دولت یازدهم از همان زمان که روی کار آمد از یک برنامه ‌کوتاه ‌مدت ۱۰۰ روزه خبر داد که قرار بود تاثیر «محسوس» خودش را روی معیشت مردم نشان بدهد. این وعده انتخاباتی حسن روحانی در بدترین شرایط اقتصادی ایران مطرح شد. تحریم‌های بین‌المللی در رابطه با پرونده هسته‌ای ایران بسیار فراگیر شده بود و اصرار حکومت به پیشبرد برنامه‌های اتمی و سیاسی خود از طریق حمایت و حفظ محمود احمدی‌نژاد چنان وضعیت نا بسامانی بر ایران حاکم کرده بود که تحقق این وعده انتخاباتی از همان ابتدا، غیر ممکن می‌نمود.

Eghtesad

با این وجود وقتی مشاوران و مهره‌های اصلی تیم حسن روحانی بر روی این مسئله تاکید کردند که «در ۱۰۰ روز نخست آغاز به کار دولت يازدهم، کابينه جديد قصد ايجاد تغييرات در زندگي معيشتي مردم را دارد» امیدهایی در دل‌ مردم و دلسوزان ایران به وجود آمد که شاید این کار شدنی باشد.

حالا به جای ۱۰۰ روز، یک سال گذشته است و رسانه‌های طرفدار حکومت و سایت‌های نزدیک به دولت اصرار دارند وانمود کنند وضعیت زندگی مردم بهتر شده است: «بررسی هزینه‌ها و درآمدهای خانوارهای شهری نشان می‌دهد که آنها از زیرخط فقر که تا سال ۹۱ و با تورم ۴۰ درصدی رخ داده بود به مرز خط فقر» رسیده‌اند و «اگر وضعيت شاخص قيمت‌ها بر اساس گفته‌های دولت تا پايان تابستان بهبود يابد، بخش ديگري از جمعيت ايران از خط فقر فاصله مي‌گيرند» و «آمارهای ضريب جيني نيز در قياس با گذشته بهبود نسبي پيدا کرده است.»

حسن روحانی، به عنوان كسي كه در دوره اخیر مسئوليت اجرايي كشور را بر دوش داشته، ادعا کرده که طبق نظر سنجی‌ها، «اميد به زندگي بين مردم نه تنها كم نشده بلكه بيشتر شده است

حالتان چطور است؟

از آنجا که تهران به دلیل جمعیت بالا و تاثیر شدید گرانی زمین بر قیمت کالاها و خدمات، شرایط ویژه‌ای دارد‌، در این گزارش به سراغ مردم ساکن شهرستان‌ها رفته‌ایم تا از آنان بپرسیم آیا تغییر وضعیتی در معیشت آنها روی داده است و آیا ادعاهای دولت در بهبود شرایط زندگی برای آنها «محسوس» بوده است یا خیر؟

به منظور منحرف نشدن گزارش از موضوع مورد نظر، قسمت‌هایی از گفته‌های مردم که شامل توهین و نفرین علیه مسئولان نظام و دولت بوده، حذف شده است. اعصاب مردم طبقات میانی و پائینی جامعه ایران با یادآوری وضعیت اقتصادی‌شان به شدت به هم می‌ریزد و از بروز خشم خود از طریق بر زبان آوردن انواع دشنام‌ها به مسئولان کشور ابائی ندارند.

خط فقر، فقرسنج و دشنام

یک شهروند بازنشسته با پنج فرزند که سه نفر از آنها ازدواج نکرده‌اند می‌گوید: «آب که از سر گذشت چه یک وجب چه ۱۰۰ وجب. ته خط فقر و وسط خط فقر و اول خط فقر چه فرقی با هم دارد؟ بی ن…ها مردم ایران را به گدایی و بی‌غیرتی انداختند. این‌ها شرف ندارند، آبرو ندارند، وجدان ندارند.

