در هفته «دفاع مقدس» که هر سال در ایران در سالگرد آغاز جنگ ایران و عراق برگزار میشود، اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام که در زمان جنگ از سوی آیتالله خمینی به عنوان فرمانده جنگ انتخاب شده بود، درباره اختلافات ارتش و سپاه و واهمه ایران از بمباران شیمیایی شهرهایی مانند تهران و تبریز و همچنین درباره چگونگی خاتمه جنگ در گفتوگویی که در سایت او منتشر شده، از برخی مسائل پرده برداشت. به گفته هاشمی رفسنجانی اگر حتی یک پیروزی پایدار به دست میآمد، مذاکرات ایران و عراق به مسیر دیگری میافتاد.
ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر
هاشمی رفسنجانی در این گفتوگوی طولانی به فرازهایی از جنگ هشت ساله ایران و عراق و از جمله به ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر اشاره میکند. در روایتی که او به دست میدهد عدهای از فرماندهان ارتش پس از فتح خرمشهر با آیتالله خمینی ملاقات کردند و خواهان پیشروی در خاک عراق شدند. اما رهبر وقت جمهوری اسلامی با این پیشنهاد و نظر فرماندهان ارتش که به گفته رفسنجانی «انصافاً کارشناسانه» بود، مخالفت کرد. آیتالله خمینی دلیل آورده بود که برای پرهیز از برانگیخته شدن حس وطنپرستی عراقیها، آسیب دیدن شیعیان عراق در جنگ، و اجتناب از برانگیختن حساسیت غرب، صلاح نیست ارتش ایران وارد خاک عراق شود. سرانجام اما قرار شد ارتش در مناطق کمجمعیت وارد خاک عراق شود.
به گفته هاشمی رفسنجانی پس از عملیات ناموفق رمضان و والفجر، بین ارتش و سپاه اختلاف پیش آمد و آیتالله خمینی او را به فرماندهی جنگ منصوب کرد که به این اختلافات پایان دهد.
در روایت رفسنجانی چنین است که آیتالله خمینی او را به علی خامنهای ترجیح داد، به دلیل آنکه دست خامنهای آسیب دیده بود. به گفته رفسنجانی او رابطه صمیمانهتری هم با سپاه پاسداران داشت که او را در نظر آیتالله خمینی بر خامنهای ارجح جلوه میداد.
هاشمی رفسنجانی میگوید به شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی» اعتقادی نداشته و در جلسات با سران قوه به این نتیجه رسیده که میبایست جنگ به شکلی پایان یابد «که ما از عراق گروگان بزرگی داشته باشیم تا هم خواستههایمان تأمین شود و هم به اهداف خود در جنگ برسیم.»
او این هدف را با آیتاالله خمینی هم در میان گذاشته، اما فقط با «تبسم» او روبرو شده. رفسنجانی میگوید: «این تبسم میتوانست به معنای اینکه شما ساده هستید باشد و میتوانست به این معنا باشد که این [فکر] خوب است.»
بینتیجه ماندن عملیات خیبر
هاشمی رفسنجانی از عملیات خیبر که در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۶۲ و با شرکت ۲۵۰ هزار نفر از نیروهای نظامی ایران انجام شد، به عنوان یکی از نقاط عطف جنگ یاد میکند.
در این عملیات نیروهای ایرانی به دلیل نبود پشتیبانی هوایی، در رویارویی با نیروی زرهی ارتش عراق شکست سختی خوردند.
رفسنجانی میگوید: «در آن روزها سپاه طرح عملیات خیبر را آماده کرده بود. عصر همان روز با هواپیما رفتم و همان شب یا شب بعد به قرارگاهی که برای جنگ داشتند رفتیم. همه فرماندهان جمع بودند. هدف اصلی عملیات خیبر این بود که جاده بصره و بغداد را قطع کنیم، لب دجله بایستیم و از آنجا هم به صورت جنگهای نامنظم راه ناصریه را تهدید کنیم که بصره کاملاً از عراق جدا باشد و عراقیها نتوانند از بصره و دریا استفاده کنند. این استراتژی آن عملیات شد و من هم برای فرماندهان گفتم که اگر شما به اهداف این عملیات برسید من به شما قول میدهم که جنگ پیروزمندانه تمام میشود، سر جای خودمان بایستیم و میگوییم که بیایید متجاوز را محاکمه کنید و حق ما را هم بدهید. در این صورت ما از اینجا به زمین خودمان برمیگردیم و چیزی نمیخواهیم. در آنجا این حرف من دوگونه تلقی شد.»
