در قسمت اول و دوم از این سری مقالات، نظریه علّی ارجاعِ پاتنم-کریپکی و نظریه دسترسی معرفتی ریچارد بوید به بحث گذاشته شد. بوید با پیوند زدن میان دو حوزه دلالت شناسی و معرفت شناسی ادعا کرد که با طرح نظریهای غیرتجربه گرایانه و غیرتعریفی از مفهوم ارجاع میتواند دو مشکل از پیش پای نظریه علّی ارجاع بردارد: یکی مشکل عدم دقت در به کارگیری استعارهها و دیگری معضل هم-مرجعی برخی واژگان در پارادایمهای فکری گوناگون. اینکه بوید در ارائه چنین نظریهای کامیاب بوده است البته باید به بحث گذاشته شود.
۶. بسط استدلال بوید
پس از بیان مولفههای گوناگون نظریه ارجاع بوید، اکنون میتوان تصویری کلی از آنچه او در تلاش بوده تا ارائه دهد، به دست داد. سه عنصر اصلی را میتوان در نظریه بوید از هم بازشناخت: نظریه علیّ ارجاع، استعارههای مقوم نظریه و دسترسی معرفتی. وی این سه مولفه را در هم میآمیزد تا به تعبیر خودش بتواند “تغییری” در نظریه علیّ ارجاع ایجاد کند و نظریه “جامعی” ارائه دهد؛ جامع از آن حیث که بتواند واژگان دارای خصیصه ربطی را هم در خود جای دهد. در زیر میکوشم تا اولاً نشان دهم ربط استعارههای مقوم نظریه که بوید آن را پیش میکشد با نظریه ارجاع چیست؟ در ثانی نشان میدهم که نظریه مختار بوید (دسترسی معرفتی) چگونه معضل نظریه ارجاع پاتنم-کریپکی را حل و فصل میکند.
۶.۱. ربط استعارههای مقوم نظریه و نظریه ارجاع
مواجهه بوید با بحث استعارهها شباهت بسیاری- درعین وجود تفاوت- با نگاه بلک دارد. به این معنا که، بوید در بسیاری موارد با “دیدگاه تعاملی” بلک همدل است و به استعارهها اینگونه مینگرد که “خلق مشابهت” میکنند.[1] همچنین بوید به اقتفای بلک بر این رای است که در استعارهها وقتی میان دو حوزه مشابهت برقرار میشود، نوعی غربال و فیلترینگ صورت میگیرد. یعنی همان که قدما میگفتند: “التشبیه یبعد من وجه و یقرب من وجه”. اما از یاد نباید برد که بوید به آنچه بلک میگوید نیز قانع نیست. چرا که بلک از آن حیث که استعارهها را نادقیق میپندارد، ورود آنها را به ساحت علم مجاز نمیداند. این در صورتی است که بوید از بی دقت بودن استعارهها دفاع میکند و قویاً بر این باور است که استعارهها را میتوان در علم به خدمت گرفت. به همین سبب، وی تلاش میکند تا دیدگاه بلک را توسعه دهد و تعبیری تحت عنوان “استعارههای مقوم نظریه” جعل میکند، آنگاه آن را در قلمرو علم به کار میبندد. بلک توضیح میداد که وقتی با گزاره استعاری، به عنوان مثال، “زمان پرواز میکند” مواجه میشویم، میان دو واژه “زمان” و “پرواز”، پارهای تضمنات، دلالتها و رفت و آمد به وجود میآید که فهم ما را به این سوق میدهد که زمان در حال حرکت است. بوید تلاش میکند تا این نوع رویکرد را علاوه بر گزارههای مربوط به حوزه ادبیات، به حوزه علم نیز بسط دهد.[2]
در واقع، آنچه بوید از آن تحت عنوان استعارههای مقوم نظریه یاد میکند، این است که میتوان میان دو حوزه از علم رابطه برقرار کرد و فهم خودمان را از یک حوزه با مد نظر قرار دادن حوزه دیگر توسعه دهیم. به تعبیر دیگر، بوید بر این باور است که در فهم علوم جدید (علومی که دانش ما درباره آنها کم است)، استعارهها به کمک ما میآیند تا با شباهت برقرار کردن میان حوزه جدید از علم و حوزه دیگری که برای ما تا حدی شناساست فهم خودمان را توسعه دهیم. مثالی که او در این باره بیان میکند میان دو علم روانشناسی تجربی و کامپیوتر است. ما به واسطه آشنایی بیشتری که اکنون با علم کامپیوتر داریم میتوانیم از طریق برقرار کردن یک رابطه استعاری مثل “مغز به سان کامپیوتر از حافظه برخوردار است” دانش خودمان درباره روانشناسی تجربی را توسعه دهیم. این دست از استعارههایی که به کمک ما میآیند تا علوم را قوت بخشیم، استعارههای مقوم نظریهاند.
