گر آدمیی شیفته گردد چه عجب! مولانا جلال الدین رومی
۱. “خوبی” و “روایی” اخلاقی
عالمان و فیلسوفان اخلاق با به دست دادن تئوریهای هنجاری اخلاقی تلاش میکنند تا “روایی”[1] و “ناروایی”[2] افعال و رفتار آدمیان را روشن کنند. برای مثال فایده گرایان کلاسیک مثل جرمی بنتام، دیوید هیوم و جان گِی بر این باور بودند که فعل روا فعلی است که فایده بیشتر و ضرر کمتری را برای همگان به همراه داشته باشد. یا قراردادگرایان کلاسیک[3] مثل تامس هابز و تا حدی روسو و جان لاک فعل روا را محدود به قراردادهای ما میدانستند. به این معنا که اگر فعلی طبق قرارداد و رضایت طرفین انجام شود رواست.
افزون بر تعیین “روایی” و تحلیل معنایی، معرفتی و روانی آن، فیلسوفان اخلاق از “خوبی ها” و “بدی ها” نیز سخن میرانند. به حقیقت تفکیک میان “روایی” و “خوب” از دقیقههای ارزشمند فیلسوفان اخلاق است که این مقاله عهده دار شرح آن است. ادعای صاحب این سطور در این نوشتار این است که میان رواییها و خوبیها بایستی توازن برقرار کرد. عدم توزان در شرح و توصیه میان این امور منجر به چیزی میشود که میتوان از آن به عنوان “فتیشیزم اخلاقی”[4] یاد کرد.
من باب مقدمه، به سه سناریوی زیر نظر کنید و پاهایتان را حتی المقدور در کفشهای بازیگران آن قرار دهید:
سناریوی اول: سوفی در اردوگاه آشویتس گرفتار است. در یک شب، پزشکی سادیست او را مجبور میکند تا تصمیمی هولناک بگیرد. سوفی باید میان کشته شدن دو فرزند پسر و دختر خود در اتاق گاز یکی را انتخاب کند. سوفی دختر کوچکتر خود را قربانی میکند. (به عنوان نمونه نگاه کنید به رمان و فیلم “انتخاب سوفی”[5])
سناریوی دوم: جنگ ایران و عراق است. خدیجه در خرمشهر محاصره شده و به همراه فرزند شش ماهه خود در خانهای کمین کرده است. سرباز عراقی نزدیک خانه است. خدیجه مجبور است فرزند شش ماهه خود را ساکت کند. اگر دستش را جلوی دهان کودک بگذارد، کودک خواهد مرد. اگر چنین نکند هر دوی آنها خواهند مرد. خدیجه راه دوم را بر میگزیند.
سناریوی سوم: همسر شما به بیماری سختی مبتلا شده است. پزشکان از علاج او مایوس شدهاند. پس از تحمل رنج بسیار، روزی وی از شما خواهش میکند تا زندگی او را تمام کنید. شما هنوز قادر به تصمیم گیری نیستید. (به عنوان مثال نگاه کنید برای مثال به فیلم “آمور”[6])
یافتن امر “روا”[7] برای هر انسانی دلپذیر است. ولی در سناریوهای بالا بی تردید برای همگان حتی خلیق ترین آدمیان و زبردست ترین فیلسوفان اخلاق یافتن پاسخ نهایی و درست به غایت دشوار است. شاید بتوان گفت در موارد مشابه بالا اصلاً و اساساً یافتن “دلیلی” که بتوان آن را یقیناً درست تلقی کرد و آن را به مثابه دلیلی برای انجام عمل[8] برگرفت بدست نیامدنی است:[9] “خامش باش ای دلیل خامشیت گفتنست.” برای مثال، به یاد بیاورید داستان دانشجویی را که در خلال جنگ جهانی دوم برای طلب مشورت به ژان پل سارتر، فیلسوف اگزیستانس فرانسوی، مراجعه کرده بود. از سارتر پرسیده بود: از یک طرف مادر مریض احوالی دارم که در خانه محتاج من است و از طرف دیگر کشوری که محتاج جنگیدن من. درمانده ام، چه کنم؟ پاسخ سارتر در مواجه با این دوراهه اخلاقی این بود که با وجود تئوری های اخلاقی گوناگون، این دانشجو “آزاد” و “مختار” است هر یک از طرفین دو راهه را برگزیند.