مثل سگ دروغ می‌گویند. قانون نیست. هر کس برای خودش قیمت تعیین می‌کند و قیمت بالا می‌برد. مردم حقوق‌بگیری که از خودشان کاسبی ندارند ول معطل‌‌اند…دخترم سه سال است نامزد کرده در خانه مانده است. به پسره می‌گوئیم بیا بدون عروس را بردار و ببر سر زندگی؛ می‌گوید این حقوق من، با این پول‌ها اگر شما خانه پیدا کردید من همین امشب دست زنم را می‌گیرم و می‌برم. چه حرفی بزنیم؟ صبح تا شب دارد کار می‌کند نمی‌تواند… این خوشبختی است؟ امید به معیشت را غلط کرده‌‌اند که بهبود شده! »

Eghtesad

صاحب یک خشک‌شویی کوچک ادعا می‌کند که به دلیل کاری که دارد می‌تواند تغییرات مثبت یا منفی وضعیت مردم را احساس کند. او می‌گوید: «بعضی شغل‌‌ها اینطوری هستند. شما اگر پول داشته باشی یا نداشته باشی، نان را مجبوری بخوری اما مجبور نیستی لباست را بیاوری خشک‌شویی. سابق اگر مردم لباس نو می‌خریدند تا چند ماه اول می‌آوردند خشکشوئی که با دست و ماشین لباس‌شوئی خراب نشود. مشتری کارهایی مثل ما خیلی کم شده است. مشتری‌های مغازه من به خاطر قیمت پائین هنوز سر می‌زنند. اگر بخواهم قیمت اتحادیه را بگیرم دیگر کسی به مغازه‌ام نمی‌آید.

پسر خاله من لوستر فروشی دارد. وضعیتش از ما بدتر است. قبلاً پول پارو می‌کرد روی هر لوستر بعضاً تا ۳۰۰ هزار هم سود می‌کرد ولی الان خبر دارم در حد همین که مغازه را باز نگه دارد، درآمد دارد. دوره ریخت و پاش و اینکه مردم راحت بودند و خودشان را زحمت نمی‌دادند تمام شده است.»

یک خانم ۵۱ ساله که فقیر بودنش از محل زندگی و اوضاع داخل خانه‌اش مشخص است، از دست یکی از چهره‌های اقتصادی دولت بسیار عصبانی است. ویرایش کردن صحبت‌های او به طریقی که قابل انتشار باشد بسیار دشوار است. می‌گوید: «این ]…[ قیافه‌اش مثل قوادها می‌ماند!… اصلا از قیافه‌اش معلوم است که خودش و پدرش نزول‌خور بوده‌اند. هر وقت تلویزیون نشانش می‌دهد دستم را می‌گیرم بالا و دعا می‌کنم که خدا دردی بهش بدهد که جیگرش بسوزد…»

بعد از حدود یک ربع نفرین، دلیل نفرت این خانم از کسی که «قیافه‌اش مثل مگس می‌ماند و اخبار بیست و سی همیشه نشانش می‌دهد» مشخص می‌شود: «نیشش را تا بنا گوش مثل ]…[ باز می‌کند و می‌گوید دولت نباید قیمت‌ها را پائین بیاورد. بیاندازندش بیرون. توی صف نماز، خانم مختاری گفت ماهواره اعلام کرده اندازه قارون مال و ثروت دارد. اینقدر خسیس و بدبخت است با این همه ثروت دل از حقوق اداره نمی‌کند و هنوز لَنگ حقوق دولت است.»

وضعیت معیشتی مطابق آمار رسمی اعلام شده

از ابتدای سال جاری هزینه «دوا و دکتر ۳۳ درصد گران شده است» و طبق اعتراف وزیر بهداشت و گزارش‌های سریالی صدا و سیما، همچنان جراحان زیادی با دریافت زیر میزی راضی به جراحی بیماری می‌شوند و بیمارستان‌های دولتی و غیر دولتی با انواع و اقسام ترفندها هزینه‌های خود را به دوش می‌اندازند.

