«هر کجا جنگی هست، گسستی ژرف نیز بنیانهای فکری و اخلاقی را به لرزه میاندازد.» این را یالی سوبول، نویسنده اسرائیلی میگوید که در یادداشتی کوتاه منظور خود از باورهای ترک برداشته و امیدهای نقش برآب شده در زمان جنگ را توضیح میدهد.
کمتر از چهار هفته پیش بود که نویسنده اسرائیلی در گفتگویی با نشریه سوئیسی”نویه زوریشر تسایتونگ” از حس دائمی حضور تهدید بر فراز وطنش گفت. آن زمان خبر نداشت که اسلحهها چه زود زبان به سخن میگشایند. نوشته زیر، ناتوانی و ناامیدی او را از بالا گرفتن دور جدید خشونت در خاورمیانه نشان میدهد.
همه جنگها خصلت ناراحتکنندهای دارند و آن این که آینهای را در مقابل تو قرار میدهند. در شرایط عادی، کاری راحتتر از “نظر داشتن” وجود ندارد. آدم اگر در منطقه آرامی زندگی کند، میشود تمام عمر را با کلکسیون کاملی از نظرها به سر یبرد، بدون اینکه حتی یکبار این نظرها به محک گذاشته شوند. در منطقهای آرام میتوان سوسیالیست یا نئولیبرال بود. میتوان ز گهواره تا گور، آدمی باقی ماند که شعار «بیخیال سیاست» میدهد.
در زمان صلح “عقاید” بیشتر از هرچیز با “تصویر خویشتن” سر و کار دارند. مراقبت از این تصویر هم بسیار راحت است، به طور معمول کافیست هر چند سال یکبار برگهای را در صندوق رای بیاندازیم تا از خودمان به عنوان انسانی اخلاقی، وطنپرست و متعهد راضی باشیم.
در مناطق جنگی اما برای “عقاید” اتفاقهای عجیبی رخ میدهد، شاید این اتفاق را بتوان به نوعی تجزیه اتمی تشبیه کرد. باورها و عقاید دچار فروپاشیدگی، تغییر شکل، خمیدگی، ذوب، سرسختی و یا انفجار میشوند. این عقاید یا باورها میتوانند برای خودت و اطرافت خطرناک باشند و تاثیرات مسمومی کنندهای به جای بگذارند.
در این نوشته، نظرهای منسجم، هوشمندانه و قانعکننده پیدا نخواهید کرد، به این دلیل کاملا ساده که هر یادداشت منسجم، هوشمندانه و قانعکننده میتواند دروغی آشکار باشد. آینهای که این روزها بازتاب نظراتم را در آن میبینم هزار تکه شده است، هر نگاهی از زاویهای متفاوت، نوری دیگر میتاباند. آیا میتوان تنفر و عطوفت، امید و ناامیدی، بیم و بیتفاوتی، همه را باهم همزمان حس کرد؟ باور کنید، اصلا غیر از این ممکن نیست.
نه مرغ و نه تخممرغ
کلیشه مستعمل در مورد درگیریهای خاورمیانه مانند داستان مرغ و تخممرغ است که مطمئنا شنیدهاید. کدام یک اول بود؟ دستراستیهای اسرائیل با مدارک کاملا مستدل تاریخی به شما ثابت خواهند کرد جمعی که خود را «مردم فلسطین» میخواند اساسا از اواسط قرن بیستم به وجود آمده است. چپهای اسرائیل اشغال کرانه غربی اردن در سال ۱۹۶۷ را مرغی تشخیص دادهاند که تخمهای فاسدی گذاشته که هنوز هم درگیر عوارض آن هستیم. چپهای ضد صهیونیست اروپایی هم در صهیونیستهای قرن نوزدهم، مرغهای پیر و استعمارگر را کشف کردهاند.
همه این برداشتها، عمیقا سوالبرانگیز هستند و یا دستکم حقایقی بسیار جزئی هستند که مبنای استدلال کسانی قرار میگیرند که از ماجرا خبر ندارند. اما حقیقت تلخ این است که دیگر نه مرغی وجود دارد و نه تخممرغی؛ بلکه به جای آن در میدانی گسترده، صدها مرغ سربریده و هزاران تخممرغ لهشده وجود دارند که هیچ فایدهای برای مردمی که در این سرزمین زندگی میکنند ندارند. فراموش کنید که چه کسی اول آنجا بود، هنوز حتی نمیتوانیم تعیین کنیم که هر یک از تخممرغها به کدام مرغها تعلق داشتند.
همانطور که متوجه شدهاید، در این نوشته نظرات منسجمی ارائه نشدهاند. بهترین چیزی که میتوانم انجام دهم ارائه برخی از احساسات و اندیشههای پراکنده و ناپخته است که آسیب دیدهاند و گفتن از تضادهایی که با آنها درگیر هستیم. مثلا میتوانم از حسی سخن بگویم که از کودکی بعد از هر عملیات نظامی در درون خودم داشتم. نوعی واکنش طبیعی که فریاد بزنم: یاالله این خشونت هولناک را تمام کنید. وحشت بس است… امروز هم همینطور فکر میکنم.
