شش روز از کشته شدن یک معلم به دست دانشآموزش در بروجرد لرستان میگذرد و هنوز شرح دقیقی از آنچه اتفاق افتاده منتشر نشده است. کشته شدن این معلم فیزیک، معلمان و فرهنگیان کل کشور را تحت تاثیر قرار داده است.
همکاران این معلم در تشییع پیکرش حضور گستردهای داشتند و تا به امروز چند تجمع در مقابل اداره آموزش و پرورش بروجرد شکل گرفته است. فرهنگیان سراسر کشور نیز بیانیهای در خصوص این واقعه منتشر کردهاند.
روایت کلی پس از گذشت نزدیک به یک هفته هنوز این است که محمد.ک، ۱۶ ساله و دانشآموز سال اول دبیرستان، یکم آذرماه سال جاری، یک روز پس از دیدن نمره پایین فیزیک در کارنامه ۴۵ روزهاش، به همراه پدرش برای گرفتن مرخصی یک روزه به مدرسه میرود.
حدود ساعت ۱۱ صبح، محمد از پدرش جدا میشود و به محسن خشخاشی، معلم فیزیک، که در حال تدریس بوده، حمله میکند و او را با چاقو میزند. محمد از قبل یک چاقوی آشپزخانه را زیر پیراهن خود پنهان کرده بوده است.
این دانش آموز پس از مجروح ساختن معلم فیزیک، بلافاصله میگریزد و نیروهای انتظامی تاکنون موفق به دستگیری او نشدهاند. در حال حاضر پدر و پدربزرگ محمد در بازداشت بهسر میبرند. هنوز مشخص نیست به چه دلیل و طبق کدام قانون پدر و پدربزرگ فرد متهم به قتل، بازداشت شدهاند.
محسن خشخاشی نیز همان شب در بیمارستان جان خود را از دست داد.
پس از ماجرا
انتشار خبر مجروح شدن و سپس مرگ معلم فیزیک، با واکنش گسترده فرهنگیان در فضای مجازی همراه بود. معلمان انگشت اتهام را به سمت حاکمیت نشانه رفتهاند. آنها میگویند رواج خشونت لجامگسیخته در جامعه، نتیجه سیاستهای نظام حاکم است.
امضاکنندگان، مرگ خشخاشی را نشانی از «نابسامانیهای روزافزون مدیریتی، آموزشی، اقتصادی و فرهنگی نظام آموزش و پرورش» و «ناامنی متاسفانه روزافزون در مدرسهها و به ویژه مدرسههای دولتی» دانستهاند. معلمان شلوغی مدرسههای دولتی را از زمینههای وقوع این حوادث میدانند.
وزیر آموزش و پرورش خواستار رسیدگی قضائی ویژه به پرونده قتل معلم فیزیک شده است.
درحالی که جامعه معلمان شهر بروجرد در بهت و اندوه است، نیروهای امنیتی با نگاه امنیتی به تشییع پیکر او اجازه ندادند تا مراسم مربوطه طبق برنامهریزی انجام شود.
دخالت نیروهای امنیتی در مراسم تشییع، معلمان و فرهنگیان شهر بروجرد را بیش از پیش خشمگین کرد. یک معلم دبیرستان در بروجرد به زمانه میگوید: «نمیدانم هدفشان از این کارها چیست. یکی از همکاران ما به ناحق و در جوانی کشته شده. به ما حتی اجازه نمیدهند پیکرش را تشییع کنیم. حتی به جنازه معلمها ظلم میکنند.»
از آنجا که دلیل حمله دانشآموز به معلم فیزیک، نارضایتی از نمره فیزیکش اعلام شده، معلمان و استادهای دانشگاه شهر بروجرد نگران اتفاقهای مشابه برای خودشان هستند.
یک معلم زن در بروجرد به زمانه میگوید: «انگار مملکت صاحب ندارد. از دختر محبوبشان جواب رد میشنوند، اسید میپاشند؛ نمره کم میگیرند، چاقو میزنند. اینجور که معلوم است قبل از مطالبات صنفی و معیشتیمان، باید به فکر حفظ جانمان باشیم.»
در کنار حضور نیروهای امنیتی در مراسم تشییع پیکر محسن خشخاشی، مدیر آموزش و پرورش بروجرد هم به جای حمایت از معلمان، به سخنگوی نیروهای امنیتی تبدیل شده: او چند بار به بیمارستان و مدرسه رفته و از معلمان دبیرستان حافظیه و همکاران خشخاشی خواسته ماجرا را خبری نکنند.
