Opinion-small2

در حالی که تلاش‌های فعالان حقوق بشر و برخی از سیاستمداران برای پایان بخشیدن به بحران اخیر غزه ادامه دارد، عمده این تلاش‌ها معطوف به محکوم کردن حملات هوایی اسرائیل به غیرنظامیان، و تداوم کشتار زنان و کودکان بی‌دفاع فلسطینی در نوار غزه بوده است.

ظاهرا آنان که کنش نظامی اسرائیل را زیر نظر گرفته و شرط پایان‌ دادن به آنچه در حال اتفاق است را پرهیز ارتش اسرائیل از انجام اقدامات خصمانه بیشتر علیه مردم فلسطین در غزه می‌دانند، به تقصیر و مسئولیت اسرائیل در رابطه با آنچه در حال وقوع است، معتقدند.

Gaza 2

برای آنها تمام یا بخش عمده مسئولیت خون مردم بی‌دفاع بر ذمه دولت اسراییل است. به عبارتی در نگاه آنان این اسرائیل است که در اقدامی خصمانه و با بهره جستن از عِده و عُده نظامی در کار جنگ با مردمی شده است که نه تنها توان کنش متقابل را نداشته، بلکه قادر به نجات دادن جان خویش از مهلکه به پا شده نیستند.

در چارچوب نظریه مسئولیت مشترک، پایان مخاصمه مستلزم بر زمین گذاشتن سلاح از سوی طرفین است و هرگونه قضاوت اخلاقی در رابطه با جنگ به پا شده، مستلزم بذل توجه به کنش‌های طرفین است.

از سویی دیگر، برخی بانگ اعتراض به رویکرد و موضع منتقدان نظامی‌گری اسرائیل برآورده و انگشت اتهام را به سوی حماس، افراطی‌گری و تروریسم گروه‌های شبه‌نظامی فلسطینی دراز می‌کنند. در نگاه اینان تقصیر حماس نباید نادیده انگاشته شود و نباید فراموش کرد که مسئولیت آنچه رخ داده یا حداقل بخشی از آن، متوجه کسانی است که اداره امور غزه را در اختیار دارند و این منطقه را به پایگاه افراطی‌گری و مرکز فرماندهی “تروریسم” علیه اسرائیل تبدیل کرده‌اند.

اینان در ادامه استدلال می‌کنند که عطف توجه به مسئولیت و تقصیر حماس در برپایی غائله، حصول صلح و آتش بس را مشروط به توقف اقدامات حماس و سرکوب هرچه بیشتر آن می‌کند. حامیان نظریه مسئولیت مشترک می‌کوشند تا با فراهم کردن سیاهه بلندی از اقدامات حماس علیه شهروندان اسرائیل، از جمله موشک‌پرانی و کنش‌های خشونت‌بار، و نحوه عملکرد و برخوردش با فلسطینیان در غزه موضع خود را مستحکم کنند.

مردم غزه بیش و پیش از هرچیزی تاوان اقدامات رهبران حماس و حامیان آن در منطقه را پس می‌دهند. آنچه اسرائیل انجام می‌دهد پاسخگویی به آتش گشوده شده از جانب حماس است. جنگ است دیگر، اگر زدی ضربتی ضربنی نوش خواهی کرد.

تامین امنیت و آرامش شهروندان اولین وظیفه دولت‌هاست و دولت اسرائیل نیز از این قاعده بنیادین مستثنی نیست. آتش جنگی به پا شده است که در یک سو حماس ایستاده است و در دیگر سو اسرائیل.

خلاصه کلام آنکه در چارچوب نظریه مسئولیت مشترک، پایان مخاصمه مستلزم بر زمین گذاشتن سلاح از سوی طرفین است و هرگونه قضاوت اخلاقی در رابطه با جنگ به پا شده، مستلزم بذل توجه به کنش‌های طرفین است.

در بادی امر، به نظر می‌رسد که شواهد ناشی از نگاهی اجمالی به ساختار و تشکیلات حماس از یک سو و اعمال انجام شده توسط آن از دیگر سو، موید صحت نظریه مسئولیت دوگانه خواهد بود. چه کسی است که از دیدن ساختار غیر دموکرانیک تشکیلات حماس و توسل آن به ابزار خشونت‌آمیز برای مقابله با اسرائیل و حکومت بر فلسطینیان در نوار غزه ناتوان باشد؟ مگر می‌شود از موشک‌پرانی‌های حماس و افراطی‌گری‌هایی که حتی موجب اعتراض جریانات دیگر فلسطینی نیز شده است غافل شد؟

توضیح و توجیه حملات ارتش اسراییل در چارچوب “جنگ اسراییل و حماس” اتفاق می‌افتد و این خود آغاز انحراف در فهم موضوع  است.

