از زیگموند فروید به عنوان پدر روانکاوی یاد میکنند. مفاهیمی مانند «لیبیدو»، «عقده اودیپ» و «فرامن» هنوز هم بحثبرانگیزند. فروید، ۷۵ سال پیش در ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹ در تبعید در لندن درگذشت.
لندن، دسامبر ۱۹۳۸. مقابل میکروفن بیبی سی یک پزشک تبعیدی نشسته است. او ۸۲ سال دارد. یهودیست و به تازگی از وین که در اشغال نازیهاست گریخته. او سخنانش را با این جمله آغاز میکند: «من به عنوان پزشک متخصص اعصاب شروع به کار کردم.»
صدای او خسته است و ادای کلمات به زبان بیگانه برایش آسان نیست. با اینحال او نامی آشناست در سراسر جهان: زیگموند فروید؛ ادیب و پژوهشگر روح و روان. او کسی است که تصویر انسان را از بنیاد دگرگون کرده و در اختیار ما یک دستگاه فکری قرار داده: روانکاوی.
فروید میگوید به انگلستان آمده که در آرامش بمیرد. از مدتها پیش او که سیگاری قهاریست، به سرطان زبان و سق دهان مبتلا شده. چند ماهی بیشتر از زندگیاش باقی نمانده. زمان مرگش را هم خودش تعیین میکند؛ مقدار زیادی مورفین به خودش تزریق میکند و میمیرد. فروید در ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹ خودکشی کرد.
مهمترین دستاورد فروید این است: او قلمرو دستنیافتنی روان را در دسترس ما قرار داد و با آوردن نظریههایی احترام ما را به روان انسان برانگیخت و با اینحال، دستکم در آغاز کار از احترامی که شایستهاش بود برخوردار نشد. قرن نوزدهم به پایان میرسید و طبعاً به سادگی نمیشد به آقایان و خانمهای مرفه وین تفهیم کرد که آنها از چیز عجیب و ترسناکی به نام اختلال شخصیتی رنج میبرند، آن هم به خاطر مشکلاتی که در حین کودکی داشتهاند. با اینحال به زودی بسیاری از این خانمها و آقایان محترم روی کاناپه معروف فروید دراز کشیدند و به مسائلی پی بردند مانند میل به بازگشت به زهدان مادر، سختگیری و خشونت پدر، سهمیگینی مناسبات اخلاقی، وحشت از مجازات و سکسوالیته سرکوب شده.
سرزنشهای چیزی به نام «فرامن»
آلکساندر میتشرلیش، روانکاو سرشناس و منتقد آلمانی بر آن است که فروید تصور نیکویی را که انسان در آغاز مدرنیته از خودش داشت، برآشفته است. او مینویسد: «به لحاظ تاریخی میتوان چنین پنداشت که نخستین نظریه تحریکآمیز به سکسوالیته ربط داشت. در عصری که هنوز بقایای روابط ویکتوریایی در جامعه وجود دارد، فروید از سکسوالیته به گونهای سخن میگوید که انگار میخواهد از یک فاجعه طبیعی سخن در میان آورد. این امر بنیانهای ایدئولولوژی حاکم را به لرزه انداخت.»
فروید ابتدا این بنیانهای اخلاقی را به لرزه انداخت، سپس، به تدریج مفاهیمی مانند غریزه، لیبیدو، فراموشکاری، خودشیفتگی و عقده اویپ به زندگی ما راه پیدا کردند. در این میان هرچند گاه یک بار همچنان ضمیر ناخودآگاه ما را میفریبد و «فرامن» هم انگشت اشارهاش را به سرزنش بالا میبرد.
۷۵ سال پس از فروید
اکنون، ۷۵ سال پس از فروید پژوهشهای مغز و اعصاب نظریههای او را تحتالشعاع قرار داده است. هانس یوآخیم مارکوویچ، پژوهشگر روانشناسی فیزیولوژیک میگوید با اینحال فروید در چهار عرصه به شناخت ما از روان کمک کرد:
«اولاً رویدادهای روحی به طور ناخودآگاه اتفاق میافتند. دوماً این رویدادها در یک بستر خنثی اتفاق میافتند، سوماً حافظه و احساسات را نمیتوان از هم جدا کرد و سرانجام علوم طبیعی و علوم انسانی در پیوند با یکدیگر قرار دارند.»
آنچه که از فروید ۷۵ سال پس از درگذشت او باقی مانده این است که آنچه که در گذشته اتفاق افتاده در حافظه ما ثبت شده است. انسان تحت تأثیر محیط زندگیاش قرار دارد و تلاش میکند به رازهای وجودیاش پی ببرد. روانکاوی مانند ادبیات این امکان را برای او فراهم میکند.
فروید و ادبیات
فروید تلاش میکرد نظریاتش را با تکیه بر متون ادبی شناخته شده ثابت کند. شخصیتهای رمانها را مانند بیمارانش تحلیل روانی میکرد و به ساختار شخصیتی نویسنده اثر راه پیدا میکرد. در مقاله «یک خاطره کودکی از شعر و حقیقت» از خاطرهای از کودکی گوته به حسادت او پی میبرد و در همان حال امیدوار است که «این بزرگ مرد جهانی»، «خلاف بسیاری از همروزگاران از کسانی نباشد که با روانکاوی بستیزد.»
ویستان هیو آدن، شاعر و منتقد انگلیسی – آمریکایی از شیفتگان فروید بود. پس از درگذشت فروید هم در رثای او قصیدهای بلند سرود. ماریا ریلکه به فروید ارادت داشت و در وین با او گفتوشنودی گرم و صمیمانه داشت، اما روانکاوی را نمیپسندید و واهمه داشت که در اثر روانکاوی چشمه الهامش بخشکد.
آندره بروتن، شاعر و داستاننویس فرانسوی تحت تأثیر کتاب «تعبیر خواب» فروید قرار داشت. او در سال ۱۹۲۱ به دیدار فروید رفت و پس از آن کارش با فروید به مشاجره قلمی کشید و در کتاب «گلدانهای مرتبط» فروید را به دروغگویی متهم کرد.
الیاس کانتی از روانکاوی بیزار بود، اما در همان حال آرتور شنیتسلر تلاش میکرد چالشهای روحی شخصیتهایش را با استفاده از دستگاه فروید بکاود. فروید در نامهای به او مینویسد: «به آگاهی من رسانیدهاید که کارهای من الهامبخش شما نیز بوده است. پس میتوانید وسعت خرسندی و احساس افتخار مرا حدس بزنید.»
هرمان هسه و آلفرد دوبلین از ستایشگران فروید و از پیروان او بودند.
توماس من، مهمترین نویسنده آلمان در آن زمان به مناسبت هشتادمین سال تولد فروید در شهر وین یک سخنرانی زیر عنوان «فروید و آینده» ایراد کرد. او و فروید در یکدیگر تأثیرگذار بودهاند.
رومن رولان نیز با فروید ارتباط دوستانه و علمی داشت. این دوستی تا پایان زندگی آنان باقی ماند.