تاریخ نیمه دوم قرن بیستم، تاریخ جهان دو قطبی بود. در سال ۱۹۸۰ رونالد ریگان در مورد روابط ایالات متحد آمریکا و اتحاد جماهیر شوری ابراز اطمینان کرد که «ما میبریم و آنها میبازند». دوازده سال بعد جرج بوش پدر با افتخار اعلام داشت: «دنیایی که زمانی به دو جبهه مسلح تقسیم شده بود، اینک فقط و تنها یک قدرت بیهمتا را میشناسد، ایالات متحده آمریکا را؛ جنگ سرد به طور رسمی به پایان رسیده است.»
حقارتهایی از این دست در طول دو دهه اخیر زیاد نصیب روسیه شده است. اما به نظر میرسد که ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور اسبق و فعلی روسیه، بر آن است که این روند را به هم زند. روسیه در پی نوزایش است. اشغال کریمه پیامی بود از جانب او به غرب که بدانند، مسکو دیگر در مقابل روند ضمیمهسازی کشورهای بالکان توسط «اتحاد آتلانتیک شمالی» ناتو، ساکت نخواهد نشست.
اما روسیه چه سیاستی را دنبال خواهد کرد؟ استراتژی آن برای برگرداندن ورق تکسالاری آمریکا در جهان چیست و آیا چنین توانی را دارد؟ آیا آمریکا در مقابل یک ابرقدرت جدید قرار گرفته است؟ این نوشتار به اختصار به پرسش فوق میپردازد.
بیداری خرس بزرگ از خواب زمستانی
به نظر میرسد گروهی که در حاکمیت روسیه قرار گرفته است و ولادیمیرپوتین آن را نمایندگی میکند، در یک موضوع مصمم است و آن چیزی است که وی اخیرا در یک سخنرانی به آن اشاره کرد: پایان دادن به «سیاست بدنام مهار روسیه توسط قدرتهای غربی که از قرن هیجدهم تا به حال ادامه داشته است.»
در حالی که چین بی سر و صدا استراتژی جهانیسازی خود با سرمایهگذاریهای کلان پیش میبرد، روسیه با نشان دادن قدرت نظامی، سیاسی و دیپلماتیک خود جایگاه نوینی را تدارک میببیند.
در سالهای اخیر این احساس که ناتو تلاش دارد تا کشورهای سابق اروپای شرقی را یکی بعد از دیگری به خود پیوند بزند و به مرزهای جغرافیایی روسیه نزدیکتر شود، بسیار قویتر شده است. زمانی که روسیه احساس کرد ناتو به دنبل استقرار در یکی از بزرگترین کشورهای همسایه و متحد طبیعی آن، یعنی اوکرایین برآمده، مصمم شد که با این اقدام برخورد فعال کند. این برخورد دیگر نمیتوانست فقط شکل دیپلماتیک داشته باشد و روسیه باید در عمل، اقتدار و اراده خود را به رخ غرب میکشید. اقدام نظامی برای اشغال کریمه و اعلام استقلال آن، یک ضربه جدی در این مسیر بود. ادامه رخدادها نیز کمابیش در همین راستاست.
اما روسیه علاوه براین اقدامات تاکتیکی در همسایگی خود، استراتژی دیگری را نیز برای بازگشت قدرتمند به صحنه جهانی در پیش گرفته است و شاید همین روند راهبردی است که خشم برخی راستها را در آمریکا و در اروپا برانگیخته است. روسیه بنا دارد که با الهام از ارزشهای تاریخی و مذهبی خود و با عنایت به اهمیت درازمدت این امر، بار دیگر به عنوان یک قدرت همتا در مقابل آمریکا بایستد. دلیل این گرایش آن است که روسیه میبیند چگونه یک جهان تک قطبی، او را به موضعی دفاعی کشانده و کوشش میشود این کشور را در چارچوب مرزهای خود حبس و در سایه خطر و تهدید حفظ کند.
در حالی که چین نیز بی سر و صدا استراتژی جهانی سازی خود با سرمایهگذاریهای کلان در طرحهای بزرگ اقتصادی در قارههای مختلف را به پیش میبرد، روسیه در صدد است با نشان دادن قدرت نظامی، سیاسی و دیپلماتیک خود، جایگاه نوینی را تدارک ببیند.