به گفته رفسنجانی عدهای از فرماندهان سپاه بر او خرده گرفته بودند که او به جای ادامه جنگ تا پیروزی خواهان فقط یک پیروزی است.
رفسنجانی ادعا میکند که نوار این سخنرانی در دست سپاه پاسداران است و آنها این نوار را در اختیار عموم مردم قرار نمیدهند.
به گفته هاشمی رفسنجانی در عملیات فاو ، شلمچه و حتی حلبچه هم که پس از خیبر اتفاق افتاد، ایران در پی یک پیروزی پایدار بود که بتواند سر میز مذاکره به خواستههای خود برسد، اما موفق نشد فقط همین یک پیروزی را نیز به دست آورد.
رفسنجانی میگوید در این عملیات فقط برتری نیروی زمینی ایران محرز شد، و به همین دلیل هم کشورهای غربی و روسیه تصمیم گرفتند ارتش عراق را تسلیج کنند و توازنی به وجود بیاورند. علاوه بر این ایران را هم از نظر اقتصادی تحت فشار قرار دادند و به صدام حسین اجازه دادند از سلاحهای شیمایی استفاده کند.
به این ترتیب در روایت رفسنجانی از جنگ، چنانچه سپاه پاسداران میتوانست فقط یک پیروزی پایدار به دست آورد،جنگ به گونه دیگری خاتمه مییافت.
اشتباه خمینی
او تلویحاً و در چند فراز از این گفت و گو، بر اشتباه استراتژیک آیتالله خمینی هم تأکید میکند که بر خلاف نظر کارشناسانه فرماندهان ارتش اجازه پیشروی در خاک عراق را نداده بود.
رفسنجانی میگوید: «در برنامههای تهاجمی مان، راهکاری که انتخاب کرده بودیم موفق نشده بود. یعنی نتوانستیم یک جای استراتژیک را برای فشار بر عراق بگیریم. البته امام اجازه نمیدادند ما وارد شهرها شویم و میخواستیم در حد جاهایی که گفتم، عمل کنیم. هم فاو و هم خیبر خالی از سکنه بود. در حلبچه هم نمیخواستیم وارد شهر شویم. میخواستیم سد را بگیریم. کرکوک که از مناطقی نفتی عراق بود و از آن ارتزاق میکرد، هدف بعدی ما بود.»
به گفته هاشمی رفسنجانی عملیاتی مانند «فتح»، «کربلا»، «والفجر ۹» و «نصر» هم به نتیجه مطلوب نرسید و فقط توجه شورای امنیت سازمان ملل به جنگ ایران و عراق را برانگیخت و زمینههای پذیرش قطعنامه را فراهم کرد. در روایت رفسنجانی از جنگ، آنچه که در این میان به پذیرش قطعنامه شتاب بخشید، واهمه از بمباران شیمیایی شهرهای بزرگ ایران مانند تبریز و حتی تهران بود.
رفسنجانی میگوید پس از این ناکامیها، ایران استراتژی دوگانهای را در پیش گرفت: «یکی اینکه در جنگ نشان بدهیم با قدرت ایستادهایم که آنها خیال نکنند ما داریم مضمحل میشویم. دوم هم اینکه در مذاکرت سیاسی یکدنگی نکنیم و دیپلماسی فعال را عمل کنیم تا بالاخره به نقطهای رسیدیم که هیچکس از ناظران جهانی فکر نمیکرد به اینجا برسیم.»
و آن پذیرش قطعنامه بود.
به گفته هاشمی رفسنجانی «فتح واقعی جنگ در اثبات صلحطلبی ایران» بوده است.
خائنین سی و شش سال زندگی ما رو تا به حال سیاه کردن. ما هنوز هم داریم تو همون کابوس سیاه جنگ جنگ تا پیروزی زندگی می کنیم !
بینام / 28 September 2014
خوبه رجوع کنید به خطبه های نماز جمعه های همین جناب اکبر رفسنجانی تا مطمئن تر شویم که کارگزان این نظام چقدر عوامفریبند و با افکار مردم بازی میکنند و بقول خواجه شیراز : آن کار دیگر میکنند
ایشان برای فریب افکار عمومی به نیابت از همه ملا ها و حکومتگران میگفت :
ما چند کیلومتر دیگر تا بغداد فاصله داریم و مژده فتح عراق را میداد………..
