از «اسیدپاشیهای زنجیرهای اصفهان»، «اجازه به سپاه و بسیج برای امر به معروف و نهی از منکر»، «اعلام مصادیق بدپوششی زمستانی» تا «برنامههای مختلف رادیو و تلویزیون دولتی»، یک هدف دارند: فرستادن زن به کنج آشپزخانه، تفکیک جنسیتی بیش از پیش، محدود کردن زنان در حوزه اشتغال و تحصیل؛ با توجیه حفظ «امنیت اخلاقی و روانی جامعه».
این همه اصرار برای خانهنشین کردن زنان در گفتمان رسمی جمهوری اسلامی، چه دلیلی دارد؟ روحانیون چه سودی از این مسئله میبرند؟ آیا اصرار آنها، مبنای انسانی دارد؟ آیا تنها کنترل پلیسی است که مانع رفتار غریزی (تجاوز) میشود؟ چنین برداشتی از رابطه زن و مرد، چه عواقبی میتواند برای جامعه داشته باشد؟ چرا تفکیک جنسیتی برای اسلامگرایان مهم است؟
مردادماه سال جاری، مرتضی طلایی، رئیس پلیس سابق تهران، در حالی که مقابل یک خبرنگار زن نشسته بود و به پرسشهای او پاسخ میداد، وقتی دید حریف منطق خبرنگار نمیشود، ناگهان به سمت او حمله کرد تا زور بازویش را به رخ وی بکشاند.
خلاصه بخشی از گفتوگوی این دو نفر را بخوانید:
طلایی: … شما آیا حاضرید در محیطی که صد مرد تنه به تنهتان میزنند حرکت کنید؟ کار کنید؟
خبرنگار شرق: مگر در شهرداری این اتفاق افتاده است که صد مرد به یک زن تنه بزنند؟
طلایی: نه. آیا شما حاضرید؟
خبرنگار شرق: من نمیخواهم حق انتخابم گرفته شود.
طلایی: پاسخ مرا بدهید! آیا حاضرید؟
خبرنگار شرق: اگر قرار باشد حق انتخابم گرفته شود، بله.
در این لحظه، طلایی ناگهان به سمت خبرنگار هجوم میبرد. خبرنگار شرق که -طبعاً- خود را کنار میکشد (و احتمالاً در بهت فرومیرود)، با این پرسش طلایی مواجه میشود: «پس چرا خودت را کنار کشیدی؟»
سالهاست که یکی از توجیههای مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران برای تفکیک جنسیتی، حجاب اجباری و خلاصه کنترل بدن زن، تامین امنیت خود زن و امنیت جامعه است. روی ونهای معروف پلیس، به جای «گشت ارشاد» مینویسند: «گشت امنیت اخلاقی».
رسانههای وابسته به جناح اقتدارگرای نظام اسلامی، گفتوگوی طلایی و خبرنگار شرق را با تیتر نه چندان دقیق «خبرنگار اصلاحطلب: حاضرم تنهام به تنه صد مرد بخورد» انعکاس دادند، اما هیچ اشارهای به حمله طلایی نکردند.
طلایی در جای دیگری از همان گفتوگو گفته است: «از خانمم سوال کردم خانم، من میخواهم بروم سرِکار جایی که سه تا خانم هستند. از این سه تا خانم دو تایشان هم مطلقه هستند من میخواهم با اینها کار کنم. شما راضی هستی؟ گفت: “قلم پایت را میشکنم اگر این کار را بکنی. من بهعنوان یک زن دلم میخواهد همسرم امنیت داشته باشد.»
جان کلام مرتضی طلایی این است: پیامد طبیعی کار زن و مرد در یک محیط این است که مرد به زن تنه بزند و در این صورت امنیت هر دو به خطر میافتد. از دیدگاه این مقام نیروی انتظامی تنها راه اینکه جلوی حمله مرد به زن را بگیریم، این است که آنها را تا حد امکان از هم تفکیک کنیم، بالای سرشان پلیس بگذاریم تا مردها به زنها تنه نزنند.
افکار مرتضی طلایی را شیخ جعفر شجونی، عضو جامعه روحانیت مبارز، در قالبی عیانتر به زبان میآورد: «پیرمرد ۹۰ ساله از دیدن بیحجابها یهجوری میشود چه برسد به جوانان.»