اما اگر حق با سارتر باشد و تئوری های اخلاقی نتوانند گرهی از کار فروبسته ما بگشایند، با این حساب تکلیف چیست و چه باید کرد؟ آیا می توان گفت ما در لحظات مختلف زندگی آزاد و مختاریم وفق “دل” خودمان امور را به پیش ببریم؟ در این صورت، آیا نباید گفت اصول اخلاقی هیچ کاره اند و در موقعیت هایی که نیازمند آنها هستیم ما را یاری نمی کنند! مضاف بر آن، اگر خلیق ترین آدمیان و متضلّع ترین فیلسوفان نتوانند ما را به دلیلی قانع کنند که در این لحظات دشوار اخلاقی چه باید کرد و کار روا کدام است، از متوسطین و عموم چه انتظار می رود که روا را از ناروا دریابند و تشخیص دهند:
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد ما را چگونه زیبد دعوی بی گناهی
پاسخ به سوالات فوق حقیقتاً “مرد کهن” میخواهد. اما قبل از آنکه سوالات فوق را به بحث و فحص بگذاریم، بیایید برای لحظاتی بحث از روایی افعال را فراموش کنیم و دقیقهای ملکات اخلاقی ای را که ذاتاً و در نفس خود خوب[10]، دارای ارزش[11] هستند و در افعال ما ظهور و بروز پیدا میکنند را پیش چشم خود بیاوریم؛ ملکاتی مثل دانش، دوستی، زیبایی، شرم، عدالت، عشق، فضایل اخلاقی[12]، کامیابی، سعادت، شادی، خوشی، کاستن درد و رنج، و… گمان نمیکنم کسی، چه فیلسوفان اخلاق چه متوسطین، در خوب بودن خوبیها و ارزشهای فوق تردید کند. بدیهی است که طلب سعادت و کاستن رنج امر نیکویی است. مگر میتوان تصور کرد که کسی زیبایی یا خوشی را بد بداند یا قائل باشد که دانش و دوستی مطلوب نیست! همه آدمیان این کره خاکی خوب بودن عدالت و فضیلتهای اخلاقی را تصدیق میکنند و به نحوی برای تحصیل آنها جد و جهدهای بلیغ میکنند.
اما با همه بداهتی که در وجود این ارزشهای خوب موج میزند و انکارناپذیر است، برخی فیلسوفان در اینکه کدام خوبیها ذاتاً خوب هستند و کدام نیستند اختلاف نظر دارند. یعنی با اینکه در وجود لیستی از خوبیها اشتراک نظر دارند، در تعداد خوبیها و این که کدامیک از ارزشها به نحو ذاتی و بدیهی خوب هستند به اختلاف میرسند. برای مثال به دیوید راس و جرج مور، دو فیلسوف معروف شهودگرا، نگاه کنید. راس در کتاب نخست خود یعنی روا و خوب (۱۹۳۰) به اقتفای مور ادعا میکند خوشی و لذت از خوبیهای ذاتی هستند. اما چندین سال بعد در کتاب دوم خود یعنی پایههای اخلاق (۱۹۳۹) ادعای خود را پس میگیرد و استدلال میکند لذت نمیتواند ذاتی باشد چرا که برخی خوشیها و لذتها خوب نیستند. همچنین مور در کتاب اصول اخلاق (۱۹۰۳) ادعا میکند که دانش به خودی خود خوبی مستقلی نیست و آن را باید ذیل زیبایی قرار داد (۲۴۷-۲۴۸). مور مضاف بر لیست خوبیهایی که راس بدست میدهد کامیابی را نیز از خوبیهای بدیهی میشمرد و عشق را جزو اصلیترین خوبیهای ذاتی قرار میدهد (اصول اخلاق، ۲۵۱).[13]
