در قسمت اول و دوم از این سری مقالات، نظریه علّی ارجاعِ پاتنم-کریپکی و نظریه دسترسی معرفتی ریچارد بوید را به بحث گذاشتیم. در قسمت سوم به شرح بیشتر دیدگاه بوید پرداختیم. در این بخش آخر ، نقد تامس کوون بر نظریه ارجاع بوید را بررسی می‌کنیم.

Tree growing from an open book, alternative recycling concept

۷.۱. نقد تامس کوون بر نظریه ارجاع بوید

کوون نقد خود را اینگونه آغاز می‌کند که عالمان وقتی واژگان نظری (نظیر الکتریسیته، گرما، جرم و..) را استفاده می‌کنند و آنها را به طبیعت اطلاق می‌کنند، به واقع این امر را بوسیله لیستی از معیارهای کافی و ضروری برای تعیین مرجع واژگان انجام نمی‌دهند.[1] وی بحث خود را با تفکیکی آغاز می‌کند که به صراحت نزد بوید یافت می‌شود و آن تفکیک میان واژگان نظری و مشاهدتی است. کوون عنوان می‌کند که در نسبت با بحث مرجع، من یک قدم از بوید فراتر می‌گذارم. به حقیقت، کوون این تفکیک را نمی‌پسندد و بیان می‌کند که بوید خود را محدود به واژگان نظری کرده است.[2] به باور کوون فرق چندانی میان واژگان نظری و مشاهدتی وجود ندارد. به این معنا، نزد کوون واژگانی نظیر «ماهی»، «پرنده» و «فاصله» فرقی با «جرم» و «ابر الکترونی» ندارد. وفق رای کوون، این تفکیک چندی است که در فلسفه علم از میان رفته است: «[بوید] هم مثل من می‌داند که توسعه‌های اخیر در فلسفه علم، تمایز نظری/مشاهدتی را در نظر نمی‌گیرد…».[3]

khun

کوون بر این رای است که بوید برای برقرار کردن رابطه میان استعاره و تثبیت مرجع، بحقیقت متوسل به “مفهوم ویتگنشتاینی خانواده طبیعی یا انواع طبیعی”[4] و “نظریه علّی ارجاع” شده است. کوون عنوان می‌کند که وی نیز چنین خواهد کرد البته با تفاوت معنی داری.[5] در نگاه کوون، بوید بر این باور است که نظریه علّی ارجاع برای اسامی خاص مثل «والتر اسکات» مناسب است. کوون معتقد است که تجربه گرایی سنتی برای ارجاع اسامی خاص، متوسل به وصف خاص می‌شد. اما وی چنین تعریف معینی را نمی‌پسندد و عنوان می‌کند با پذیرش این موضوع مشکلی ظهور می‌کند و آن این است که تعاریف من عندی و گزافی می‌شوند. بدین معنی که نمی‌توان تعریف واحدی را شکل داد، بلکه هر که بر اساس ذوق خود تعریفی را ارائه می‌کند. اما کوون عنوان می‌کند که نظریه علّی ارجاع دچار این معضل نشده است، چرا که این موضوع که اسامی خاص تعریف معین دارند را رد کرده است.[6] اما با این همه، کوون به تمامه با نظریه پاتنم-کریپکی بر سر مهر نیست و نقد‌هایی را متوجه آن می‌داند. او اظهار می‌کند که وی هم به سان بوید تحلیل درباره مرجع را به میزان زیادی به پیش برده و به این اعتقاد رسیده است که شهودِ یک مولف در نام گذاری انواع طبیعی سهم معتنابهی دارد. کوون با این بیان پلی به مفهوم ویتگنشتاینی «بازی»[7] می‌زند که در آن ویتگنشتاین نقش شهود را در پی بردن به معنای واژگان برجسته می‌کند.[8] می‌توان فهمید که کوون نوعی شهود زبانی را پذیرفته است، شهودی که در طرح نظریه خودش ایفای نقش می‌کند. کوون به صراحت اعلام می‌دارد که با این بیان پاتنم موافق است که به عنوان نمونه مرجع «بارالکتریکی» را می‌توان با اشاره (به سوزن گالوانومتر) نشان داد، «اما، با وجود میزان زیادی که پاتنم و کریپکی درباره این موضوع نوشته اند، هنوز روشن نیست که چه چیزی درباره شهود آنها درست است».[9] به واقع، تمام مسئله کوون این دانست که نظریه پاتنم-کریپکی در مورد اسامی خاص و انواع طبیعی یکسان عمل نمی‌کند:

هنگامی که شخصی از اسامی خاص عبور کرده و به سوی اسامی انواع طبیعی می‌رود، دسترسی خود را به خط حیات[10] یا خط زندگی[11] آن [نوع] از دست می‌دهد، [اما] در مورد اسامی خاص، یک شخص قادر است تا از صحت استعمال متفاوت همان واژه با خبر شود. افراد تشکیل دهندۀ خانواده‌های طبیعی، دارای خط زندگی هستد، در صورتیکه خانواده طبیعی، فی حد نفسه دارای چنین چیزی نیستند.[12]

وفق رای کوون همین اشکالات، بوید را مجبور کرده است تا مفهوم «دسترسی معرفتی» را طرح کند، اما کوون بر این رای است که بوید به شکل تلویحی متوسل به همان مفهوم «اشاره»[13] شده است. به حقیقت اصل نقد کوون به بوید در همین جا شکل می‌گیرد. کوون به صراحت عنوان می‌کند که بوید با طرح مفهوم دسترسی معرفتی توانسته است موارد قانع کننده‌ای درباره اینکه چه چیزی استفاده از یک زبان علمی را موجه می‌کند و هم چنین اینکه ربط و نسبت یک زبان علمی متاخرِ توسعه یافته با علم متقدمِ توسعه نیافته چگونه است را بیان کند، «اما به رغم این موارد، من گمان می‌کنم امر ضروری ای در گذار از «نام گذاری» به «دسترسی معرفتی» مغفول افتاده است».[14] به واقع، کوون بیان می‌کند که مفهوم «نام گذاری» اساساً برای این موضوع عنوان شد تا در غیاب تعریف بتوان مرجع واژگان را بدست آورد. هنگامیکه ما نام گذاری را به کناری می‌نهیم، رابطه‌ای که زبان و جهان را به هم متصل می‌کند، از بین می‌رود. در واقع، کوون مشکل بوید را در همین “تغییر نظریه” سریع او می‌داند. به باور کوون، بوید به اشتباه تصور کرده است که به سادگی می‌توان با وفادار ماندن به یک نظریه خاص مرجع واژگان را پیدا کرد. به همین سبب، بوید به جای آنکه نظریه علّی ارجاع را تعمیم و بسط دهد آن را رها کرده است.

تمام مسئله کوون، همانطور که آمد بر سر تفاوت اسامی خاص و انواع طبیعی است. او اذعان می‌کند که اشاره، رکن رکین بدست آوردن مرجع هم در اسامی خاص است و هم در واژگان انواع طبیعی. در باب اسامی خاص مسئله‌ای در میان نیست، چرا که یک حافظه خوب می‌تواند گره گشا باشد. اما در مورد واژگان انواع طبیعی اوضاع متفاوت است. در نظر بگیرید کسی می‌خواهد به شخص دیگری «بار الکتریکی» را معرفی کند. اینکه شما تغییر عقربه گالوانومتر را علت بار الکتریکی معرفی کنید، مسئله را حل نمی‌کند. به نظر می‌آید چیزی بیش از یک حافظه خوب در این جا نیاز است. به بیان دیگر، در جایی که با واژگان انواع طبیعی سر و کار داریم، عمل اشاری چندگانه[15] نیاز است. کوون پیچیدگی عمل اشاری چندگانه را با «مفهوم بازی» ویتگنشتاین قیاس و تبیین می‌کند. خوب است ابتدائاً نظری به مفهوم بازی ویتگنشتاین بیاندازیم.