اما ربط استعارههای مقوم نظریه با نظریه ارجاع چیست؟ بوید به صراحت عنوان کرده است که اگر من برحق باشم، یکی از نقشهای مهمی که استعارههای مقوم نظریه ایفا میکنند همین است که ارجاع دهی غیرتعریفی را میسر میکنند. در واقع، بوید قصد دارد تا با بهره گرفتن از استعارههای مقوم نظریه مسئله مرجع در علم را سامان بخشد. نظریه ارجاع رایجی که بوید با آن مواجه است، نظریه ارجاع پاتنم-کریپکی (نظریه علّی ارجاع) است. پاتنم-کریپکی، همانطور که پیشتر آمد، بر این رایاند که میتوان مرجع واژگان را به شکل علّی یا اشاری پیدا کرد. این بدین معناست که ما دیگر به شکل تعریفی (از خلال تعاریف زبانی) مرجع را تثبیت نمیکنیم. اینکه نظریه ارجاع پاتنم-کریپکی نظریهای غیرتعریفی است البته برای بوید امر مطلوبی است، اما این نهایت کار نیست. بوید معتقد است که نظریه پاتنم-کریپکی از نقصانی برخوردار است و در حوزه علم از کار میافتد. به این معنا که نمیتواند مرجع استعارههای مقوم نظریه را تثبیت کند. بیان بوید اینگونه است که نظریه پاتنم-کریپکی برای خصیصههای مقولهای به کار میآید؛ به این معنا که برای واژگانی مناسب است که مرجع آنها ساختمان داخلی و خصیصه ذاتی آنها را تشکیل میدهد. جواهری مثل آب، طلا و… از این دستاند. اما بوید عنوان میکند در مواردی که هویات دارای خصیصه ربطی باشند، نظریه پاتنم-کریپکی عاجز میشود. سبب آنجاست که واژگان دالّ بر این هویات در درون شبکهای علّی معنا پیدا میکنند. به عنوان نمونه واژهای مثل میز را میتوان با استفاده از نظریه پاتنم-کریپکی تعیین مرجع کرد. اما مفهومی مثل مدرنیته، حکومت دینی و مدرسه را در نظر آورید. برای آنکه بتوان مرجع این واژهها را تبیین کرد، نمیتوان تنها به آنها اشاره کرد. چرا که این مفاهیم در درون یک شبکه علّی معنا مییابند و خصیصهای ربطی دارند و با صرف اشاره به ساختمان داخلی و خصلت ذاتی آنها گرهی گشاده نمیشود. وقتی با اشاره بخواهیم برای مدرسه تعیین مرجع کنیم، مشخص نیست به چه چیزی اشاره میکنیم؟ به جایی برای درس خواندن؟ به جایی پر از اتاق؟ به جایی پر از افراد با سنین مختلف؟ به جایی برای بازی؟ در واقع، با توسل به نظریه پاتنم-کریپکی نمیتوان خصیصههای ربطی را تبیین کرد. این همان مسئلهای است که بوید به آن میاندیشد و تلاش میکند برای رفع آن چارهای بیاندیشد. درمان بوید برای این نقیصه، توسل به استعارههای مقوم نظریه است.
استعارههای مقوم نظریه از این حیث با نظریه ارجاع پیوند دارند که برای یافتن مرجع واژگان نظری در علم و بالاخص یافتن رابطه میان دو حوزه از علم (برای مثال روانشناسی تجربی و کامپیوتر) بایستی از نظریه ارجاع بهره ببریم. بدین معنا که معناداری این واژگان در ساحتهای گوناگون علم در گرو یافتن مرجع آنهاست. برای مثال معنادار شدن مفهوم “خاطره” در علوم شناختی، در گرو یافتن مرجع آن در علم کامپیوتر یعنی “حافظه” است. با برقراری این ربط علّی است که معنا تحقق مییابد. به همین دلیل است که بوید عنوان میکند نظریه علّی ارجاع (نظریه پاتنم-کریپکی) در این جا به ما مدد میرساند. ولی به باور بوید این نظریه باید توسعه پیدا کند تا از عهده مفاهیم (علمی ای) که خصیصه ربطی دارند به در آید. به همین سبب وی میکوشد تا با پیوند زدن معرفت شناسی و دلالت شناسی نظریه بدیلی به نام “دسترسی معرفتی” ارائه کند. در زیر کوشش او را مرور میکنیم.