در وادی امر به نظر میرسد آنگونه که فیلسوفان بر سر وجود برخی خوبیها اشتراک نظر دارند، در مورد رواییها چنین اشتراکی را ندارد. اما بحقیقت فیلسوفان و اخلاقیون در مورد هیچ یک از رواییها اشتراک نظر ندارند؟ به عنوان نمونه به گزارههای “شکنجه کردن یک فرد بی گناه برای کسب لذت اخلاقاً نارواست” یا “ریختن نفت روی گربه و آتش زدن آن برای سرگرم کردن بچهها اخلاقاً باطل است” یا “در هند پنج مرد به دختری ۲۰ ساله تجاوز کردند” توجه کنید. مگر میتوان کسی را یافت که در ناروایی افعال فوق تردید کند. مگر میشود فرد نرمالی که از حداقلترین عاطفه اخلاقی برخوردار است این قبیل واقعهها را ببیند و خم به ابرو نیاورد؟ طبیعی است که با همه جدال و دعوایی که بر سر رواییها میان اهل فن وجود دارد، دست کم میتوان از برخی گزارههای اخلاقی همیشه و همه جا روا (ناروا) سراغ گرفت.
بنابراین، میتوان نتیجه گرفت فیلسوفان و اخلاقیون دست کم در مورد برخی خوبیها و رواییهای بدیهی اشتراک رای دارند. اما آنچه در میان این معرکه آراء حائز اهمیت و مطمح نظر است این است که خوبیها در نسبت با رواییها از استحکام و قوت بیشتری برخوردارند. بدین معنا که با همه اختلاف نظری که فیلسوفان درباره تعداد خوبیها دارند، دست کم بر این رای متفق القولند که لیستی از خوبیها و ارزشهای بدیهی وجود دارند که انکار ناپذیرند. ولی همانطور که نشان دادم چنین چیزی در مورد رواییها برقرار نیست. یعنی در بسیاری موقعیتهای پیچیده اخلاقی در زندگی روزمره مثل سقط جنین، رحم جایگزین، کشتن دلسوزانه، مهندسی ژنتیک، سیاست، ازدواج، فرزندآوری و… به سختی میتوان رای واحدی در میان فیلسوفان و فحول فن درباره روایی این امور پیدا کرد. به تعبیر دیگر، با اینکه برخی رواییها راحت الوصولاند اما در دنیای پیچیده امروز بسیاری از رواییها به سهولت فراچنگ نمیآیند. این صعب الوصول بودن بسیاری از رواییها کار را به جایی میرساند که بیش از اندازه به یافتن آنها چشم بدوزیم و از توجه به خوبیهای اخلاقی باز بمانیم. عدم تعادل میان روایی و خوبی سرآغاز معضلی است که نوعی وسوسه و وسواس اخلاقی را به همراه میآورد. وسواس در کشف رواییها سبب میشود ما بدل به یک فتیشیست اخلاقی شویم.
۲. چه کسی فتیشیست اخلاقی است؟
به باور من فیلسوفان و روشنفکران ما در تاکید و تحریض بی حد و حصر بر یافتن رواییها به خطا رفتهاند. آنقدر که از خوبیها باز ماندهاند. آن اخلاقی که روزگاری فیلسوفانی چون کانت فکر میکردند “شاه مات و مات شاهنشاه خود” است، در روزگار فعلی با تاکید بیش از اندازه بر رواییها خفه و خفته شده است و در کنج عزلت خون میخورد تا مسیحا دمی به دست گیری آن برآید.[14] روشنفکران حوزه عمومی به جای آن که در پی روایی و ناروایی اخلاقی بروند و بدوند و دم به دم دیگری را با احکام اخلاقی قضاوت کنند، باید خوبیهای اخلاقی را پیش چشم عموم قرار دهند.
