حوالی سال‌های ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۳، آقای «میم» در شرق تهران، اسم و رسمی داشت. خانواده سرشناس در محل و شغل آبرومند معلمی. اما یک دفعه از مدرسه اخراج شد. نه فقط از مدرسه اخراجش کردند، که آموزش و پرورش حکم داد که دیگر هرگز نتواند در هیچ مدرسه‌ای کار کند. آقای میم همسر و دو فرزند داشت. گفتند به خاطر آزار جنسی بچه‌ها از کار بی‌کار شده، هرچند معلوم نشد خانواده‌ها از او شکایت کرده‌اند یا مدرسه بو برده است.

چند وقت بعد حرفش در محل پیچید که جلوی ورودش به مسجد محل را هم گرفته‌اند؛ مشهور بود که همیشه ترک موتورش یکی دو پسربچه نشسته‌اند. خانواده آقای میم می‌گفتند که او وقتی کودک بوده، یک بار به مدت سه ساعت گم شده بوده و کسی نمی‌داند بر او چه گذشته است.

مدرسه

چند هفته‌ای است که اخبار مربوط به چند مورد تجاوز جنسی به پسربچه‌ها در دو مدرسه تهران، رسانه‌ای شده و به دنبال گزارش خانواده‌ها و دستگیری فرد متهم به تجاوز که در یک مورد ناظم مدرسه بوده، توجه به این مسأله بیشتر شده است.

با این حال، حمیدرضا کفاش، معاون پرورشی و فرهنگی وزیر آموزش ‌و پرورش ایران، گستردگی و شیوع این موارد را رد می‌کند: «من این موضوع را به‌عنوان یک پدیده اجتماعی نمی‌بینم و آن را یک پدیده موردی می‌دانم. با این‌که مثلا در کشورهای غربی اتفاقات این‌چنینی، خیلی بیشتر از ایران است، باز هم فضای روانی برای آن راه نمی‌اندازند و بیشتر مراقبت می‌کنند.»

با وجود انکار معاون پرورشی وزارت آموزش و پرورش ایران، داستان تجاوز به پسربچه‌ها در مدرسه تازگی ندارد و در تمام دوره‌ای تاریخی وجود داشته و در دهه‌های پس از انقلاب اسلامی در ایران نیز ادامه پیدا کرده است.

بسیاری از خانواده‌ها تلاش می‌کنند در مورد مسائل جنسی حرف نزنند یا آن را به تعویق بیندازند. به اعتقاد بسیاری از پدر و مادرهای ایرانی، حرف زدن درباره این موضوعات تابو به حساب می‌آید و گفتن آن به بچه‌ها نادرست است.

متولدان دهه ۶۰ که امروز در سنین جوانی هستند و به واسطه گسترش وب‌سایت‌های اینترنتی شانس بیان غیرعلنی مشکلات خود را دارند، یکی از بزرگ‌ترین گروه‌هایی هستند که تجربه این نوع رفتارها را تا حدی بیان کرده‌اند. با این حال محافظه‌کاری اجتماع و خانواده‌ها در کنار سیاست انکار نهادهای رسمی مانند آموزش و پرورش، بیش از هرچیز به گسترش تجاوزها در مدارس کمک کرده و آن را از چشم‌ها پنهان نگه‌داشته است.

بر همین اساس، قربانیان تجاوزهای جنسی، سال‌های طولانی حرفی از اتفاقی که برایشان افتاده بود، نمی‌زدند و هنوز هم بسیاری از آنها نمی‌زنند. حتی انگار تجاوز جنسی به پسربچه‌ها در مقابل تجاوز به زنان و دختران حساسیت و توجه کمتری را برمی‌انگیخت و هنوز هم چنین است؛ هرچند این روزها به دلیل وجود فضاهای مجازی و امکان ناشناس ماندن، خیلی‌ها از این ماجرا پرده برمی‌دارند.

این گزارش بر مبنای گفته‌های تعدادی از متولدان سال‌های ۶۰ تا ۶۵ پسر درباره دوره راهنمایی و دبیرستان تهیه شده و گفت‌وگوها بخشی از یک پروژه تحقیقی در داخل ایران است.

 محیط ناامن مدرسه

در دهه هفتاد شمسی، مدارس به دو دسته تقسیم می‌شدند: مدارس دولتی و غیرانتفاعی. مدارس غیرانتقاعی نیز به دو دسته تقسیم می‌شدند: مدارس غیرانتفاعی مذهبی و غیرمذهبی.