وفقط چند روز بعد قطعنامه را با خفت پذیرفتند و جام را بالا رفتند و به ریش همه خندیدند و گریستند
این عاقبت جهالت است و بدتر از آن هزینه دادگانی که برایشان سوال نشد: راستی چرا جنگ شروع شد، ادامه یافت
و با خواری پایان پذیرفت
بابک / 28 September 2014
واقعا که یکعده بی عقل با سواستفاده از احساسات مذهبی مردم چه جنایاتی را علیه منافع کشور و مردم انجام دادند؟
farid / 28 September 2014
جنگ باید هشت سال طول میکشید تا رژیم ایران مخالفان رو حذف کنه و جای پای محکمی برای خودش درست کنه .به گفته اقای خمینی این خون شهداس که این نظام رو بیمه کرده
موسی / 29 September 2014
سیاستمداران ایران در جنگ جهانی اول به علت نفرتی که از روسیه و انگلیس داشتند دل به آلمان سپرده بودند و علاقمند بودند که در کنار آلمان بجنگند اما پس از چند ماه دولت ایران رسما اعلام بیطرفی میکند اما بدلیل ورود نیروهای عثمانی به ایران روسیه و انگلیس نیز بیطرفی ایران را نمیپذیرند سیاستمداران خام اندیش ایران اصولا فکر نکرده بودند که در جنگ همه چیز دوطرفه است و ایران خودبخود درگیر جنگ است و با اعلام بیطرفی مشکلی حل نمیشود در جنگ جهانی دوم نیز باز همین نفرت از روسیه و انگلیس ایران را به سمت آلمان میکشاند اما باز مثل سابق ایران اعلام بیطرفی میکند و مجدداََ ایران اشغال میشود ایران در هر دو جنگ توجه نداشت که وقتی مایل به یک طرف هستی نمیتوان بی طرف بود ارتش رضا شاه ارتشی داخلی بود و توان جنگ در مقابل دشمن خارجی را نداشت و به علت همین خصوصیت توانست سلطنت محمد رضا شاه را هم تا سال 42 حفظ کند و در بحران های پس از شهریور 20 و تجزیه آذربایجان و مرداد 32 و خرداد 42 به نفع شاه در بحران های داخلی وارد شود اما پس از سال 42 ارتش ایران به یک ارتش دفاعی در مقابل شوروی و عراق و حفظ امنیت خاورمیانه تبدیل میشود همین خصوصیت ارتش باعث میشود که حمله عراق به ایران را در سال 59 دفع کند و عراق نتواند ضربتی به موفقیت های بزرگی دست پیدا نماید بنا این بوده است که ارتش ایران حتی در مقابل شوروی بتواند چندین هفته مقابله کند تا آمریکا در طی این فرصت وارد عمل شود و به همین منظور ارتش ایران مجهز به هواپیما های پیشرفته روز و هلی کوپتر های مجهز بود اشتباه صدام هم دقیقا در همین نقطه بود ارتشی که قرار بوده حداقل تا چند هفته سد راه شوروی شود مطمئناََ پس از بحران انقلاب میتواند پیشروی های کشوری مثل عراق را متوقف کند ارتش شاه بدلیل همین طراحی جدید نتوانست در سال 57 در آن اشوب ها بکمک شاه بیاید و بحران را کنترل کند اما سپاه از همان بدو تاسیس برای بحران های داخلی طراحی شد برخی گمان میکنند که در صورت سقوط خامنه ای و نظام روحانیت قدرت بدست فرماندهان نظامی سپاه می افتد و آن ها این خلاء را پر میکنند در حالی که نکته اینجاست که برخلاف هیاهو ها اصولا سپاه فرماندهی مستقلی خارج از بیت ندارد و نمیتواند در دوران خلاء رهبری جانشین آن شود مثلا در سال اول جنگ بعلت خارج بودن فرماندهی کل قوا از دست روحانیت سپاه نیز نتوانست کار خاصی را انجام دهد اما در سال دوم که خمینی فرماندهی جنگ را به روحانیت(هاشمی خامنه ای) می سپارد بتدریج سپاه