ملزومات ابر قدرت شدن
هر کشوری برای مطرح شدن به عنوان یک ابر قدرت جهانی، نیاز به توان برتر در چهار زمینه سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی دارد. با نگاهی به وضعیت روسیه در این چهار بعد، میتوان شانس این کشور را برای بازگشت به صحنه جهانی، به عنوان یک ابرقدرت، مورد سنجش قرار داد:
● از حیث سیاسی روسیه باید عقب ماندگی، انزوا و در حاشیه بودن خود در دو دهه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را جبران سازد و برای این منظور نیز هیچ چیز بهتر از اثبات حضورش به عنوان نیرویی سرنوشتساز نیست. یکی از محورهای خودنمایی روسیه در این عرصه، نقش روسیه در مورد پرونده اتمی ایران است. این کشور در طول یک دهه گذشته و در موارد بسیاری با بهرهبرداری از قدرت وتوی خود در شورای امنیت سازمان ملل و در پشت درهای بسته مذاکرات، با انداختن وزن خود در کفه ایران تلاش کرده است که جمهوری اسلامی را از قرار گرفتن در شرایط سخت تحریم اقتصادی، انزوای سیاسی و نیز تهدید نظامی رها سازد.
قدرت نظامی روسیه چندان در بودجه و حتی نفرات آن تبلور نمییابد بلکه این زرادخانه قدرتمند روسیه با سلاحهای اتمی آن کشور است که حرف اول را در رویارویی مسکو با سایر کشورها میزند.
این روند فراز و نشیب زیاد داشته است اما در ماههای اخیر که حکومت ایران نگران بنبست در مذاکرات است، با دیگر با پیشنهادهای اقتصادی وسوسهبرانگیز و سفرهای دیپلماتیک در سطح بالا در تلاش است تا حمایت روسیه از خود را برانگیزد. برآورد رژیم ایران این است که روحیه رویارویی حاکم بر دیپلماسی مسکو فرصت خوبی است که تهران بتواند روسیه را با سیاست مقاومت خویش در مقابل غرب همراه سازد. امید نظام حاکم بر ایران این است که در سایه دیوار دفاعی روسیه، رژیم ایران شاید فرصت دستیابی به سلاح اتمی و تبدیل شدن به یک متحد استراتژیک نیرومند برای مسکو را داشته باشد.
مورد دیگری که روسیه برای اثبات توانایی خود به مورد نمایش گذاشته، موضوع سوریه و تلاش فعال سیاسی، اقتصادی و نظامی روسیه برای حفظ رژیم متحد خود در منطقه بوده است. بر این موارد خاورمیانهای باید هم چنین به نقش فعال روسیه در ممانعت از استقرار دیوار دفاع موشکی آمریکا و ناتو در اروپای شرقی اشاره کرد. مسکو با دیپلماسی تهاجمی خود دو دولت لهستان و چک را واداشت که از پذیرش این سپر دفاعی در خاک خود صرفنظر کنند.
● این دیپلماسی فعال روسیه از یک پشتیبانی قوی نظامی برخوردار است. نباید فراموش کرد که روسیه با بیش از یک میلیون سرباز زیرپرچم، دارای یکی از بزرگترین ارتشهای جهان است. در کنار بودجه نظامی آمریکا، که بالغ بر ۷۰۰ میلیارد دلار در سال است، روسیه تا به حال تنها یک دهم را به خود اختصاص داده، اما تصمیم مسکو برای افزایش ۵۳درصدی این بودجه در سال ۲۰۱۴ بیانگر طرحهای جدیتر این کشور در تقویت نظامیگری است. اما قدرت نظامی روسیه چندان در بودجه و حتی نفرات آن تبلور نمییابد بلکه این زرادخانه قدرتمند روسیه با سلاحهای اتمی آن کشور است که حرف اول را در رویارویی مسکو با سایر کشورها میزند.
ولادیمیر پوتین اخیرا خطاب به غرب به این امر اشاره کرده بود که : « سر به سر ما نگذارید، ما یک ابرقدرت اتمی هستیم…». روسیه در سال ۲۰۱۲ دارای ۱۴۹۹ موشک اتمی مستقر شده، ۱۰۲۲ موشک اتمی مستقر نشده و ۲۰۰۰ کلاهک اتمی بود. اهمیت این موشکها زمانی مشخص میشود که بدانیم روسیه توسعه ناتو به سمت خاک خود را یک تهدید جدی تلقی کرده و آماده است تا در مقابل استفاده ناتو از سلاحهای متعارف، در تهاجمی که وجود دولت روسیه را به خطر بیاندازد، از سلاح اتمی استفاده کند.
