Opinion-small2

در حالی که داعش به پیشروی‌های ممتد خویش در مرکز و شمال عراق ادامه می دهد ایالات متحده آمریکا به طور محدود وارد صحنه نبرد علیه این نیرو شده است. برای بسیاری این پرسش پیش می‌آید که آیا واشنگتن پس از خروج خود از عراق در سال ۲۰۱۱ بار دیگر به این کشور باز می‌گردد یا خیر.

آیا آمریکا بار دیگر به عراق نیروی نظامی وارد می کند؟ آیا قرار است که نیروهای داعش خود را در مقابل یک چالش نظامی بزرگ ببینند؟ آیا تغییری در استراتژی خاورمیانه‌ای آمریکا روی داده است؟ نوشتار کنونی به بررسی این سوالات می‌پردازد.

داعش: پارامترجدید معادله قدرت

عراق در سال ۲۰۰۳ توسط آمریکا اشغال شد. از آن زمان جنگ و تروریسم دو محور اصلی رویدادها در این کشور بود. در حالی که آمریکا، در همان زمان ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش اعلام کرد که جنگ در عراق با «پیروزی ایالات متحده» به پایان رسیده اما آن چه به عنوان «تروریسم» مطرح می‌شد هرگز در عراق مهار یا مغلوب نشد. در نهایت نیز آمریکا، در سال ۲۰۱۱، بدون آن که موفق به مهار خشونت‌ها در این کشور شده باشد، بدون هیچ امیدی به آینده عراق، آنجا را ترک کرد.

ISIS

تسلط مافیای نوری مالکی که از حمایت تهران برخوردار بود، ساختار قدرت در این کشور را به یک عرصه انحصاری تبدیل کرد. آمریکا بدون توجه به عواقب این انحصارگرایی، عراق را به مالکی واگذار کرد و رفت.

آمریکا بی‌میل نیست که از داعش به عنوان یک شمشیر داموکلس بالای سر کشورهای منطقه استفاده کند.

پس از آن، در مناطق سنی‌نشین نارضایتی اوج گرفت و جریان‌های قومی و مذهبی که تا آن زمان عمدتا روی مبارزه با «اشغالگران آمریکایی» متمرکز بودند، به رویارویی سیاسی و نظامی با دولت مرکزی پرداختند. نوری مالکی که احساس می‌کرد می‌تواند با سرکوبگری خواست مشارکت‌جویی سنی‌ها را پاسخ دهد، در جریان آخرین انتخابات پارلمانی عراق ناگهان خود را در مقابل مقاومتی دید که دیگر نه فقط سیاسی، که نظامی بود.

قبایل وعشایر سنی عراق، ناامید از پایان بخشیدن به حضور دوباره و غیرسازنده مالکی در راس قوه مجریه، این بار دست به اسلحه بردند تا شاید این‌گونه حق خود را بازیابند.

در این میان جریان معروف به «داعش» با سازماندهی، تجهیزات، آموزش و نیز برنامه استراتژیک، با تمام قدرت وارد صحنه شد. این نیرو با خشونت بی‌حد و بی‌رحمی بی‌مانند خود چنان خویش را در صفحه شطرنج سیاسی عراق جا انداخت که کسی را یارای انکار آن نبوده و نیست.

کردهای عراق که ضعف دولت مرکزی را فرصتی برای خودنمایی و کسب استقلال می دیدند، در ابتدا و با باور به ناکارایی و ضعف دولت مرکزی، نیت خود را در این باره را با شعف اعلام کردند. بی خبر از این که نیروی در حال رشد داعش برای دستیابی به منابع مالی نمی‌تواند از تصرف منابع نفتی موجود در اقلیم کردستان چشم‌پوشی کند. هجوم داعش به سوی موصل و در روزهای اخیر به سوی اربیل، نیروی نظامی دولت اقلیم کردستان را به عقب‌نشینی واداشت و معلوم شد که در پس ظاهر پرسر وصدای این دولت، پشتوانه جدی موجود نبوده و نیست.

با فروپاشی ارتش عراق از یک سو و هزیمت نیروهای نظامی کرد از سوی دیگر، مشخص شد که داعش در گام بعدی خود، می‌تواند اربیل، مرکز کردستان عراق و نیز بغداد، پایتخت این کشور را به تصرف خود در آورد. این موقعیت حساس، ایالات متحده آمریکا را در مقابل یک گزینش بسیار سخت قرار داد: یا انفعال و تماشای افتادن عراق در دست داعش با عواقب آن و یا اقدام نظامی هرچند محدود که دستکم بتواند مانع از تحقق فوری این سناریو شود.