نیز شکل تهاجمی میگیرد و هر وقت که در بین سیاستمداران اختلاف می افتد سپاه نیز تضعیف میشود حتی در جاهای اختلافات هاشمی و خامنه ای بر سر جنگ سایه می اندازد هاشمی دارای نفوذ بیشتری در سپاه بود و محسن رضایی بنفع هاشمی وارد عمل میگردید مثل ماجرای انتخاب نخست وزیر که رضایی به خمینی میگوید که اگر نخست وزیر عوض شود جنگ لطمه میبیند و یا ماجرای پذیرش قطعنامه که رضایی در جهت خواست هاشمی اعلام میکند که ما امکانات لازم را برای ادامه جنگ نداریم و خامنه ای نیز در ارتش دارای پایگاه بود حتی هاشمی مایل بود که ارتش و سپاه را با محوریت سپاه تجمیع کند که با مخالفت خامنه ای منتفی گردید حتی در سال 84 در حالی که نماینده خامنه ای در سپاه از احمدی نژاد حمایت کرد سپاه نتوانست حرکت مشخصی را بنفع احمدی نژاد انجام دهد اما پس از سال 84 و با برکناری صفوی که از قالیباف حمایت کرده بود و ورود نقدی به فرماندهی بسیج اوضاع با توجه به شرایط جدید تغییر کرد اما سپاه در سال 88 برای احمدی نژاد سنگ تمام میگذارد از آنجا که سپاه چه از بدو تاسیس و چه تاکنون نهادی اقناعی میباشد خامنه ای نمیتواند هر ماموریتی به آن ها محول کند و دائما مجبور است فضای رسانه ای را بشکلی تنظیم کند که آن ها خود به نتیجه مورد نظر خامنه ای برسند با این وضعیت سپاه بدون اذن خامنه ای قادر به رویارویی با هیچ رییس جمهوری نیست و بمانند ارتش پاکستان که خامنه ای به چنین ارتشی علاقه دارد مستقل نیز نمیباشد نمونه دیگر ارتش مصر و یا ارتش سابق عراق است در زمان شاه بسیاری از ژنرال ها از خانواده های پولدار و صاحب مکنت بودند و بسیاری از افسر های ارتش تحصیل کرده خارج بوده و رفتاری متشخص از خود بروز میدادند مخصوصا در نیروی هوایی اوضاع به این شکل بود به اصطلاح ارتش غربی و متجددانه محسوب میشد اما در مصر و عراق افسران ارتش از طبقات پایین جامعه و فقیر بودند مثل عبدالکریم قاسم و جمال عبدالناصر این نوع ارتش ها معمولا آماده به کودتا و کنترل اوضاع میباشند و میتوانند در نبود فرماندهی کل قوا خود فرمانده کل قوا شوند اما ارتش شاه با فرماندهی کل قوا چون تحت تربیت آمریکا بود دموکرات مآب رفتار میکرد و از طرفی دیگر نیز بسیاری از افسران متمول وابستگی شدیدی به شاه داشتند سپاه نیز وابستگی شدیدی به مقام رهبری دارد و نمیتواند مثل ارتش مصر و پاکستان و یا ترکیه دهه قبل مستقل عمل کند روند تاسیس ارتش در ایران جهتی کاملا متفاوت از ترکیه و یا مصر داشته است و یک ارتش ملی موفق به شکل گیری نشد تا اینکه سپاه بر اساس آموزه های مذهبی آن هم جهت مصارف متعدد و داخلی انقلاب شکل گرفت ارتش شاه علاوه بر عنوان رسمی آن که ارتش شاهنشاهی بود چه در زمان رضا شاه که با عشایر میجنگید و چه در بعد از آن نتوانست یک ارتش ملی باشد و در زمان جمهوری اسلامی نیز به حاشیه مطلق رفته است و سپاه جایگزین آن گردید و با توجه به خصوصیت اقناعی سپاه نمیتوان آنرا یک نهاد نظامی مبتنی بر سلسله مراتب دانست بلکه بیشتر نهادی شبهه نظامی بر اساس عقیده میباشد مثلا بسیاری اوقات در زمان جنگ ایران و عراق به علت آنکه یک فرمانده لشگر قانع نشده است از عملیات انصراف داده است در حقیقت بین