اجازه بها همچنان بالاتر از توان مستاجران است و آنها باید بیشتر درآمد خود را بابت اجاره بها بپردازند. مجوز افزایش ۱۵ درصدی قیمت لبنیات چند روز پیش صادر شد و قرار است بعد از ماه رمضان قیمت لبنیات آزاد شود. گزارش ایسنا از شیر تو شیر بازار لبنیات حاکی است در زمانی که مسئولان مربوطه در رسانه‌های مختلف، افزایش قیمت لبنیات را تکذیب می‌کنند و آنرا غیرقانونی می‌دانند، تولیدکنندگان با خیال راحت روی قیمت‌ها می‌کشند.هر واحد محصول لبنی برای چندمین بار در مدت اخیر بین ۱۰۰ تا ۷۰۰ تومان افزایش داشته و افزايش ۱۳ درصدي قيمت پنير هم اين گراني را تکميل کرده است.

Nan 1

گرانی مواد لبنی و حذف آن از سفره ایرانیان تاثیر خود را روی متوسط قد ایرانیان گذاشته و با این روند گرانی باید منتظر بود به دلیل تغذیه نامناسب و حذف مواد ارزشمند غذایی از سبد مصرفی خانوادهای ایران، استخوان‌های این جامعه پوک‌تر و شکننده‌تر شود.

آیا وقتی خبرنگار رسمی دولت به محله‌ای در تهران می‌رود و می‌نویسد: «در اینجا خبری از قصابی نیست، مردمش گوشت نمی‌خورند. محله‌ای که بقال‌ها سیاهه‌ای دارند از اسامی مقروضان. تک‌وتوک؛ حتی نان را هم نسیه می‌برند، لواش یا بربری»، می‌شود امیدوار بود که آمارهای رسمی، همه واقعیت‌های جاری در جامعه ایران را صادقانه بگویند؟

یک رفتگر شهرداری با پوزخند می‌گوید: «اینجا مملکت امام زمان است» و همکار دیگرش با غیظ می‌گوید: «آره. همه چی داریم. خانه داریم، خوشی داریم، گوشت و مرغ داریم، لباس داریم. مملکت گل و بلبل است. خدا قسمت همه بکند! » رفتگر اول حرفش را تکمیل می‌کند: «امام زمان پیغام فرستاده چون هیچ مشکلی ندارید و وضع‌تان خوب است، من دیگر نمی‌آیم» و هر دو با هم می‌خندند. شاید این خنده همان افزایش امیدی است که در گزارش‌های رسمی درباره آن صحبت می‌شود. سرعت رشد افزایش قیمت‌ها کاسته شده اما افزایش قیمت‌ها همچنان ادامه دارد و از قیمت کالایی کاسته نشده که مردم تاثیر آنرا احساس کنند.

رویاهای بزرگ

این روزها برای جوانان ایرانی یافتن کار و برپایی یک زندگی مستقل تبدیل به رویا شده است. آنها که مدرک ندارند به دنبال کارهای دستی و بدنی هستند و آن‌ها که مدارک دانشگاهی دارند ناامید از یافتن شغلی که در شان یک تحصیل‌کرده دانشگاه باشد به هر ریسمانی برای امرار معاش چنگ می‌اندازند.

یک دانش آموخته رشته مهندسی می‌گوید «از بچه‌هایی که فارغ‌التحصیل شدیم فقط چهار نفر سر کار رفتند که برای پدرشان کار می‌کنند. دانشگاه هم نمی‌آمدند فرقی نداشت» و علی که از طریق کارهای پاره وقت «خرج خودش» را در می‌آورد تا به قول خودش دستش جلوی پدرش دراز نباشد، می‌گوید:«برای بچه‌های مهندسی کار هست اما ما که انسانی هستیم بیکاریم. آنهایی که با سهمیه آمده بودند دانشگاه با سهمیه رفتند سر کار. رشته انسانی یعنی بیکاری.»