۷.۱.۱. استفاده كوون از مفهوم «بازی» و «شباهت خانوادگی» ویتگنشتاین برای بدست دادن تلقی ای موجه درباره استعاره‌ها و نظریه ارجاع

ویتگنشتاین، در پژوهشهای فلسفی چگونگی تکوین معنای مفهوم بازی را با طرح ایده شباهت خانوادگی[16] توضیح داده است. بنا بر رای وی، بازی‌های مختلف به خصوصیات و ویژگیهای گوناگون و غیر یکسانی در عالم پیرامون ارجاع می‌دهند. مدلول کلام فوق این است که مفهوم بازی به لحاظ دلالت شناختی واجد ذاتی نیست. در واقع، ميان بازيهای مختلف شباهتی از سنخ شباهت ميان اعضاء يک خانواده (شباهت ميان چشم و مژه و ابرو و دهانِ مادر و پدر با فرزندان) وجود دارد که تنها با مراجعه به عالم خارج یافت می‌شود. به عنوان مثال بازیهایی نظیر فوتبال، اسنوکر، شطرنج، بسکتبال، والیبال، تنیس، دارت و بوکس را در نظر بیاورید. خصوصیتی مثل توپ داشتن در فوتبال، والیبال، بسکتبال و تنیس دیده می‌شود، حال آنکه بازی‌های بوکس و شطرنج عاری از توپ‌اند. خصوصیت تور داشتن را در نظر بگیرید. بازی‌های تنیس و والیبال تور دارند. حال آنکه اسنوکر، کریکت، فوتبال آمریکایی فاقد تور هستند…. همان طور که دیده می‌شود نمی‌توان مولفه‌ای را نشان داد که در تمامی بازی‌های یاد شده حضور داشته باشند. اما از سوی دیگر شهود‌های زبانی ما فتوا می‌دهند که اطلاق واژه بازی بر تمامی موارد فوق الذکر و تعیین مراد کردن از آن در سیاق‌های مختلف، خالی از اشکال است. به تعبیر دیگر، هیچ کاربر زبانی در اطلاق و به کار بستن واژه بازی برای بدمینتون، اسنوکر و… تردیدی به خود راه نمی‌دهد. ممکن است در مقام اشکال گفته شود که تمامی بازی‌های یاد شده در داشتن خصوصیت برد و باخت با یکدیگر مشترک‌اند. در پاسخ می‌توان گفت که از این حیث تمامی بازی‌های یاد شده واجد خصوصیت برد و باخت هستند. اما پدیده‌ای را در نظر بگیرید که در آن پسر بچه‌ای بر روی تاب نشسته و در حال تاب خوردن است. شهود‌های زبانی ما این پدیده را نوعی بازی تلقی می‌کنند. حال آنکه در آن نه توپ حضور دارد و نه برد و باخت. پس اگر بخواهیم از خصوصیت مشترکی سخن به میان آوریم که در تمامی بازی‌های هفت گانه فوق حضور دارند، علی الظاهر ناتوانیم. به همین سبب، برای ویتگنشتاین، “ديدن شباهت ها”[17] و ممارست در به کارگیری در تکون معانی مفاهیم نقش بی بدیلی ایفا می‌کنند. در واقع از آنجاییکه نمی‌توان چگونگی تکون معانی مفاهیم را به نحو پیشینی–غیرتجربی صورت بندی نمود، باید از تجربه مدد گرفت و با دیدن همانندی و ناهمانندی‌ها به معانی واژگانی نظیر بازی، دست یافت. کوون هم به اقتفای مهفوم ویتگنشتاینی بازی، وقتی به سر وقت واژگان انواع طبیعی (با تسامح می‌توان گفت همان واژگان نظری مثل بار الکتریکی) می‌آید، بیان می‌کند که عمل اشاری چندگانه است که می‌تواند مرجع آن را بدست آورد.

