ۲۵ درصد ارزش دستمزد و قدرت خرید خود را از دست دادند.
دولت روحانی، سال جاری (۱۳۹۳) را با تورم ۳۲ درصدی آغاز کرد. در چهار ماه نخست سال جاری تورم بالای ۲۵ درصد و در شش ماهه نخست امسال، تورم بالای ۲۰ درصد بود اما این دولت ادعا میکند که خط فقر به ازای هر نفر، مبلغ ۲۵۰ هزار تومان است.
افزایش دوباره قیمت نان، کاهش درآمد حکومت ایران به دلیل تحریمها و جنگ نفتی و شدیدتر شدن جنگ قدرت در داخل جمهوری اسلامی با نزدیک شدن به انتخابات مجلس، سبب شده است نیروی کار در ایران بیشتر از بقیه طبقات اجتماعی امید خود به آینده را از دست بدهد.
این در حالی است که پیش از این خط فقر برای یک خانواده چهار نفره، یک میلیون و ۸۰۰ هزار تومان برآورد شده بود.
افزایش دوباره قیمت نان، کاهش درآمد حکومت ایران به دلیل تحریمها و جنگ نفتی و شدیدتر شدن جنگ قدرت در داخل جمهوری اسلامی با نزدیک شدن به انتخابات مجلس، سبب شده است نیروی کار در ایران بیشتر از بقیه طبقات اجتماعی امید خود به آینده را از دست بدهد و به شدت نگران سرنوشت خویش باشند.
تعدادی از فعالان کارگری و کارگران ایران در گفتوگو با رادیو زمانه، نظرات خود را در مورد وضعیت زندگی طبقه کارگر و اولویتهای مبارزاتی کارگران بیان کردهاند.
پلههای اول مهمترند
یک فعال کارگری که از زندانیان سیاسی سابق است، میگوید: «برای بالا رفتن، باید پلهها را از پایین به بالا رفت. پلههای اول خیلی مهم هستند. وسط راه میشود دست را به جایی بند کرد و خود را بالا کشید ولی آن پایین، پلهها باید محکم و منظم باشند.»
او میگوید که جنگ باید بر سر قانون کار باشد: «دولت این یا دولت آن چه فرقی به حال ما دارد؟ اگر قانون کاری داشته باشیم که مدافع حقوق زحمتکشان باشد، دولت هر کسی بر سر کار بیاید، قانون کار دادرسی است که کارگر بر اساس آن میتواند حق خودش را بگیرد.»
این فعال کارگری در ادامه میگوید: «راهپیمایی مستقل کارگران در دولت رفسنجانی ممنوع بود، در دولت خاتمی و احمدینژاد هم ممنوع بود، در دوره روحانی هم ممنوع است. اگر قانونی درست و حسابی داشته باشیم که روشن کرده باشد تشکل کارگری مستقل آزاد است و کارگر حق دارد برای حق و حقوق خودش راهپیمایی کند، هر رییس جمهوری بیاید فرقی ندارد. اینکه میگویم قانون کار، نه یک قانون کار صوری که جدا از قانون کشور و دکوری باشد. قانون کاری که مجلس هم مجبور شده باشد تصویب کند و لازمالاجرا باشد.»
مهمترین مسأله قانون کار است
یک فعال کارگری اهل استان خوزستان ضمن تأیید نظر بالا میگوید: «من خودم چپ هستم ولی با بیشتر چپهایی که نشستهاند در تهران و در فیسبوک برای خودشان حرف میزنند مشکل دارم. آدم حسابی باید معلوم باشد موقع حرف زدن تکلیف تو بالاخره این وری است یا آنوری؟ کدام طرف بالاخره؟ بنشینی یک گوشه، به قول معروف خاتمی را فحش بدهی، احمدینژاد را فحش بدهی، روحانی را هم فحش بدهی، خوب این که نشد کار. بلانسبت شما یک خر هم این را میفهمد که این سه تا با هم فرق داشتند. حالا ما بزنیم زیرش که “نه! اینها با هم فرق ندارند.” این چه فایدهای دارد؟»
او در ادامه میگوید: «چسبیدهاند به این اسمهای قلنبه سلنبه، ول هم نمیکنند. بابا جان به جای این همه به اصطلاح متن فلسفی نوشتن، بیاییم جمع بشویم و بگوییم ما اصلاً این قانون کار را همینطوری که هست قبول داریم اما قانون باید برای کارگاههای زیر ده نفر و بالای ده نفر یکجور اجرا شود. این میدانی چه تحول بزرگی میشود برای کارگران، برای مردم، برای همه؟ الان طبق قانون مجلس، کارگاه زیر ده نفر، شامل قانون کار نیست. صحبتِ خیلی آدم است. از ۳۰ درصد میگویند تا ۵۱ درصد. ۱۵ میلیون کارگر داریم، ضرب و تقسیم کنیم میشود هفت و نیم میلیون نفر کارگر. اینها را برگردانیم داخل قانون کار، بهترین موفقیت است.»
یک کارگر برشکار که با حقوق ماهانه ۸۵۰ هزار تومان در ماه مشغول به کار است، میگوید:«من از مازندران برای کار آمدم تهران. شش سال و هشت ماه تهران بودم. دو سال و سه ماه با مترو از تهران میرفتم کرج و برمیگشتم. توی راه خواب بودم به مردم میسپردم که مرا بیدار کنند. سختی زیاد دارد زندگی در تهران و کرج ولی برای یکی مثل من که در شهر خودش هیچی ندارد، یا باید برود عسلویه یا تهران. تمام پسر عموهایم رفتند عسلویه اما من متأهل بودم و نمیخواستم از زنم جدا باشم. عسلویه هم دیگر تمام شد. یک زمانی حقوق خوب میدادند ولی دیگر اینطوری نیست.»
این کارگر درباره شرایط فعلی زندگی و کار خود میگوید: «از لب به لب یک کمی آن طرفتر هستیم. اگر در ماه خرج دکتر و دندانپزشکی نباشد یا عروسی دعوت نباشیم که بخواهیم کادو ببریم یا مهمان خراب نشود سرمان یا این بچهها بهانه نگیرند برای لباس و …، به روز دخل و خرج به هم میرسد.»
شرطهایی که این کارگر برای برابر کردن دخل و خرج خانواده فهرست میکند، تکان دهنده است. ارتباط او با اقوام و آشنایان به طور کامل قطع شده و میگوید که در مقابل درخواست لباس و «چیزهای دیگر» از طرف فرزندانم «دو تا داد میکشم، همهشان فرار میکنند.»
۵۲ روز در سال در رفت و آمد
یک کارگر کوره ذوب فلز از روزانه چهار ساعت زمان رفت و برگشت خود به محیط کار خبر میدهد. این کارگر زمانی معادل ۲۴ ساعت در هفته و ۵۲ روز در سال، در راه رفت و برگشت به محل کار است. زمانی که به گفته خودش «نه میشود روزنامه خواند، نه پولش را داریم با تلفن حرف بزنیم، نه اعصاب و حوصلهای برای کار دیگری هست. بعضیها میخوابند اما من توی اتوبوس خوابم نمیبرد. از پنجره بیرون را نگاه میکنم.»
یک نیروی خدماتی با ۲۷ سال سن و حقوق ۶۵۰ هزار تومان در ماه میگوید: «تنها تفریح من در زندگی فیلم دیدن است.»
او در برابر سوالی درباره آینده به شدت مقاومت میکند و با حالتی عصبی میگوید: «ولش کن! داریم حرف میزنیم که سرمان گرم شود. بیخیال غم و غصه. بهش فکر کنی دیوانه میشوی. زندگی ما همین است دیگر. یکی بابا و ننه پولدار داشته، برای خودش میرود خارج، سر بهترین زندگی. ما هم که اینطوری، باید سرمان را گرم کنیم تا بگذرد.»
این جوان برنامهای برای ازدواج ندارد و به جدا شدن از خانواده و استقلال هم فکر نمیکند. او به جریان در زندگیاش میپردازد: اول اینکه نیازهای جنسی خود را یک بار در ماه و با خرید سکس از یک زن ۴۳ ساله تأمین میکند. این زن برای نیم ساعت سکس، مبلغ ۳۰ هزار تومان از او میگیرد و این کارگر معتقد است که این قیمت مناسبتر از «قیمتهای داخل شهر» است.
دوم اینکه در صورت جدا شدن این جوان از خانوادهاش، پدر خانواده از تأمین مخارج خانواده عاجز میماند و زندگی مادر، دو برادر و خواهر او با مشکل مواجه میشود.
او میگوید: «من شدهام بابای خانه. بابایم کشیده کنار. نه اینکه بیخیال باشد، نه! دیگر اعصابش نمیکشد. پیر شده …»
از دنیا بیخبرم
یک زن کارگر با یازده سال سابقه کار و دستمزدی برابر با حداقل دستمزد قانونی تعیین شده، در برابر این سوال که به نظر شما مهمترین مشکل طبقه کارگر در ایران چیست و کارگران چگونه میتوانند برای رفع مشکلاتشان اقدام کنند؟ میگوید: «از دست مردم کاری ساخته نیست، مگر اینکه قانون عوض شود.»
او با وصف حال و روز خودش میگوید: «ما صبح میآییم سر کار، عصر بر میگردیم خانه. تا کارهای خانه را انجام بدهیم، شده است شب. از زور خستگی بیهوش میشوم. از دنیا بیخبرم. چه کار میشود کرد؟ در کارخانه ما یک نفر بود که کاغذ پخش میکرد ولی یکی از خود همین کارگرها فروختش به دفتر. چند وقت نبود تا یک روز آقای … گفت به جرم ضد رژیم بودن پروندهدار شده و زندانش کردهاند. چند شب نشستم صدای آمریکا و بیبیسی نگاه کردم. گفتم شاید اسمش را بگویند اما نگفتند. میخواستم زنگ بزنم و اسمشان را بگویم اما شوهرم نگذاشت. خودم هم راستش ترسیدم.»