این شیفتگی، بت پرستی، وسواس و ستایش بی حد و حصر برای تحصیل امر روا را میتوان نوعی فتیشیزم اخلاقی دانست. به این معنا، یک فتیشیست اخلاقی کسی است که تعادل میان خوب و روا را بر هم میزند و بحث و فحص و استدلال برای یافتن امر روا را مرجح بر تقویت و تربیت و پرورش امر خوب در خود و دیگران میداند. تاکید بیش از اندازه بر امر روا یک فتیشیست را از امور خوب باز میدارد و این غفلت مسبب نامتعادل شدن رفتار اخلاقی وی میشود. اجازه دهید تفاوت بین خوب (بد) و روا (ناروا) را قدری بیشتر توضیح دهم.
به اعتراف باید گفت در دنیای خارج گاه چنان امور خوب و ناروا ترکیب میشوند که آدمی را حیران میکنند. به عنوان مثال، به رابین هود فکر کنید و نوعی “اخلاق رابین هودی” را در نظر بیاورید. اینکه کسانی میکوشند تا از ثروتمندانِ رانت خوار دزدی کنند و مال آنها را میان فقیران بی نوا تقسیم کنند. میببینید که در اینجا امور نادرست و خوب در هم فرو رفتهاند و از صافی گذراندن آنها امر دشواری است. از یک طرف نفس توجه به فقرا امر نیکو و خوبی است. اما دزدی کردن برای نائل آمدن به این هدف البته ناروا و ناپسندیده است. به مثال دیگری توجه کنید تا ببینیم امور روا و بد چگونه در هم میغلتند.
تصور کنید دوستتان در حق شما خطایی انجام داده است. شما سخت دل آزرده شده و حتی در این فکر رفته اید که رابطه خود را بالمره قطع کنید. شاید اگر دست به چنین اقدامی بزنید و قطع ارتباط کنید کسی به شما نگوید فعل ناروایی انجام داده اید. چرا که مبتنی بر تئوری اخلاقی مختار خود عمل کرده اید. اما آیا عمل خوبی هم انجام داده اید؟ بار دیگر تصور کنید فرد کوری در حال رد شدن از خیابان است. وفق تئوری اخلاقی شما لزومی نیست تا به این فرد کمک کنید. یعنی اگر کمک کردید البته کار روایی انجام داده اید ولی اگر نکرده اید خطایی صورت نگرفته است. اما آیا حتی اگر تصور کنیم شما با کمک نکردن خطا نکرده اید، کار خوبی انجام داده اید؟
این دو مثال یک چیز را برای ما معین میکند وآن این است که روایی اخلاقی را باید از خوب اخلاقی جدا کرد و فهم کرد. افعال روا به افعال خوب محدود نمیشوند. به عنوان نمونه دیگر، دانشجویان ورزشکار دانشگاه آکسفورد را به خاطر آورید که چندی پیش عزم کار خیر کردند و برای جمع کردن پول برای خیریه تن خود را عریان کردند و عکسهای عریان خود در شکلهای گوناگون را به صورت تقویم به قیمت ده پوند فروختند. طبیعی است که عمل فوق میتواند عمل خوبی محسوب شود. چرا که به نیت صرف پول برای خیریه انجام شده و هدف انجام عمل نیک بوده است. اما آیا این تضمین میکند که عمل فوق عمل روایی هم باشد؟ یعنی آیا میتوان گفت خوب بودن یک عمل لزوماً همان روایی آن است؟ گمان نمیکنم. شاید بسیاری باشند که مطابق با تئوری اخلاقی شان عمل فوق را روا بدانند. اما بسیاری را هم میتوان تصور کرد که عمل فوق را ناروا و نافی کرامت و احترام انسانی میدانند. از این رو، این دو دسته افراد با اینکه در خوب بودن عمل فوق اشتراک نظر دارند، ولی در روا بودن آن هم داستان نیستند.