سخن اصلی کوون در نقد بوید این جا به میان می‌آید که مفهوم بازی ویتگنشتاین را می‌توان هم عنان با بحث استعاره‌ها دانست. اگر ما مولفه اصلی مفهوم بازی را، به تعبیر کوون، اشاره چندگانه بدانیم، می‌توان دیدگاه تعاملی بلک را هم منطبق با اشاره چندگانه دانست. به واقع کوون بر این رای است که دیدگاه تعاملی استعاره ها، به نحوی استعاره‌ها را تبیین می‌کند که خواننده را تشویق می‌کند برای پی بردن به مرجع آنها باید مثال‌ها و شباهت‌های متعددی را از نظر گذراند. کوون اینگونه می‌نویسد: «همانطور که در استعاره‌های تعاملی بلک آمده است از مجاورت نمونه ها، مشابهت‌هایی به دست می‌آید که عملکرد استعاره یا تعیین مرجع مبتنی بر آن است».[18] در نظر کوون، وقتی ما با استعاره‌ای مواجه می‌شویم، از تعامل شباهت‌ها و همانندی‌ها میان دو امر، آخرالامر چیزی بدست می‌آید که هم سنخ تعریف نیست؛ به این معنا که فهرستی از خصیصه‌ها و ویژگی‌ها فراچنگ نمی‌آید تا با آن بتوان به دنبال مرجع گشت. بلکه این امر از دیدن شباهت‌ها و تکرار و تمرین فراهم می‌آید که ربط و نسبت وثیقی با نگاه شهودی دارد:

هیچ فهرستی وجود ندارد… هم واژگان انواع طبیعی و هم استعاره ها، آنچه را که باید انجام دهند، بدون هیچ معیاری که تجربه گریان سنتی محتاج آن هستند تا اعلام کنند آن [واژگان] معنادارند، انجام می‌دهند.[19]

کوون پس از بیان انطباق نظریه بلک با اشاره چندگانه، سخن را بالاتر برده، اعلام می‌کند سخن گفتن از واژگان انواع طبیعی آدمی را متوجه استعاره‌ها نمی‌کند. به معنایی که رفت کوون بر این عقیده است که استعاره‌ها در سطح بالاتری از اشاره‌ها و یا تثبیت مرجع قرار می‌گیرند:

شخصی که هنوز یاد نگرفته است تا چگونه واژه‌های «بازی» و «جنگ» را به درستی استفاده کند، ممکن است بوسیله این استعاره‌ها گمراه شود: «جنگ بازی است» یا «فوتبال حرفه‌ای جنگ است».[20]

با اینکه استعاره‌ها ممکن است رهزنی کنند ولی با این همه، کوون آنها را در سطحی بالاتر از فرآیند «اشاره» می‌داند که بوسیله آن، مرجع واژگان انواع طبیعی تثبیت می‌شود.[21] به باور کوون اگر بوید بر حق باشد که طبیعت دارای «دسته بندی هایی»[22] است که واژگان انواع طبیعی را در خود جای می‌دهد، آنگاه باید گفت استعاره‌ها به ما یادآور می‌شوند که ممکن است زبان دیگری در کار باشد که دسته بندی‌های بدیلی را معرفی کند. کوون بر این رای است که مفهوم «دسترسی معرفتیِ» بوید، رابطه زبان و جهان را نادیده می‌گیرد؛ و به معنایی روشن تر گویی بوید پیش فرض گرفته است که کاربران زبان از مرجع واژگان مطلع‌اند.

در نوبت پیشین آمد که کوون، بحث استعاره در علم را با موضوع «فرآیندهای شبه استعاره» مرتبط می‌داند. کوون بر این رای است که فرآیند‌های شبه استعاره، نقش مهمی در تثبیت مراجع واژگان علمی دارند. مطابق با رای او، بوید تا حدی درست گفته است که استعاره‌های حقیقی (بالاخص شباهت ها) برای علم اساسی هستند و برای نظریه‌های علمی نقش بی بدیل و غیرقابل جایگزین دارند. این خاصیت استعاره ها، به تعبیر بوید، به آنها نقش تقویمی می‌دهد؛ به این معنا که آنها را بدل به استعاره‌های مقومِ نظریه‌های علمی می‌کند. این استعاره‌های مقوم نظریه برای بوید نقش تعلیمی-آموزشی دارند، به این معنا که این استعاره‌ها به دانشجویان مدد می‌رساند تا فهم مطالب برای آنها سهل تر شود. به واقع، این استعاره‌ها بدل به مدل می‌شوند و در علوم برای طبقه بندی اطلاعات از آنها استفاده می‌کنند. اما به باور کوون با اینکه مدل‌ها برای علوم ضروری و مفید اند، اما آنها از جنس استعاره نیستند. او اذعان می‌دارد که بیمناک است که عنوان کند فرآیند تعاملی بلک برای استعاره‌ها همانقدر برای مدل‌ها در علم حیاتی باشد، چرا که مدل‌ها تماماً آمورشی یا اکتشافی نیستند.[23] وفق رای بلک، استعاره‌ها به گونه ای‌اند که می‌توانند مدلی برای آموزش دانشجویان باشند. اما کوون میان استعاره‌ها و مدل‌ها تفاوت می‌گذارد تا جفای رفته بر مدل‌ها در فلسفه علم را عیان کند.