دقت در فحوای سخنان اوباما معلوم می‌کند که توجیه حملات هوایی به عنوان یاری‌رسانی به آوارگان شمال عراق  چندان اعتباری ندارد.

این وضعیت، پای آمریکا را بار دیگر به عراق باز کرد. در این میان نباید نقش فشار ناشی از انتقادهای سخت نمایندگان بر سیاست انفعالی اوباما در سوریه را نادیده انگاشت. برخی از اعضای کنگره و نه فقط از حزب جمهوریخواه، این ایراد را به کاخ سفید وارد می‌کنند که در غیاب یک سیاست فعال در سوریه، سبب بقای اسد و تقویت داعش شده است.

بازگشت آمریکا به عراق

باراک اوباما، تلاش زیادی کرده است که برای جهانیان و از جمله برای دولتمردان عراقی روشن سازد که به دنبال بازگشت نظامی به عراق نیست و هدف از این تصمیم، کمک به حفظ جان آمریکایی‌های مستقر در عراق و نیز کمک بشردوستانه به عراقی‌های آواره‌ای است که زندگی‌شان در خطر است.

اوباما تاکید کرده که آمریکا راه‌حل کوتاه مدت برای بازگرداندن صلح به عراق ندارد و خواهان درگیر شدن در یک جنگ یا عملیات درازمدت در این عرصه نیست. اوگفته است که این وظیفه خود عراقی هاست که در این باره چاره‌جویی کنند، هم از پس نیروهای داعش برآیند و هم با همدیگر عراق متحد و یکپارچه فردا را بسازند.

Obama
برای بسیاری این پرسش وجود دارد که آیا آمریکا دوباره به عراق باز می‌گردد؟

این که این آرزوی اوباما تحقق پیدا کند جای تردید بسیار دارد. اما این نیز که رئیس جمهور آمریکا این مطالب را به طور صادقانه عنوان کرده باشد، جای شک است. نخست به این خاطر که سنی‌ها اینک در موضع قدرت قرار دارند و بدون یک عقب‌نشینی سیاسی چشمگیر از جانب شیعیان شانس تشکیل دولت وحدت ملی ضعیف است.

برای آمریکا مطلوب است که حضور نظامی دائمی خود در عراق را با کمترین هزینه متحمل شود و دولت عراق را به پیروی از خطوط راهبردی سیاسی و اقتصادی آتی خویش متمایل سازد.

معرفی نخست وزیرجدید در عراق که به طور مشخص عمر سیاسی مالکی را به پایان می‌برد، فرضیه وحدت ملی را تقویت می‌کند اما در این میان هنوز یک پارامتر هست که باید از نظر دور نداشت و آن هم حضور سهمگین نیروی داعش به عنوان یک ساختار نامتعارف سیاسی و یک تمامیت قدرتمند نظامی است.

آیا برای داعش دلیلی وجود دارد که بخواهد به عنوان یک بازیگر سیاسی جلوه کند در حالی که زور کافی برای تصرف مناطق مختلف عراق و استقرار «خلافت اسلامی» را دارد؟ این جاست که می‌بینیم ضعف نظامی دولت مرکزی عراق و نیز ناتوانی نظامی کردها، داعش را به طور دوفاکتو در موضعی برتر قرار داده و آن را به عنوان نیروی تعیین‌کننده جلوه‌گر می‌سازد. تنها عنصری که در این میان می‌تواند توازن قوا میان نیروی تهاجمی داعش و نیروهای تدافعی درعراق را به حالت تساوی درآورد، حضورعملیاتی نیروی نظامی آمریکا و شاید دخالت سایر قدرت‌های غربی در این کشور است.

با وجود آن که از عملیات هوایی آمریکا در روزهای اخیر به عنوان نمود یاری‌رسانی غرب در تضعیف و کنار زدن داعش یاد می‌شود، اما دقت در فحوای سخنان اوباما معلوم می‌کند که این گزاره هنوز چندان اعتباری ندارد. یعنی واشنگتن، حداقل به صورت بلافصل، برای نابودسازی داعش در عراق به این کشور لشگرکشی نخواهد کرد. آمریکا در پی آنست که بازی طولانی‌تر و پیچیده‌تری را در این میان به پیش برد. یک بازی با چهار هدف:

●  آمریکا امیدوارست حال که عراقی‌ها (شیعه، سنی و کرد) تحت فشار و سفارش آمریکا و هم پیمانانش در طول چندین سال نتوانستند به یک وحدت ملی دست یابند، از ترس داعش به چنین امری متمایل شوند. این کارکرد غیر مستقیم داعش است که آمریکا مورد نظر دارد. تاکید رئیس جمهور آمریکا برای دستیابی هر چه سریع‌تر به یک دولت وحدت ملی در سایه انتخاب نخست وزیر جدید حکایت از این وجه از استراتژی عراقی آمریکا دارد.