در مدارس دولتی، به دلیل فشارهای زیاد بر دانش‌آموزان، آشنایی با مسائل جنسی معمولاً از طریق گروه همسالان و فیلم‌های پورنوگرافی صورت می‌گرفت که در بین دانش‌آموزان دست به دست می‌شد.

به دلیل بسته بودن فضای اجتماع و محدودیت ارتباط با جنس مقابل، کشف زندگی جنسی دانش‌آموزان محدود می‌شد به داستان‌سرایی‌های هم‌سالان و ارتباط با هم‌جنسان. شلوغی مدرسه‌ها هم عامل دیگری بود که امکان نظارت و کنترل دقیق رااز بین می‌برد.

با این حال مدرسه‌های غیرانتفاعی هم فارغ از مذهبی بودن یا نبودنشان از این ماجرا در امان نبودند و بخشی از روایت‌های مربوط به تجاوز جنسی در مدرسه‌ها به مدرسه‌های غیرانتفاعی مذهبی و غیرمذهبی برمی‌گردد.

این روند را می‌توان همچنان در مدارس ایران و حتی دیگر محیط‌های آموزشی که در آن تفکیک جنسیتی وجود دارد، پی گرفت.

با اینکه معاون آموزش و پرورش ایران در جدیدترین مصاحبه خود می‌گوید در مدارس مذهبی مانند علوی و رفاه چنین اتفاقی نیفتاده، چون خانواده‌های دانش‌آموزان این مدارس پایه به پایه آموزش دیده‌اند، مشاهدات و گفته‌های دانش‌آموزان و خانواده‌ها نشان می‌دهد که آمار این نوع اتفاق‌ها در مدارس مذهبی اگر از مدارس دیگر بیشتر نباشد، کمتر هم نیست.

از سوی دیگر برخی از دانش‌آموزانی که پرده از وقوع چنین اتفاق‌هایی در مدارس خود برداشته‌اند، گفته‌اند که این مسائل از سوی برخی معلمان پرورشی و دینی روی داده است. با این حال، تا زمانی که آمار مشخصی وجود نداشته باشد، وقوع تجاوز از سوی برخی معلمان را نمی‌توان منحصر به گروهی خاص کرد. تجربه‌های گوناگون افراد نشان می‌دهد که این رفتارها در بین گروه‌های متنوع سنی، تحصیلی و اعتقادی وجود داشته است.

قربانیان تجاوزهای جنسی، سال‌های طولانی حرفی از اتفاقی که برایشان افتاده بود نمی‌زدند و هنوز هم بسیاری از آنها نمی‌زنند. حتی انگار تجاوز جنسی به پسربچه‌ها در مقابل تجاوز به زنان و دختران حساسیت و توجه کمتری را برمی‌انگیخت و هنوز هم چنین است؛ هرچند این روزها به دلیل وجود فضاهای مجازی و امکان ناشناس ماندن، خیلی‌ها از این ماجرا پرده برمی‌دارند.

علیرضا در مدرسه مفید درس خوانده است. به عقیده او این مسأله محدود به روابط بینابینی «دانش‌آموزان» نبوده و در بسیاری از موارد، برخی معلم‌ها هم وقتی می‌دیدند «دانش‌آموزان چقدر تشنه دانستن مسائل جنسی هستند، رحم نمی‌کردند و از این قضیه سوءاستفاده می‌کردند».

خسرو، جوان دیگری است که می‌گوید خیلی از هم دوره‌های او در سنین اولیه بلوغ توسط برخی معلم‌هایی که مذهبی هم بودند «دستمالی» می‌شدند.

او معتقد است خیلی از این بچه‌ها تنها چون شبیه دخترها بودند توسط همسالانشان هم آزار می‌دیدند. مثل پسر جوانی که در گفت‌و گو با «رادیو زمانه» می‌گوید چون جثه‌اش ریزتر از بقیه بوده و دیرتر به بلوغ رسیده، پسرهای دیگر او را تهدید می‌کردند که به رابطه با آنها تن بدهد. اما او هم بدترین خاطره دوران تحصیل‌اش را تجاوز معلم هنرش می‌داند که از او برای انجام کارهای طراحی و نقاشی کمک می‌خواست و همزمان بدن او را لمس می‌کرد.

