«شاهان خیابان سان‌ست» یک سریال تلویزیونی شبه مستند است که از شبکه براوو در آمریکا پخش می‌شود. این سریال زندگی روزمره‌ چند جوان ایرانی-آمریکایی در بورلی هیلز را دنبال می‌کند و سبک زندگی لوکس و مهمانی‌های پرزرق و برق و دعواها و درگیری‌های شخصی آن‌ها را روی آنتن می‌برد و تبدیل به یکی از ریالیتی‌شوهای محبوب و پر بیننده در آمریکا شده است. از این مجموعه در حال حاضر سه فصل روی آنتن رفته و فصل چهارم هم مراحل تدوین نهایی را می‌گذراند.

Shahs_of_Sunset_Season_3_cast (1)

این سریال هرچند توانست بینندگان نسبتا زیادی را جذب کند اما از همان ابتدا مورد انتقاد ایرانیان آمریکایی و تا حدی نیز تحلیل‌گران رسانه آمریکایی قرار گرفت، ایرانی-آمریکایی‌های معترض بیشتر نگران تصویری بودند که این مجموعه از ایرانی‌ها به دست می‌داد و اعتقاد داشتند بازیگران با تحصیلات پایین و سبک زندگی آنها نمی‌توانند نماینده‌ مناسبی برای مهاجران ایرانی‌الاصل در آمریکا باشند. مخاطبان آمریکایی هم بیشتر از سطحی بودن شخصیت‌ها و بلاهت بار بودن سبک زندگی آن‌ها گله داشتند و منتقدان هم به موارد مختلفی از جمله ترویج مردسالاری، مصرف‌گرایی،  ضدزن بودن، ارائه‌ تصویر استریوتیپیک از ایرانی‌های لس‌آنجلس و و… اشاره کردند.

در این سریال به جای اینکه مستشرق اروپایی در صحرای وادی روم به دنبال بادیه‌نشینان بگردد و از منظر خود آن‌ها را روایت کند دوربین تلویزیون براوو به لس آنجلس رفته تا این «نجات یافتگان از شرق» خودشان کلیشه‌ها را بازتولید کنند. سلف اورینتالیزیشن یا خود شرقی انگاری کاراکترها در جای جای این مجموعه قابل رویت است.

آنچه بیش از همه توجه را هنگام تماشای این مجموعه جلب می‌کند، گفتمانی پایه‌ای استکه به اشکال مختلف در این سریال بازنمایی می‌شود؛ گفتمانی شرق‌انگارانه یا همان اورینتالیستی‌. روایت مدام با استفاده از گره‌افکنی بر پایه‌ دوگانه‌ اوکسیدنتال در مقابل اورینتال یا همان تضاد غرب و شرق پیش می‌رود: شرقِ وحشیِ وحشی (و البته مرموز و اسرارآمیز) در مقابل غرب متمدن، مداراگر و منطقی.

مجموعه‌ شاهان خیابان سان‌ست نمونه‌ گویایی از این نوع نگاه نئو-اورینتالیستی است. در این سریال به جای اینکه مستشرق اروپایی در صحرای وادی روم به دنبال بادیه‌نشینان بگردد و از منظر خود آن‌ها را روایت کند دوربین تلویزیون براوو به لس آنجلس رفته تا این «نجات یافتگان از شرق» خودشان کلیشه‌ها را بازتولید کنند. سلف اورینتالیزیشن یا خود شرقی انگاری کاراکترها در جای جای این مجموعه قابل رویت است.