روسیه با بالغ بر ۸.۲ میلیارد دلار فروش سلاح در ردیف اول کشورهای صادرکننده تسلیحات و برتر از آمریکا و چین قرار دارد و میداند با تقویت تکنولوژی و تنوع تولیدات تسلیحاتی قادر خواهد بود این رقم را افزایش هم دهد.
● از حیث اقتصادی روسیه هنوز در مقام هفتم جهانی در رتبه بندی تولید ناخالص ملی قرار دارد. این امر این کشور را در مقابل آمریکا که مقام نخست را در این باره دارد در موضع ضعف قرار میدهد. اما روسیه در صدد است که با گسترش صنایع نفت و گاز خود از یکسو و نیز توسعه تولیدات نظامی خود به بزرگترین قدرت جهانی در این دو عرصه تبدیل شود. طبیعت البته در این راه همراهی میکند: روسیه مقام نخست را در زمینه منابع گازی دارد و هم چنین بزرگترین صادرکننده گاز طبیعی در جهان است. این کشور هم چنین دومین منبع زغال سنگ جهان و هشتمین منبع ذخایر نفتی جهان را در اختیار دارد. نباید فراموش کرد که روسیه نخستین تولید کننده نفت جهان هم هست.
روسیه در حال حاضر با رقمی بالغ بر ۸.۲ میلیارد دلار فروش سلاح در ردیف اول کشورهای صادرکننده تسلیحات و برتر از آمریکا و چین قرار دارد. روسیه میداند که با تقویت تکنولوژی خود و تنوع تولیدات تسلیحاتی قادر خواهد بود این رقم را بازهم افزایش هم دهد. این امر میتواند در یک جهان پرتنش، بازارهای جدیدی را تقدیم مسکو کند.
● در وجه فرهنگی، روسیه هنوز توان پرتوافکنی در سطح بینالمللی را نیافته، اما مسکو در این زمینه بیکار ننشسته است. نمونههای کاری موفق آن را میتوان در نفوذ روزافزون تلویزیون بینالمللی روسیه (راشا تودی) دید. این شبکه بینالمللی به زبانهای انگلیسی، اسپانیایی، روسی و عربی برنامه پخش میکند. نفوذ آن در آمریکا به حدی چشمگیر بود که باراک اوباما مجبور به اشاره به آن و تقویت شبکههای خبری آمریکایی در مقابل این شبکه شده بود. با دادن بلندگو به صدای مخالفان سیستم در آمریکا، این شبکه خبری و تحلیلی به میان جوانان، روشنفکران و کنشگران آمریکای شمالی و اروپا نفوذ کرده است. صراحت کلام، خبررسانی حرفهای، مناظره های بیپرده، تحلیلهای سمت و سو دار و مستندهای افشاگر این شبکه جذابیت زیادی را برای آن فراهم کرده است. در عین حال گفتمان سیاست خارجی روسیه نیز دائم تلاش دارد که این کشور را فاقد استراتژی تهاجمی و یا غارتگری جلوه دهد.
این تبدیل روسیه به یک ابرقدرت نظامی یا حتی سیاسی نیست که آمریکا و اروپا را نگران کرده، بلکه ظهور یک ابرقدرت اقتصادی است که میتواند تهدیدی برای وضعیت شکننده کشورهای بزرگ در درون اقتصاد جهانی باشد.
پوتین در این باره چنین میگوید:« ما به دنبال آن نیستیم که ما را نوعی ابرقدرت بنامند. میخواهیم که جهان بداند به عنوان یک قدرت جهانی یا منطقهای، ما به منافع هیچ کس چشم ندوختهایم، در پی سیادت بر کسی نیستم و یا درس زندگی به کسی نمیدهیم.»
خطر یک ابرقدرت اقتصادی دیگر
با در کنار هم گذاشتن چهار پارامتر بالا درمییابیم که روسیه دارای پتانسیلهای خوبی برای تبدیل شدن به یک ابرقدرت است، این که آیا سرمایه داری جهانی پذیرای این امر باشد یا خیر جای پرسش دارد. به نظر میرسد که این تبدیل شدن روسیه به یک ابرقدرت نظامی یا حتی سیاسی نیست که آمریکا و اروپا را نگران کرده است، بلکه ظهور یک ابرقدرت اقتصادی است که میتواند تهدیدی برای وضعیت شکننده کشورهای بزرگ در درون اقتصاد جهانی باشد.
