تظاهرات گسترده ۱۳۸۸ و سرکوب بیرحمانه در ایران، با اعتراض و همدردی در کشورهای دیگر از جمله آمریکا همراه شد. هماکنون که در شهرهای مختلف آمریکا هزاران زن و مرد در اعتراض به قتل یک جوان دست به تظاهرات زدهاند، بهجاست که مدافعان آزادی و برابری در ایران، خشونت حکومتی و تبعیض نژادی در آمریکا را محکوم کنند.
تظاهرات هفتههای اخیردر آمریکا واکنشی است به قتل مایکل براون سیاه پوست بهدست یک پلیس سپیدپوست؛ قتلی که در ماه مرداد در شهرک فرگوسن (ایالت میسوری) روی داد. قتل این جوان ۱۸ ساله غیر مسلح، جرقهای بود در خرمن خشمی که ریشه در تبعیض نژادی و فقر گسترده در جامعه آمریکا دارد.
در روزهای اول اعتراضهای ناشی از این قتل، بیش از ۵۰۰ نفر در فرگوسن دستگیر شدند. میان آنها چندین روزنامهنگار نیز بودند. در حالی که گروه گزارشگر شبکه خبری «الجزیره» دوربین خود را آماده میکرد، با حمله گاز اشکآور و گلولههای پلاستیکی پلیس مواجه شد. این صحنهها یاد آور وقایع ۱۳۸۸ ایران بودند، با این تفاوت که شعار «رای من کجاست» با «دستهایمان بالا هست، شلیک نکن!» جایگزین شده بود.
همانند ایران، اکثرمطبوعات و سیاستمداران آمریکایی، معترضان را بهخاطر ایجاد خشونت محکوم کردند و عباراتی مشابه «خس و خاشاک» به کار بردند. این یک زمینهسازی بود برای وارد کردن گارد ملی به فرگوسن تا «آرامش و امنیت” را بازگرداند. با حضور تانکها و پلیس مسلح در کوچهها این بار شهر به نقل از ساکنان فرگوسن، شبیه فلسطین اشغالی شد.
در سالهای گذشته، تفکر، تاکتیک و تسلیحات ارتشی به پلیس آمریکا تزریق شده و این در نهادی که از بدو شکلگیری، نژادپرستی و تبعیض فرودستان در آن وجود داشته بسیار خطرناک است.
هر چند که پلیس آمریکا به برخورد خشونتآمیز معروف است، اما در دهه گذشته روند نظامی شدن آن نیز شروع شده که سطح خشونت در این نهاد را بالاتر برده است. این فرایند نتیجه سه عامل است که اولین آن، افزایش همکاری پلیس و ارتش برای مهار جنبشهای اجتماعی و شورشهای شهری است که با بحران سیاسی و اقتصادی در نظام سرمایهداری رو به افزایش است.
در ۲۰۰۸، سالی که بحران اقتصادی رخ داد، وزارت دفاع آمریکا یک برنامه چند صد میلیون دلاری را آغاز کرد به نام Minerva Research Initiative. هدف این برنامه چنین تعریف شده: «افزایش شناخت از نیروهای اجتماعی، فرهنگی، رفتاری و سیاسی که در شکل دادن مناطق استراتژیک تاثیر گذارند.» یکی از پروژههایی که از این برنامه بودجه گرفته، به تحقیق در مورد «دینامیسم بسیج و سرایت جنبشهای اجتماعی» میپردازد و روی انقلاب مصر (۲۰۱۱)، اعتراضات نیجریه علیه حذف یارانه (۲۰۱۲) و اعتراضات پارک گزی در ترکیه (۲۰۱۳) تمرکز دارد.
دومین عامل انتقال آگاهیهایی است که ارتش آمریکا پس از اشغال افغانستان و عراق در مقابله با نیروهای شبهنظامی کسب کرده است. ارتش و پلیس آمریکا، تکنیکهای سرکوب را از اسرائیل نیز میآموزند. همان طور که رانیا خالک گزارش کرده، اسرائیل در ۶۶ سال اشغال خاک فلسطین موفق به آزمایش فنون و تجهیزات مختلف بر روی مردم آن کشور شده است. نتیجه این پدیده پیدایش صنعت پررونق سرکوب است که کالای آن به کشورهایی مانند آمریکا ارسال میشود.
