سرزمین وحشت، سرزمینی احترام برانگیز. اواخر سال ۱۹۸۳ میلادی ارتش دست به کودتا می‌زند؛ یکی از کودتاهای متعدد در تاریخ نیجریه. ژنرالی قدرت را به دست می‌گیرد و حقوق بشر به گسترده‌ترین شکلی پایمال می‌شود. بعد از مدتی کوتاه، ژنرال دیگری علیه ژنرال قبلی کودتا می‌کند…

نام نیجریه از زمان استقلال آن در سال ۱۹۶۰ یادآور کودتا و نظامی‌گری است، اما نیجریه با وله سوینکا نیز شناخته می‌شود که در سال ۱۹۸۶به عنوان اولین آفریقایی، جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد. در همین سال باز  ژنرال دیگری کودتا کرد که شعر هم می‌سرود. او به همراه ده نفر از یارانش اعدام شد.

nigeria_boko_haram

این‌ها برش‌هایی شاخص از واقعیت‌های نیجریه هستند. کشوری در وضعیت سقوط دایمی؛ کشوری که بسترهای شادی و غرور آن به مرور کمتر و کمتر می‌شوند. امروزه نیجریه معرف سرزمینی است که در آن ۲۰۰ یا ۳۰۰ دختر دانش‌آموز از مدرسه شبانه‌روزی ربوده می‌شوند و دیگر اثری از آن‌ها نیست، به همین راحتی…

موج خشونت از همان سال‌های دهه شصت میلادی به راه افتاد. همان سال‌های جنگ داخلی، بیافرا و کودکانی با شکم‌های متورم از گرسنگی. ثروت‌های طبیعی می‌توانستند سایه‌ای از رفاه و سعادت بر سر مردم بیاندازند اما کشف منابع عظیم نفتی در دلتای نیجریه، نفرینی بود که فلاکت به ارمغان آورد.

درآمدهای کلان نفتی در نیجریه، جایی در توسعه و سرمایه‌گذاری ندارند. این درآمد تنها صرف روغن‌کاری پیچ و مهره دستگاه قدرت و داد و ستد یک فشر عمیقا فاسد می‌شود.

نفرین نفت

خشونت سیاسی، انتخابات دستکاری شده، سوءاستفاده از قدرت؛  نیجریه در اعماق یک گرداب گیر کرده است. شمار فقرای این کشور از دوران پیش از استقلال در ۵۴ سال پیش بالاتر است. نصف بیشتر جمعیت ۱۷۰ میلیونی این کشور مجبور به گذران زندگی با روزی یک دلار هستند.

نیجریه پرجمعیت‌ترین و بزرگ‌ترین تولیدکننده نفت در آفریقاست. ششمین صادرکننده بزرگ نفت در اوپک، سرزمین جنگ‌های استقلال‌طلبانه، کودتاهای نظامی، درگیری‌های قبیله‌ای، سوءمدیریت سیاسی و فساد بی‌انتهای اقتصادی…

نیجریه از دو بخش تشکیل شده است، جنوب با اکثریتی مسیحی و شمال با اکثریتی مسلمان. مشکل اصلی اما تفکیک مذهبی نیست بلکه شکاف اجتماعی‌ست. روسای جمهور این کشور اغلب کسانی از شمال هستند اما شمال تبدیل به منطقه‌ای بحران‌زده شده است.

میزان بیکاری، بیسوادی، فقر، سوءتغذیه و مرگ نوزادان بیشتر از جنوب است. فاجعه‌ای اجتماعی در شمال نیجریه شکل گرفته و پاسخ به این فاجعه بوکو‌حرام است.

برای بسیاری این وضعیت قابل پیش‌بینی بوده؛ مانند همه شورش‌های قبلی مسلمان‌ها. قیام‌های شمال نیجریه علیه هنجارهای غربی تاریخی طولانی دارند و به هیچ وجه “اختراع” بوکوحرام نیست. جنبش میتاتسین در دهه هشتاد میلادی نیز یک جریان شبه‌نظامی بود و به سختی توسط ارتش سرکوب شد.