عزیز الله خان که زمانی تنها توزیع کننده بزرگ مواد مخدر در شهر خود بوده است اکنون تبدیل به یک خرده‌فروش کنار خیابانی شده است. می‌گوید: «جوان‌ها کار ندارند. می‌آیند توی این کار که وضع‌شان خوب شود. آلوده که می‌شوند راه بیرون رفتن ندارند. به خاطر هیچی، دست به چاقو می‌شوند و آدم می‌کشند. مرا یک جوان ۲۲ ساله به پلیس فروخته بود، برای من هفت سال بریدند، سه سال بعد خودش را با ۳۰۰ گرم گرفتند و اعدام کردند.» عزیزالله می‌گوید:«همه از بیکاری و بی‌پولی به سمت این کار می‌آیند. یک خیابان بالاتر هفده-هجده نفر جوان ۱۴ سال تا ۱۶ سالع هستند کاسبی شیشه و هروئین راه انداخته‌اند. خلافکار حبس کشیده جرات نمی‌کند طرفشان برود. گشنه بوده‌اند و به پول رسیده‌‌اند. به کسی رحم نمی‌کنند.»

آرتین جوان ۲۶ ساله‌ای است که ۵۰۰ هزار تومان در ماه حقوق می‌گیرد. او می‌خندد اما در صحبت‌هایش هیچ امیدی برای تشکیل یک زندگ مستقل ندارد. زبانش طنز است اما محتوای این طنز به شدت تلخ است. می‌گوید: «پدرم می‌گوید وقتی به یک دختر می‌رسی نگاهش نکن. اول سوال کن و ببین پدرش پولدار است یا نه. اگر دختر پولدار گیرت نیاید باید منتظر باشی من و مادرت بمیریم و این خانه ارث برسد به تو.» او به شوخی اشاره می‌کند که پدرش ورزشکار است و مطمئن است پدرش بیشتر از خودش عمر می‌کند.

Eghtesad 2

یک خانم ۲۷ ساله که یک سال قبل ازدواج کرده است می‌گوید با وجود شاغل بودن خود و همسرش، استرس مسائل مالی فشار شدیدی به او و همسرش وارد می‌کند. «همسرم ۲۷ ماه از من بزرگتر است. من متوجه می‌شوم که درون خودش می‌ریزد. در شهر ما هنوز عادی نیست که زن، شاغل باشد. مردم فکر می‌کنند فقط معلم و کارمند دولت بودن، شغل خوبی برای یک زن است. خانواده همسرم به او تلقین می‌کنند که نگذارد من کار کنم ولی اگر من کار نکنم همه چیز به هم می‌ریزد.» این خانم روزی ۱۰ ساعت کار می‌کند و ۳۰۰ هزار تومان در ماه درآمد دارد. به نظر این خانم در یک سال گذشته اوضاع اقتصادی تفاوتی نکرده است اما اجناس گران‌تر شده‌اند.

یک معلم بازنشسته که مسئول یکی از ستادهای انتخاباتی آقای روحانی در شهر خود بوده است می‌گوید:«آقای روحانی اثر گذاشته است. کشور در یک سراشیبی سقوط بود. آقای روحانی موفق شد ترمز را بکشد و اجازه ندهد خرابی ۱۰۰% اتفاق بیافتد.» او تاکید دارد:«به روح پدرم قسم من هم بازنشسته هستم و مثل مردم زندگی می‌کنم. فکر نکنید از جائی به ما می‌رسد یا پول می‌دهند این حرف‌ها را بزنیم. بله، قبول دارم قیمت‌ها افزایش داشته، اشتغال نیست، بدون رشوه و پارتی کار کسی راه نمی‌افتد، خرید مردم کمتر شده؛ همه این مسائل را قبول دارم ولی توقع نداشته باشیم آن همه خرابی و مشکل که تازه موارد زیادی را اجازه نمی‌دهند مطرح شود، ۱۰۰ روزه و یک ساله درست شود.»