اگر تجربه تبعیض ساختاری سیاهپوستان را در زندگی روزمره در نظر بگیریم، درک خواهیم کرد که چرا این اعتراضها دو روز بعد به ۱۷۰ شهر دیگر آمریکا کشیده شد. تبعیض نژادی به بازتولید فقر در میان سیاهپوستان دامن میزند.
در سال ۲۰۱۱، رئیس پلیس سنت لوئیس که شهرک فرگوسن در حاشیه آن قرار دارد، همراه با دیگر سران پلیس آمریکا در همایش «ضد تروریسم ملی» شرکت کرد. این نشست به دست لابی اسرائیل (Anti-Defamation Leage) برگزارشده بود تا شرکتکنندگان مستقیما از سران پلیس اسرائیل شیوههای سرکوب را بیاموزند.
مثالی دیگر همکاری تنگاتنگ پلیس نیویورک (NYPD) با مقامات امنیتی اسرائیل است که منجر به گشایش شعبهای از پلیس نیویورک در نزدیکی تلآویو شده است.
سومین عامل، انتقال تجهیزات ارتشی است که پس از خروج نظامیان آمریکا ازافغانستان و عراق در انبارها خاک میخوردند. به نقل از گزارش نیویورک تایمز، دردوران ریاست جمهوری اوباما دهها هزار مسلسل، ۲۰۰۰۰۰ جعبه مهمات، هزاران دوربین دید در شب و صدها خودروی زرهی، هواپیما و هلیکوپتر به واحدهای پلیس واگذار شدهاند. پلیسی که تا چندین سال پیش تنها به سلاحهای سبک مجهز بود، هم اکنون سلاحهای سنگین نیزدر اختیار دارد. در باره نظامی شدن پلیس، تحقیقات زیادی منتشر شده که نشان میدهد ابزار و فنون پلیس هر چه خشنتر میشوند.
در نتیجه میتوان گفت که در سالهای گذشته، تفکر، تاکتیک و تسلیحات ارتشی به پلیس آمریکا تزریق شده و این در نهادی که بدو شکلگیری، نژادپرستی و تبعیض فردستان در آن وحود داشته، بسیار خطرناک است.
این واقعیت را میتوان با چند مثال آماری توضیح داد. از ۵۳ نفر اعضای پلیس فرگوسن تنها ۳ نفر سیاه پوست هستند؛ آن هم در شهری که دوسوم جمعیت را سیاه پوستان تشکیل میدهند. تگاه داشتن و بازجویی افراد بر اساس نژاد (racial profiling) ممنوع است اما داده ها چیز دیگری حکایت میکنند.
تبعیض نژادی در دستگاه قضایی آمریکا چشمگیر است. در سال ۲۰۱۰ مجازات سیاهپوستان به طور میانگین ۱۰ درصد بیشتر از مجازات سپیدپوستانی بود که جرمی مشابه مرتکب شده بودند.
به گزارش Center for Constitutional Rights در سال ۲۰۰۹ از ۵۷۶۳۹۴ نفری که پلیس نیویورک جلوی آنها را گرفت، ۸۴ در صد سیاهپوست یا آمریکای لاتینی بودند، در صورتی که این دو گروه تنها نیمی ازساکنان نیویورک را تشکیل میدهند. در حالی که سیاهپوستان ۱۳ در صد جامعه آمریکا و ۱۴ درصد مصرفکنندگان مواد مخدر را تشکیل میدهند، ۳۷ درصد کسانی که بهخاطر مواد مخدر دستگیر شدهاند، سیاهپوست هستند.
گزارشهای مختلف نشان میدهند که قتل سیاهپوستان غیر مسلح بهدست پلیس امری بسیار رایج است. نتیحه تخقیقی که در ۲۰۰۷ در ۱۰ شهر آمریکا انجام شد نشان داد تعداد مقتولین سیاه در تیراندازیهای پلیس بیتناسب است. تبعیض نژادی در دستگاه قضایی نیز چشمگیر است. در سال ۲۰۱۰ US Sentencing Commission اعلام کرد که مجازات سیاهپوستان به طور میانگین ۱۰ درصد بیشتر از مجازات سپیدپوستانی است که جرمی مشابه مرتکب شدهاند.