سرنوشت چین به خوبی نشان میدهد که غرب، به عنوان راهبر خط سرمایهداری جهانی، از خود میپرسد آیا بهرهبرداری از پتانسیل خوب این گونه کشورها و کسب منفعت از منابع طبیعی و نیروی کار ارزان آنها در درازمدت به نفع سیستم جهانی است یا خیر. زیرا نقش فعال این کشورها (چین، هند و روسیه) در نهایت اقتصاد و تابع آن، قدرت نظامی و سیاسی آنها را تقویت میکند، به حدی و به نحوی که در یک مقطع این کشورها برای قدرتهای سنتی و اصلی سیستم سرمایهداری جهانی تبدیل به رقبا و یا حتی دشمنانی خطرناک میشوند.
چین امروز دیگر سودای بازایستادن ندارد و در آمدهای سرشار خود از قبل تولید برای کمپانیهای بزرگ سرمایهداری را به سرمایهگذاریهای گستردهای در قارههای محروم و مناطق مستعد جهان تبدیل کرده است. پکن میرود در یک تا دو دهه آینده از این کشور یک قدرت اقتصادی بلامنازع در سطح جهانی بسازد.
چین و روسیه به طور طبیعی به دنبال گسترش اتحاد اقتصادی خود هستند و کاندیداهای منطقهای مانند هند نسبت به این امر بیعلاقه نیستند. توسعه این نوع اتحادها میتواند جایگاه و هژمونی کشورهای غربی را در اقتصاد جهانی زیر سوال برد.
بدیهی است که روسیه جمعیت انبوه چین و لذا نیروی کارعظیم آن را در اختیار ندارد، اما در عوض، وسعت سرزمین و نیز منابع طبیعی سرشار آن به همراه بازارهای مصرفگرای روسیه میتواند نفس تازهای به پیکر بیمار سرمایهداری جهانی بدمد. نظام سرمایهداری در خود تناقضها و پارادوکسهای جدی دارد. شاید این پارادوکس تازه هم یکی از آنهاست که سرمایهداری در مقابل آن ناتوان است: بهرهبرداری پرمنفعت از کشورها در حال حاضر با آگاهی از این که قرار است به رقبایی بیرحم و خطر ساز در آینده تبدیل شوند.
در این میان باید در نظر داشت که هم چین و هم روسیه با علم بر این گرایش تهاجمی و تنگنظرانه سرمایهداری در صدد برآمدهاند که همدیگر را هر چه بیشتر و به طور متقابل حمایت کنند. عقد قرارداد غول آسای ۴۰۰ میلیارد دلاری اخیر میان پکن و مسکو برای آنها نوعی سیستم دفاع اقتصادی در مقابل تحریمهای احتمالی آینده غرب به وجود میآورد. هر دو کشور میدانند که باید فضاهای موازی و بازارهای جایگزین برای همدیگر پدیدآورند.
شاید عقد این قرارداد که بعد از دو دهه مذاکره حاصل شد، در تشدید مواضع غرب در مقابل روسیه بیاثر نبوده باشد. چین و روسیه به طور طبیعی به دنبال گسترش این اتحاد اقتصادی خواهند بود و کاندیداهای منطقهای مانند هند نسبت به این امر بیعلاقه نیستند. توسعه این نوع اتحادهای اقتصادی میتواند جایگاه و هژمونی کشورهای غربی را در اقتصاد جهانی زیر سوال برد.
نتیجهگیری
برخورد کشورهای غربی (اروپا و آمریکا) با روسیه در جریان بحران کنونی اوکرائین و آغاز تحریمهای گسترده اقتصادی مسکو بیان از آن دارد که این کشورها میخواهند به گونه دیگری پارادوکس بالا را حل کنند. به نظر میرسد که سران سرمایهداری غرب بر ضعف اقتصاد جهانی برای تحمل یک رقیب قدرتمند دیگر آگاه هستند و نمیخواهند با تقویت مسکو برای خود دردسر نوظهوری درست کنند.
به نظر میرسد که سران سرمایهداری غرب بر ضعف اقتصاد جهانی برای تحمل یک رقیب قدرتمند دیگر آگاه هستند و نمیخواهند با تقویت مسکو برای خود دردسر نوظهوری درست کنند.