lili ghalichi

در ابتدا کاراکترهای این مجموعه دوگانه‌ای مبنی بر ایرانی، ایران و پرشین می‌سازند، ایران کشوری ا‌ست که مادر و پدرهای آن‌ها از آن‌جا فرار کرده‌اند، سرزمینی خشن و وحشی که در آنجا «آینده‌ای نمی‌داشتند». آن‌ها حتی با مردمی که به تازگی از آن کشور آمده‌اند احساس نزدیکی یا دوستی نمی‌کنند بلکه برعکس، در قسمتی از فصل دوم این سریال رضا فراهان و مرسده جاوید، فردی را که به تازگی از ایران آمده تحت عنوان «تازه از قایق پیاده شده» تحقیر می‌کنند. در مقابل آن‌ها بر هویت پرشین خود تاکید می‌کنند و مدام با کلی‌سازی‌ رفتار و عقاید خود را به کل جامعه‌ ایرانی تسری می‌دهند. این تسری دادن‌ها از مسائل اجتماعی-خانوادگی مثل: «پسرهای پرشین خیلی مامانی (تحت تاثیر مادران‌شان) هستند.» یا «عروسی پرشین اقلا نیم میلیون دلار خرج دارد.» تا مسائل جزئی مثل: «ما پرشین‌ها علاقه‌ای به کارهایی مثل جمع کردن صدف از توی ساحل نداریم و این تفریح سفیدپوست‌های آمریکاست.» را دربرمی‌گیرد و در هر اپیزود می‌توان چند نمونه‌ ناب آن را شنید. بعد از ارائه‌ تصویر عاری از پیچیدگی، کلیشه‌ای و حتی کمیک از «پرشین‌ها» این مجموعه توجه خود را به سمت ایران، ایرانی‌ها و به صورت کلی شرق معطوف می‌کند و از زبان شخصیت‌های مجموعه به بازتولید دوگانه‌ شرقی-غربی می‌پردازد و از هر دو رویکردی که به آن‌ها اشاره شد استفاده می‌کند؛ تخاصم و اگزوتیسم.

شرق وحشی و غیرمتمدن بیشتر از منظر مایک و رضا فراهان به تصویر کشیده می‌شود، و آسا سلطان (و تا حدی دو کاراکتر دیگر مجموعه مرسده  جاوید و گلنسا قرچه‌داغی)  نمود اگزوتیسم هستد.

در حالی که امروزه در فضاهای آکادمیک و تحقیقاتی بسیاری از مباحثی که سعید در باب اوریانتالیسم مطرح کرد بدیهی انگاشته می‌شوند و دیگر شرق‌شناسی به  شکل کلاسیک و ذات‌گرایانه کمتر با اقبال مواجه است اما در دنیای واقعی رسانه‌های پرمخاطب عامه‌پسند، بدون تحقیق و تحلیل یا نشان دادن پیچیدگی‌ها، همان تصویر مستعمل اما مقبول شرق اگزوتیک و نامتمدن را بازتولید می‌کنند

رضا فراهان که در کودکی به آمریکا مهاجرت کرده مشاور املاک است و دلیل شرکتش در سریال را دفاع از هویت خودش به عنوان مرد همجنسگرا و روحیه دادن به همجنسگرایان خاورمیانه‌ای می‌داند. ادعایی که می‌شود با تردید بسیار به آن نگریست چرا که اولا به تاثیر همجنس‌گرایی او بر زندگی روزمره و مشکلات بالقوه‌ای که با آن دسته و پنجه نرم کرده خیلی کم اشاره می‌شود و تمرکز بیشتر بر ارتقای دیدگاهی کلیشه‌ای از مردان همجنسگرا مثل علاقه‌ او به برندهای گران‌قیمت است. در تنها موردی هم که این کارکتر سریال با یک دگرباش ایرانی که تازه به آمریکا آمده مواجه می‌شود با برخوردی به شدت دگرباش‌هراسانه با او مواجه می‌شود و اعتقاد دارد طرز لباس پوشیدن او باعث آبروریزی برای همجنسگرایان است، در هیچ کجای مجموعه او به شرایط واقعی و دشوار همجنسگرایان و دگرباشان ایرانی، که او ادعا می‌کند به خاطر آن‌ها وارد این سریال شده، یا تلاش‌ها و فعالیت‌هایی که در راستای حقوق جامعه ال جی بی تی ایران در داخل و خارج از ایران انجام می‌شود اشاره‌ای ندارد و تنها مکررا ادعا می‌کند که در ایران همجنسگراها سنگسار می‌شوند. به این ترتیب همجنسگرایان ایرانی و مسائل و مبارزه‌شان را  به کلی از سپهر اجتماعی ایران حذف می‌کند تا راه را برای القای ایده‌ شرق وحشی اصلاح ناشدنی در مقابل غرب متمدن و پذیرای تفاوت باز کند.