بیانیه جمعی از معلمان
جمعی از معلمان سراسر کشور و تشکلهای صنفی فرهنگیان در مناطق مختلف، بیانیهای در مورد «خون به ناحق ریخته شده محسن خشخاشی» منتشر کردهاند.
این بیانیه مورد حمایت تعداد زیادی از تشکلهای صنفی و امضای فردی معلمان است. امضاکنندگان آن نیز در حال افزایش است.
در این بیانیه آمده به خون غلتیدن یک معلم «شهره به دلسوزی و سختکوشی» نه به عنوان یک اتفاق ساده، که «در کنار دیگر مظاهر خشونت که هر روزه به شکلهای مختلف در کشور بروز و ظهور پیدا میکند معنا مییابد».
امضاکنندگان این بیانیه تردید ندارند که «نادیده گرفتن و کوچک انگاشتن این حوادث، نتیجهای جز عادی و روزمره شدن» خشونتهایی که «متاسفانه هر روز بیش از روز قبل درجامعه و فرهنگ ما گسترش مییابد» به همراه نخواهد داشت. فرهنگیان این واقعه را در کنار درگیریهای خیابانی، قتلهای خانوادگی، تجاوز و فقر و کودکان کار و خیابانی و این اواخر اسیدپاشی بر روی دختران و زنان قرار دادهاند.
از یک میلیون نفر کارمند رسمی و غیررسمی آموزش و پرورش، ۳۸ درصد نیروهای خدماتی و اداری و اجرایی هستند و با این حساب، به ازای هر ۱۷ نفر دانشآموز، یک معلم وجود دارد. به گزارش روزنامه اعتماد، اين نسبت در شهرستان و روستاها به يک به ٢٢ و در مناطق محروم به يک به ۳۵ هم میرسد.
حامیان بیانیه گفتهاند سوگواریشان نه فقط به خاطر مرگ همکارشان، که از «گسترش اخلاق، مننش و رفتاری» است که معلوم نیست «همگی ما را به کجا خواهد برد».
امضاکنندگان، مرگ خشخاشی را نشانی از «نابسامانیهای روزافزون مدیریتی، آموزشی، اقتصادی و فرهنگی نظام آموزش و پرورش» و «ناامنی متاسفانه روزافزون در مدرسهها و به ویژه مدرسههای دولتی» دانستهاند.
معلمان شلوغی مدرسههای دولتی را از زمینههای وقوع این حوادث میدانند؛ و این در حالی است که دولت برنامه دارد که تعداد معلمان را به بیش از دویست هزار نفر کاهش دهد.
امضاکنندگان، این واقعه را «یکی از نشانههای وجود بحرانهای بسیار در آموزش و پرورش» دانستهاند. آنها نوشتهاند: «ما خواستار این هستیم که بیش از این، بر این کاستیها و نابسامانیها، سرپوش گذاشته نشود و همه مسئولان کشور- فراتر از شعارها و تعارفهای تکراری و بیبنیاد درباره شأن و مقام معلم- برای یک بار هم که شده به صورت جدی و واقعی، به مشکلات کاری این بخش زحمتکش جامعه بنگرند و درصدد دگرگونی جدی این شرایط برآیند».
در نهایت، آنها از همکاران خود خواستهاند روز شنبه هشتم آذر سال جاری، با لباس سیاه در مدرسه حاضر شوند و «در زنگ دوم این روز ضمن حضور در کلاس درس، از تدریس برنامه درسی خودداری کنند و به روشنگری درباره ریشههای این رخداد اندوهبار بپردازند».
معلمان امیدوارند «همراهی وهمدلی جامعه فرهنگیان رهنمودی باشد برای تمامی جامعه درجهت کمک به استقرار صلح، مدارا، آرامش، عدالت و آزادی».
آموزش فقط حق پولدارها نیست
محمدرضا نیکنژاد، معلم، کارشناس مسائل آموزشی و فعال صنفی فرهنگیان، در گفتوگویی با ایلنا، شلوغی بیش از حد کلاسهای درس را از زمینههای جدی خشونت متقابل بین شاگرد و معلم در مدارس میداند.