با این همه اما کوون اعتراف می‌کند که تمایز میان استعاره و فرآیندهای شبه استعاره که بر آن تاکید می‌کند، گرهی را باز نخواهد نکرد. به همین معنا، «استعاره» را می‌بایست همان فرآیندهایی دانست که شبکه‌هایی از شباهت‌ها را در نظر می‌گیرد که راه میان زبان و جهان را هموار می‌کند.[24] کوون بازگو می‌کند (و بوید هم معتقد است) که استعاره‌ها نقش اساسی ای در استقرار رابطه میان زبان علمی و جهان ایفا می‌کنند و این روابط اینگونه نیستند که به یکباره داده شوند و بس.[25] کوون بر این باور است که تغییر نظریه، توام با تغییر در برخی از استعاره‌های مربوط و همچنین شبکه شباهت‌هایی است که از طریق آن واژگان با جهان مرتبط می‌شوند.[26]

بوید در مقاله خویش عنوان کرده است که نظریه علّی ارجاع و یا مفهوم دسترسی معرفتی این امکان را فراهم می‌آورد تا نظریه‌های علمی متوالی را با هم قیاس کرد. این معروف است که کوون در کتاب ساختار انقلابات علمی بر این عقیده نیست. کوون آورده است: «دیدگاه مخالف، یعنی اینکه نظریه‌های علمی قیاس ناپذیرند[27] مکرراً به من اسناد می‌شود».[28] وفق رای کوون، اولاً قیاس نظریه‌های متوالی با یکدیگر، انتخاب نظریه را تحمیل نمی‌کند. ثانیاً نظریات متوالی “سنجش ناپذیرند”[29] به این معنا که مرجع برخی از واژگانی که در دو پارادایم رخ داده اند، یکسان نیست (همان دیدگاهی که بوید به سبب دیدگاه رئالیستی اش با آن بر سر مهر نیست).

کوون با بیان دیدگاه ضدواقع گرایانه خود، بوید را مورد نقد قرار می‌دهد که نظریه وی در باب استعاره‌ها تکرار موضع تجربه گرایان سنتی است؛ موضعی که عنوان می‌کرد نظریات علمی متوالی شباهت زیادی با طبیعت دارند. کوون معتقد است که بوید پیش فرض گرفته است که طبیعت یک و فقط یک مجموعه از دسته بندی‌ها را داراست. به بیان کوون، بوید نظریه مستقلی را ارائه نکرده است تا بتوان میان “شباهت‌های بنیادین[30] و “شباهت‌های بی اهمیت[31] تمایز گذاشت.[32] این موضوع مسبب رهزنی است، چرا که معلوم نیست بوید نگاه معرفت شناسانه دارد و یا وجود شناسانه. بوید در جای جای مقاله خودش دل مشغول جهانی در خارج است، جهانی نامعلوم؛ دل مشغولی او همانی است که وی از آن به «انطباق دهی» یاد می‌کند. کوون در این باره این چنین می‌گوید:

علم، بدون شک به مثابه یک ابزار پیشرفت می‌کند. اما، مدعای بوید درباره سودمندی ابزاری علم نیست، بلکه در عوض درباره وجود شناسی است، درباره اینکه حقیقتاً چه چیزی در طبیعت وجود دارد، درباره مفاصل واقعی جهان».[33]

