«اگر شما این را میخوانید، به این معنی است که من اقدام به خودکشی کردهام و بدیهی است که موفق به حذف این پست از پستهایم نشدهام.»
این کلمهها نهتنها هیچگاه حذف نشدند بلکه دستبهدست در میان کاربران فضای مجازی چرخیدند، آنگاه که بدن بیجان لیلا آلکورن (Leelah Alcorn) درست چند مایل آنسوتر از خانه والدینش پیدا شد.
لیلا نوشتهای را بر روی حساب کاربری خود در پایگاه اینترنتی Tumblr قرار داده بود که پس از ۴۸ ساعت از زمان انتشارش، بیش از ۸۲هزار بازدیدکننده داشت. او زمان آن را طوری تنظیم کرده بود که بهطور خودکار، چند ساعت پس از اقدام او به خودکشی منتشر میشد. پست او که به «متن خودکشی» [لینک] معروف شده است، در ساعت پنج و نیم بعدازظهر روز حادثه بر روی وبلاگ او آشکار شد.
پس از این متن، متن دیگری با عنوان «ببخشید» [لینک] بر روی حساب او در Tumblr قرار گرفت که در آن به خواهر و برادر کوچکترش میگفت که آنها را دوست دارد، در آن متن از دوستش، اَبی جونز (Abby Jones) هم تشکر کرده بود که با مشکلات احساسی او مدارا کرده است و همینطور به پدر و مادرش گفته بود که «شما نمیتوانید افراد دیگر را اینچونین کنترل کنید.»
پلیس محلی جسد نوجوان هفدهساله را در جنوب بزرگراه بین ایالتی شماره ۷۱ در «وارن کانتی» (Warren County) پیدا کرد. لیلا در ساعت ۲:۲۰ بامداد روز یکشنبه ۲۸ دسامبر (۷ دی) خود را مقابل یک تراکتور انداخت و به زندگی خود پایان داد.
کریس سیلباچ (Chris Seelbach) عضو همجنسخواه شورای شهر سینسیناتی در صفحه فیسبوک شخصیاش [لینک] نسبت به خبر خودکشی لیلا واکنش نشان داد. او با اشاره به اینکه سینسیناتی در سال گذشته بهعنوان نخستین شهر در مرکز غربی ایالات متحده، ترنسجندرها را در شمول حمایت بیمه درمانی قرار داده است، اذعان داشت که هنوز زندگی بهعنوان یک فرد ترنسجندر در این کشور دشوار است.
ترنسجندرها و مشکلاتشان
مطالعه سال ۲۰۰۱ مرکز ملی برابری ترنسجندر [National Center for Transgender Equality] [لینک] نشان میدهد که ۴۱درصد از ۶هزار و پانصد فرد ترنسجندر یا ترنسکشوال حاضر در این مطالعه اقدام به خودکشی کردهاند.
همچنین براساس گزارش «برنامه پیشگیری از خودکشی جوانان» (The Youth Suicide Prevention Program) نیمی از جوانان ترنسجندر پیش از آنکه به سن بیستسالگی برسند، دست کم یکبار سابقه اقدام به خودکشی دارند. از سوی دیگر دادههای سال ۲۰۱۳ «برنامه ائتلاف ملی ضد خشونت» (National Coalition of Anti-Violence Programs) نشان میدهد که ۷۲درصد قربانیان قتل را که اقلیت جنسی بودهاند، ترنسجندرهای زن شامل میشوند.
در میان ۶هزار و پانصد فرد حاضر در جامعه آماری مطالعه سال ۲۰۱۱ مرکز ملی برابری ترنسجندر، ۷۸درصد شرکتکنندگان گفتهاند که در دوران تحصیل در دبیرستان مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند، ۳۵درصدشان خشونت فیزکی را تجربه کردهاند، ۱۲درصد مورد آزار جنسی واقع شدهاند و نزدیک به یکشمم این افراد چاره را در ترک مدرسه دیدهاند.
وقتی آمار به موارد آزار و تبعیض در محل کار میرسد، فاجعه آشکار میشود. تنها اشاره به این نکته کفایت میکند که ۹۰درصد شرکتکنندگان در این پژوهش این آزار، خشونت و تبعیض را در محل کار خود گزارش دادهاند.
این افراد، آزار دیدهاند صرفن به این دلیل که یک ترنسجندر هستند؛ یعنی به روشهای مختلف از جمله انتخاب لباس، پوشیدن پروتز، جراحی پلاستیک، هورموندرمانی یا عمل جراحی تغییر جنسیت، هویت جنسیتی را برگزیدهاند که با هویت جنسیتی که در روز تولد آنها ثبت شده متفاوت است.
