زیبا کرباسی در تبریز متولد شده و در بریتانیا زندگی می‌کند. او دفترهای شعر خود را با نام‌های «کژدم در بالش» (با مقدمه اسماعیل خویی)، و «با ستارهای شکسته بر دلم» منتشر کرد و در خارج از ایران به شهرت رسید. «دریا غرق می‌شود»، «جیز» و «کُلاژ» از دیگر مجموعه‌های اوست.

زیبا کرباسی
در سال ۱۳۵۳ در تبریز، در استان آذربایجان شرقی به دنیا آمده است. او تمرین با وزن و قافیه را از کودکی نزد محمد حسین شهریار آغاز کرد. در سیزده‌سالگی به همراه خانواده‌اش از ایران خارج شد.

در‌‌ سال‌های نخست اقامتش در شهر نیوکاسل انگلستان با محمد علی مهمید و صبری تبریزی آشنا شد و به همراه چند تن دیگر گروه فرهنگی «سپنتا» را بنیان گذاشتند.

اولین شعرخوانی‌اش در شانزده‌سالگی به همراه سیاوش کسرایی در شهر «دارهام» برگزار شد. در‌‌ همان زمان با نشریاتی چون «دوست مردم» و «اُدلار اُلکهسی» که به سردبیری محمد علی مهمید منتشر می‌شد، همکاری می‌کرد.

زیبا کرباسی دفترهای شعر خود را با نام‌های «کژدم در بالش» (با مقدمه اسماعیل خویی)، و «با ستارهای شکسته بر دلم» منتشر کرد و در خارج از ایران به شهرت رسید. «دریا غرق می‌شود»، «جیز» و «کُلاژ» از دیگر مجموعه‌های اوست.

اشعاری از زیبا کرباسی به چند زبان ترجمه و در نشریات و آنتالوژی‌ها منتشر شده است.

در کنفرانس شعر و انقلاب (ماه مه ‌۲۰۱۲ در لندن)، نام «زیبا کرباسی» به عنوان تنها شاعر از ایران، در میان «شاعران انقلابی برجسته جهان» از جمله مایوکفسکی، بورخس، ویکتور هوگو و رامبو قرار گرفت.

زیبا کرباسی، شاعر
زیبا کرباسی، شاعر

بیژن باران در نقد دنیای شعری او می‌نویسد: « شعر کرباسی مملو از صمیمیت، غرایز مثبت، عواطف انسانی است. او از زبانبازی پرهیز می‌کند. از اینرو، خواننده جذب شعر صمیمی او شده؛ در او به جای زبانبازی و حرافی صمیمیت و عاطفه می‌بیند.»

صراحت در بیان عواطف زنانه، تن‌کامی و حساسیت نسبت به موضوعات اجتماعی و به‌کارگیری تعابیر کاملاً تازه از ویژگی‌های جهان شعری زیبا کرباسی‌ست.

شعر «به حق جگر» با سرایش و صدای او در نقد انقلاب و اعدام است با زبانی که از ریشخند بی‌نصیب نمانده است.

به حق جگر

وقتی تکه تکه‌هایی‌ از تو نیز زنده مرده باشند در من……
رقص اتن ۱۳۷۹

این جا زمین شعر است
از هفت ستون هیکلش
جرثقیل‌ها آویزان
بام‌ها با پشت پرت می‌‌شوند از
هفت مای ملتش
ما ملتیم
شانه‌ به شانه‌‌ی هم
هااه
ملتیم با باهوها مان
مشت سوی آسمان می‌بریم
خانه‌ی کلنگی‌ی‌تان زیر لگدکوب
بوی رازیانه و تلخون می‌‌دهد
هر چه دولتی
اجاره‌ای
از هر جنس
هر قماش
ساخت صنعت کارخانه
هرچه دست‌ساز
زیر آرواره‌ی چفت‌مان
مزه‌ی جگر می‌دهد جیگر
به حق حق که گرفتنی‌‌ست
به حق کلمه که لام تا کامش آدم بود
به حق هفت که هفت بار
در سینه‌ی تیر هفت تپید و قلب افتاد
به حق آفتاب که در غیبتش
چراغ‌های فسقلی شهر
سلیطه‌های منور اند
به حق نان که بی‌‌آب از گلو پایین نمی‌‌رود
به حق نام که در نای من به تکرار آمد و مادرم شد
به حق تیغ که آشنای رگ است
به حق تاریکی که بی‌دمش عاشق حرام شد
به حق نمک که «چیچست» را قلفتی بالا کشید
تا رومییه زرتشت طاعون عمامه نمک‌گیر کند
به حق جگر اگر اگر اگر لب باز کنم
مثل جنگل‌های گلستان آتش می‌‌گیری جیگر
جگرت را چنان به دندان بجوم
که دیوارهای قزل‌حصار قصر و اوین‌ات کلاغ بپرند
در خواب شکنجه‌گرانت خوک‌ها و گراز‌های وحشی وارونه بدوند
و انقلاب انقلاب بریزد از هفت گوشه‌ات
و هفت جدّ و سوراخت سفره شود
استخوان درشت شعرم در گلویت چنان گیر کند
که تکه‌های وطنم تنم شعرم این «حبه‌ی انگور»
از حلقوم و
حلقه‌های
تخم چشم وق‌زده‌ات
درسته بیرون بپرد

۱- چیچست : نام قدیم دریاچه‌ی ارومیه
۲- حبه‌ی انگور: اشاره به داستان شنگول و منگول

 شعر «به حق جگر» با صدای زیبا کرباسی: