fire2

برای انسان بدوی، سوزاندن درآتش در قیاس با غرق کردن در آب، یا زیر خاک کردن شیوه کامل‌تری برای از بین بردن اثر پلیدی محسوب می‌شد. زیرا از قربانی جز مشتی خاکستر چیزی باقی نمی‌ماند و روحش نیز با دود به دوردست دست نیافتنی می‌رفت. اگر هم خاکسترش را در صحرا یا دریا پخش می‌کردند، به کلی نابود می‌شد.

آتش به علت قدرت نابودکننده خود وحشت، و به سبب خاصیت گرمی‌بخش و مطهرکننده‌اش احترام برمی‌انگیخت. سوزاندن در آتش از قدیمی‌ترین اشکال اعدام است. به ویژه چون آتش را ویران کننده ارواح خبیثه می‌دانستند، آن را در سوزاندن ارواح خبیث جادوگران و مرتدان بهترین وسیله یافتند.

در قرن هشتم، گیراندن آتشی که به آن آتش اضطراری می‌گفتند، برای تاراندن بیماری‌های دامی و همه‌گیر بود و تا قرن نوزدهم نیز هر سال، مراسم ویژه‌ای به مناسبت آن انجام می‌شد. در قدیم گله‌ها را سه بار از آتش عبور می‌دادند به امید آن که بیماری و نحسی تارانده شود.

برای حفظ سنت، باید این آتش را که به آن آتش وحشی هم می‌گفتند، با مالیدن شاخه‌های خشک به یکدیگر برمی‌آفروختند. کلیسا این مراسم را درهمان زمان‌ها ممنوع کرد، چون آن را مخالف آموزه‌های خود می‌دانست.[1]

در رژیم‌های دیکتاتوری آتش زدن کتاب‌ها در انظارعمومی نیز ظاهرا با هدف مشابهی صورت می‌گیرد. گذشته از جادوگری، بعضی روابط غیر معمول جنسی مانند همجنس‌گرایی و رابطه جنسی با حیوانات نیز با آتش زدن محکوم کیفر داده می‌شد.

دو شهر سدوم و عموره بنا به نوشته عهد عتیق به دلیل همین گناه ساکنانش در آتش سوختند: “آنگاه خداوند بر سدوم و عموره، گوگرد و آتش از آسمان بارانید و آتش شهرها، و تمام وادی و جمیع سكنۀ شهرها و نباتات زمین را واژگون ساخت.”

fire3

درمیان جوامع هند قدیم، زنی کهشوهرش را به تازگی از دست داده بود، در مراسم ختم او خود را آتشمی‌زد.این آیین مذهبی “ساتی” نام داشت و ناگفته پیداست که عمیقا ظالمانه بود. این رسم بعدها منسوخ شد و تنها شکل نمادین آن باقی ماند. یعنی زن بیوه کنار شوهرمرده خود زانو می‌زند و وفاداری خود را به او ابراز می‌دارد.

سال ١٤٨٢ در شهر برن سوئیس، یک ارباب و نوکرش به اتهام رابطه جنسی با هم درآتش سوزانده شدند.[2] همچنین در مورد رابطه جنسی با حیوان، انسان و حیوان با هم آتش زده می‌شدند. بابلیان و مصریان و اسرائیلیان در زمان‌های کهن، شرک و توهین به مقدسات را با آتش کیفر می‌دادند. همچنین هندیان، ارامنه و ژاپنی‌ها.[3]

هارالد شاه، پادشاه نروژ پسر خودش به همراه شصت تن از دوستانش را در سال ٩٥٠ میلادی به اتهام جادوگری به آتش سپرد.[4] برخی از سرخ پوستان آمریکای شمالی، ویندوها و هورون‌ها، در آستانه قرن بیستم جادوگران را می‌سوزاندند.[5] در افسانه‌ها نیز زیاد خوانده‌ایم که جادوگر خبیث به آتش سپرده می‌شود.

در آیین آتش زدن، باز به منشاء کهن درخت نحس برمی‌گردیم که قربانیان را به آن یا به چوبه‌های بریده از آن می‌‌آویختند. نرون، قیصر روم در مجازاتی ترکیبی، ابتدا متهم را مصلوب می‌کرد و پس آنگاه به آتش می‌کشید.[6]

برای آتش زدن محکوم، تیرکی در زمین فرو می‌کردند و دورش هیمه می‌گذاشتند. بعد محکوم را بسته به زنجیر پای چوبه می‌کشاندند و دست وپاهایش را به آن می‌بستند. گاهی از سر ترحم برای آن‌که محکوم زود تمام کند و کمتر درد بکشد، کیسه کوچکی از باروت زیر گلویش می‌بستند تا هنگام شعله کشیدن آتش منفجر شود. یک راه دیگر ترحم این بود که جلاد قبل از آتش زدن، محکوم را با تکه طنابی خفه می‌کرد یا میله‌ای نوک تیز به قلبش فرو می‌برد. اما این گونه حرکات می‌بایست از دید خیل تماشاگران مخفی می‌ماندند، چون آنها می‌خواستند تمام صحنه‌های زجر کشیدن محکوم را به طور کامل ببینند و نمی‌خواستند چیزی از هیجان مراسم کم شود.

آتش زدن محکوم تا زمانی که پیکر به خاکستر تبدیل می‌شد، ادامه می‌یافت و خاکستر را نیز به باد می‌سپردند یا به رودخانه می‌ریختند. هر چند کلیسا در نخستین سال‌های تاسیس از خونریزی پرهیز می‌داد، اما در قرن سیزدهم با بدعت‌گذاران در افتاد و آنها را تا می‌توانست کشت. غالبا نیز آنها را در آتش سوزاند.