نظام حاکم در مغلطهای آماری، مدعی است بهازای هر ۱۱ دانشآموز یک معلم در کشور وجود دارد، آماری بهتر از برخی کشورهای اروپای غربی. این درحالی است که از یک میلیون نفر کارمند رسمی و غیررسمی آموزش و پرورش، ۳۸ درصد نیروهای خدماتی و اداری و اجرایی هستند و با این حساب، به ازای هر ۱۷ نفر دانشآموز، یک معلم وجود دارد. به گزارش روزنامه اعتماد، اين نسبت در شهرستان و روستاها به يک به ٢٢ و در مناطق محروم به يک به ۳۵ هم میرسد.
با این حال، آموزش و پرورش اصرار دارد که نیروی انسانی خود را به کمتر از ۲۰۰ هزار نفر برساند. وزیر آموزش و پرورش دولت اعتدال پیش از این گفته بود که نابهسامانی در سازماندهی نیروی انسانی از چالشهای اصلی آموزش و پروش است.
همچنین آمارها میگویند سهم هر دانشآموز ایرانی، یک ساعت مشاوره در هفته است. این آمار البته روی کاغذ است. مشاوران عموماً زیر فشارهای کاری و اقتصادی، و همینطور نقصهای ساختاری نظام آموزش و پرورش، امکان ارتباط جدی با دانشآموزان، در حد همین یک ساعت را هم ندارند.
برای ۵۰۰ دانشآموز مدرسه حافظیه بروجرد، یک مشاور وجود دارد که او هم به طور دائم در مدرسه نیست.
سهم هر دانشآموز ایرانی، یک ساعت مشاوره در هفته است. این آمار البته روی کاغذ است. مشاوران عموماً زیر فشارهای کاری و اقتصادی، و همینطور نقصهای ساختاری نظام آموزش و پرورش، امکان ارتباط جدی با دانشآموزان، در حد همین یک ساعت را هم ندارند.
این دبیرستان، در حاشیه شهر بروجرد و در مجاورت زمینهای کشاورزی است. گزارش شده کلاسهای این دبیرستان همگی بیش از ۳۵ نفره و گاه تا ۴۰ نفره هستند.
در سالهای اخیر، مدارس غیر دولتی رشد قارچگونهای داشتهاند. هر روز تعداد بیشتری مدرسه به بخش خصوصی واگذار میشود. در حالی که قانون اساسی به صراحت آموزش رایگان را حق هر ایرانی میداند، روند خصوصی شدن آموزش، روزبهروز سرعت بیشتری میگیرد.
در حالی که تنها ۱۰ درصد دانشآموزان کشور در مدارس خصوصی تحصیل میکنند. با توجه به هزینهها، مدارس خصوصی با صندلیهای خالی مواجه هستند. شهریه این مدارس در برخی مناطق تهران، به ۲۰ میلیون تومان در سال میرسد.
کیفیت آموزش در مدارس خصوصی و دولتی، تفاوت چشمگیری دارد. تنها گروه خاصی امکان استفاده از این کیفیت بالا را دارند. واگذاری امکانات آموزش و پرورش به بخش خصوصی، در حالی که دانشآموزان به همان نسبت امکان حضور در آن مدارس را ندارند، به معنی افزایش تراکم دانشآموزان در مدارس دولتی است.
گروه اندکی با پرداخت هزینههایی غیرقابل تصور، از کیفیت بالای آموزش برخوردار میشوند و کیفیت آموزش برای اکثریت اقشار جامعه به همان نسبت کاهش مییابد.
یکی از راهکارهای اعتدالیون برای جبران کسری بودجه، فروش مدارس – که گاه موقعیت تجاری عالی دارند- به بخش خصوصی است. به عبارتی دولت برای تامین هزینههای خود، به مقاطعهکاری با نیمکتهایی دست میزند که حق کودکان – بدون درنظر گرفتن خاستگاه طبقاتی و اقتصادیشان- است؛ حقی که در قانون اساسی نظام مقدس هم بر آن تاکید شده است.
این مقاطعهکاری، در کنار اقدام نسنجیدهای مثل افزایش ۴۵ دقیقهای ساعات آموزشی، به معنی فشار مضاعف به دانشآموز و معلم و افزایش زمینه ناهنجاریهایی مانند خشونت است.
دولتی که اختیار را بدون مسئولیت میخواهد
لجام خشونت در جامعه در حال گذار ایران، در حالی هر روز گسیختهتر میشود که نظام آموزشی، متهم ردیف اول این وضعیت است.