او منظورش از «یهجوری» را جای دیگری میگوید: «شما یک کبریت را بزنید توی کاه، بعد بگویید نسوزد! خب نمیشه!» و در جایی دیگر: «اون دختری که باسنش رو اینجوری قلمبه کرده، اون جوان 17-18 ساله نگاهش میکنه، این تحریک نیست، پس چیست؟»
او در پاسخ به اینکه مردهایی که اینقدر راحت تحریک میشوند، میتوانند به زنها نگاه نکنند، میگوید: «نمیشه… جوانی که شهوت دارد، نگاه میکند… در خیابان جوانان ما را دارید آتش میزنید.»
شجونی معتقد است مرد با دیدن بدن زن، حتی در چارچوب حجابی که جمهوری اسلامی تحمیل میکند، آتش میگیرد. راه حل: «زن خود را بیشتر بپوشاند.»
این دیدگاه البته چندان جدید نیست. چندی پیش یکی از فعالان رسانهای وابسته به جمهوری اسلامی هم، مجوز تجاوز به زنان بدحجاب را صادر کرده بود.
سالهاست که یکی از توجیههای مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران، برای تفکیک جنسیتی، حجاب اجباری و کنترل بدن زن، تامین امنیت خود زن و امنیت جامعه است. روی ونهای معروف پلیس، به جای «گشت ارشاد» مینویسند: «گشت امنیت اخلاقی».
آیا واقعاً چنین است؟ آیا «تنه زدن مرد به زن» یک کنش طبیعی، فطری و غریزی است؟ آیا انسان در هر حوزهای مجاز به رفتار غریزی است؟ آیا تنها کنترل پلیسی است که مانع رفتار غریزی میشود؟ چنین برداشتی از رابطه زن و مرد، چه عواقبی میتواند داشته باشد؟
روابط انسانی: غریزی یا فرهنگی؟
هادی شریفی که خبرگزاری تسنیم او را فعال رسانهای و فرهنگی نامیده، در یادداشتی در این سایت نوشته است: «با این مقدمه که زن از لحاظ خلقت و فطرت علاقهمند به نمایش زیباییهای خود است و حق دارد هر آنگونه که بخواهد در جامعه ظاهر شود و زیباییهای خود را برای مردان آشکار کند باید طبق منطق سست غربی متقابلاً حق التذاذ مرد را هم در نظر بگیریم.
این باور عوامانه که زنانی که مورد آزار جنسی قرار میگیرند، به خاطر نوع پوشش، یا رفتارهایی مانند عشوهگری، یا حضور در فضاهای عمومی در نیمهشب، مقصر هستند، در تمام دنیا با شدت و ضعف مختلف، رواج دارد، اما هیچ شاهدی در دست نیست که نسبتی بین «تجاوز و آزار جنسی» و «جذابیت ظاهری» زنان نشان دهد. آمار کلی نشان میدهد زنان، صرف نظر از ویژگیهای جسمی و ظاهری و حتی سن، قربانی آزار جنسی هستند.
زیرا از لحاظ فطری و خلقت مرد به سوی زیباییهای زن میل پیدا میکند و علاقهمند به ایجاد رابطه جنسی است. پس حق دارد از چیزی که از آن خوشش میآید بهره ببرد. بنابراین چیزی به نام تجاوز معنا پیدا نمیکند. چون زن که از مرد اجازهای برای نمایش زیباییهای خود نگرفته و اگر مرد با عریانیهای وی تحریک شود دلیلی ندارد برای رفع میل جنسی خویش از زن اجازه بگیرد.»
دیدگاه افرادی چون هادی شریفی و مرتضی طلایی، ریشه در این باور دارد که انسان، دستکم در مسائل جنسی، مجاز به رفتار غریزی است. آنها اصالت را به «غریزه» و «فطرت» میدهند: از دیدگاه آنان اینکه «باسن قلمبه زن»، مرد را به «آتش» بکشد، همانقدر طبیعی است که کبریت، کاه را.
طرفداران این ایده، هیچ نوع رابطه دیگری بین زن و مرد متصور نیستند، جز نوعی رابطه غریزی که همان کشش جنسی زن برای مرد است. از این نظر، مردان موجوداتی هستند که بر تمایل جنسی خود هیچ کنترلی ندارند.
بر اساس این تلقی، مردان نمیتوانند -و دلیلی ندارد- بر غریزه جنسی خود غلبه کنند و باید به عنوان یک «متجاوز بالقوه» مراقب آنها بود. این مراقبت در مرحله اول در قالب تفکیک جنسیتی و در مراحل بعدی از طریق پوشاندن زن و حضور مداوم پلیس تحقق مییابد.
ایراد چنین برداشتی از روابط زن و مرد، در درجه اول این است که تجاوز را محکوم نمیکند، بلکه فقط آن را از جلوی چشم دور میکند.