۶.۲. نظریه دسترسی معرفتی چگونه معضل نظریه پاتنم-کریپکی را حل میکند؟
بوید نظریه پاتنم-کریپکی را از این حیث که نظریهای علّی است و توصیفی نیست، تلقی به قبول میکند اما نواقصی بر جامه آن میبیند که اقدام به رفوی آن میکند. از آنجا که بوید بر نقش استعارهها در علم تاکید میکند و حتی در ادعایی بالاتر وجود استعارهها در علم را ناگزیر و ناگریز میبیند، پای استعارهها را برای حل معضل پاتنم-کریپکی به میان میکشد. به این معنا که حل مسئله ارجاعِ مفاهیمِ با خصیصههای ربطی را با طرح استعارههای مقوم نظریه همعنان میبیند. مطابق با نظر بوید در استعارهها همواره از شباهت و هم ریختی ساختاری دو امر با یکدیگر سخن میرود. این شباهتِ موجود در استعارهها را میتوان به خدمت گرفت تا ارجاع مفاهیمِ با خصیصههای ربطی تبیین شود. وی این توسل به استعارهها را دسترسی معرفتی مینامد. به باور بوید دسترسی معرفتی رکن رکین نظریه ارجاع است، چرا که اساساً او معتقد است مفهوم ارجاع یک مفهوم معرفت شناختی است و دلالت شناسی زیرشاخه معرفت شناسی محسوب میشود. دسترسی معرفتی به این معناست که وقتی استعارهای شکل میگیرد تا دو مفهوم را به هم پیوند دهد، از طریق شباهت به وجود آمده میان امر اول (کمتر شناخته شده) و امر دوم (بیشتر شناخته شده)، میتوان به امر اول به جهت معرفتی دسترسی پیدا کرد. به تعبیر دیگر، ویژگیهای موجود در امر دوم که به شناخت امر اول کمک میکنند، نوعی معرفت را درباره امر اول فراهم میکند. این معرفت سبب میشود تا ربط میان امر اول و دوم وضوح یابد و از این طریق مشکل مفاهیمِ با خصیصههای ربطی هم حل میشود. یعنی وقتی به جهت معرفتی دسترسی حاصل میشود، آنگاه میتوان از ارجاع هم سخن گفت. به عنوان نمونه همانطور که گفته شد هنگامیکه با واژۀ مدرسه مواجه میشویم و نمیتوانیم به شکل اشاری مرجع آن را تبیین کنیم، میتوانیم آن را شبیه به چیز دیگر کنیم و از این طریق مرجع آن را تبیین کنیم. بدین شکل که میگوییم مدرسه شبیه آن چیزی است که در قدیم “مکتب خانه” میگفتند و از طریق ایجاد این استعاره میتوان به مرجع آن دست پیدا کرد. بدین معنی که از طریق ایجاد استعاره فوق، دسترسی معرفتی به واژه مدرسه حاصل میشود، و بعد میتوان مرجع واژه مدرسه را پیدا کرد. در واقع، در نظر بوید نظریه علّی پاتنم-کریپکی حلقه مفقودهای دارد که با توسل به مفهوم دسترسی معرفتی سامان مییابد. البته از یاد نباید برد که دسترسی معرفتی در گرو استعارههای مقوم نظریه است. در نظر بوید با شکل دادن استعارههای مقوم نظریه هم در علم میتوان مرجع مفاهیم علمی جدید و نو ظهور را تبیین کنیم و هم استعارهها را برای شناخت آن مفاهیم وارد علم کرده ایم.[3]
دسترسی معرفتی ای که بوید از آن یاد میکند پیوند وثیقی با واقع گرایی علمی او هم دارد. وی با پیش کشیدن بحث دسترسی معرفتی و پیوند آن با نظریه ارجاع قصد دارد تا زبان و جهان خارج را به هم وصل کند و این شبهه را که مفاهیم علمی در پارادایمهای گوناگون مرجعهای گوناگون (نسبی) دارند دفع کند. چرا که به باور بوید مرجع همه آنها یکی است و این ما هستیم که معانی جدیدی از آن مفاهیم را از دل طبیعت بیرون میکشیم و بر آنها بار میکنیم. گفتنی است که پاتنم-کریپکی هم به سان بوید با طرح نظریه علّی ارجاع قصد داشتند پاسخی به مسئله “تغییر معنا” در پارادایمهای مختلف علمی بدهند (یعنی همان قیاس ناپذیری معناشناختی). کوون در کتاب ساختار انقلابات علمی میگوید تاریخ علم عبارتست از تعدادی پارادایمها که با یکدیگر قیاسناپذیرند. او عنوان میکند که معنای واژگان علمی در نظریههای مختلف، چندان متفاوت است که هر کدام در نسبت با پارادایم خود معنادار میشود. مثلاً معنای جرم در نظریۀ نیوتن با معنای همین واژه در نظریۀ انیشتین فرق میکند. برای مثال، سمیر اوکاشا این رای کوون را در در کتاب خود اینگونه توضیح میدهد:
[وی]، با بیانی که کمابیش به استعاره پهلو میزند، حتی ادعا میکند که دانشمندان پیش از تغییر پارادایم و پس از آن در دو جهان متفاوت زندگی میکنند.[4]
در برابر این ادعا كريپكي و پاتنم مطرح كردند که اگرچه معناي واژگان علمي، مانند جرم يا الكترون، در نظريههاي علمي مختلف تغيير مي كند، اما مهم اين است كه اين واژگان به اشياي واحدي در جهان اشاره مي كنند. به عبارت ديگر توانايي ارجاعي آنها مهم و محل بحث است و نه معنای آنها.