هنگامی که سهشنبه گذشته برقراری آتشبس ممکن به نظر میرسید، بعد از چند روز که بسیار طولانی بودند، احساس خوشبختی و سبکباری داشتم، اما اگر بخواهم صادقانه بگویم، صدایی آزاردهنده در سرم میپیچید: «خب، بعدش چه اتفاقی میفته؟» من دولتمان را به اندازه کافی میشناسم تا بدانم فعلا از دست زدن به یک سازش تاریخی واقعی ناتوان است، همچنین طرف مقابل و رهبران بنیادگرا در غزه را میشناسم.
تصور کنید بدترین گروهی که در کشور شما میتوانند قدرت را در دست بگیرند یعنی کمعقلها، خودکامهها و افراد اهل زد و بند بر سر کارند. وضعیت در غزه از این هم بدتر است. حتی در دوران صلح هم، آنها نه ملاحظه شهروندانشان را میکنند و نه حقی برای آنها قائل هستند. بنابراین قرار است آتشبس چه دستاوردی داشته باشد، جز خشونتی وحشتناکتر در آیندهای نزدیک؟
امید بدون پشتوانه
تنها یک راه وجود دارد که صدای مزاحم و آزارنده در سرم را کنترل کنم. باید عباراتی را در ذهنم تکرار کنم؛ مثل یک بچه مدرسهای که بعضی وقتها باید دائم یک جمله ساده را از بر کند. جملهای که مطمئنا به نظر بعضیها سادهلوحانه خواهد آمد: جنگ بد است. خشونت نتیجه خوبی نخواهد داشت. سیاستمداران باند دروغگوهای مکار هستند. آنها از نفرت استفاده ابزاری میکنند. آنها مردم را علیه هم تحریک میکنند، چون این کار موجب تامین منافع شخصی و مشکوک آنها میشود… این حقایق بچه مدرسهای تکیهگاه مستحکمی نیستند اما در حاضر بهتر از آن در دسترس نیست.
به احتمال زیاد تنها امید واقعی در این سرزمین خونین تغییر کامل رهبران هر دو طرف است. در اسرائیل به دولتی نیاز داریم که نه تنها به دنبال آشتی و صلح باشد، بلکه به طور نهادینه شکل و نوع برخورد ما با عربها را در این کشور تغییر بدهد. (حین نوشتن این جمله صدای آژیر حمله موشکی آمد، مجبور شدم میز کارم را ترک کنم و با بچههایم به راه پله پناه ببریم، ساختمان ما فاقد پناهگاه است.)
همچنین ما به رهبران آشتیجو، غیر بنیادگرا و غیر مذهبی در فلسطین نیاز داریم که به طور نهادینه نوع نگاه و روش برخورد با اسرائیلیها را تغییر بدهند.
ممکن است احمقانه به نظر برسد اما ما در هر دو طرف به رهبرانی نیاز داریم که به ما یادآوری کنند که همه انسان هستیم. شانس چنین اتفاقی در زمانی نه چندان دور چقدر است؟ نمیدانم اما به هر حال، حاضر به شرط بندی در این مورد نیستم.
نوشتار زیبایی است، از زبان شهروندی اسراییلی، خسته از جنگ در رویای روزگار صلح و آشتی. بی طرف است و راست و چپ، فلسطین و اسراییل، یهودی و مسلمان را به یکسان مورد خطاب و عتاب و انتقاد قرار می دهد. اما چنین نوشتاری با این سطح از خنثی بودگی و بی طرفی در زمانه ای که ماشین سرکوب اسراییل چنین کارآمد، سیستماتیک و هدفمند انسان فلسطینی را به بردگی کشیده است تا چه سان سازنده و برازنده خواهد بود؟ “موشک های حماس زندگی و امنیت را در اسراییل مختل نموده”، راست است، اما جز دنیای خیالی و دهشتناک 1984 جرج اورول در کجای تاریخ می توان دید که برده و قربانی تمامی ساحت وجودی اش از مقاومت در برابر دژخیم تهی گشته باشد؟ مقاومت فلسطین نه حکایت استیصال آدمی در دنیای 1984 جرج اورول است آن سان که اسراییل و امریکا می خواهد نه مثال النصر قریب است آنچنان که حماس و حاکمیت ایران ادعا می کند بل به گونه ای دهشتناک دنیایی ماتریکس گونه است یعنی مقاومت در نقطه ی آخر و منتها الیه آن،در فضایی که هیچ ماشین سرکوبی را توان نابودی کامل آن نیست. موشکهای ناکارآمد و دست ساز حماس، به همراه تونل ها و پهبادهایش راوی مقاومت دز آخرین نقطه است نه ماشین کشتاری هم ارز و همجنس نمونه ی اسراییلیش.
نویسنده بی طرف است و دو طرف را به یکسان به چوب داوری اش می راند اما نگاهی هر چند گذرا به تاریخ نیم قرن اخیر و قطعنامه های سازمان ملل و حتی شورای امنیت که گروگان پدرخوانده ی اسراییل امریکا است می توانست جان حساس و ظریف نویسنده را که چنین بی مهابا به درک حقیقت برخواسته است دیگرگون سازد.
آوات / 26 July 2014