۳. فیلسوفان “خوب” و فیلسوفان “روا”
به تاریخ فلسفه اخلاق نگاه کنید که چگونه موضوع خوب و روا بودن ذهن فیلسوفان را مشغول کرده است. شاید بتوان گفت در این باره فیلسوفان کمبریجی و فیلسوفان آکسفوردی به مصاف هم رفتند و آراء متخالف سر دادند. هارولد پریچارد و شاگرد او دیوید راس در آکسفورد مفهوم و مصادیق خوب و روا را از هم تفکیک میکردند و برای هر کدام کثرتی غیرقابل تبدیل به وحدت در نظر میگرفتند. یعنی همانطور که خوبیهای گوناگون داریم، دلایل متعددی برای رواییها نیز میتوان یافت. اصل واحدی برای تعیین روایی در کار نیست بلکه اصول مختلف است که از ما دستگیری میکند. برای مثال، در داستان سربازی که به سارتر مراجعه کرده بود وفق رای پریچارد و راس چه سرباز به جنگ برود و چه پیش مادر خویش بماند کار روا را انجام داده است. اما در مقابل، هنری سیجویک و شاگرد او جرج مور در کمبریج مفهوم و مصادیق خوبی و روایی را در هم تنیده میدیدند. با اینکه به خوبیهای گوناگون باور داشتند ولی روایی افعال را فقط ذیل یک اصل معین تعریف میکردند. برای ایشان روایی بر حسب خوبی تعریف میشود و یک فعل روا معادل فعل خوب تلقی میشود که این همان معنای پیامدگرایی است.[15]
رواییها و نارواییهای اخلاقی وفق تئوریهای اخلاقی تعیین میشوند. برای مثال در سناریوی سوم، اگر کسی یک پیامدگرای کلاسیک یا قراردادگرای هابزی باشد شاید کم کردن رنج همسر خود را مطلوب و درست بداند. ولی اگر یک وظیفه گرای کانتی باشد، کشتن دلسوزانه را محتمل ناروا میداند. همچنین اگر کسی یک فضیلت گرا باشد به سختی میتواند خود را در کشتن یا مردن دیگری دخیل کند و هکذا باقی تئوریهای اخلاقی.
می بینید که تنوع تئوریهای هنجاری اخلاقی چندان دست یافتن به روایی و نارواییهای اخلاقی را دیریاب بلکه نشدنی میکنند که گاه آدمی آرزو میکند کاش تئوریهای اخلاقی متولد نشده بودند! بی سبب نیست کسانی چون درک پارفیت و برد هوکر، استاد و شاگرد آکسفوردی، در پی جمع کردن میان تئوریهای اخلاقی رفتهاند تا میان آنها پیوند و ازدواجی برقرار کنند و از قِبل این پیوند به اصل واحدی برسند تا از پریشانیهای اخلاقی بکاهند. برد هوکر در کتاب ممدوح خود، اصل ایده آل، جهان واقعی[16] (۲۰۰۰)، از اولین فیلسوفانی بود که کوس برهم آمیختن تئوریهای اخلاقی را نواخت. وفق استدلال هوکر میتوان از نوعی پیامدگرایی قاعده محور دم زد که طنین کانتی دارد و جهان شمول کردن قاعدههای اخلاقی را جدی میگیرد. پارفیت کتاب هوکر را بهترین دفاع از یکی از بهترین تئوریهای اخلاقی قملداد میکند و چندین سال بعد به پیروی از شاگرد خود در کتاب استثنایی خود، درباره آنچه مهم است[17] (۲۰۱۱)، سه تئوری رایج فلسفه اخلاق یعنی پیامدگرایی قاعده محور، قراردادگرایی اسکلنلی و وظیفه گرایی کانتی را دامنههای یک قله میداند که از به مصاف رفتن آنها یک تئوری سه گانه اخلاق متولد میشود. برد هوکر کار استاد خود را جدی میگیرد و در پی تکمیل پروژه او بر میآید. دو سال بعد یعنی در۲۰۱۳ در کنفرانسی در دانشگاه ردینگ، از تئوری جدید خود یعنی تئوری پنچگانه اخلاق رونمایی میکند. در این تئوری هوکر تلاش میکند تا با به رسمیت شناختن سه گانه پارفیت، تئوری کثرت گرایانه دیوید راس و فضیلت گرایی را نیز به مجموعه خود اضافه کند و آنها را ذیل یک چتر بیاورد.