سیاستمداران و نیروی نظامی ایران هیچ خط کشی مبرهنی وجود ندارد سیاستمداران از همان نظامی ها هستند و نظامی ها هم از همان سیاستمداران میباشند که زیر نظر روحانیت فعالیت میکنند تمامی اشتباهات ایران در زمان جنگ و چه اکنون به همین ساختار معیوب برمیگردد تداخل مذهب سیاست و ارتش باعث شده که ایران نتواند به درکی واضح از جهان برسد آمریکا پس از انقلاب مایل به فروپاشی انقلاب نبود چون احتمال میداد که پس از فروپاشی انقلاب، کشور دچار هرج و مرج شده و شوروی و نیروهای نزدیک به آن کنترل اوضاع را در اختیار بگیرند انواع خلق ها در ایران فعال شده بود حتی سازمان مجاهدین مشهور به منافقین نیز قبل از دگردیسی در سال های بعد در سال 58 و 59 به شوروی تمایل داشتند و از طرفی دیگر سازمان های با گرایشات چپ مثل مجاهدین انقلاب که نمیخواستند در مقابل چپ های غیر مذهبی انگ و اتهام امپریالیستی بخورند در حالی که در آن فضا بر اساس صحبت های شریعتی و جوی که وجود داشت که از فضای روشنفکری ارتزاق میگرد مذهب بنا به نظر مارکسیست ها عامل سرکوب توده ها محسوب میشد چپ های مذهبی با حمله به سفارت آمریکا خواستند شور انقلابی و ضد امپریالیستی خود را در فضای رقابت با چپ ها نشان دهند در حالی که قبل آن ها چپ های غیر مذهبی سفارت را اشغال و با دخالت دولت آن ها را بیرون کرده بودند آن افرادی که در سال های انقلاب نوجوان و جوان بودند همچنان تفکرات ساده خود را به سال های بعد و میانسالی انقلاب آورده اند و این حاله ها نمیگذارد تاریخ جنگ واقعبینانه نگاه شود اشغال سفارت آمریکا باعث شد آمریکا به افسرانی که در گرماگرم انقلاب قصد کودتا داشتند چراغ زردی به جای قرمز قبل نشان دهد که توسط حزب توده به اطلاع خامنه ای رسانده شد صدام نیز به همین گمان به ایران حمله کرد چه صدام و چه حتی خود ایران فکر میکردند که آمریکا خواهان پیروزی عراق است هاشمی کمی زودتر و صدام خیلی دیر به اشتباه خود پی بردند
عبداله / 29 September 2014
و مادران فرزندان بی سر زاییدند… کودکان متولد شده ی پس از جنگ را چه بگویم که چه گذشت بر این سرزمین
سوخته …
Mehri / 29 September 2014
هاشمی فقط جهت مردم فریبی و فظ منافع خود مطلب میگوید و یا خاطره تعریف میکند!
در اویل انقلاب سود در این بود که ایشان فردی جنگ طلب ، انقلابی ، شکنجه گر، جلاد و
نیز صادر کننده انقلاب اسلامی به جهان باشند و جوانان مجاهد و کمونیست سیاست نفهم
کشور،که نه اسلام و نه سوسیالیسم را میشناختند،اعدام کند.
بعد از فوت اقای خمینی هم در پیش پای رهبر جدید به امید چاپیدن مجدد مردم مظلوم
ایران زانو زد و دست اقای خامنه ای را بوسید و پس از انکه اقای خامنه ای دست باند
مافیایی رفسنجانی را از بیت المال قطع کرد،رفسنجانی دست به دامن پادشاه عربستان شد و
وقایع ۸۸ را موجب گردید.
متاسفانه این بار هم جوانان تحت ستم کشور فریب اخوند های دغلی چون رفسنجانی ،
کروبی و نیز فرد آخوند مسلکی چون موسوی را خوردند و گمان کردند که این افراد بهتر از آیت
الله خامنه ای هستند.در صوتی که اگر رفسنجانی و باندش قدرت را بدست میگرفتند،
باز هم زندانها از جوانان پر شده و کشتار به شکل قایع دهه ۵۰ و ۶۰ شروع می گشت.