●   آمریکا می‌خواهد به دولت آینده عراق و نیز به سایر نیروهای سیاسی این کشور یادآور شود که حضورش تا چه حد می‌تواند برای آنها مفید و به ویژه غیرقابل پرهیز باشد. این برای آمریکا بسیار مطلوب است که حضور نظامی دائمی خود در عراق را با کمترین هزینه متحمل شود و با اقدامات محدود نظامی، نقشی سرنوشت‌ساز را برای عراقی‌ها ایفا و آنها را به پیروی از خطوط راهبردی سیاسی و اقتصادی آتی خویش متمایل سازد.

●  آمریکا بی‌میل نیست که از داعش به عنوان یک شمشیر داموکلس بالای سر کشورهای منطقه استفاده کند. در حال حاضر وحشت از حضور نیروهای داعش یا «داعش گونه» در ایران و ترکیه مستولی است. پاره‌ای خبرها از نزدیک شدن نیروهای داعش به مرزهای ایران و بعضی از گزارش های تایید نشده، از «آماده باش نیروهای نظامی ایران در مرزهای غربی» حکایت دارند. این برای واشنگتن ایده‌آل است که تهران یا آنکارا، به واسطه ترس از نفوذ این نیرو در خاک خود، با آمریکا در زمینه سیاست‌های منطقه‌ای همکاری داشته باشند.

●   و سرانجام این که آمریکا می‌تواند با به عهده گرفتن هدایت و رهبری عملیات منجر به نابودی داعش، نقش ناجی و پلیس منطقه را برای خود در میان کلیه کشورهای این بخش از جهان و حتی ورای آن جا بیاندازد. در حالی که چین در این منطقه حضور نظامی ندارد و روسیه نیز به شدت درگیر اوکرائین و رفتن احتمالی به سوی یک جنگ محلی است، این ایالات متحده است که به عنوان تک تاز منطقه، به همراه متحدین غربی خود، یعنی بریتانیا، فرانسه و برخی دیگر از قدرت‌های جهانی، نقش ابرقدرتی خود را احیا کرده و به اعتبار بین‌المللی ضربه خورده خویش جان دوباره‌ای می‌دهد.

 آمریکا می‌رود موضوع داعش را به محور تازه‌ای برای بازگشت قدرتمند و کم‌هزینه به منطقه خاورمیانه تبدیل سازد و این جمهوری اسلامی ایران را در یک موقعیت دشوار استراتژیک قرار می‌‌دهد.

وضعیت ایران

در شرایطی که آمریکا می‌رود که عراق و از بین بردن داعش را به محور تازه‌ای برای بازگشت قدرتمند و کم‌هزینه به منطقه خاورمیانه تبدیل سازد، جمهوری اسلامی ایران در یک موقعیت دشوار استراتژیک قرار می‌گیرد. موقعیتی که در آستانه آغاز دور نهایی مذاکرات بر سر توافقنامه نهایی و حل و فصل معضل اتمی این کشور، تهران را در مقابل انتخاب های سختی قرار می‌دهد.

جمهوری اسلامی احساس می‌کند که زیر چشم وی، جاپای محکم او در منطقه، یعنی عراق تحت سیطره مالکی، به دست نیروهایی می‌افتد که یا به طور فعال ( مانند داعش) و یا به طور بالقوه ( مثل آمریکا در صورت عدم توافق) با او در تخاصم به سر می‌برند. با کنار زده شدن مالکی درعراق، از این پس کمک‌رسانی به رژیم بشار اسد برای حکومت ایران بسیار دشوارتر و پرهزینه‌تر می‌شود. امری که ممکن است سبب تضعیف بیشتر اسد در سوریه و در نهایت سقوط آن شود.

چشم‌انداز یادشده برای رژیم ایران ناخوشایند است و فشار زیادی را بر تهران وارد می‌کند تا انتخابی دردناک را صورت دهد: یا عدم تسلیم در مقابل خواست‌های ۱+۵  و تحمل فشارهای اقتصادی بیشتر، نفوذ احتمالی داعش به خاک ایران و در نهایت، اقدام نظامی آمریکا یا اسرائیل علیه تاسیسات اتمی ایران و یا، امضای توافقنامه نهایی در ماه نوامبر و پذیرش شرایطی که بدون کمترین تردیدی به استحاله گام به گام نظامی جمهوری اسلامی خود در شکل فعلی آن خواهد انجامید. چیزی که وحشت را دل بخش محافظه‌کار نظام انداخته است.