برخی از اقدامات روزهای اخیر حکایت از جدیت غرب در برخورد با روسیه برای ممانعت از بازگشت ابرقدرت اقتصادیی تازه به صحنه را دارد. افزایش تحریمهای اقتصادی مسکو، دعوت از اوکرائین برای پیوستن به ناتو، اعلام آمادگی اروپا برای حمایت عملی از کیف در مقابل تهاجم یا برخورد نظامی روسیه، دعوت سناتورهای آمریکایی به تحویل سلاحهای جدید به اوکرائین و نیز تلاش برای محکوم ساختن روسیه در شورای امنیت نشان از طراحیهای درازمدت و استراتژیک ناتو برای محاصره این کشور دارد.
اما از این سو نیز پوتین در آخرین مصاحبه تلویزیونی خود به روشنی قاطعیت مسکو را در این رویارویی چند بعدی (نظامی، سیاسی و اقتصادی) با غرب بیان داشت: «من به رهبران غرب توصیه می کنم بیش از آن که به نتایج تحریم روسیه امید داشته باشند به این بیاندیشند که از چه فاجعهای در اوکرائین حمایت میکنند.»
آن چه در پایان این نوشتار به عنوان پرسش باقی میماند این که آیا سرمایهداری جهانی آماده است که پارادوکس فوقالذکر را با روشی خشونتآمیز حل کند؟ به عبارت دیگرآیا کشورهای غربی حاضرند برای جلوگیری از بازگشت ابرقدرت روسیه به صحنه جهانی تا مرز یک جنگ بزرگ به پیش روند؟ جنگی که در خود توان مشهودی از تبدیل شدن به یک برخورد جهانی را دارد؟
بنظر نمیرسد که دعوائی برای ظهور ابر قدرتی بنام روسیه در پیش باشد زیرا مبانی بیان شده در مقاله میتواند مقایسه ای رسانه ای باشد که درعالم واقعی مصداقی ندارد .
به امار های ارائه شده نظر ی مجدد بیندازیم .
روسیه در تولید نفت پس از امریکا و عربستان قرار دارد ولی چاههای نفت این کشور در نیمه دوم عمر خود قرار دارند و بعبارتی دیگر اگر به قطب شمال نیندیشیم که هنوز هم احصا نشده است روسیه تا 30 سال دیگر نفتی برای صادرات ندارد.
روسیه از نظر منابع گازی بعداز ایران در ردیف دوم ولی از نظر فروش 70 در بازار جهان را در اختیار دارد .
روسیه دارای ذخائر ارزی 400 ملیارد دلاریست در حالیکه امریکا کشوری با تراز پرداخت منفی داخلی ومنفی تجارت خارجی است. امریکا 17 هزار ملیارد دلار بدهی دارد .
روسیه خام فروش است وصنعتی چشمگیر برای صادرات ندارد بعنوان مثال مبادلات بازرگانی این کشور با ایران فقط یک و نیم ملیارد دلا راست .
از نظر تولید ناخالص ملی روسیه در ردیف کره جنوبی قرار دارد و اگر جزء 8 کشور بزرگ صنعتی دعوت شد بدلیل گذشته و ذخائر تسلیحاتی اتمی و تاثیرات برجامعه بین الملل بود وبعد هم اخراج گردید .
ذخائر تسلیحات اتمی اعم موشک و کلاهک ها ی روسیه بیش از امریکاست .
مساله اوکراین اولین مشکل روسیه با غرب نیست زیرا در سال 2007 نیز با صلاحدید دیک چینی گرجستان این کشور را تحریک کرد که نظامی های روسیه تا 20 کیلومتری پایتخت گرجستان پیش رفتند وتحرک رئیس جمهور وقت فرانسه که رئیس دوره ای اروپا بود توانست قائله رابخواباند و روسها را متوقف کند .
روسیه تمام تخم مرغهایش را در سبد ایران نگذاشته است چنانکه در 4 قطعنامه شورای امنیت نه تنها از وتو استفاده نکرد بلکه علیه ایران را ی داد.