shahs-of-sunset-season-2-reunion-part-one-23

مایک که او هم در کودکی به آمریکا مهاجرت کرده و همچنین مشاور املاک است این ایده را به موقعیت یهودیان ایران تسری می‌دهد. در این مجموعه باز هم اشاره‌ای به ابعاد واقعی و فرهنگی یهودستیزی در ایران و… یا حتی اشاره‌ای به مشکلات و پیشداوری‌هایی که ایرانیان یهودی در ابتدای مهاجرت به عنوان یهودیان میزراهیم (شرقی) با آن مواجه بودند، برای مثال در مواجه با یهودیان اشکنازیم (اروپایی)، نمی‌شود، بلکه مسئله تنها به این صورت مطرح می‌شود که: «بعد از انقلاب ما از ایران فرار کردیم چون یهودی‌ها را زندانی می‌کردند.» در مصاحبه‌ اخیری هم رضا و مایک به صراحت ادعا می‌کنند: «کافی‌ست یوتیوب را باز کنید، پر از ویدئوهایی از سنگسار یهودیان و همجنسگرایان در ایران است.»

asa soltan 3

از طرف دیگر آسا سلطان نماینده‌ تام و تمام اگزوتیسم شرقی ا‌ست. او که (حداقل در ابتدای مجموعه) از توان مادی سایر شخصیت‌ها برخوردار نیست، این کمبود را از یک طرف با سرمایه نمادین پناهندگی سیاسی (که با توجه به اینکه مادر و پدر او در دوران کودکی او پناهنده شده‌اند شامل او نمی‌شود) و ادعای اینکه خلاف گلنسا قرچه‌داغی یا لیلی قالیچی نمی‌تواند وارد ایران شود، چون به دلیل پناهنده بودن دستگیر و شکنجه خواهد شد جبران می‌کند و از طرف دیگر هم با تلفیق انواع و اقسام کلیشه‌های اگزوتیک شرقی، مخاطبان هم به صورت کلی نظری مثبت به او دارند و از اینکه سعی می‌کند اصل خود را فراموش نکند راضی هستند، اما اصل او چیست؟ یا قرار است چه باشد؟

آسا سلطان که لقب مبهم: «کاهنه‌ (موسیقی) پاپ پرشین» را به خودش داده است سعی دارد تمام آنچه را که از اگزوتیسم شرقی انتظار می‌رود یکجا درون شخص خودش متبلور کند؛ در لباس پوشیدنش، فعالیت به اصطلاح هنری‌اش و حتی فعالیت‌های اقتصادی اخیرش.

diamond water ceremoney

طرز لباس پوشیدن او که ادعا دارد اصیل و شرقی است در واقع هیچ ربطی به نحوه لباس پوشیدن امروز زنان در کشورهای خاورمیانه ندارد؛ بلکه بیشتر به انعکاس تصویری که غربی‌ها از زنان داستان‌های هزار و یک شب ساخته‌اند می‌ماند، اغراق شده‌ترین نمونه‌اش دهان‌‌بند طلایی ا‌ست که در بعضی اپیزودها رو به دوربین بر صورت دارد. در فصل دوم و سوم این سریال آسا در حال راه اندازی کارخانه‌ای است که آب الماس تولید می‌کند، آبی که به گفته‌ او با الماس شارژ ‌می‌شود و از مادربزرگش آ‌ن‌را یاد گرفته. در صحنه‌ای دوربین در حالی او را نشان می‌دهد که در داخل کارخانه دور لوله‌های عظیم انتقال آب می‌گردد و در حال انجام مناسکی من درآوردی برای به اصطلاح انرژی دادن به آب است،  شاید بتوان این تلاش را در راستای نوعی کارآفرینی شیادانه بر مبنای استفاده از اگزوتیسم شرقی دانست.