در جوامع پیشرفته، کودک نه متعلق به خانواده یا والدین، که متعلق به جامعه انگاشته میشود. دولت به نمایندگی از جامعه، همانطور که اختیار تربیت و آموزش او را برعهده میگیرد، مسئول وضعیت کودک هم باید باشد.
در ایران، سیستم آموزشی مطلقاً در اختیار دولت است. حتی خصوصیسازی مدارس، تنها از نظر اقتصادی اختیار را به بخش خصوصی واگذار میکند و محتوا و برنامهریزی آموزشی دست دولت باقی میماند.
برنامه آموزشی، گزینش معلمان و محتوای آموزش ملک مطلق حاکمیت است.
حاکمان ایران، برای تربیت و آموزش کودک، آنطور که باب میلشان است، از هیچ اقدامی فروگذار نمیکنند؛ آموزش علمی فدای آموزش ایدئولوژیک میشود، اما همین کودکان، وقتی دست به ناهنجاریهایی مانند خشونت میزنند، حاکمیت ترجیح میدهد فراموش کند که آنچه اتفاق افتاده، نتیجه تربیت و آموزشی است که جز فقها، احدی حق دخالت در آن را ندارد.
تجربه ۳۵ سال زمامداری، به فقها آموخته است که تربیت نسلی مطیع و «ولایتمدار» جز از رهگذر آموزش شدنی نیست. به این ترتیب، اسلامی کردن آموزش، دغدغه اول مسئولان آموزش و پرورش و از خواستهای جدی شخص ولی فقیه است. خامنهای بارها روی این مسئله تاکید کرده است.
در ایران والدین هیچ گزینهای برای آموزش فرزندانشان ندارند، جز آنچه نظام حاکم دیکته میکند.
حاکمیت هر روز به نحوی در محتوای آموزش دست میبرد. یکچهارم ساعتهای آموزشی صرف آموزش دروس مذهبی و ایدئولوژیک میشود. حضور معلمان پرورشی، روحانیون و مربیان قرآن در مدارس افزایش مییابد و در نهایت، قرار است طی فرآیندی، مدارس استان تهران به حوزههای علمیه واگذار شود.
حاکمیت تنها متولی آموزش رسمی در جامعه است و اکثر تریبونهای آموزش غیررسمی – به خصوص رسانه- را هم در اختیار دارد. کودک مدام زیر بمباران تبلیغاتی فقها است.
اما همین کودک، وقتی دست به خشونت یا هر رفتار ناهنجار دیگری میزند، حکومت خود را کنار میکشد.
طبق کنوانسیون حقوق کودک – که حکومت ایران هم آن را امضا کرده- فرد زیر ۱۸ سال، به خاطر فقدان بلوغ فکری، مسئولیت کیفری و حقوقی ندارد. جمهوری اسلامی اما هیچ التزامی به این ماده ندارد و اگر لازم باشد، بزهکار ۱۸ سال را به پای چوبه دار هم میفرستد.
به طور خلاصه، حاکمان ایران، برای تربیت و آموزش کودک، آنطور که باب میلشان است، از هیچ اقدامی فروگذار نمیکنند؛ آموزش علمی فدای آموزش ایدئولوژیک میشود، اما همین کودکان، وقتی دست به ناهنجاریهایی مانند خشونت میزنند، حاکمیت ترجیح میدهد فراموش کند که آنچه اتفاق افتاده، نتیجه تربیت و آموزشی است که جز فقها، احدی حق دخالت در آن را ندارد.
هنوز اطلاعاتی از وضعیت روانی محمد.ک در دست نیست، اما موقعیت حاشیهای دبیرستان حافظیه نشان میدهد که محمد و بسیاری از دانشآموزان این مدرسه، در نبود بسیاری امکانات و خشونت روزمره رشد کردهاند.
مسئلهای که آسان نیست
همکاران محسن خشخاشی میگویند او قبل از حل مسئله، روی تخته مینوشت: «قضیه بسیار ساده است.»
مسئله در خون غلتیدن او اما پیچیدهتر از آن است که کودک ۱۶ ساله برخاسته از فقر و محرومیت را بتوان تنها مقصر ماجرا دانست.
معلمان و فرهنگیان در بیانیهشان، اشارهای هوشمندانه، دقیق و به دور از کینهورزی به این مسئله دارند: «هم این معلم مظلوم و هم دانشآموز ضارب، هر دو قربانیان نظام ناهنجار فرهنگی، اجتماعی و آموزشی هستند.»