۶ آذرامسال کمیته ضد شکنجه سازمان ملل، پس از تحقیقات در مورد آمریکا گزارش داد که نیروهای پلیس این کشور بیش از حد به زور و خشونت متوسل شدهاند و این خشونتها به ویژه علیه افرادی بوده است که به یک گروه قومی یا نژادی خاص متعلق هستند. به طور اتفاقی در همان روز دادگاه فرگوسن تصمیم خود را برای تبرئه پلیسی که به مایکل براون شلیک کرده بود اعلام کرد. این دو واقعه عدم اعتماد عمیق به پلیس و دستگاه قضایی بین سیاهپوستان را توجیه میکند و توضیح میدهد که چرا پس از منتشر شدن خبر تبرئه مامور پلیس، اعتراضها در فرگوسن شعلهور شدند.
اگر تجربه تبعیض ساختاری سیاهپوستان را در زندگی روزمره در نظر بگیریم، درک خواهیم کرد که چرا این اعتراضها دو روز بعد به ۱۷۰ شهر دیگر آمریکا کشیده شد. تبعیض نژادی به بازتولید فقر در میان سیاهپوستان دامن میزند. در حالی که ۱۰ در صد از سفیدپوستان در آمریکا در فقر زندگی میکنند، ۳۰ درصد سیاهپوستان فقیر هستند.
در آمریکا، مثل دیگر کشورها، مسئله تبعیض، شکاف طبقاتی، خشونت حکومتی و سیاست خارجی به هم گره خوردهاند. پیدایش درک این تنیدگی در جنبشهای جدید اعتراضی رخداد مثبتی است. آزادی و برابری در ایران نیز به این مسائل گره خوردهاند.
در آمریکا، مثل دیگر کشورها، مسئله تبعیض، شکاف طبقاتی، خشونت حکومتی و سیاست خارجی به هم گره خوردهاند. پیدایش درک این تنیدگی در جنبشهای جدید اعتراضی رخداد مثبتی است. آزادی و برابری در ایران نیز به این مسائل گره خوردهاند، و دستیابی به آنها از جمله منوط است به ایجاد همبستگی بین کنشگرانی که در ایران و آمریکا با تبعیض، شکاف طبقاتی، خشونت حکومتی و سیاستهای خارجی جنگ طلبانه مقابله میکنند. ایجاد این همبستگی البته خود به خود به وجود نمیآید و از جمله به از میان برداشتن یکسری موانع ذهنی بستگی دارد.
هنگام وقوع اعتراضهای خیابانی ۱۳۸۸ در ایران، در بین کنشگران آمریکایی بودند کسانی که سالها چوب خشونت حکومت خود را خورده بودند ولی ازسیاستهایی که حکومتشان درداخل و خارج کشور اجرا میکند، آنقدر منزجر بودند که میپنداشتند در برابر سرکوب اعتراض ها در جمهوری اسلامی باید سکوت کرد.
در میان آنها دو نظر رایج بود. بعضیها از منطق دشمن دشمن من دوست من است پیروی میکردند. دیگران فقط به این خاطر که حکومت آمریکا از جمهوری اسلامی شدیدا انتقاد میکرد، ترجیج میدادند که خود انتقاد نکنند تا با حکومت خود همسو نشوند. خوشبختانه اکثریت کنشگران مترقی آمریکا به سرکوب در ایران اعتراض کردند. با استناد به یک ضرب المثل انگلیسی: «میتوان در آن واحد راه رفت و آدامس جوید»، میتوان هم از حکومت آمریکا و هم از حکومت جمهوری اسلامی انتقاد کرد.
شرط دوم برای همبستگی، درک آن دیگری است با در نظر گرفتن این امر که موضعگیریهای سیاسی را باید در ظرف خود سنجید. قابل توجه است که شجاعت نقد از قدرت، خود را در نزدیکی به نهادهای قدرت نشان میدهد. انتقاد شدید به سیاستهای امپریالیستی آمریکا در تهران کار بسیار دشواری نیست، همانطور که نقد نقض حقوق بشر در ایران در آمریکا کار خطرناکی نیست. درک این بعد جغرافیایی سیاستورزی میتواند کمک کند تا کنشگرانی که در کشورهای مختلف اولویتهای متفاوتی دارند، مبارزات خود را به یکدیگر پیوند دهند.
*پیمان جعفری پژوهشگر تاریخ در دانشگاههای آمستردام و لیدن است.