صحنه‌های کمیک-دردناکی از این دست در این سریال کم نیستند، برای  مثال در دو اپیزود پایانی فصل سوم (با عنوان: بازگشت به سرزمین مادری) که اعضای گروه به استانبول سفر کرده‌اند، شهری که دوربین تلویزیون براوو(به جز چند تصویر کوتاه از جاذبه‌های توریستی‌اش) بیش از هر چیز چند کوچه‌ درب و داغان و زنان محجبه و برقع‌پوش و البته هتل مجلل و کشتی تفریحی مخصوص توریست‌های «غربی خوشبخت»  را  به ما نشان می‌دهد و گویا قرار است مقایسه‌ای باشد بین آنچه زندگی این افراد در صورت مهاجرت نکردن، می‌توانست باشد با آنچه الان هست و برنده هم که البته مشخص است. در صحنه‌ای که اعضای گروه به بازدید مسجد سلطان احمد رفته‌اند، مایک داخل نمی‌رود و بعدا می‌گوید: «من یک یهودی بودم که توسط مسلمانان احاطه شده بودم و می‌ترسیدم. و رضا هم می‌ترسد که اگر بقیه بفهمند او همجنسگراست شروع کنند به طرف او سنگ پرتاب کردن!» البته با خواندن یک کتاب ساده‌ توریستی هم می‌توانست دریابد که در همان نزدیکی گی بار وجود دارد و در وسط استامبول هم کسی را به جرم همجنسگرایی سنگسار نمی‌کنند اما همانطور که اشاره شد هدف مجموعه نشان دادن شرق در تضاد با تمام ارزش‌های غربی‌ و ایجاد تعلیق و کشش به شیوه‌ فیلم‌های ترسناک است، که مخاطب انتظار دارد هر آن «در بازگشت به سرزمین مادری» اتفاق وحشتناکی برای شخصیت‌های «نجات یافته از شرق» در احاطه‌ مسلمانان وحشی بیفتد.

دهشت حقیقی در داستان البته از جایی شروع می‌شود که اینگونه ادعاها خلاف سایز لباس یکی بازیگران یا واقعی بودن یا نبودن نامزدی آن دیگری واکنش‌ یا انتقاد خاصی دربین مخاطبان برنمی‌انگیزد و به نظر می‌رسد به عنوان حقایق مسلم در مورد شرق از سوی مخاطبان پذیرفته می‌شود.

در نهایت قهرمان اصلی این مجموعه نه کارکترهای آن بلکه غرب در برابر شرق است که این پرشین‌های «سطحی» اما «معصوم» را از چنگال سرنوشت وحشتناکی که در شرق در انتظار آن‌ها بود نجات داده است و در باغ عدن رویای آمریکایی را به روی آن‌ها گشوده است.

آنچه اهمیت بررسی این برنامه‌ها را بیشتر می‌کند این است که در حالی که امروزه در فضاهای آکادمیک و تحقیقاتی بسیاری از مباحثی که سعید در باب اوریانتالیسم مطرح کرد بدیهی انگاشته می‌شوند و دیگر شرق‌شناسی به  شکل کلاسیک و ذات‌گرایانه کمتر با اقبال مواجه است اما در دنیای واقعی رسانه‌های پرمخاطب عامه‌پسند که به‌عنوان سرگرمی برنامه ‌می‌سازند و در نهایت افکار عمومی را شکل می‌دهند، بدون تحقیق و تحلیل یا نشان دادن پیچیدگی‌ها، همان تصویر مستعمل اما مقبول شرق اگزوتیک و نامتمدن را بازتولید می‌کنند.

راه درست مقابله با  تعصبات اورینتالیستی، پناه بردن به اوکسیدنتالیسم یا غرب انگاری بومی‌گرایانه – یعنی همان گفتمانی که برای مثال حکومت جمهوری اسلامی به کررات از آن استفاده می‌کند و در آن غرب را منشا فساد و شرارت و … معرفی می‌کند- یا نادیده گرفتن و دست‌کم شمردن مشکلات اجتماعی و سیاسی جاری در کشورهای خاورمیانه به صورت عکس‌العمل‌گرایانه نیست. بررسی منتقدانه اما واقع‌بینانه‌ شرایط با توجه به بستر و شرایط تاریخی که در آن شکل گرفته‌اند و تلاش برای تغییر وضعیت موجود شادی تنها راه مقابله با این تعصبات است.