موضع نسبی گرایانه کوون سبب می‌شود تا از بوید سوال کند که جهانی که وی قصد انطباق دهی با آن را دارد چگونه یافت می‌شود. از منظر کوون، دید بوید به استعاره‌ها وجود شناختی است: «جهانی که بوید به آن ارجاع می‌دهد، یک جهان واقعی است که هنوز نامکشوف است…».[34]

کوون آخر مقاله خود را با سوالاتی مهم به پایان می‌برد: به راستی جهان چیست اگر دارای آن مجموعه چیزهایی نباشد که ما با زبان واقعی به آن ارجاع می‌دهیم؟ آیا این واقعاً با معناتر است که بگوییم انطباق زبان بر جهان، به جای آنکه بگوییم انطباق جهان بر زبان؟ آیا آنچه که ما به «جهان» ارجاع می‌دهیم، محصول تعامل میان تجربه و زبان است؟ [35]

کوون به شکل استعاری بیان می‌کند که جهان بوید در نظر وی به سان «اشیاء فی حد نفسه» کانت است که اصولاً ناشناختنی است. دیدگاهی که کوون در جستجوی آن است شاید کانتی باشد اما با این تفاوت که «اشیاء فی حد نفسه» ندارد و به همراه مقولاتی از ذهن است که می‌تواند در طول زمان تغییر کند. این دیدگاه کوون هم چنین محتاج آن نیست تا جهان را کمتر واقعی کند.[36]

به اختصار می‌توان دیدگاه کوون را این گونه تبیین کرد:

بحث نخست کوون متوجه خود استعاره‌ها در علم می‌شود. بدین معنی که چگونه باید استعاره‌ها را در علم سامان داد، کوون با پذیرش دیدگاه تعاملی بلک، متوسل به مفهوم بازی ویتگنشتاین شده و عنوان می‌کند که برای یافتن مرجع استعاره‌ها باید دیدن شباهت‌ها را تمرین و تکرار کرد. دوم اینکه کوون، مدل‌های آمورشی-تعلیمی را جزو استعاره‌ها قلمداد نمی‌کند، اما مدل‌ها را فی حد نفسه برای علم سودمند می‌بیند. سوم اینکه کوون با تکیه بر نگاه ضدرئالیستی-نسبی گرایانه نقدهای خود را متوجه نظریه مختار بوید می‌کند و رابطه نامعلوم زبان-جهان را هدف می‌گیرد. به باور کوون، بوید در نظریه اش پیش فرض‌هایی اثبات ناشده دارد که باید برای رفع آنها همت گمارد.

پایان

بخش‌های پیشین

“استعاره”، استعاره از چیست؟ (۱)

“استعاره”، استعاره از چیست؟ (۲)

“استعاره”، استعاره از چیست؟ (۳)


پانویس‌ها

[1] Kuhn, Thomas (1979). “Metaphor in science”. In A. Ortony (ed.), Metaphor and Thought. Cambridge University Press. 409.

[2] Ibid., 410.

[3] Ibid.

[4] Wittgensteinian notion of natural families or kinds

[5] Ibid.

[6] Ibid., 411.

[7] game

[8] Ibid.

[9] Ibid.

[10] career line

[11] lifeline

[12] Ibid.

[13] منظور همان چیزی است که کریپکی-پاتنم آورده اند و بوید در نقد آن کوشید.

[14] Ibid., 412.

[15] multiple acts of ostension

[16] family resemblance

[17] seeing the similarities

[18] Ibid., 413.

[19] Ibid.

[20] Ibid.

[21] Ibid., 414.

[22] joints

[23] Ibid., 415.

[24] Ibid.

[25] Ibid., 416.

[26] Ibid.

[27] incomparable

[28] Ibid.

[29] incommensurable

[30] fundamental similarities

[31] unimportant similarities

[32] Ibid., 417.

[33] Ibid., 418.

[34] Ibid.

[35] Ibid.

[36] Ibid., 419.