نبرد سیاسی در تهران در این باره بالا گرفته است. حسن روحانی، آگاه است که فرصت همین هفته‌های باقیمانده است و بس. سخنان تند وی که با لحنی خشن و بی‌سابقه مخالفان مذاکرات و توافق را «بزدل» خواند، خبر از آغاز دور تازه‌ای از نبرد سیاسی میان جناح‌های رسمی و یا مافیایی قدرت در ایران دارد. تیم حسن روحانی می‌داند که اگر تا ماه نوامبر نظام نتواند برای «نرمش قهرمانانه» به آمادگی و توافق درونی دست پیدا کند، آینده‌ای بسیار تیره در انتظار نظام و کشور خواهد بود. بنابراین باید، تا دیر نشده، همه کارت‌ها را بازی کرد.

موانع منطقه‌ای

در این میان، رسیدن به یک توافق جمعی در درون نظام تنها ضمانت موفقیت مذاکرات نیست. موانع دیگری در ورای اراده حکومت ایران وجود دارد که می‌تواند از این توافق جلوگیری کند. یکی از آنها بدبینی شدید عربستان سعودی به این توافق و دیگری مخالفت شدید اسرائیل با این امراست. اسرائیل به طور استراتژیک هیچ گونه نزدیکی میان ایران و آمریکا را برنمی‌تابد و بر این باورست که چنین روابطی اسرائیل را منزوی و از فهرست ارجحیت‌های واشنگتن خارج خواهد ساخت.

اگر رفع خطر داعش توسط آمریکا سبب شود که نیروهای سیاسی عراق به وحدت رسیده و سیطره سیاسی-نظامی آمریکا را بپذیرند،  واشنگتن پیروزی بزرگی به دست می‌اورد.

در این صورت قابل فهم است که چرا اوباما، -که حاضر نشده بود در شرایطی به مراتب هولناک‌تر، تا مرز بمباران شیمیایی، در سوریه دست به اقدام نظامی بزند-، در عراق وارد صحنه شده است. آیا این امر را باید به شایعاتی که پیرامون حمایت غیر مستقیم اسرائیل از داعش مطرح است در پیوند ببینیم؟ آیا اسرائیل در پی آن بوده است که با تقویت نیروی رادیکالی مانند داعش، خاورمیانه را درگیر جنگی کند که در نهایت آن، هجوم نظامی به ایران امری طبیعی و عادی جلوه کند؟ آیا آمریکا با ورود نظامی خود به عراق در پی خنثی کردن اهرم داعش در دست دیگران و تبدیل آن به یک ابزار نفوذ در مسیر منافع خود است؟

داعش: حریفی سخت

حضور نظامی آمریکا در عراق امری پرخطراست. نیروهای داعش از خود قدرت زیادی نشان داده‌اند تا حدی که یکی از مقامات پنتاگون از آنها به عنوان «جنگجویان ماهر» نام برده است. داعش در ماه‌های اخیر ثابت کرده است که دارای نقاط قوت قابل توجهی است که آن را حتی در مقابل ارتش مجهز و آموزش‌دیده آمریکا تبدیل به یک دشمن خطرساز می‌کند: نخست آن که داعش از تجهیزات نظامی خوبی برخوردار است، دوم این که نیروهای آن بسیار باتجربه و آموزش دیده هستند، سوم آن که آنها مناطق مناسبی را برای تصرف انتخاب می کنند و تا به حال بی‌گدار به آب نزده‌اند، چهارم این که آنها ضعف نیروهای دشمن (ارتش دولتی عراق و نیروهای پیشمرگه) را به خوبی شناسایی و از آن استفاده می‌کنند و پنجم این که آنها جنگ روانی و تبلیغاتی را به خوبی به پیش می‌برند. برخی از ناظران، تصادفی بودن این مزایای پنج گانه در عملکرد یک نیروی شبه‌نظامی مذهبی را زیر سوال می‌برند.

برای آمریکا برخورد با این نیرو آسان نیست و برای این منظور نیاز به حضور ناوگانی قوی‌تر درخلیج فارس دارد. هم چنین هزاران نیروی پیاده آمریکا در اردن به حالت آماده‌باش درآمده‌اند تا در صورت نیاز به صحنه نبرد اعزام شوند. زیرا اطمینان از این که آمریکا به صرف حملات هوایی بتواند به کار داعش خاتمه بخشد وجود ندارد. از سویی، سپردن این کار به دست ارتش عراق و یا پیشمرگه‌های کرد نیز نیاز به تجهیز، آموزش و سازماندهی دارد که ممکن است دو تا چهار سال به طول بیانجامد.

