آزادی و رهایی زنان و جامعه کوییر، بدون درک سیستم مردسالار و مبارزه با آن ممکن نیست.
چند سال قبل زمانی که آزاده نامداری اعلام کرد از فرزاد حسنی کتک خورده و عکسهای صورت کبود و زخمی خودش را منتشر کرد بسیاری به او حمله کردند که «چرا مسائل شخصی زندگیات را عمومی میکنی». او مدتی بعد در یک ازدواج دیگر، خودکشی کرد و جان باخت.
از آخرین خبرهایی که در سال ۱۴۰۲ منتشر شد، ویدیوییست از یکتا ناصر، زن بازیگری که با ضجههای دردمندانه فریاد میزند: «دختر ۷سالهام را پدرش دزدیده مادران به فریادم برسید.»
او میگوید دو سال است جدا شده، و در تمام طول زندگی ده سالهاش از همسر خشونتگرش کتک میخورده است.
زنان صاحب امتیاز و زنان امتیاززدایی شده در خشونت خانگی
یکتا ناصر زنی دارای امتیازات و جایگاه اجتماعیست و امکان دسترسی به رسانه، وکیل و منابع مالی دارد. اما در این لحظه که او دادَش را برای زنان ایران آورده است هیچ امتیازی او را از خشونت سیستماتیکی که تحت آن است مصون نمیدارد. این لحظه همان جاییست که «دادستانی» همهی زنان، در نقطهی ستم جنسیتی به هم میرسد. داستان زنان در این سرزمین زنجیره ستم ساختارمندیست که آن سرِ رو به فرودِ زنجیره، چنان فرودست انگاری شده که همین «داد» را هم نمیتواند بزند چه رسد به روایتگریِ رنج و گرفتن حق.
روایت یکتا ناصر به درستی نشان میدهد که اِعمال خشونت به زنان نسبتی با میزان امکانات و امتیازات آنها ندارد هر چند که حتماً امکان دسترسی به خانوادهی حمایتگر، منابع حقوقی و مالی مسیر را برایشان کمی مهیاتر میکند و جرئت و قدرت برای مبارزه را میسازد.
سنجش میزان رنج افراد برای تعیین همدلی، جایی در رویکردهای تغییرطلبانه و اینترسکشنال ندارد
روایتگری جمعی زنان
روایتگری یکتا ناصر میتواند بستری شود برای بههم رساندنِ «داد» و «دادرسیِ» بیشمار زنی که به واسطهی «بینام» بودن و محرومشدن از دسترسیهای حقوقی، غصب سیستماتیک منابع مالی و وجود قوانین متحجرانهی فقهی، قضایی و زنبیزار، صدایشان در پستوهای خانههای پرخشونت و به دست مردان خانواده بریده شده است.
زنانی که آنهاییشان که کمی کمتر فرودستانگاری و غارت شدهاند پشت به پشتِ هم شروع کردهاند به گفتن «من هم» و زخم روایتهایشان سر باز کرده است:
«وقتی از شدت صدای درگیری و کتککاری، همسایهها به ۱۱۰ زنگ زدن، من رو که سر و صورتم خونی بود پرت کرد و رفت دم در گفت مسئله خانوادگیه. پلیسها هم گفتن خداحافظ!
من کتک خورده بودم و قانون حمایتی از من نکرد. حتی شاید توی اون حملات جنونآسا کشته میشدم.»
اغلبِ این زنان، سالهای زیادی را در خانههای ناامنشده از نرینه سالاری، تحت خشونتهای اقتصادی، روانی، جنسی و فیزیکی هستند و امکان درآمدن از این چرخههای خشونت و سرکوب را ندارند. اگر هر زمانی هم لب به روایتگری باز کنند، میشنوند «چرا الان؟!» یا به دهانشان میکوبند که «پس آبرویمان چی؟»
کسی نمیتواند به قربانیان خشونت خانگی بگوید چه زمانی مناسب است که روایتگری کنند
قربانیان خشونتهای خانگی گاه تا سالها در چرخههای منیپولیتیو (manipulative) [کنترلگرایانه] خشونت و یا «وابستهسازی» از سوی مردان خشونتگر میمانند؛ برخی بهدلیل داشتن فرزند سعی میکنند تحمل کنند و گاه به دلیل «عادیسازی»، این خشونتها را بخشی از رابطه میدانند. حامیان خشونتگران هم با سلاح «آبرو» این مفهوم انتزاعی و برساختهی «مردانگی سمّی» تمام روزهای سال در آستانهی درگاهِ رهاییِ این زنان ایستادهاند تا مُهر و موم کنند دهانشان را. اما آن زمان که نعششان از این خانهها میرود، آستانهی در خالیست.
«ویدیوی یکتا ناصر و صحبتهاش باعث شد بخوام این رشته توییت رو بنویسم:
در خصوص خشونت خانگی یک مسئلهای هست و اون اینه که زمانی که کسی از خشونت خانگی حرف میزنه تصور ما از آزارگر انسان عجیب غریبیست که با همه بدخلقی میکنه، در صورتی که اینطور نیست. زمانی که در زندگی مشترک سابقم مورد خشونت فیزیکیِ همسر سابقم قرار میگرفتم بارها این سوال رو از خودم میپرسیدم که این هیولای خشمگین رو شاید من بیدار میکنم؟ چون نگاه میکردم به رفتارش سرِ کارش و یک آدم عادی رو میدیدم، رفتارش در جمع دوستانش، میدیدم این آدم کاریزماتیکه، دوست خوبیه، میگه، میخنده و دوستاش دوستش دارن.
پس این کسی که تویِ خونه سر کوچکترین مسئلهای تا سر حدِ مرگ منو کتک میزد کی بود؟ بارها از خودم میپرسیدم نکنه مشکل از منه؟ شاید من باعث فوران این خشم میشم؟
بعدها در جلسات تراپیم به این نکته رسیدم که آزارگر در اکثر موارد فقط قربانی خودش رو آزار میده نه دیگران رو؛ برای همین قربانی اکثر اوقات برای کمک گرفتن از دیگران تعلل میکنه چون آزارگر بطور عمومی شخصیت قابل قبولی داره.
در ماجرای خشونت خانگی مهمه که حرف قربانی رو باور کنیم و بدونیم که آزارگر فقط قربانی خودش رو هدف قرار میده، پس اگر کسی پدر خوبیه یا کارگردان خوبیه یا دوست خوبیه یا فرزند خوبیه دلیل کافی و نیست که برای همسرش یا شریک عاطفیش قلدری نکنه یا به طور فیزیکی و روانی آزارش نده.»
تقلیل خشونت بر زنان به دعوای خانوادگی
در روند سراسیمهای، پروندهی دادخواهی یکتا ناصر سپرده شد به قاضی شهریاری، قاضیِ بخش جنایی؛ بخشی که کوچکترین ارتباطی با این پرونده ندارد و نشان از مداخلهی نهادهای امنیتی دارد تا صدای زنان به هم نپیوندد. این قاضیِ بدنامی از آیشمنهایِ با سابقهی نظام قضاییست.
بعد از انتشار عکسهای تعینی و تحمیلی از جلسهای که قاضی شهریاری سعی داشته با «کدخدامنشی» و به سکوت دعوت کردن یکتا، با گفتار باجخواهانهای چون «سکوت کن تا شوهرت لج نکند و بچه را بدهد» مسئلهی عمومیِ خشونت به زنان را به «دعوای خانوادگی» تقلیل داده و مختومه کند، زنانی سر را بلند و مُشت را گره کردند و از پس زخمهای سالیان، زخمِ روایتهای قاضی شهریاری هم سر باز کرد:
«پست یکتا ناصر رو در خصوص رفتار دادسرا باهاش خوندم و یاد پرونده خودم افتادم. در حالیکه پرونده آدم رباییم به اون دادسرا ارجاع شده بود و من برای پرونده تجاوز دائم در رفت و آمد بین دادسرای جنایی و دادگاه کیفری یک بودم روزی شهریاری من رو صدا زد تو دفترش. اولش بهم گفت چرا موهات رو اینجوری کوتاه کردی برا پروندهت بده و برات حرف در میارن. بعدش در حالیکه که از شدت درد و رنج زوزه میکشیدم کلی سرزنشم کرد که اونوقت روز اونجا چیکار میکردم مگه اینجا سوییسه و من زنم و خودم باید حواسم باشه و اینکه چی تنم بود و در نهایت هم کلی دلسوزی کرد برای سورنا که چرا به اون گفتی. اون مرده و غرورش خدشهدار میشه. در تمام روند دادرسی من و رنجم محلی از اعراب نداشتیم. حتی نگرانی برای سورنا بود که به همسرش تو خیابون تجاوز شده و نه برای خود من.»
«میگن پدرشه, ولایت داره!»
زنان اگر بتوانند از لایههای سرکوب قربانینکوهی و تهدیدهای خانواده و همسران خشونتگرشان بگذرند و امکان حقوقی و استقلال مالی هم داشته باشند و باقی ماندهی جانشان را به دادگاههای جمهوری اسلامی بیاورند، تازه با مجریان قوانین جنسیتزده که خانهنشینی و سرکوب و ستیز با زنان را در دستور کارشان دارند مواجه میشوند و تحت خشونت کلامیای که مروج فرهنگ تجاوزست هم قرار میگیرند.
«میگن پدرشه, ولایت داره!» ….هیچکس بهتر از من درد این جمله رو حس نمیکنه؛
سال ۸۸ برای جدا شدن از همسر اولم به دادگاه رفتم و در برابر قاضی سیستم قضایی زن ستیز جمهوری اسلامی قرار گرفتم. کل پروسه قضاوت پنج دقیقه بیشتر طول نکشید. به قاضی گفتم که من فقط حضانت فرزند کوچکمو میخوام. قاضی هم در حالی که یه چیزی گوشه لپش انداخته بود با یه لبخند کثیف و کج بهم گفت که برای حضانت باید تمام مهرم رو ببخشم یا اینکه اون وکالت تام الاختیاری که همسر سابقم از آمریکا برای طلاق برام فرستاده رو قبول نمیکنه! با دست جلوی دهان دوستم که وکیلم هم بود گرفتم و بلافاصله گفتم: من فقط بچهمو میخوام.
وقتی از دادگاه بیرون آمدیم، وکیلم به من گفت که این فقط یک خدعه از طرف قاضی بوده چون قاضیهای دادگاه خانواده همه طرفدار مردها هستن و در قانون همچین چیزی که گفت نداریم، من نباید میپذیرفتم.
کمی بعد از خروجم از ایران، برای دیدار با خانواده برای آخرین بار به اونجا برگشتم. دم گیت ورودی، پاسپورت پسرم رو ضبط کردند و گفتند که پدرش به عنوان ولی اونو، ممنوع الخروجش کرده! به دادسرا که مراجعه کردم متوجه شدم حق ولایت پدر با دادن حضانت سلب نمیشه! حضانت فقط به معنی نگهداریست و تو به عنوان مادر هیچکارهای.
حتی پدربزرگ پدری هم بر تو در همهی امور ارجحه! باورتون میشه؟ حضانت در قانون به معنی سرپرستی و ولایت نیست، تمام تصمیمات همچنان با پدرست.
با توجه به پرونده قضایی که برای درگیریهای ۸۸ داشتم و تازه از ابعادش مطلع شده بودم و فکر میکردم هر لحظه امکان داره مشکل خروج پیدا کنم، پسرم را پیش پدر و مادرم گذاشتم و به کانادا برگشتم. تمام چند ماهی که من اینجا بودم و پسرم ایران، کارم فقط گریه بود؛ هیچ راه قانونی برای حل مشکلم وجود نداشت حتی وقتی که پدر بچه خودش در آمریکا زندگی میکرد و هیچ دلیل منطقی برای ممنوع الخروجی بچه وجود نداشت. در نهایت هم دل همسر سابق به رحم آمد و اجازه خروج پسرم رو از دفتر ایران در واشنگتن صادر کرد. اما من هرگز رنج اون روزها و حیرانیام رو فراموش نمیکنم.
تا گرفتار دادگاههای خانواده جمهوری اسلامی نشده باشی، با گوشت و پوست زن ستیزی این حکومت رو درک نمیکنی. دلم پیش خانم یکتا ناصر و تمام مادران رنج کشیده از ستم رژیم اسلامیست.»
خشونت به زنان امری خصوصی نیست
خصوصی کردن خشونت به زنان که به نرمالایز کردن آن در سطح وسیع منتهی شده، همان چاقوییست که زیر گلوی زنان است و با استناد به ملکانگاری زنان و به اسم دعوای خانوادگی و با پشتوانه قوانین قضایی روزانه صدها زن توسط مردان خانوادهشان کشته میشوند.
خشونت به زنان مسئله جمعیست و باید از فضای خصوصی به فضای عمومی آورده شود تا به مسئله تمام افراد جامعه مبدل شود و منجر به خواست همگانی و تغییر بنیادین قوانینی شود که به واسطهی آنها زنان به قتلگاه میروند و فرزندانشان غصب میشوند.
دردناکتر از موضوع یکتا ناصر خاطرات مشابه و تلخیه که بعد از وایرال شدن اون ویدیو برای خیلی از زنان تداعی شده.
زن در خاورمیانه رشته کوه دردهاست.
و این جدای از روایت روسپیانیست که جامعه خشونت بر آنها را عادی میداند و جسم و جانشان را غارت میکند؛ آنها هر چه پشتشان را بنگرند، فقط «خالی»ست.