تاریخ، چهار سال و ده سال نیست
یک فعال کارگری که سابقه کار و فعالیت کارگری در تبریز، عسلویه، تهران، اراک و کرج را دارد، درباره وضعیت کارگران در ایران میگوید: «شما به ما میگویید کارگران ولی ما طبقه کارگر هستیم. سیزده تا پانزده میلیون نفر در ایران عضو طبقه کارگر هستند. ما جدا از هم هیچ قدرتی نداریم اما اگر با هم متحد بشویم هیچ نیرویی نمیتواند جلوی ما را بگیرد.»
او میگوید: «راه این اتحاد که برای شما عرض میکنم این است که اول همه ما بفهمیم وضعیتمان مشابه هم است و تنها راهی که برای بهتر شدن زندگی داریم این است که با هم عمل کنیم. با هم مبارزه کنیم. ما طبقه هستیم. مردم این جامعه را هر شکلی بخواهید تقسیم کنید، قسمت بزرگترش ما هستیم، اما نمیخواهند ما (کارگران) متحد هم باشیم.»
این فعال کارگری در ادامه میگوید: «تاریخ چهار سال و ۱۰ سال نیست. اینها لحظه است. اینقدر آدم بزرگ و مبارز آمده و در گمنامی رفته است که کسی خبر ندارد. درست است الان قدرت نداریم و متشکل نیستیم ولی یک روزی نتیجه همه زحماتی که کشیده شده مشخص میشود و طبقه کارگر روی پای خودش بلند میشود. الان آزادی نیست، روزنامه نیست، حزب نیست، امکانش را نداریم میتینگ برگزار کنیم ولی فکر نکنند میدان را خالی کردهایم. مبارزه طبقاتی در ایران هست و وقتی مبارزه بالا بگیرد، خودش نماینده خودش را هم میسازد. اینطوری نیست که حالا اگر جنبش کارگری لیدر ندارد، هیچوقت نداشته باشد.»
بچه پس انداختن هنر نیست
یک کارگر ۳۹ ساله معتقد است که «مشکل مسکن، مهمترین مشکل کارگر جماعت است».
او در ادامه میگوید: «ده سال قبل پدرم با ۷۰ میلیون تومان در تهران یک خانه ۷۶ متری خریده است. امسال روی خانه قیمت گذاشتهاند ۳۸۵ میلیون تومان. پسر من وقتی بزرگ شود فقط ساعت و موتور از من ارث میبرد. ماهی ۸۵۰ هزار تومان کرایه خانه میدهم. از برادر بزرگم ۶۰ میلیون و خردهای گرفتم و سند محضری دادم که سهمم از ارث خانه بابا بخشیده بشود به برادرم. خریت کردم ولی چارهای نداشتیم. خانه خیلی گرانتر از این حرفها میشود ولی باز دستش درد نکند. اگر نداده بود باید میرفتم زیر پونز نقشه دنبال خانه میگشتم. اصل مشکل کارگرها و نصف مردم ایران، کرایه خانه است که هیچوقت حل نمیشود چون خود مسئولان کشور، بساز بفروش هستند و به نفعشان نیست قیمت خانه پایین بیاید.»
او در ادامه میگوید: «هرچه تا این ساعتی که رویبهروی هم هستیم درآوردهام را خرج زندگی کردهام. زنم شاهد است که برای خودم چیزی اضافه بر سازمان خرج نکردهام. لباس و کفش در حد سالی یکبار. اشتباه نسل قدیم این بود که زیاد بچه درست کردند. اگر بابای ما یک بچه داشت، بچهاش خیالش راحت بود خانه پدرش هست و بعد از ۱۲۰ سال این خانه به خودش هم نرسد، دستکم به پسرش میرسد اما بابای ما پنج تا بچه دارد. من یک بچه دارم و هر چه میگویند یک بچه خوب نیست و بچه باید همبازی داشته باشد و از این داستانها، به خرج من نمیرود. هنر که نیست بچه پس انداختن. آدم یک بچه داشته باشد و برایش خرج کند و آدم حسابی تحویل اجتماع بدهد، ارزشش از ده بچه بیکار و بازنده بیشتر است.»
اینکه وضع کارگران در ایران خوب نیست حرف درستی است. ولی آیا وضع کارمندان بویژه بازنشستگان خوب است؟
یک نویسنده میتواند برای یک دسته از مردم بنویسد، ولی نوعی عادت شده که تنها از نداری کارگران بگویند. به خدا دضع کارمندان هم خوب نیست. بازنشستگان که چه بگویم؟ آخر عمری هم شرمنده خانواده اند و درمانده
دهوند / 11 February 2015