با این رویکرد، جنس مذکر، آنجا که زیر ذرهبین قوه قهریه است یا آنجا که زن وجود ندارد، تجاوز نمیکند؛ اما به محض این که فرصتش را یافت، تجاوز را جایز میداند.
در این میان آنچه به آن توجه نمیشود همین نکته است که «تنه زدن»، «متلک»، «دستمالی» و سایر شکلهای آزار جنسی در فضاهای عمومی، شکلهایی از تجاوز جنسی هستند که غریزه جنسی برخی مردان را که در حضور پلیس خویشتنداری می کنند تا حدودی ارضا میکنند.
نقض غرض آموزش در رسانههای نظام مقدس
در حالی که یکی از کارکردهای اصلی آموزش، چه آموزش رسمی و مستقیم در مدارس و دانشگاهها، چه آموزش غیررسمی از طریق رسانهها، رعایت حقوق دیگران و کاهش خشونت است، کتاب های آموزشی و رسانههای جمهوری اسلامی، به مردان میآموزند که هر زنی را موضوع جنسی خود بدانند و حق تعرض به هر جنس مونثی برایشان محفوظ است.
متشرعین که آرزوی اجرای شریعت را دارند، خواهان به انحصار در آوردن قلمرو عمومی هستند. حضور زن آزاد در هر حوزه عمومیای، انحصار حضور متشرعین را از بین میبرد. هیچ مکانی میان زن بیحجاب و شریعت تقسیمپذیر نیست. روحانیون طرفدار اجرای شریعت، حضور زنان بیحجاب در کنار مردان نامحرم را معادل انکار خود میدانند.
نتیجه چنین تبلیغاتی، جز این نیست که مردان، حق آزادی پوشش زنان را، معادل «حق التذاذ» خود در نظر میگیرند و خشونت جنسی، به یک هنجار تبدیل میشود.
از سوی دیگر یکی از نتایج جدا کردن بیش از حد زن و مرد در محیطهای کاری و آموزشی، کاهش آستانه تحریکپذیری جنسی، به خصوص در مردان است.
تفکیک جنسیتی، علاوه بر این که مانع شکلگیری طبیعی رابطه زن و مرد در جامعه میشود و به کنج خانه فرستادن زن را توجیه میکند، به بحرانهای جنسی دامن میزند و بدن زن را برای مرد، به «امری رازآلود» تبدیل میکند.
از آنجا که امکان تفکیک جنسیتی در تمام جامعه و در تمام فضاهای عمومی وجود ندارد، تفکیک جنسیتی، در نهایت به افزایش آزار جنسی و تجاوز در فضاهایی که امکان اختلاط وجود دارد، منجر میشود.
اهل دیانت اما در مغلطهای ساده، این افزایش آزار جنسی را به پوشش زنان نسبت میدهند و راه حل را تفکیک جنسی هرچه بیشتر میدانند.
آیا پوشش و رفتار زنان در آزار و تجاوز تاثیر دارد؟
مقصر پنداشتن قربانی در مسئله تجاوز و آزار جنسی، بیش از آنکه یک باور مذهبی باشد، ریشه در هنجارهای جامعه مردسالار دارد.
این باور عوامانه که زنانی که مورد آزار جنسی قرار میگیرند، به خاطر نوع پوشش، یا رفتارهایی مانند عشوهگری، یا حضور در فضاهای عمومی در نیمهشب، مقصر هستند، در تمام دنیا با شدت و ضعف مختلف، رواج دارد، اما هیچ شاهدی در دست نیست که نسبتی بین «تجاوز و آزار جنسی» و «جذابیت ظاهری» زنان نشان دهد. آمار کلی نشان میدهد زنان، صرف نظر از ویژگیهای جسمی و ظاهری و حتی سن، قربانی آزار جنسی هستند.
گذشته از آن، تجاوز، فقط یک رفتار جنسی نیست که بتوان جذابیت جنسی را تنها عامل آن دانست. آزار جنسی پیش از همه چیز یک کنش خشونتآمیز است. مردانی که دست به آزار جنسی میزنند، بیش از این که به دنبال ارضای میل جنسی خود باشند، میخواهند برتری خود را به رخ بکشند.
توجیه تجاوز و آزار جنسی زن توسط مرد، با ارجاع آن به رفتار زن، یک فرافکنی بیمبنا است که از فرط تکرار، به یک باور عمومی تبدیل شده است.
پیشفرض این باور عمومی این است که مردان موجوداتی بیاراده هستند که نمیتوانند به زنی جور خاصی لباس پوشیده تعرض نکنند.