جوان دیگری به نام روزبه می‌گوید: «من در یک منطقه محروم درس می‌خواندم، جایی سمت اتوبان آهنگ. در توالت پسرانه که راه می‌رفتی، همین طور پمادهای لیدوکایین و انواع روان‌کننده‌ها ریخته بود کف راهروی دستشویی. طبق قاعده همه مسئولان مدرسه هم این چیزها را می‌دیدند، ولی هیچ کاری نمی‌کردند. حتی خیلی از معلم‌ها، از این ماجرا سوءاستفاده می‌کردند و اگر می‌فهمیدند که بچه‌ها چه کسی را اذیت می‌کنند، حتماً به آن شخص نزدیک می‌شدند. در اردوهایی که از سمت مدرسه می‌رفتیم، برخی از معلم‌ها سراغ این بچه‌ها می‌رفتند. حتی یادم هست که یکی از این بچه‌ها در اردوی رامسرهرشب در چادر معلم می‌خوابید.»

کجا خطر بیشتر است؟

اینها گفته‌های کسانی بود که در مدارس پرجمعیت درس خوانده‌اند، اما این ماجرا خاص مدرسه‌های شلوغ نیست.

Iranian Schools

بسیاری از کسانی که خاطرات خود را از آزارهای جنسی دوران مدرسه نقل می‌کنند، تاکید می‌کنند که در مدارس خوب و شناخته شده تحصیل کرده‌اند. با این حال این احتمال وجود دارد که در مدارسی که تعداد دانش‌آموزان کمتر و نظارت بیشتر است، آموزش‌های جنسی هم بیشتر ارائه شود.

سعید، دانش‌آموزی که در مدرسه ۱۲۰ نفری حسام، وابسته به کانون زبان درس خوانده احساس امنیت بیشتری داشته است.

او می‌گوید هنگام ثبت نام او در مدرسه، سئوال‌هایی درباره‌ آخرین فیلمی که دیده، موسیقی مورد علاقه‌اش از او شده و حتی معلمان به صورت نامحسوس به آنها اطلاعاتی در مورد مسائل جنسی داده‌اند.

سعید برای اولین‌بار در مدرسه نام کاندوم را شنیده و با کاربرد آن آشنا شده است. او فکر می‌کند وقتی الان به آن مسأله فکر می‌کند، هیچ حس بدی ندارد. او هیچ گاه تصور این را نداشته که آنها در قبال اطلاعاتی که می‌دهند بهره جنسی می‌برند.

بسیاری از کسانی که خاطرات خود را از آزارهای جنسی دوران مدرسه نقل می‌کنند، تاکید می‌کنند که در مدارس خوب و شناخته شده تحصیل کرده‌اند. با این حال این احتمال وجود دارد که در مدارسی که تعداد دانش‌آموزان کمتر و نظارت بیشتر است، آموزش‌های جنسی هم بیشتر ارائه شود.

بخشی از آنچه به عنوان رابطه جنسی در مدرسه‌ها اتفاق افتاده،  خودخواسته و بخشی تجاوزگونه بوده است؛ به این معنی که برخی به این دلیل که می‌خواستند از تجربه جنسی برخوردار شوند، سکس با هم‌جنسان خود را تجربه می‌کردند و برخی هم به زور تن به رابطه‌ای می‌دادند و در واقع به آنها تجاوز می‌شده است.

مانی اما بر نکته دیگری دست می‌گذارد. او تاکید می‌کند که بخش مهمی از تجاوزهای دوران مدرسه، به خاطر به رسمیت شناخته نشدن هم‌جنسگرایی اتفاق می‌افتد و گاه ترنس‌جندرها یا هم‌جنسگراها قربانی این رفتارها می‌شوند:«من با چنین چیزی از سمت معلم‌ها مواجه نشدم. معلم‌ها با ما خوب رفتار می‌کردند، حتی برای سنین اول ابتدایی از معلم‌های زن استفاده می‌شد. در سنین بالاتر، آشنایی من با روابط جنسی از طریق آموزش نامحسوس معلم‌ها اتفاق افتاد. ولی بارها و بارها پیش آمد که در مدرسه بشنوم که فلانی را می‌توانی با فلان قدر تومان ببری توی دستشویی و خدماتی هم که بهت می‌دهد شامل این‌هاست. سال‌ها بعد یکی از آنها را دیدم. گی بود. با خودم فکر کردم این آدم تمام مدت به خاطر اینکه نمی‌توانست رابطه مجاز داشته باشد، تن می داد به سوءاستفاده بچه‌های دیگر. معمولاً این افراد با برخوردهای زشت و زننده‌ای مواجه می‌شدند. یعنی حتی اگر واقعاً گی بودند، همیشه در مدرسه تحقیر می‌شدند.»