در اقتصاد کنونی جهان تولید و یا منابع کانی نقش اول را ندارد بلکه بازار مصرف است که رل اول را بازی میکند و دقیقا اروپا هم در همین چار چوب تعریف میشود زیرا هم اکنون 80 درصد صادرات کشورهای اروپائی در داخل این قاره است و بهمین دلیل کشورهائی مثل رومانی و یا بلغارستان با انکه پتانسیل لازم را ندارند معهذا در اروپا جای گرفته اند و حالا به اکراین و مولداوی هم در این رابطه فکر میشود چون میخواهند یک اروپای 450ملیون نفری برای مصرف داشته باشند ولی روسیه حاضر نیست اکراین را که محل صدور گاز و درامد 80 ملیارد دلاری این کشور است براحتی از دست بدهد .
قرار نیست جنگی در جهان در گیرد که کشورها شروع بوزن کشی کنند وشاید لازم باشد که از نظر اقتصادی نگاه مجددی بوضع کشورهای بزرگ بنمائیم .
امریکا بزرگترین تولید کننده و بزرگترین مصرف کننده جهان است واین ابر قدرت به انگلیس بعد از جنگ جهانی اول میماند که پیروز جنگ بود ولی ناگزیر بود از افتابی که در 24 ساعت بر پرچمهای نظامیش در جهان میتابید چشم بپوشد چنانکه ژنرال ایرون ساید بعداز تخلیه نیروهای شرق اسیا مامور ایران و خارج کردن نظامیهای ساکن قزوین ایران شد که کودتائی را هم با همراهی وزیر مختار و رئیس بانک شاهی و مامور اطلاعاتی انگلیس در ایران ترتیب داد و نیروها را به بغداد و قاهره برد .
امریکا امروز میخواهد نیروهای خلیج فارس را جمع کند وهمچنان که از عراق و افغانستان هم خارج شده ویا میشود .بخاطر بیاوریم که در سوریه هم دخالتی نکرد .
این دبیر کل تعویض شده ناتو هست که مرتب میخواهد با اتش بازی کند و شگفت که او قبلا نخست وزیر کشور دانمارک بوده است .
روسیه سعی دارد وزنه سیاسی خود را در عرصه دیپلوماسی جهانی حفظ کند و رابطه با ایران را غنیمت میشمارد زیرا در سوریه این ایران بود که دخالت کرد و نگذاشت اسد برکنار شود وقسمت دیپلماسی ان یعنی قانع کردن اطراف بین المللی را روسیه بعهده گرفت و نگذاشت لیبی دومی خلق شود گو اینکه کمتر از ان هم نشد.
امریکا محاسبات روسیه را نسبت به چین هم دارد ودر نارامی ها و اختلافات مرزی چین با همسایگانش دخالت میکند ولی اولا سرمایه گزاریهای امریکائیان را در این کشور راپاس میدارد ومیداند که در بحران مالی 2008 وفور کالاهای ارزان قیمت چین سبب حفظ طبقات پائین دست امریکا شد و ازان گذشته چین هم اکنون صاحب 1500 ملیارد دلار اسناد خزانه امریکا ست که مسلما 600 ملیارد اخری در تجهیزپرداختهای امریکا سهم بسزائی داشت.
پیش بینیهای اقتصاد جهانی چین را در 2030 در جایگاه اول اقتصادی جهان میبیند ولی شانسی برای روسیه در نظر نگرفته است.
منوچهر / 02 September 2014
روسیه هنوز خیلی با جایی که بتونه یه ابرقدرت واقعی باشه فاصله داره. هنوز صادر کننده مواد خام و انرژیه و
از نظر تکنولوژی و زیرساخت و توسعه صنعتی خیلی کار داره تا یه کشور توسعه یافته باشه. این بهبود نسبی وضع اقتصادی اش هم به خاطر بالا رفتن قیمت های جهانی انرژیه.یادتون باشه که همین ضعف اقتصادی بود که مرحوم شوروی رو زمین زد. در ضمن سلاح اتمی هم چیزی نیست که به این راحتی بشه ازش تو هر جنگی استفاده کرد، اونم وقتی حریفت هم به اون مسلحه ، اگر میشد از اون به همین راحتی استفاده کرد شوروی قطعا بار ها ازش استفاده میکرد. تشکیل بلوک هند-چین-روسیه هم اگر ممکن بود تا حالا شده بود. خودتون گفتید که روسیه و چین خودشون هم از هم حساب میبرند چه برسه به هند که شاید روابطش با روسیه بد نباشه ولی چین رو بزرگترین تهدید امنیتی میدونه و دقیقا استراتژی نظامی اش تو این سالها مقابله با محور چین – پاکستان بوده.