خمینی، در یک سخنرانی معروف می گوید اسلام مخالف این است که زنها لخت شوند و همراه با مردها در دریا شنا کنند و «به جان هم بیفتند» و اضافه میکند تمدن غربی و آزادی غربی همین است: همین لخت شدن و دریا رفتن.
این برداشت در حالی وجود دارد که آمار تجاوز و آزار جنسی در کشورهایی که زنان پوشش بیشتری دارند، کمتر از کشورهایی نیست که در آنها آزادی پوشش وجود دارد.
از نگار، دانشجوی ۲۲ ساله هنر در تهران میگوید: «پسرها در ایران از بچگی در مدرسه پسرانه درس میخوانند که به شدت تاثیر میگذارد و از سن بلوغشان طبیعتا به دختر گرایش پیدا میکنند، اما با اولین چیزی که مواجه میشوند ممنوعیت رابطه دختر و پسر است، ممنوعیت فیلم و عکس، سانسور حتی لباس بازیگران در تلویزیون. چنین پسری (مخصوصا اگر از خانواده مذهبی باشد) به جز مادر و خواهرش زن دیگری را بدون حجاب نمیبیند. یک روز به خیابان میآید، و با پدیدهای به نام ساپورت و همان عبارتی که شجونی گفته مواجه میشود. چنین پسری قطعا رفتار طبیعی نخواهد داشت.»
کامیار، ۲۴ ساله، دانشجوی مهندسی مکانیک، نظرش را در مورد جمله معروف شجونی («باسن قلمبه دختران جوانان را آتش میزند») میگوید: «معلوم است که او دخترها را وسیله میبینند و آنها را جزو جوانان حساب نمیکنند.»
او ادامه میدهد: «طیف گستردهای از مردم درگیر چنین چیزی هستند. در مجلس هم وقتی مطهری عکس ساپورتپوشها را نشان داد، همه به وجد آمده بودند. کافر همه را به کیش خود پندارد. همین لفظ “قلمبه” گویای احوال آقایان است. فکر میکنم اگر ما فقط مو را میبینیم، ایشان پیچش مو میبینند. مغز یک نفر باید بیمار باشد تا چنین حرفهایی بزند.»
به عقیده او محدودیت و تفکیک جنسیتی در جامعه تولید بحران جنسی و بیماریهای روانی میکند.
حجاب و تفکیک جنسیتی، زن را به موضوع جنسی تبدیل میکند و امکان ذهنیت و تصوری جز سوژه جنسی دانستن زن را برای مردان محدود میکند.
زن، همچنان چالش اساسی اسلامگرایان
شیخ فضلالله نوری «اباحه مسکرات و اشاعه فاحشهخانهها و افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان …» را خلاف شرع میدانست و جان خود را بر سر این چالش گذاشت. (لوایح شیخ فضل الله نوری)
سیدقطب، یکی از تئوریسینهای اصلی اخوانالمسلمین مصر، پس از سفرش به آمریکا، در مقالهای نوشت: « دختر آمریکایی کاملاً به افسونگریهای بدنش آگاه است. او میداند که افسونگری در چهرهاش، چشمان نافذ و لبهای تشنهاش نهفته است. او میداند که پستانهای گردش، باسن بزرگش، رانهای خوشترکیبش و ساقهای صافش افسونگرند. او همه اینها را میداند باز هم آنها را نمیپوشاند.»
سیدقطب، پس از این سفر، از همه سمتهای دولتی خود استعفا داد و به اخوان پیوست.
خمینی، در یک سخنرانی معروف میگوید اسلام مخالف این است که زنها لخت شوند و همراه با مردها در دریا شنا کنند و «به جان هم بیفتند» و اضافه میکند تمدن غربی و آزادی غربی همین است: همین لخت شدن و دریا رفتن.
امام جمعه اصفهان معتقد است چون نه میتوانیم معدن جداگانه برای زنان و مردان داشته باشیم و نه امکان پرده کشیدن بین دختر و پسر در معدن وجود دارد، نباید دختران در رشته مهندسی معدن پذیرش شوند.
کنترل بدن زن، حجاب، و کنترل روابط زن و مرد، هنوز ازجمله چالشهای اساسی اسلام سیاسی هستند.
متشرعین که آرزوی اجرای شریعت را دارند، خواهان به انحصار در آوردن قلمرو عمومی هستند. حضور زن آزاد در هر حوزه عمومیای، انحصار حضور متشرعین را از بین میبرد. هیچ مکانی میان زن بیحجاب و شریعت تقسیمپذیر نیست. روحانیون طرفدار اجرای شریعت، حضور زنان بیحجاب در کنار مردان نامحرم را معادل انکار خود میدانند.