Opinion-small2

نظریه پردازان واقع‌گرا در پیوند با روابط بین‌الملل بر این باورند که جنگ اخلاق بر نمی‌دارد. به این معنی که در کشاکش جنگ و در میدان نبرد بین دولت‌ها قواعد و اصول ویژه‌ای حاکم است که بیرون از حوزه اخلاق است.

صرف‌نظر از صحت نظری ادعای بالا، شهود و حساسیت اخلاقی ما آدمیان چنان است که در هنگامه جنگ و خشونت، مجاب می‌شویم که به داوری اخلاقی در رابطه با آنچه در حال اتفاق است بپردازیم.

Israel Army

در مواجهه با شرّ جنگ و مصایب انسانی ناشی از آن، وجدان اخلاقی چنان غالب می‌شود که ناچاریم حداقل برای خود، حساب “حق” و “باطل” را مشخص کنیم. چه اخلاق‌گرایان بر راه راست باشند وچه واقع‌گرایان، باید حضور و تداوم این وجدان و حساسیت اخلاقی را ارج نهاد و نیکو داشت که در غیابش مشخص نیست کار جهان و آدمیان به کجا خواهد کشید.

همین وجدان اخلاقی است که مجید محمدی را برآن داشته است تا در مقاله خود با عنوان”چرا و چگونه مسئولیت متقابل را در جنگ اسرائیل-حماس نفی می‌کنند؟” در باب مسئولیت اخلاقی “جنگ اسرائیل و حماس” به داوری اخلاقی بنشیند. ادعای حاصل از این داوری اخلاقی از این قرار است که منتقدان اسرائیل و آنان که مسئولیت اخلاقی این کشور در رابطه با حوادث جاری در غزه را بیشتر از طرف متقابل می‌دانند، از آنجا دچار خبط و خطا در قضاوت خود می‌شوند که “جنگ اسرائیل و حماس” را به جنگ “ظالم و مظلوم” تبدیل کرده و با استدلالی باطل مسئولیت مظلوم را نفی می‌کنند.

مجید محمدی معتقد است که حساب قضاوت اخلاقی در باب جنگ، از حساب “عده و عُده” نظامی و اینکه چه کسی فاتح یا مغلوب است، جداست. آنچه معیار سنجش اخلاقی در جنگ است، به باور او، نه پیروزی و شکست در میدان نبرد و نه پیش داوری‌های ما، بلکه عملکرد طرفین در میدان جنگ است.

از قضا، در یادداشتی که یک روز پیش از انتشار مقاله مجید محمدی منتشر شد به همین موضوع پرداختم. (حماس یا اسرائیل) نمی‌دانم که یادداشت اخیر پاسخی به نوشته من است یا صرفاً همزمانی انتشار آن اتفاقی فرخنده است که تداوم بحث در این رابطه را ایجاب می‌کند.

به هر روی عنوان نوشته مجید محمدی خود گویای اختلاف اساسی ما در مواجهه با پرسش موجود است. او مصرّ است تا واقعه را “جنگ اسرائیل-حماس” بخواند و من خواهان چرخش نگاه از “جنگ اسرائیل-حماس” به بستر تاریخی و پیشینه تقابل اسرائیل و فلسطینیان هستم. به دلیل همین اختلاف نظر بنیادین، مباحثه در سطح اصول و رویکرد را چندان راه‌گشا نمی‌دانم و محاجه در این باب را به وقتی دیگر می‌گذارم. مقدمات و شیوه رویکرد مجید محمدی به موضوع را به منظور پیشبرد بحث می‌پذیرم، اما تلاش خواهم کرد که نشان دهم کمیت استدلال او در چارچوب نظری خود نیز لنگ است.

پیش از طرح دعوی خود در رابطه با مسئولیت اخلاقی اسرائیل، ذکر یک نکته در رابطه با صورت‌بندی بحث توسط مجید محمدی را ضروری می‌دانم. نمی‌دانم چرا او چنین به سختی پا سفت کرده است که بین انتقاد از سیاست‌های دولت اسرائیل در جنگ اخیر و “اسلام‌گرایان و بخش قابل ملاحظه‌ای از نیروهای چپ ایرانی و غیر ایرانی” رابطه برقرار کند.