ژاندارک که در جنگ صدساله بر ضد انگلستان، رهبری فرانسوی‌ها را برعهده داشت، بعد از دستگیری از جمله به جرم جادوگری در سال۱۴۳۱درآتش سوزانده شد. اما یادش از خاطر مردم نرفت و در مقام یک قدیسه در تاریخ جاودان شد.

آتش جهل، افراد بی‌شماری را به کام کشید: از جمله فقط در شهر کرکوسن در جنوب فرانسه بین سال‌های ١٣٢٠ تا ١٣٥٠ میلادی بیش از ٢٠٠ تن، و در سال ١٣٥٧، ٣١ نفر را به جرم جادوگری آتش زدند.[7]

فقط در یک سال (١٥٩٠-١٥٩١) در وردنفلسر آلمان ٤٩ زن جوان را به جرم ساحرگی سوزاندند. از آنان قبل از سوزاندن، زیر شکنجه اعتراف گرفته بودند که با شیطان در کار فحشا بوده‌اند.[8]

در بامبرگ بین سال‌های ١٥٢٤ تا ١٦٢٥، بیش از سیصد نفر، و از سال ١٦٢٥ تا ١٦٣٣، ششصد تن از جمله بچه‌های هفت تا ده ساله را به همین جرم آتش زدند. در وورتسبوگ فقط در عرض پنج سال (١٦٢٥-١٦٣١) نهصد نفر از جمله یک پزشک و تعدادی بچه را سوزاندند.[9]

fire4
کتاب‌سوزان در ادامه مجازات کهن آدم‌سوزان و مقدمه‌ای بر جلوه جدید آن در اردوگاه‌های آدم‌کشی − عکسی از یک مراسم کتاب‌سوزان در رایش سوم

در فولداو درعرض ده سال (١٠٨-١٦١٨) هفتصد تن را به آتش سپردند. سال ١٦٧٩ در سالزبورگ ٩٧ متهم به جادوگری را در شیوع بیماری احشام مقصر شناختند و سوزاندند. در انگلستان نیز فقط در یک سال به حکم قاضی ویژه جادوگران، صدها تن به همین جرم آتش زده شدند. در سایر مناطق اروپا نیز وضع به همین منوال بود. از جمله هنگامی که سال ١٥٤٢ در شهر ژنو طاعون شیوع یافت، آن را به جادوگران نسبت دادند و شمار زیادی را آتش زدند. قاضی همچنین حکم سوزاندن مادر خودش را هم صادر کرد.[10]

از اواخر قرن شانزدهم، تعقیب جادوگران فقط کار ماموران و مفتشان نبود، بلکه مانند اپیدمی شیوع پیدا کرده و تقریبا همه را در بر گرفته بود. تعقیب و بازجویی و شکنجه و آدم سوزان تا قرن هجدهم ادامه یافت. سال ١٧٨٢ سوئیس شاهد آخرین اعدام در سرزمین خود بود. فرد متهم به جرم جادوگری در شهر گلاروس را با شمشیر گردن زدند.

در سال ١٧٩٣ دو زن را درلهستان سوزاندند.[11] دامنه تعقیب به آمریکا نیز کشید، به طوری که سال ١٦٤٥ نوزده نفر را در شهر دنور نزدیک بوستون آتش زدند.آرتور میلر نمایشنامه «شکار جادوگران» را سال ۱۹۵۳ در همین مورد نوشت. انتشار این نمایشنامه در بحبوحه دوره وحشت مک‌کارتیسم جنجالی به پا کرد.چون میلر با زیرکی از تعقیب جادوگران به تعقیب روشنفکران و دگراندیشان نقب زده بود.

گذشته از جادوگری، هرگونه بدعت‌گذاری دینی نیز با سوزاندن در آتش کیفر داده می‌شد. با تفتیش عقاید و افکار، مردم را به جاسوسی و خبرچینی تحریک کرده هزاران نفر را شکنجه کردند و سوزاندند. تعداد دقیق اعدام‌ها مشخص نیست، اما به تخمین می‌شود گفت که طی ششقرن تفتیش افکار، هزاران نفر سوزانده شدند.

آتش زدن بدعت‌گذاران تا سال ١٨٠٨ادامه یافت. در آخرین محاکمه، بعد از شکنجه‌های وحشیانه محکومان را به میدان شهر می‌آوردند تا در حضورمقامات و مردم اعتراف کنند. اما محکومان غالبا چنان زیر بار شکنجه له شدهبودند که نای اعتراف نداشتند. بعد هیمه‌ها را می‌افروختند و محکوم را می‌سوزاندند. اموال محکومان را هم قبلا ضبط می‌کردند.

ادامه دارد

 پانویس‌ها

[1] Adolf Wuttke, a. a. O., S. 93.

[2] Hans v. Hentig, a. a. O., Bd. I, S. 318.

[3] Josef Kohler: Das Recht der orientalischen Völker. Leipzig 1914, S. 69+S. 80.

[4] Karl v. Amira, a. a. O., S. 76.

[5] S. R. Steinmetz, a. a. O., Bd. II, S. 330.

[6] Tacitus: Annales XV, 44.

[7] B. Emil König: Ausgeburten des Menschenwahns. Berlin-Schöneberg S. 66.

[8] Sigmund Riezler: Geschichte der Hexenprozesse in Bayern. Stuttgart 1896, S. 179+ S. 166.

[9] B. Emil König, a. a. O., S. 304 ff.

[10] Johann Diefenbach, a. a. O., 298 ff.

[11] Solan/Heppe: Geschichte der Hexenprozesse. Lübeck 1938, S. 293 ff.