در ضمن با اون سابقه ای که توی تاریخ از روسها به یاد مونده و این مصیبت هایی که سیاست خارجی روسیه هنوز وارد نشده تو گرجستان و اوکراین و سوریه درست کرده بدا به حال دنیایی که یه ابرقدرتش بخواد روسیه باشه.
محمد / 02 September 2014
تمام تلاش پوتین احیاء امپراطوری روسیه و تسلط بر کشورهایی است که بر اثر فروپاشی اتحاد شوروی به استقلال دست یافتند. امپراطوری روسیه دوبار در قرن بیستم فروریخت: یکبار در 1917 و یکبار در 1991. در هر دو حالت ملی گرایان افراطی روسیه و ارتش این کشور علت فروپاشی را در عوامل بیرونی جستجو میکنند و مقصر را در اولین فروپاشی انگلیس و در دومی آمریکا می دانند. علم کردن تئوری “اورآسیا” و کشیذن نقشه امپراطوری آینده که شامل اروپا و آسیا می شود تنها رویاهای شیرینی بیش نیستند.
پوتین و همفکران او هنوز در تئوری های قرن نوزدهم سیر میکنند و کشورگشایی را بعنوان اثبات قدرت و اقتدار خود و تبدیل شدن به ابر قدرت قلمداد می کنند غافل از اینکه قرن بیست و یکم قرن برتری فن آوری و قدرت اقتصادی است.
کشوری که هنوز به صادرات مواد خام برای حیات خود محتاج است تنها با دامن زدن به تنش های قومی و جنگ می تواند قادر به صدور تولیدات نظامی بشود وگرنه با عقب افتادگی صنعتی و اقتصادی و فرهنگی چیز دیگری جز سلاح برای عرضه به جهان ندارد.
مردم اوکراین بیش ار یک قرن است برای دستیابی به استقلال تالش کرده اند و این تلاش بارها با خشونت و سرکوب روس ها مواجه شده است در عین حالیکه از 1945 یکی از اعضاء پایه گذار سازمان ملل بود. این حق مسلم مردم یک کشور است که به این یا آن پیمان اقتصادی بپیوندند و روسیه به بهانه اینکه مستعمره قبلی اش چنین حقی ندارد به این کشور حمله نظامی نموده است. پوتین برای اعلام تاسیس “اتحادیه اروآسیا” در سال 2015 نیاز دارد اوکراین را به زور سر نیزه به آن وارد کند وگرنه موجودیت این اتحادیه زیر سوال خواهد رفت. پوتین می خواهد اوگراین را با جنگ به زانو درآورد و نشان دهد که جهان دوقطبی شده است. غافل از آنکه با تجاوزگری قطب جدیدی بوجود نمی آید. شکست پوتین در این ماجراجویی به فروپاشی مابقی امپراطوری روسیه منجر خواهد شد.
علی فراستی
علی فراستی / 02 September 2014
روسیه با معیارهای اقتصادی هیچوقت چندان خرس قدرتمندی نبوده ….الان هم دندانهای مصنوعی اتمیش اروپارو میترسونه و البته گاز لایزال و بی همتاش .من خیلی این جریان توسعه به سمت شرق ناتو رو نمیفهمم .از یک جهت این یورش خزنده که آدم رو یاد پیشروی صفحات تکتونیک درعلم زمین شناسی میندازه تا حالا یک عالمه کورو کچل به جمعیت اروپا اضافه کرده و همه نرمش و غررلند توام روسیه باعث بیخیال شدن غربیها در این ناموسدزدی آشکار ژئوپولتیک نشده …البته خود رو به خواب زدن این خرس هم حدی داره …یادتون نره در جریان گروگان گیری معروف چچنی ها در روسیه ،نیروهای ویژه طی عملیات آزادسازی گروگانها ضمن کشتن گروگانگیرها هفتصد نفر از نهصد گروگان روهم کشتند !!! بعد ازون چچنیها قید یک گروگان گیری دیگه رو در روسیه زدن !!! اروپایی ها اگر فکر میکنند عصبانی کردن این خرس و تبعاتش همه ،توی قاعده بازی پیش میره ….به نظر من بهتره مطالعات عمیق تری در مورد رفتار خرس ها داشته باشند …..