منش و روش حماس در سالیان اخیر به گونه‌ای بوده است که نفس‌های رابطه غزه با کرانه غربی و دولت مستقل فلسطینی به رهبری محمود عباس «ابومازن» را هم به شماره انداخته است. اما می‌توان از این مقدمه که حماس خشونت‌طلب، افراطی و در یک کلام یک سازمان تروریستی است، نتیجه مطلوب نظر حامیان نظریه مسئولیت مشترک را مراد کرد.

پاسخ من در یک کلام “نه” است. در ادامه دلیل خود را در دفاع ار این پاسخ منفی به اختصار به عرض خواهم رساند. پیش از طرح دلیل، ضروری می‌دانم تا ادعای خود را به صورت روشن بیان کنم.

Israel
نتانیاهو بلافاصله با تصمیم تشکیل دولت واحد در فلسطین مخالفت کرد.

تقصیر و مسئولیت اخلاقی آنچه در غزه در حال وقوع است بر عهده دولت اسرائیل است و این دولت موظف است که هرچه سریع‌تر بمباران غزه را متوقف کند. دفاع من مبتنی بر زدودن اتهامات از دامان حماس و دیگر جریانات افراطی مقاومت مردم فلسطین نیست.

توضیح، و بلکه توجیه ظهور و تداوم حضور حماس خود موضوعی مفصل است که از حوصله این مختصر خارج است. در حقیقت رویکرد من برای دفاع از ادعای مطرح شده، خارج کردن حماس از مرکز توجه به جای تطهیر آن است. اما خارج کردن حماس از تمرکز به چه معنی است؟

براین باورم که آنچه موجب خطای تحلیلی قائلان به نظریه مسئولیت مشترک می‌شود، اساساً ریشه در نحوه چارچوب‌بندی آن‌چیزی است که در حال وقوع است. توضیح و توجیه حملات ارتش اسراییل در چارچوب “جنگ اسراییل و حماس” اتفاق می‌افتد و این خود آغاز انحراف در فهم موضوع مورد مطالعه است.

تفسیرعملیات نظامی اسرائیل در غزه در چارچوب “جنگ اسرائیل و حماس” رخداد امور را از بستر تاریخی خود خارج کرده و رابطه عملیات نظامی اسرائیل در غزه را با تاریخ اقدامات، سیاست جاری در قبال فلسطینیان و  برنامه‌های دولت اسرائیل برای آینده قطع می‌کند.

تفسیرعملیات نظامی اسرائیل در غزه در چارچوب “جنگ اسرائیل و حماس” رخداد امور را از بستر تاریخی خود خارج کرده و رابطه عملیات نظامی اسرائیل در غزه را با تاریخ اقدامات، سیاست جاری در قبال فلسطینیان و در نهایت برنامه‌های دولت اسرائیل برای آینده قطع می‌کند. این درحالی است که آنچه در غزه اتفاق می‌افتد به صورت بنیادین با بستر تاریخی خود در ارتباط است.

بر خلاف نظر مدعیان جنگ “اسرائیل و حماس” آنچه نمی‌توان و نباید بر آن چشم بست، نه اقدامات حماس، بلکه تاریخ نزدیک به هفتاد ساله خشونت و قلدرمآبی دولت اسرائیل است. آنچه نمی‌باید از نظر دور داشت سیاست‌های توسعه‌طلبانه و تبعیض‌آمیز دولت اسرائیل است که به بهترین شکل و علی‌رغم مخالفت‌های بین‌المللی، در تداوم شهرک‌سازی در اراضی اشغالی تبلور یافته است.

بنابراین آنچه در حال وقوع است بخشی از جنگ مسبوق به سابقه اسرائیل علیه مردم و تمامی جریاناتی است که این مردم را نمایندگی می‌کنند و نه آنچه جنگ اسرائیل علیه حماس خوانده می‌شود. بمباران غزه به نام مبارزه با حماس بخشی از طرح گسترش و تامین امنیت شهرک‌های یهودی‌نشین در سرزمین‌های اشغالی است.

به نظر می‌رسد که حملات اسرائیل به غزه مهر پایانی باشد به طرح مذاکرات صلحی که می‌بایست به زودی آغاز می‌شد.

آنچه افراط‌‌گرایی خشونت‌بار حماس خوانده می‌شود در دل تاریخ یک اشغال و سیاست‌های دولت اسرائیل برای تداوم و بسط آن شکل گرفته است. خشونت امروزی حماس در حقیقت ریشه در تاریخِ خشونت در سرزمین‌های اشغالی دارد. پایان‌دهی به خشونت حماس از طریق اعمال خشونت و و انزوای بیش از پیش حماس میسر نمی‌شود.