وی چنان این دو را به هم متصل می‌کند که گویی تمام منتقدان، چپ و اسلام‌گرا بوده‌اند و یا اینکه نمی‌توان با مبانی فکری دیگری مانند لیبرالیسم و حقوق بشر به نقد اسرائیل برخاست. گویی او سرِ آن دارد دقیقاً آن کند که خود اسلام‌گرایان و چپ‌ها را متهم به انجام آن می‌کند. او به گونه‌ای که به زعم خود اسلام‌گرایان و چپ‌ها مسئله جنگ اسرائیل و حماس را در چارچوب تنگ ایدئولوژیک و غیر انتقادی خود به مقولاتی چون “ظالم و مظلوم”، استعمار و سامی ستیزی مرتبط می‌کنند، مسئله نقد اسرائیل را در چارچوبی ایدئولوژیک به اسلام‌گرایی و چپ‌گرایی الصاق می‌کند. گویی هرکه دهان به شکایت از اسرائیل باز می‌کند و قلم به انتقاد بر کاغذ می‌گذارد لزوماً اسلام‌گرا و چپ است. نخیر! چنین نیست.

لیبرال‌ها و فعالان حقوق بشر بسیار گفته‌اند و بسیار نوشته‌اند در نکوهش و مذمت نقض آشکار بسیاری از قوانین و معاهدات بین‌المللی توسط دولت اسرائیل. می‌شود چپ نبود، می‌شود اسلام‌گرا نبود، می‌شود سامی‌ستیز و اسرائیل ستیز نبود، و عملکرد دولت اسرائیل و برخی از سیاست‌های دولت امریکا را به باد انتقاد گرفت. چه بسا که بخش اعظمی از انتقادات جاری علیه اسرائیل در چارچوب جقوق بشر و بنیادهای لیبرالیسم مانند برابری و کرامت ذاتی انسان‌ها بیان شده است.

البته می‌شود چپ هم بود، یا اسلام‌گرا بود و به خطا‌هایی که محمدی چپ‌ها و اسلام‌گرایان را بدان متهم می‌کند در نیافتاد. تمرکز بر روی گوینده سخن به جای تدقیق و ژرف‌کاوی در محتوا و رد ادعا با توسل به رد مدعی، مغالطه‌ای است رایج که ظاهراً مجید محمدی ناخواسته به دامان آن در غلطیده است.

البته این تنها مغالطه‌ای نیست که در ساختار استدلال مجید محمدی یافت می‌شود. او در نوشته خود از واژه جنگ در دو معنای استعاری و تکنیکی استفاده می‌کند و این استفاده دوگانه به او اجازه می‌دهد که نتیجه بگیرد جنگ اسرائیل و حماس صرفاً محدود به این سازمان فلسطینی نشده است و شامل جنگ ایران و اسرائیل نیز می‌شد. بسیار واضح است که آنچه از آن به عنوان “جنگ” ایران و اسرائیل یاد شده، با معنای تکنیکی جنگ چنان که در اسناد بین‌المللی و کتب اخلاق و سیاست آمده است، متفاوت بوده و نمی‌شود از زبان استعاری برای پیشبرد یک استدلال استفاده کرد.

مغالطه دیگری که در یادداشت مجید محمدی مستتر است، انتساب پاره‌ای از ادعا‌ها از رهگذر طرح پرسش‌های متعدد خطابی به منتقدان است. در حالی که انتساب باور مسئولیت اصلی اسرائیل در رابطه با آنچه در حال وقوع است به منتقدانِ اسرائیل امری موجه است. انتساب عدم باور منتقدان به مسئولیت اخلاقی حماس در قبال اقدامات انجام شده و یا اقداماتی که احتمالا، به عقیده مجید محمدی، حماس ممکن است مرتکب شود، از قبیل تجاوز به دختران اسرائیلی یا استفاده از تسلیحات کشتار جمعی، در همه موارد موجه نیست. در اینجا با دو ادعای متمایز مواجه هستیم. نمی‌توان و نباید آن‌ها را با یکدیگر خلط کرد.

Gaza

به هر جهت، اجازه دهید در محتوای سخن مجید محمدی دقیق شویم. با آغوش باز این ادعای او را می‌پذیرم که «در جنگ‌های بشری همیشه طرفین در یک موقعیت از حیث سلاح و نیروی انسانی و امکانات مادی قرار نداشته‌اند و به همین دلیل یک طرف پیروز شده است.» همچنین می‌پذیرم که نباید معیار داوری متفاوتی در رابطه با مسئولیت اخلاقی فاتح و مغلوب اعمال کرد. اما نباید فراموش کرد آنکه “عده و عدّه” دارد، آنکه غالب و قادر به شکست حریف است بیشتر در معرض لغزش در رابطه با به‌کارگیری از توان خود است و اگر چنین شود تبعات اخلاقی آن به مراتب بیشتر خواهد بود.