یک خانم خانه‌دار از تطابق نداشتن اعداد و آمارها با واقعیت صحبت می‌کند: «می‌گویند اینقدر درصد کم شده، بهتر شده. من سر در نمی‌آورم ولی می‌دانم قیمت‌ها دَم به ساعت بالا می‌رود.» یک دامدار از افزایش پنج برابری قیمت آذوقه در دو سال اخیر خبر می‌دهد و پیش‌بینی می‌کند با توجه به خشکسالی این افزایش قیمت ادامه داشته باشد. او می‌گوید مجبور به فروختن نیمی از دام‌های خود شده است و با این شرایط مجبور است عروسی پسر خود را به سال دیگر موکول کند.

یک استاد رشته آمار می‌گوید: «مجبور به گرفتن یک وام با ۲۲ درصد سود شدم. وقتی خودم در خانه حساب کردم متوجه شدم سود واقعی ۳۴ درصد است. به بانک رفتم و اعتراض کردم. با پرخاش گفتند شما سر در نمی‌آورید. گفتم من استاد رشته آمار هستم. من متخصص این کار هستم. ترسیدند و لحن‌شان عوض شد. گفتند از تهران اعلام شده و به ما ربطی ندارد.» این استاد رشته آمار اضافه می‌کند: «برای همین است که فقط کار تدریس می‌کنم و پروژه قبول نمی‌کنم. همکاران من خبر می‌دهند که همه جا از آنها عدد سازی می‌خواهند. از نظر من این عددسازی در هر سطحی که باشد خیانت به کشور است.»

یک کارگر ساده که از طریق باربری در یک کارگاه ترشی‌سازی امرار معاش می‌کند و از سال‌ ۱۳۹۱ تا زمان حاضر به طور ثابت ماهیانه ۴۹۰ هزار تومان دریافت می‌کند در صحبت‌هایش می‌گوید: «آنها که می‌توانند از بقیه می‌دزدند. راننده از مسافر، صاحب خانه از مستاجر، مغازه‌دار از مردم. حقوق ما همانقدر که بوده مانده. صاحب کار می‌گوید اگر راضی نیستیم کار را تعطیل کنیم. می‌گوید برایش سود ندارد.»

ظاهرا هم‌زمان با شرایط جهنمی معیشت در زمانه تحریم، این مملکت برای عده‌ای بهشت برین بوده است و تحریم و بی‌قانونی برای آنها سود سرشار به همراه داشته است. یک بساز و بفروش شهرستانی که در تلاش برای تغییر زمینه سرمایه‌گذاری خود به کار تجارت و کار در مناطق آزاد است، می‌گوید: «زمان احمدی‌نژاد بهترین زمان برای پولدار شدن بود چون هیچ کس سوال و جواب نمی‌کند که چکار می‌کنید. الان هم همینطوری است فقط صاحب امضا عوض شده! این قدری که که این چهار سال رشوه دادند و رشوه گرفتند، بی‌سابقه بود. کارمندها وقتی دیدند مملکت حساب و کتاب ندارد با رشوه هر کاغذی را امضا کردند. سه تا برادر بودند با پسر رئیس دادگستری ساخت‌وپاخت کردند. زمین و خانه و هر چه دارایی داشتند را فروختند و رفتند تهران. بار خودشان را بستند حالا دارند سرمایه‌شان را جمع می‌کنند تا بروند کانادا، آنجا کار راه بیاندازند.

زمین‌های منابع طبیعی را با سند سازی مفت به چنگ آوردند، با یک نفر از بانک مسکن روی هم ریختند و وام کلان خارج از نوبت گرفتند. هر کس در این اواخر با سرمایه شخصی ساخت و ساز سنگین کرده، ضرر داده است ولی اینها چون بهترین زمین‌ها را مفت به چنگ آورده بودند چند درصد زیر قیمت دادند و همه فروش رفت.»