آنچه در این میدان سیاست کاملأ مضحک است این است که کمونیست ها،مجاهدین
(منافقین) و سلطنت طلبان که جمله خود دیکتاتور و مداع تک حزبی هستند و حتا ملیّون ،
مجددأ حماقت کرده و دنبال آخوندهایی چون رفسنجانی،کروبی و نوچه انان(موسوی) و
یا اقای خاتمی براه افتاده اند.لذا سوال من از مخالفان نظام این است که اینان چه خیری
از اقای خمنی که ارباب رفسنجانی بود،دیده اند که از نوچه فرصت طلبش انتظار بیجا دارند؟
قابل عرض است که دمکراسی خواهان واقعی در زیر چتر هیچ آخوندی نمی گنجند و در کشور ما
نیز در حال حاضر هیچ آخوندی دمکرات تر و محبوب تر و کاردان تر از آقای خامنه ای نیست.اگر
غیر از این است نام یک آخوند را ذکر بفرمائید؟؟؟
تظاهر به دمکرات بودن،مومن بودن ،مردمی بودن را بسیاری از ایرانیان نادان،فرصت طلب و دزد
کرده و می کنند (آخوند و کراواتی)،ولی وقتی در رأس امور قرار گرفتند همین جانیان چنان ادم می
کشند،غارت میکنند و سرمست از غرور می شوند که گویی هرگز شعارهایی چون عدالت ،آزادی،حقوق
بشر و کلأ دمکراسی را بکار نبرده اند.موفق باشید
mansour / 29 September 2014
در این شکی نیست که اینا همشون سر و ته یه کرباسن، اما چقدر تاریخ مکاری آخوندها، از جمله رفسنجانی، باید تکرار بشه تا مردم ایران به خودشون بیان؟ روح این کشور به خواری و دروغگویی و خودفریبی عادت کرده. به خودم می گم حتی اگه آخوندها بیان همه ی جنایاتشون رو دونه به دونه افشاگری کنن آیا آب از آب جمهوری اسلامی توی این کشور تکون می خوره؟؟؟
بینام / 29 September 2014
هاشمی به این دلیل خاطره گویی میکند چون از طرف طبف جبهه پایداری و مصباح یزدی و اصولگرایان ناب گرا متهم به خوراندن جام زهر به خمینی است در شرایط فعلی که روحانی در صدد یک توافق با غرب است این موضوع ویژه تر هم میشود اکنون نیز ایران میخواهد با بیان اینکه اگر با ما توافق نکنید ما به روسیه گرایش پیدا میکنیم روند توافق را تسهیل کنند اما از این موضوع غافلند که آن ها به روسیه گرایش پیدا کرده اند و به همین دلیل غرب پیشنهاد ایران را قبول نمیکند چرا که ایران تا آنجا که توانسته به روسیه نزدیک شده است و این حرف را باید چند سال قبل میزد و اصولا شاید نزدیک شدن بیشتر ایران به روسیه فراتر از این حدی که هست برای غرب مطلوب باشد چون ایران را کنترل پذیر تر میکند همیشه این سوال بوده است که ایران چه دستاوردی در سال 67 بدست آورد که به هزینه های 6 سال ادامه جنگ پس از آزادسازی خرمشهر بیرزد همین بحث در خصوص مساله هسته ای نیز مطرح است که این رهبر با درایت به قول یک سپاهی گفته بود که ما مسیر رشد صتعت هسته ای را در جایی متوقف میکنیم حالا این سوال مطرح است که اگر ایران این هدف را داشته چرا باید 10 سال و بیشتر برای انرژی هسته ای هزینه بدهد که آخرش به توافقی برسد که صرفا تحریم های ایران برداشته شود و دست آخر محدودیت های غرب را بپذیرد سید ضیا پس از کودتای رضا خان مایل بود که یک دیکتاتور باشد و از احمد شاه میخواهد که حکم نخست وزیری اش او را بعنوان دیکتاتور ایران بنویسد آن زمان دیکتاتوری اصطلاح بدی بحساب نمی آمد اما تدریجا این کلمه معنای زشتی پیدا کرد خمینی و خامنه ای و یا هر دیکتاتور دیگری باعث مرگ اندیشه های دیگر میشود و اندیشمندان مدام مجبورند نظرات آنان را توجیه کنند قرآن خدا را غیر مسوول میداند و تمام انسان ها را مسوول میداند هاشمی لااقل انقدر مسوول بود که به خمینی بگوید حاضر است مسوولیت های پذیرش قطعنامه را بعهده بگیرد که خمینی میگوید خودش مسوولیت ختم جنگ را بعهده میگیرد اما خامنه ای مثل خدا حاضر نیست در هیچ زمینه ای مسوولیت بعهده بگیرد و فقط به مصالح خود و وجهه خود می اندیشد و اوج هنرنمایی او ساخت چند موشک و صادرات تروریسم با جان دیگران است حتی روحانی اخیرا مسوولیت مذاکرات را بعهده گرفته است
عبداله / 29 September 2014
این یک جنگ کاملا باخته بود برای ایران، حالا هر جور هر کسی آن را تفسیر کند. بدتر از آن این هست، که خرابی و مشکلات بعد از جنگ هنوز گریبانگیر ما هست و فقط بخاطر این هست که مشتی آدم نادان و بیمسوولیت هنوز به فکر عوامفریبی بوده و هستند. هنوز خرابیهای جنگ در آبادان و خرمشهر دیده میشه، با وجود اینکه ایران یک درامد نجومی در دهه گذشته داشته.
پیمان / 30 September 2014