آنان که به حماس می‌پیوندند از کره ماه به غزه سقوط نکرده‌اند و مانند اعضای دیگر شبکه‌های تروریستی اسلام‌گرا کهقارچ‌گونه سر برآورده‌اند متشکل از پیکارجویان جهادی-سلفی نیستند که به سودای اجر دنیوی و اخروی از کشوری به کشور دیگر می‌روند تا در جنگ با کفار شرکت کنند.

اعضای حماس را کودکان دیروز غزه تشکیل می‌دهند که دهه‌ها اشغال، تحقیر، تبعیض و خشونت را پشت سر گذاشته‌اند و راه دیگری جز دست بردن به اسلحه را پیش روی خود ندیده‌اند. انزوای غزه و اعمال خشونت امروز یک نتیجه عملی بیشتر ندارد و آن پیوستن کودکان امروز غزه به حماس‌های فردا است. کاشتِ خشونت برداشتِ خشونت را ضروری می‌کند.

البته به این نکته‌ای نیست که دولتمردان اسرائیل ناتوان از درک و هضم آن باشند. به نظر می‌رسد که تداوم خشونت برخلاف آنچه ادعا می‌شود مطلوب نظر آنان است. شاهد این مدعا سرانجام تلاش‌های اخیر برای ازسرگیری مذاکرات صلح بین اسراییل و تشکیلات خودگردان فلسطین در کرانه غربی است.

ایالات متحده و برخی دیگر از کشورهای غربی و منطقه ماه‌ها کوشیدند تا مقدمات و چارچوب گفتگوی طرفین را فراهم کنند. دستاوردهایی حاصل شد و پیش‌شرط‌هایی برای گفتگو مقرر گشت. از جمله مشکلاتی که بر سر انجام مذاکرات وجود داشت انشقاق و دوپارگی در رهبری فلسطینیان بود.

انزوای غزه و اعمال خشونت امروز یک نتیجه عملی بیشتر ندارد و آن پیوستن کودکان امروز غزه به حماس‌های فردا است. کاشت خشونت برداشت خشونت را ضروری می‌کند.

پیشرفت مذاکرات بدون حضور تمام گروه‌های فلسطینی در غزه و کرانه باختری آشکارا ممکن نیست. برای نیل به همبستگی و تشکیل دولت واحد فلسطینی با حضور حماس و فتح مذاکراتی انجام شد و در نهایت با مصالحه طرفین تشکیل دولت واحد با حضور وزرای حماس و فتح اعلام شد.

هوش و ذکاوت چندانی نمی‌طلبد تا پی به تبعات مبارک تشکیل دولت واحد فلسطینی برای پیشبرد مذاکرات صلح برد. به علاوه تشکیل دولت واحد فلسطینی می‌تواند نقش موثری در کنترل حماس و در نهایت تبدیل شدن آن به یک جریان سیاسی بازی کند. بدون شک حصول این نتایج آنکه را که سودای صلح و حل و فصل نهایی بحران فلسطین-اسراییل در سر دارد، خشنود خواهد کرد.

اما پاسخ اسرائیل به این اتحاد چه بود؟ بلافاصله بعد از اعلام خبر مذاکرات بین حماس و فتح و تصمیم مشترک طرفین برای تشکیل دولت مشترک، فریاد تهدید بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل بالا رفت که اسراییل به هیچ عنوان مشروعیت دولت واحد را نمی‌پذیرد و در صورت حضور حماس در دولت فلسطین مذاکرات صلح را متوقف خواهد کرد. و البته مدت زیادی نگذشت که غائله اخیر غزه آغاز شد. به نظر می‌رسد که حملات اسرائیل به غزه مهر پایانی باشد به طرح مذاکرات صلحی که می‌بایست به زودی آغاز می‌شد.

کوتاه سخن آن که قصه جنگ و خشونت اسرائیل با فلسطینیان سر دراز داشته و روایتی است که نقل آن به صد دفتر نتوان گفت. نادیدن این روایت دراز با پیچش‌ها و چرخش‌های بسیار آنگاه که در کار تحلیل اتفاقات اخیر غزه هستیم، امری است ناصواب و گمراه‌کننده. آنچه در روزهای اخیر اتفاق افتاده است، در چارچوب تنگ “جنگ اسرائیل و حماس” نمی‌گنجد و چنین چارچوبی قضاوت ما در رابطه با تقصیر و مسئولیت آنچه در حال وقوع است را مخدوش خواهد کرد.

تاریخ دولت اسرائیل و نه “جنگ اسرائیل و حماس” است که این دولت را مقصر و مسئول بحران غزه می سازد.