به نظر میرسد آنچه بوید در رابطه با “هم-مرجعی” میگوید با آنچه کریپکی-پاتنم میگویند تا حدودی شباهت دارد ولی مشخص نیست که نزد بوید چگونه نظریه ارجاع از نظریه معنا تفکیک شده است؟ به تعبیر دیگر، معلوم نیست که بوید دغدغه معناداری واژگان علمی را دارد و یا فقط ارجاع دهی آنها برایش مهم است. آنچه از بوید بر میآید دغدغه معرفت شناختی او و حفظ رئالیسم علمی است؛ دلالت شناسی و نظریه معناداری نزد او در درجه دوم اهمیت قرار دارد.
۷. نقد ديدگاه بويد در باب رویکرد واقع گرایانه به استعارهها در علم
تامس کوون با نوشتن مقاله “استعاره در علم” تلاش میکند تا پاسخی درخور به مقاله مهم ریچارد بوید، “استعاره و تغییر نظریۀ ارجاع” دهد. کوون برای پیشبرد نقد خویش سه مقاله را در دستور کار قرار میدهد: مقاله بلک (درباره استعاره)، مقاله پاتنم و کریپکی (درباره نظریه علّی ارجاع) و مقاله بوید.
کوون با اتخاذ دیدگاهی ضدواقع گرایانه، ادعا میکند که با اینکه نقطه عزیمت بحث او با بوید مشترک باشد اما راه او در ادامه از بوید جدا میشود. به اذعان کوون راهی که وی برگزیده است به بحث “فرآیند شبه استعاره در علم” ختم میشود. در نگاه کوون، بوید دو امر را به درستی قبول کرده است: یکی “دیدگاه تعاملی” مکس بلک درباره استعارهها و دیگری صفات گشودگی، ابهام و ایجاد کنندگی استعارهها. کوون در این باره مینویسد:
من تماماً با این نظر بوید موافقم که [فرآیند] گشودگی یا ابهام استعاره با فرآیندی که واژگان علمی معرفی و سپس استخدام میشوند، تشابه مهمی دارند.[5]
آنچه کوون با آن بر سر مهر نیست نگاه واقع گرایانه بوید است. در ادامه میکوشم نقد کوون به بوید را با توسل به آراء ویتگنشتاین توضیح دهم و از این خلال دیدگاه بوید را به قدر توان توسعه دهم.
ادامه دارد
بخشهای پیشین
“استعاره”، استعاره از چیست؟ (۱)
“استعاره”، استعاره از چیست؟ (۲)
پانویسها
[1] بحث از “خلق مشابهت” را در کتاب مجاز در حقیقت؛ ورود استعاره ها در علم به تفصیل آورده ام. نگاه کنید به فصل دوم.
[2] این مثال را از این منبع استخراج کردم.
[3] به عنوان مثالی دیگر، وقتی با تعبیر “فرمول نسبیت: E=MC2” در فیزیک جدید روبرو می شویم، می توان برای درک معنای این تعبیر رجوع کنیم به آنچه لایب نیتس تحت عنوان “اندازه حرکت=MV” می گفت و با برقراری تناظر میان آنها معنای فرمول نسبیت را تاحدی دریابیم.
[4] سمیر اکاشا، فلسفه علم، ترجمه هومن پناهنده، تهران، نشر فرهنگ معاصر، 1387، ص 114.
[5] Kuhn, Thomas (1979). “Metaphor in science”. In A. Ortony (ed.), Metaphor and Thought. Cambridge University Press. 410.