شمار بالایی از آنها به دلیل هویت جنسیتی خود مورد زیانهای جانبی و خسران مالی قرار گرفتهاند، مجبور به مخفی نگه داشتن هویت خود شدهاند، مورد تهدید برای افشای راز قرار گرفتهاند. تمام اینها در صورتی است که یک ترنسجندر شانس و فرصت یافته باشد که از داشتن یک کار مناسب بهرهمند شده باشد و پیش از آن، توانسته باشد از فضای آموزشی که جنسیت در آن محدود به دو قطب زن و مرد است، جانبهدر برده باشد.
بسیاری این شانس را نمییابند تا حرفهای بیاموزند، مدرسه و دانشگاه بروند و حتا اجازه این را داشته باشند تا از خانه به محیط بیرون قدم بگذارند و درنهایت به شغلی مشغول شوند و استقلال مالی پیدا کنند. بسیاری از ترنسجندرها بهسوی کارهای بازار سرویسهای جنسی سوق داده میشوند و به عنوان کارگر جنسی، کسب درآمد میکنند. این در حالی است که یک ترنسجندر به دلیل روند درمانی خود در مقایسه با سایر اقلیتهای جنسی به پشتوانه اقتصادی قویتری نیاز دارد، فرصت پیدا کردن شغل مناسب برای ایشان بهطرز چشمگیری کمتر است.
شمار بالای ابتلا به ایدز و بیماریهای عفونی، مصرف بالای سیگار، مواد مخدر و مشروبات الکلی و درنهایت اقدام به خودکشی تنها یک عدد نیست. واقعیتی است که حتا بدون مراجعه به نتیجه مطالعات انجامشده هم مشهود است.
ال.زد گراندرسون (LZ Granderson) ضمن اشاره به تراژدی فرگوسن، مینویسد که «توانایی ذاتی ما برای اینهمانی با نیازمندیها و تجربههای دیگران – برای همدلی – همان چیزی است که از ما انسان میسازد.» [لینک] همانطور که لیلا در متن خود آورده است «زمانی من در آرامش خواهم آرمید که در آن روز هیچ فرد ترنسجندری به دلیل آنچه که هست آزار نبیند. با آنها چون انسان با رفتار شایسته و طبق حقوق بشر رفتار شود.»
پاک کردن شواهد امر
حساب کاربری لیلا در Tumblr در دوم ژانویه بسته شد و هیچکدام از پستهای دیگر قابل مشاهده نیستند. اگرچه نوشتار لیلا که مدرکی مبنی بر مرگ خودخواسته اوست، در گوشهکنار فضای مجازی مانند پایگاه اینترنتی گیاستار-نیوز [لینک] بازنشر شده است، ولی پس از این حذف و پرسش درباره آن از مدیران وبسایت Tumblr، هنوز هیچ پاسخی دریافت نشده است.
Tumblr تعدادی از برچسبها [Tag] را چون لزبین، گی، بایسکشوال و ترنسکشوال بر روی اپلیکیشن نسخه تلفن همراه خود منع کرده است. همینطور برچسبهایی چون افسردگی و خودکشی هم جزو ممنوعههای Tumblr هستند.
یک احتمال این میتواند باشد که Tumblr براساس ممنوعیتهایش اقدام به مسدود کردن پست کرده باشد ولی نظر به اینکه تمام حساب کاربری پاک شده است، احتمال این است که حساب کاربری لیلا آلکورن توسط خانوادهاش حذف شده باشد.
خدا اشتباه نمیکند
لیلا آلکورن از اهالی «کینگز میل» (Kings Mill) شهر کوچکی در ایالت اوهایو در آمریکا فرزند والدینی مسیحی بود. شاگرد دبیرستان Kings School، از چهار سالگی حس تراجنسی بودن برایش غالب شده بود طوری که وقتی چهارده سال داشت، خود را چون دختری گرفتار در بدن پسر حس میکرد بدون اینکه خبر داشته باشد که میتواند جنسیت خود را تغییر دهد.
لیلای چهاردهساله پس از آگاهی از این موضوع که میتواند جنسیتش را تغییر دهد، از شادی اشک میریزد. وقتی بهعنوان یک ترنسجندر برای مادرش برونآیی میکند، واکنش مادر این استدلال است که «خدا اشتباه نمیکند» او میگوید که کلمههای مادرش او را از نفرت نسبت به خودش انباشت. مادرش به او میگوید که «تو اشتباه هستی».
در تولد شانزدهسالگی با مخالفت والدینش برای تغییر جنسیت مواجه میشود. کارلا و داوگ آلکورن (Carla and Doug Alcorn) او را نزد درمانگران مسیحی بردند که به او میگفتند تو خودخواه هستی و اشتباه میکنی.
این که فرد ترنسجندر سوژه تکنیکهای شستوشوی مغزی روانشناسانه با پایه اعتقادات مذهبی قرار گیرد، نقض حقوق انسانی است. ابزار مذهبی در جهت درمان و تغییر ترنسجندر، قساوتی علیه جوانان کوییر است.
لیلای میگوید که میخواسته نزد درمانگر جنسی برود ولی والدینش به او این اجازه را ندادند چرا که معتقد بودند این کار ذهن فرزندشان را فاسد میکند. لیلا گفته است که آنها او را نزد درمانگران مغرض مسیحی بردند که به جای اینکه به احساسات من توجه کنند، تلاش میکردند تا مرا به یک مرد دگرجنسخواه خداباور تغییر دهند. او میگوید که درنهایت به دروغ به والدینش گفته است که دگرجنسخواه و مرد است ولی این انکار دیری نپاییده است.
بعد از چندی، لیلا در مدرسه بهعنوان یک همجنسخواه برونآیی کرده بود چون فکر میکرد یک همجنسخواه پذیرش بیشتری نسبت به یک ترنس در اجتماع خواهد داشت ولی با خشم پدر و مادرش مواجه شد.
خانواده لیلا را در خانه نگه داشتند، به مدت پنج ماه از هر تماسی محروم بوده است، در تمام این مدت تحت نظر درمانگران تبدیلی (conversion therapy) بوده است و او را از مدرسه عمومی بیرون کشیدند. این درمانگران که عموما پیشینهای مذهبی دارند، این قول را میدهند که میتوانند با آموزههای مذهبی افراد «منحرف» جنسی را از انحرافشان آگاه و به راه راست هدایت کنند.
کریس دیویس (Chris Davis) دوست کودکی لیلا در گفتوگوی خود با ویسیپیاو (VCPO) درحالیکه برای اشاره به دوست خود از ضمیرهای مذکر استفاده میکرد به این موضوع اشاره کرد که مشکل دوستش بیشتر در خانه و با خانوادهاش بوده است. لیلا به دوستش گفته بود که حس میکند چیزی دیگری یا فرد دیگری است و چیزی بیش از این نگفته است.
لیلا در «متن خودکشی» نوشته است، والدینش او را پسر کوچولوی ایدهآل دگرجنسگرای مسیحی خود میخواستند چیزی که او نبود و نمیخواست که باشد. برای همین برونآیی او بهعنوان گی آنها را خشمگین کرده بود و لیلا را خانهنشین.
ضمیر سوم شخص مفرد
پلیس و رسانههای محلی مرگ خودخواسته لیلای نوجوان را با نام زمان تولدش، «جاشوآ ریان آلکورن» [Joshua Ryan Alcorn] گزارش دادهاند و رسانههای محلی هم از آن نام بهره بردهاند، درست همان نامی که لیلا از بازشناسی توسط آن امتناع میکرد.
پست فیسبوکی کارلا آلکورن در شامگاه روز حادثه، بازتاب وسیعی در رسانهها و شبکههای اجتماعی داشت و انتقادها و نفرت گستردهای را متوجه خود کرد. کارلا بدون اشاره به مرگ خودخواسته فرزندش، درحالیکه از ضمیرهای مذکر برای اشاره به فرزندش استفاده کرده است، او را پسر خود میخواند و با نام زمان تولدش مورد خطاب قرار میدهد:
«پسر شیرین شانزدهساله من، جاشوآ ریان آلکورن، امروز صبح به خانه خود در بهشت رفت. او برای پیادهروی صبح زود بیرون رفته بود و توسط یک تراکتور تصادف کرد. سپاس برای پیامها، مهربانی و توجهتان که به ما ارزانی داشتید. لطفن در زمان نیایش ما را هم دعا کنید».
پس از این پست فیسبوکی، سرتاسر شبکههای اجتماعی از واکنش نسبت به نوشتار مادر انباشته شد. ولی با وجود بازخورد منفی و انتقادهای فراوان نسبت به این عمل، کارلا در گفتوگوی خود با سیانان [لینک] همچنان بر موضع خود پافشاری کرد چنانکه اصرار به استفاده از ضمیرهای مذکر، خطاب فرزند با نام زمان تولد و شناسایی بهعنوان پسر مشهود بود. او گفته است «من پسر خودم را دوست داشتم» و یکی از هزاران واکنش نسبت به سخنان مادر لیلا اینطور آمده است که «بله ولی آیا دخترت را دوست داشتی؟»
نامی بر گوری
شاید وحشتناکترین مساله برای یک ترنسجندر، آنطور که یک کاربر شبکههای اجتماعی نوشته است، دلواپسی درباره این است که چطور مردم با بدنش پس از مرگ رفتار خواهند کرد.
در هیمن راستا نامه سرگشادهای [لینک] برای درخواست تصحیح نام روی سنگ قبر و جاگزینی آن با «لیلا آلکورن» با افزون بر ۵۰هزار امضا خطاب به کارلا آلکرون، مادر لیلا نوشته شده است و بر روی شبکه اینترنت قرار گرفته است تا بنا بر متن نامه، آرزوی لیلا را برآورده کند.