نا‌اشنایی با انواع هویت‌های جنسی، گروه‌هایی از پسران را در حالت سردرگمی قرار داده به نحوی که نمی‌توانند بین هویت‌های مختلف جنسی یا مبتلا بودن فرد به پدوفیلی تفکیک قائل شوند. به این ترتیب که رابطه یک معلم جوان را که خارج از گروه سنی نوجوانان است، به عنوان همجنسگرایی می‌شناسند:

دانش‌آموز سابق یک مدرسه راهنمایی مشهور در تهران می‌گوید: «من فکر می‌کنم شاید بعضی از این معلم‌هایی که کم سن و سال بودند و به محض ورود به دانشگاه به مدرسه می‌آمدند، همجنسگرا بودند. شاید هم چون راه دیگری برای ارضای خودشان نداشتند، به بچه‌ها روی می‌آوردند. این وسط حتماً تعدادی هم پدوفیل بودند.»

انکار و لاپوشانی

نیما جوانی است که در پاسخ به این سئوال که آیا در دوران مدرسه به او تجاوز شده یا نه پاسخ روشنی دارد: «تاتجاوز را چه معنی کنید؟ در دوره دبستان که بودم، معلم علوم‌مان رسماً بچه‌ها را دستمالی می‌کرد؛ به این عنوان که عزیزم تو درس را متوجه نمی‌شوی، بیا من برایت توضیح بدهم. بچه‌ها را روی پایش می‌نشاند و دستمالی می‌کرد. هنوز صدای نفس نفس زدن‌هایش در گوش من هست. بله به من تجاوز شده. هنوز وقتی پارتنرم از پشت سر بغلم می‌کند، ناخودآگاه می‌زنمش کنار. کسی نمی‌تواند من را از پشت سر ببوسد. اینها تاثیر روانی آن دوران بر من است.»

نیما فکر می‌کند که ناآگاهی عمیقی در خانواده‌های ایرانی نسبت به موضوع تجاوز به پسربچه‌ها وجود دارد: «در واقع این تصور که هیچ وقت ممکن نیست به پسرها تجاوز شود در خانواده‌ها نهادینه است. یادم هست که یک روز، مادرم گفت فلان معلم خیلی آقای محترمی است، همه بچه‌هایی را که از تنهایی توالت رفتن می‌ترسند، او می‌برد دستشویی. هفته بعد، نوه یکی از اقوام‌مان را که اول دبستان بود دیدم. فهمیدم همان معلم اذیتش کرده. با یک بچه اول دبستان سکس انجام داده بود. به او گفته بود همین کاری را که من برایت می‌کنم، تو برای من انجام بده، عصر باهم می‌رویم شهربازی. بچه از ترس حتی نتوانسته بود حرف بزند.»

به همان نسبت که معاون پرورشی وزارت آموزش و پرورش ایران معتقد است که جای آموزش جنسی در مدرسه‌ها و به شکل رسمی نیست و این وظیفه را به گردن خانواده‌ها می‌گذارد، برای بسیاری از خانواده‌های ایرانی لزوم آموزش به کودکان درباره بدن و شناخت رفتارهای نامتعارف جنسی شناخته نشده است.

بسیاری از خانواده‌ها تلاش می‌کنند در مورد مسائل جنسی حرف نزنند یا آن را به تعویق بیندازند. به اعتقاد بسیاری از پدر و مادرهای ایرانی، حرف زدن درباره این موضوعات تابو به حساب می‌آید و گفتن آن به بچه‌ها نادرست است.

نسرین مادر یک پسربچه هشت ساله است که می‌گوید پسرش را به خاطر نامناسب بودن محیط، به مدرسه فوتبال نمی‌گذارد و در عین حال معتقد است همان‌طور که نمی‌شود به نوزاد پلو و خورش داد، نمی‌شود با کودکان هم درباره مسائل جنسی حرف زد و این تنها چشم و گوش‌شان را باز می‌کند.

در شرایطی که مسئولان رسمی معتقدند باید از رسانه‌ای شدن این موضوع به دلایل اخلاقی خودداری کرد و موضوع را کوچک‌تر از آنکه هست نشان داد و در حالی که خانواده‌ها به دلیل تسلط فرهنگ محافظه‌کار و باورهای سنتی کودکان را در مقابل آسیب‌های روحی و جسمی تجاوز بی‌پشتوانه رها می‌کنند، عواقب دردناکی در انتظار کودکان قربانی است: احساس ناامنی روانی و تحقیر، افت تحصیلی، بی‌اعتمادی و ناتوانی در برقراری رابطه جنسی و خطر ابتلا به بیماری‌های جنسی.