در میدان نبرد آنکه شکست می‌خورد در معرض نسل‌کشی، تجاوز دسته جمعی و پاکسازی نژادی قرار می‌گیرد. فاتحان که سرخوشانه سور عزای مغلوب خویش را به سفره می‌نشینند و در کار نوشتن تاریخ به نام خود می‌شوند. اتفاقی نیست که فاتحان و نه مغلوبان، عمدتاً جنایتکاران میدان جنگ بوده‌اند. بنابراین نباید خرده گرفت اگر وجدان اخلاقی گروهی، نگران این باشد که یکی از قدرتمندترین ارتش‌های جهان در برابر گروهی که غیر از معدودی موشک‌های نه چندان پیشرفته چیزی در توان ندارد، بیشتر از رقیب خود در معرض لغزش است. کشته شدن نزدیک به ۲۰۰ نفر توسط ارتش اسرائیل در حالی که یک نفر در اسرائیل کشته شده، خود گویاست و حاجت به کاوش در آمار جنگ‌های پیشین نیست.

نوشته‌اند «معیار داوری در باب یک جنگ مشخص، داوری‌های پیشین ما در مورد دو طرف نیست بلکه اعمال و رفتارهای آن‌ها در همین جنگ پیش روست.» بر همین “اعمال و رفتارها” و بر همین جنگ جاری تمرکز می‌کنیم. خوشبختانه فلاسفه و حقوقدانان در باب جنگ عادلانه و طرق حفظ حرمت اخلاق، عدالت و انصاف در میدان جنگ بسیار نوشته‌اند.

اجازه دهید بدون تامل وارد بحث معیار‌ها و ضوابط جنگ عادلانه شویم تا محکی برای سنجش وضعیت پیش رو در دست آوریم. اصحاب نظر در باب مسئله جنگ عادلانه شرایط و ضوابطی را برشمرده‌اند. قصد پرداختن به جزییات و دقایق نظری بحث را ندارم. شرایط را به اختصار ارائه می‌کنم و قضاوت نهایی را به مخاطب وا می‌گذارم.

جنگ عادلانه و اخلاقی جنگی است که که عادلانه آعاز شده باشد و عادلانه انجام شود.

شرایط پیش از جنگ (شروع جنگ)

۱ – علت عادلانه: دولت‌ها تنها آن هنگام اخلاقاً مجاز به شروع جنگ علیه دولت دیگری هستند که حقوق خود را توسط دولت خاطی نقض شده یابند. به عبارتی دفاع از حقوق بنیادین دولت‌ها مانند حق حاکمیت سیاسی و حفظ تمامیت ارضی پاسخگویی نظامی را مجاز می‌سازد. اسرائیل در حال حاضر بر اساس تمام معاهدات و قوانین معتبر بین‌المللی بخش وسیعی از زمین‌هایی را که به موجب مصوبه‌های سازمان ملل بایستی در اختیار فلسطینیان باشد در اشغال خود دارد. اسرائیل همچنین بر خلاف هشدار‌های مکرر جامعه بین‌المللی مبنی بر تداوم اشغال و ساخت شهرک‌های یهودی‌نشین در این زمین‌ها با سرعت   بیشتری به گسترش این شهرک‌ها ادامه می‌دهد. این در حالی است که نواز غزه از سال ۲۰۰۶ و پس از پیروزی حماس در انتخابات به محاصره کامل اسرائیل درآمده است. این محاصره اعمال حاکمیت آزادانه سیاسی در این منطقه را تقریباً محال کرده است.

۲ –  نیت خیر و راستین: دولت‌ها نه تنها باید علت و دلیل عادلانه برای شروع جنگ داشته باشند بلکه باید در نیات و انگیزه‌های خود نیز پاک و منزه باشند. به عبارتی صرف داشتن دلیل عادلانه برای آغاز جنگ کافی نیست نیتی پاک نیز ضروری است. دولت‌ها نمی‌توانند به قصد تحقق انگیزه‌هایی مانند انتقام، تسخیر سرزمین‌های دیگر و یا غارت منابع دیگران اقدام به آغاز جنگ کنند.