نامه دیگری [لینک] هم برای امضا خطاب به رییسجمهور وقت ایالات متحده، باراک ابوما نوشته شده است و برای امضا بر روی اینترنت قرار دارد. این نامه که تاکنون افزون بر ۲۰۰هزار امضا را همراه با خود دارد، برای درخواست تصویب قانون منع درمانهای تبدلخواهی ترنسجندرها و دیگر اقلیتهای جنسی نوشته شده است.
همه حرکتهای انجامشده در همین روزهای نزدیک به مرگ خودخواسته لیلا، آنطور که نامه سرگشاده (Transgender Human Rights Institute) بهدرستی به آن اشاره دارد، این حقیقت است که «زندگی لیلا اهمیت داشت و رویای او نباید بمیرد».
«مرگ من باید مفهومی داشته باشد، مرگ من نیاز دارد تا در شمار عدد ترنسجندرهایی بیاید که در این سال اقدام به خودکشی کردند. من میخواهم کسی به آن عدد نگاه کند و بگوید آن تمام شد و روبهراهاش کند. جامعه را روبهراه کند.»
در جستچوی قطعه گمشده
آلیسون وولبرگ (Allison Woolbert) مدیر اجرایی (Transgender Human Rights Institute) بر این باور است که داستان لیلا منحصربهفرد نیست و اضافه میکند «مردم یک فرد هفدهساله را میبینند که سالها مقاومت کرده است، بهشدت تلاش کرده است که خودش باشد، آنها زندگی واقعیای را میبینند نمونهای از آنجه میتواند نمونهای از زندگی یک نوجوان باشد.»
مارا کیسلینگ (Mara Keisling)، مدیر اجرایی «مرکز ملی برای برابری ترنسجندر» (National centre for the Transgender Equality) در همین باره گفته است «این مورد بهعنوان خودکشی آنقدر ساده نیست که مستحق سرزنش باشد. انگشت اشاره بهسوی والدین آلکورن راهگشا نیست و به نوجوان کمک نخواهد کرد.» [لینک] مارا توضیح میدهد که چگونه اغلب افراد ترنسجندر با تنهایی و ناامیدی مواجه هستند.
از سوی دیگر افرادی چون دن سوج (Dan Savage) همراه با سیل منتقدها خواستار پیگیری رفتار والدین لیلا هستند. این فعال حقوق همجنسخواهان در حساب توییتر خود بهجد رفتار والدین لیلا را خشونت علیه کودکان میداند تا بدانجا که میآورد این والدین فرزندان دیگری هم دارند و ما کودکان را تحت سرپرستی والدینی که فرزند دیگر خود را کشتهاند رها نمیکنیم. او میگوید که طرد کودکان کوییر، خشونت علیه کودکان است. ایندیپندنت هم به توییت دن سوج اشاره میکند که میگوید «اگر هماتاقی تیلر (Tyler Clementi) میتواند تخت پیگرد قانونی قرار بگیرد – که قرار گرفت – پس والدین لیلا آلکورن هم میتوانند و باید.[۱]
سوج معتقد است که والدین لیلا – با شرایطی که برای فرزندشان ایجاد کردند – او را در مقابل تراکتور قرار دادند. رسانه دیگری خواسته او را مبنی بر تحقیق کامل در مورد اتهامهای منسوب به والدین ترنس نوجوان بازنشر میکند.
گیاستارنیوز (Gay Star News) اظهارنظرهای نویسنده همجنسخواه را چون ضربههای شلاق بر پیکر والدین نوجوان درگذشته قلمداد کرده است و واشینگتن پست [لینک] میگوید «مرگ لیلا آلکورن تراژیک بود، ولی آزار والدین او پاسخ نیست».
[۱] سوج اشاره به ماجرای تراژیک تیلر هجدهساله دارد که در سال ۲۰۱۰ خود را از روی پل جرج واشینگتن پرت کرد و به زندگی خود پایان داد پس از آنکه هماتاقیاش و سایر دانشجویان با استفاده از دوربین از او فیلم گرفتند درحالیکه مرد دیگری را در آغوش گرفته بود.
خیلی ناراحت کننده بود… آمار و ارقام هم وحشتناک بود. اگه کشوری مثل آمریکا اینطور هست پس اوضاع کشورمون میتونه خیلی بیشتر از این نگران کننده باشه… امیدوارم مردم و خانوادهها و خصوصاً نسل جوان ما بیشتر نسبت به اطرافیان و اقلیتها مسئول باشند.
کیان / 09 January 2015
ترنسجندر خیلی جالبه
پشمک خان / 09 January 2015
تلخ
ت / 10 January 2015
Trackbacks