ممکن است که از طریق رفع خطر داعش، واشنگتن بتواند ایران را به پای امضای توافقنامه نهایی برای پرونده اتمی خویش بکشاند و پیروزی بزرگ دیگری در استراتژی راهبردی اوباما در خاورمیانه به ثبت برساند.

بنابراین، در یک زمان نه چندان دور، اوباما مجبور خواهد بود که برای بهره‌برداری از کارکردهای سرکوب نظامی داعش در عراق، تصمیمی جدی برای حضور نظامی دوباره ارتش آمریکا در این کشور اتخاذ کند و در این باره البته، به گفته سایت‌های متعلق به سرویس‌های اطلاعاتی ارتش اسرائیل، باید مراقب اقدامات تلافی‌جویانه نیروهای داعش و هواداران آنها در قبال امنیت شهروندان آمریکا باشد.

نتیجه گیری

داعش ترس و وحشت را بر منطقه حاکم کرده است و این ترس، دولت‌ها و قدرت‌های منطقه ای را به تلاش برای جلب حمایت یک ابرقدرت نظامی سوق داده است. ایالات متحده به صورت گام به گام و با احتیاط در حال ایفای این نقش است تا با برآورد سود و زیان آن تصمیم به حد و حدود ورود به این میدان بگیرد.

اگر رفع خطر داعش توسط آمریکا سبب شود که نیروهای سیاسی عراق به وحدت رسیده و سیطره سیاسی-نظامی آمریکا را بپذیرند، این برای واشنگتن پیروزی بزرگی خواهد بود. یعنی آن چه را که ایالات متحده با هشت سال جنگ پرهزینه و پرتلفات درعراق اشغال شده به دست نیاورد، می‌تواند با یک عملیات کوتاه مدت و شاید کم هزینه علیه داعش به دست آورد. علاوه بر آن ممکن است که از طریق رفع خطر داعش، واشنگتن بتواند ایران را به پای امضای توافقنامه نهایی برای پرونده اتمی خویش بکشاند و از این طریق پیروزی بزرگ دیگری را برای استراتژی راهبردی پیشنهادی اوباما در منطقه خاورمیانه به ثبت برساند.

هم چنین این امر می‌تواند دوباره دولت ترکیه را با رئیس جمهور جدید آن، رجب طیب اردوغان، به عنوان یک متحد منطقه‌ای آمریکا به حلقه کشورهای دوست واشنگتن بازگرداند.

در یک کلام، تمام ابعاد تصمیم اخیر اوباما در برخورد نظامی با پیشروی داعش در عراق می‌تواند در میان‌مدت، فایده کلانی را به واشنگتن و سیاست استقرار موثر آن در خاورمیانه برساند. این که این امر عملی شود یا خیر، در درجه نخست نیازمند همکاری قدرت‌های منطقه‌ای با این کشور است. در میان این کشورها باید قبل از همه به اسرائیل و ضرورت همسویی تل‌آویو با کاخ سفید اشاره کرد، زیرا اسرائیل قدرتی است که با جنگ‌افروزی در نوار غزه نشان داد می‌تواند بدون تبعیت از واشنگتن، خاورمیانه را به مرزهای تشنج و بحران بکشاند.

پس از آن همسویی عربستان سعودی و کشورهای عرب خلیج فارس در این باره ضروری است. نقش ترکیه را نیز به عنوان یک قدرت مهم منطقه‌ای نباید از یاد برد. و در نهایت این بر عهده تهران است که کار آمریکا را با پذیرش توافقنامه نهایی آسان سازد، یا با عدم پذیرش، طرح استقرارآرامش نسبی در خاورمیانه را زیر سوال برد.

یک بار دیگر شرایط خاص جهانی و منطقه، ایران و اسرائیل را در موقعیتی قرار داده است که می‌توانند طرح‌های ابرقدرت آمریکا در این بخش از جهان را با ناکامی مواجه سازند. کمترین هماهنگی نانوشته میان تهران و تل‌آویو، خاورمیانه را به باتلاق تازه‌ای برای آمریکا بدل خواهد ساخت و کابوس عراق قبل از ۲۰۱۱ را به گونه‌ای دیگر برای واشنگتن زنده خواهد ساخت.