۳ –  نبود گزینه دیگر: آغاز جنگ تنها هنگامی موجه است که کشورها تلاش کامل خود برای یافتن راه‌کار‌های دیگر را انجام داده باشند. اسرائیل حملات اخیر خود به غزه را به بهانه کشته شدن سه نوجوان اسرائیلی در کرانه باختری آغاز کرد؛ در حالی که حماس منکر دخالت خود در این زمینه شده و هیچ مدرکی هم از جانب اسرائیل در این زمینه ارائه نشده است.

۴ –  احتمال موفقیت: دولت‌ها تنها زمانی مجاز به شروع جنگ هستند که دلایل کافی در دست داشته باشند که آغاز و تداوم جنگ منجر به پیروزی و حل مشکل پیش آمده خواهد شد. اسرائیل در چند سال گذشته بارها غزه را مورد هجوم قرار داده است و هنوز مشکل پابرجاست و کشتار صدها انسان بی گناه و غیر نظامی نتیجه‌ای در بر نداشته است. اقدام اخیر اسرائیل برای حمله به غزه فرایند مذاکرات صلح بین دولت محمود عباس با حماس از یک سو و صلح بین اسرائیل و فلسطینیان از دیگر سو را به کلی متوقف ساخت.

۵ – تناسب: دولت‌ها تنها مجازند تا به تناسب امر ناروایی که بر آن‌ها رفته است آغاز به جنگ کنند. عدم تناسب بین نقض حقوق و پاسخ جنگ افروزانه جنگ را اخلاقاً ناروا می‌سازد.

شرایط در هنگام جنگ

رعایت قوانین بین‌المللی

● حفاظت از غیر نظامیان: در حملات اسرائیل به غزه نرخ کشته‌شدگان غیر نظامی در برابر نظامیان به مراتب بالاتر است.

تناسب: در استفاده از تسلیحات و شیوه‌های جنگی کشورها موظف‌اند که تناسب معقول بین آنچه را خود انجام می‌دهد و آنچه طرف مقابل می‌کند، حفظ کند.

● نبود حق مقابله به مثل: در صورت تخطی یک طرف از ضوابط جنگ عادلانه با استفاده از شیوه‌های غیر اخلاقی طرف دیگر مجاز به کاربست شیوه‌ مشابه یا شیوه‌های دیگر ناعادلانه به قصد مقابله به مثل نیست.

***

آنچه را در رابطه با ادعای اصلی یادداشت مجید محمدی لازم می‌دانستم ارائه کردم. پیش از پایان کلام مایلم نکته‌ای را به اختصار در رابطه با گزاره‌ای که او در پایان سخن خویش نوشته اضافه کنم.

خطای مفهومی و نظری در این گزاره به خوبی نمایانگر میزان آشنایی نویسنده با نظریات حقوقی و فلسفی جنگ عادلانه و مسئولیت اخلاقی است. مجید محمدی نوشته است: «اگر امروز ندای دخالت بشر دوستانه توسط آمریکا در منطقه خاورمیانه (چه در عراق و چه در فلسطین) بلند نیست به این دلیل است که طرف‌های نزاع بر سر ارزش‌های انسانی یا موازین دموکراسی و حقوق بشر با هم نمی‌جنگند و جنگ بیشتر بر سر زمین و نژاد و مذهب و منابع و کینه‌های تاریخی است.»

او چنان دخالت بشردوستانه را با مسئله “ارزش‌های انسانی یا موازین دموکراسی و حقوق بشر” مرتبط می‌سازد که گویی دخالت بشر دوستانه را با نظریه صدور دموکراسی از طریق جنگ اشتباه گرفته است. دخالت بشر دوستانه به طور ساده و خلاصه یک نظریه حقوقی اخلاقی است که به جامعه جهانی اجازه می‌دهد در صورت نیاز و هنگامی که بیم کشتار وسیع شهروندان یک کشور توسط دولت حاکم در آن کشور می‌رود حق حاکمیت ملی را نقض کرده و مانع از کشتار شود.

در هیچ یک از مواردی که مسئله دخالت بشر دوستانه انجام شده یا بر انجام نشدنش تاسف خورده شده، دعوا بر سر ارزش‌های انسانی و یا موازین دموکراتیک نبوده است. اتفاقا دعوا بر سر مذهب و نژاد و قومیت و کینه‌های تاریخی بوده است. رواندا، دارفور، کوزوو از جمله این موارد هستند.

باری اگر فریاد حق‌طلبی آمریکا و غرب در رابطه با مسئله غزه بلند نمی‌شود، آنچنان که در ماه‌های اخیر به حق بر سر مسئله اوکراین بلند شد، علت را در جای دیگر باید جست.