شمال در باتلاق فقر

از آن زمان تا کنون شمال نیجریه بیش از پیش به منجلاب فقر و بی‌عدالتی فرو رفته است که بازتات آن را در خشونت‌های بی‌رحمانه بوکوحرام می‌توان مشاهده کرد.

آدم‌ربایی، تله‌های انفجاری، بمب‌گذاری، عملیات انتحاری، حملات مسلحانه… تقریبا روزی نیست که عملیات این باند تروریستی قربانیان جدیدی نطلبیده باشد. به تازگی شبه‌نظامیان بوکوحرام به سوی جمعیتی روستایی در مراسم نیایش مذهبی آتش گشودند و دستکم ۴۰ نفر را کشتند. روزی نیست که در مورد ارتباط‌های سیاسی و افراد پشت‌پرده این گروه شایعه منتشر نشود.

پیش درآمد انتخابات ریاست جمهوری سال آینده نیجریه به خشونت و زد و بندهای سیاسی آلوده شده است. می‌توان فرض گرفت که شمالی‌ها می‌خواهند از شر جاناتان جنوبی خلاص شوند، اما مشخص نیست چه کسی در شمال ممکن است از این امر سود ببرد. اگر این گمانه درست باشد، باید گفت برای این بازی کثیف هیولایی خلق شده که مدت‌هاست به راه خود می‌رود و دیگر قابل کنترل نیست.

در شمال شرقی نیجریه که سنگر اصلی بوکوحرام است، از هر چهار زن و از هر دو مرد، تنها یک نفر سواد خواندن دارد. این منطقه بیش از هر چیزی به سیستم آموزشی نیاز دارد، اما در این زمینه هیچ کاری انجام نمی‌شود. بعد از ربودن دختران دانش‌آموز مدرسه چیبوک، تقریبا همه مدرسه‌ها تعطیل شده‌اند. شمال به نوعی در حال بازگشت به «عصر حجر» است.

کنشگران مدنی چاره را در برنامه‌هایی مشابه طرح مارشال می‌بینند؛ طرحی همه‌جانبه که توسعه و برنامه‌ریزی برای آموزش، بهداشت تا زیرساخت و کشاورزی را شامل می‌شود با این هدف که شمال حداقل به سطح جنوب برسد. اما معلوم نیست چنین چیزی اساسا در نیجریه عملی‌ باشد. بعید نیست با تصویب احتمالی این طرح، مانند همیشه منابع مالی آن در جیب گشاد سیاستمداران گم ‌شود.

دمکراسی خریدنی‌

تراژدی نیجریه در این است که هیچ کس نمی‌تواند روی هیچ چیزی حساب کند. همه از سیاستمداران قطع امید کرده‌‌اند و از مجریان نظم و قانون هم سرخورده شده‌اند که قاعدتا بایستی حامی مردم می‌بودند.

پلیس شدیدا فاسد و غیرقابل اعتماد است. ارتش به خشونت و سرکوب بی‌رحمانه شهرت دارد و هیچ شکلی از خشونت و نقض حقوق بشر برایش غریبه نیست. ارتش همان نیرویی‌ست که اختلاف و درگیری با بوکوحرام را به جنگی رسمی تبدیل کرده است.

در نیجریه اعتمادی به رهبران سیاسی وجود ندارد. بعد از کودتاها و ضدکودتاهای متعدد ظاهرا دموکراسی در این کشور حاکم است و رهبران آن هرچند سال یکبار انتخاب می‌شوند. در عمل اما این یک دموکراسی قابل خرید است. سرنوشت انتخابات را پول تعیین می‌کند.

یک جامعه مدنی قوی شاید می‌توانست به شکل‌های مختلف در برابر چنین وضعیتی مقاومت کند. اما مشکل در کمبود افراد باهوش و روشنفکر در نیجریه نیست، به فراوانی می‌توان این افراد را ملاقات کرد و از دیدارشان خوشنود شد. اما در سرزمینی که این همه جبر و تحمیل حکمفرماست، تقریبا همه درگیر ادامه بقاء هستند.