ابوذر / 05 September 2014
استدلال نویسنده در هیچ یک از زمینه ها درست نیست.
در عرصه سیاسی، روسیه یک مدل شبه استبدادی و مافیایی (دوگانه پوتین مدودف) رو دنبال میکنه
در عرصه اقتصادی، روسیه هیچ اعتبار جهانی نداره مگر صادرات نفت و گاز. از این نوع اعتبارات کاذب عربستان و بقیه هم دارند. قدرت اقتصادی مدرن از تولید میاد نه از نفت. آیا هیچ کالایی را میشناسید که روی آن نوشته باشد “ساخت روسیه” و محبوب بازار باشد؟
در عرصه فرهنگی هم روسیه حرف خاصی برای گفتن نداره. چهارتا شوی تلویزیونی باعث نمیشه که یک کشور ابرقدرت فرهنگی بشه. این چیزا سالها کار میخواد، آزادی بیان میخواد، فرهنگ یعنی ادبیات و هنر و خیلی چیزای دیگه. این چیزا رو رفقای باند پوتین نمیتونند با پول بخرند.
روسیه نه تنها ابرقدرت نیست بلکه حتی قدرتی هم نیست. شاخ و شانه کشیدن و پز دادن به قدرت نظامی هیچ کشوری رو ابرقدرت نکرده. تولید علم، شکوفایی صنعت، آزادی بیان و این قبیل چیزها یک کشور رو ابرقدرت میکنه
کوروش / 05 September 2014
متاسفانه روحیه غرب پرستی عده ای از ایرانیان به علت مخالفت با حکومت خودگامه چشمشون رو به همه وافعیتها بسته ،چشم و گوش بسته هرچیزی رو که غرب می گه قبول می کنن،به نظرمی رسه این عده که آرمان و تمام زندگیشون هالیووده بسیار سطحی نگر هستند،غرب داره به همون پرتگاه دیکتاتوری میره که دیگران رو بهش متهم میکنه،یک دیکتاتوری جمعی !آقایون و خانمهای ساده لوح غرب فقط و فقط به منافع خودش فکر می کنه ،و پایبدن هیچ اخلاقی نیست ،نیولیبرالها الان یک دین دارندو اون را تبلیغ می کنند دین فمنیسم و همجنسگرایی ،باید همه مثل اونا فکر کنند !اگه عربستان فاسده مهم نیست چون امریکا توش پایگاه داره واز نفتش استفاده می کنه ولی حکومت فاسد ایران باید تنبیه بشه چون همپیمان امریکا نیست !در اوکراین باید روستبارها به غرب وفادار باشند وگرنه دولت اوکراین باید اونا رو سرکوب کنه ،آیا برا اینکه حال روسیه گرفته بشه باید مردم اوکراین برادرکشی کنند!چرا ا ینقدر ذوب در غرب ،عرب ،اسلام و ….هستید !چرا همه یا هیچ هستید !چرا نمی تونید مستقل فکر کنید و همیشه بدون تعصب صحبت کنید !
رضا / 05 September 2014
جالبه! من از وقتی که یاد دارم، همیشه انواع و اقسام تحلیلهای خیلی خیلی باکلاس (!) از آدمهای دور و برم که اکثرا دچار احساس عقل کلی (!) هستند رو شنیدم. از محیط درس و دانشگاه بگیر تا محل کار و صدا و سیما و کوچه و بازار و غیره. الان با جوانها که صحبت میکنم میبینم که خیلی از مهارتهای ساده زندگی رو بلد نیستند و حتی از رشته تحصیلی شون هم چیز زیادی نمیدونند ولی تا دلت بخواد حرفهای گنده درباره تحلیل پیچیده ترین موضوعات سیاسی جهان برات بلغور میکنن. بهتره یه نگاهی به وضع خودمون، شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه مون، وضع بیکاری و بحران ازدواج و نارضایتی جوانها، بی آبرویی های مختلف مثل وضع رانندگی مون یا انبوه پرونده های قضایی تلنبار شده مون بندازیم و یه تلنگری به خودمون بزنیم که هنوز نتونستیم ساده ترین مشکلاتمون رو حل کنیم ولی مثل احمدی نژاد داعیه مدیریت جهان رو داریم. به قول سعدی یارو داشت ستاره ها رو رصد میکرد بهش گفتن برو ببین تو خونه ات چه خبره!!!
یارو / 29 September 2014
Trackbacks