تمام این امور گفته شد تا آشکار شود با همه احتیاجی که ما به تئوریهای اخلاقی داریم، گاه آنها دست و پا گیر میشوند. تئوریها انجام امور اخلاقی را سخت کردهاند چندان که حتی در برخی وضعیتهای بعضاً سهل و ساده اختلاف آراء مانعی برای انجام عمل میشود. روشنفکران عرصه عمومی به جای آنکه خود را درگیر بحث و فحصهای بی حاصل بر سر رواییهای اخلاقی کنند، بایستی تلاش کنند تا جلوه خوبیهای اخلاقی را برای عموم بیشتر و روشن تر و دلرباتر کنند. بحث بر سر رواییهای اخلاقی و مشغول دلیل آوری شدن عموم آدمیان را دلسرد میکند که اخلاق موجود مشکلی را برای ما حل نمیکند و راهی به دهی نمیگشاید. اما خوبیها گاه وجدان خفته آدمیان را بیدار میکند، برای آنها معنای زندگی میآورد و جهان حاضر را مطلوب تر و قابل تحمل تر میکند. دلیل آوری برای روایی افعال اخلاقی را به دانشگاهیان و دانشجویان فلسفه اخلاق بسپارید که معنای زندگی فلسفی آنان جز این نیست.
۴. سخن آخر
تاکید بر یافتن “رواییهای اخلاقی” و ترغیب عموم در قضاوت بر سر اینکه کدام فعل روا یا نارواست البته امری نیکو و پسندیده است. اما افراط در آن ما را از انجام “خوبیهای اخلاقی” باز میدارد. فتیشیزم اخلاقی معنایی جز این ندارد. کسی که توازن میان “روا و خوب” را برهم زند و یکی را به نفع دیگری کنار زند دچار نوعی فتیشیزم شده است که البته امری برنتافتنی است. با این همه، از یاد نباید برد که من در این مقاله استدلال نکردم که تئوریهای اخلاقی ای مثل پیامدگرایی وقتی روایی را وفق خوبی تعریف میکنند و یکی را به دیگری فرومیکاهند بر خطا هستند. مادامی که پیامدگرایان (و هر نوع تئوری اخلاقی مونیستی) بتوانند جدای از تعریف روایی ها، مستقلا خوبیهایی را نیز برشمارند از معضله فتیشیزم به دور ماندهاند.
توصیه این مقاله به روشنفکران و صاحبان فکر و اندیشه این است که “خوبیهای اخلاقی” را به چشم عموم بیاورند تا زندگی اخلاقی را میسرتر کنند. “رواییهای اخلاقی” در زندگی روزمره از آنجا که دیر به چنگ میآیند، فتنه انگیزی میکنند، چندان که این باور مغلوط و منحوس را در ذهن عموم میپروراند که زندگی اخلاقی چندان پیچیده است که از خیر آن باید گذشت. اینگونه است که فتیشیزم بر پیکر اخلاقی جامعه ضربه مهلک وارد میآورد و آن را منحط میکند.
پانویسها
[1] Right
[2] Wrong
[3] Contractarianism
[4]مایکل اسمیت، فیلسوف نامی دانشگاه پرینستون، برای اول بار تعبیر “Moral Fetishism” یا “فتیشیزم اخلاقی” را به کار گرفته است. مقصود او با چیزی که من در این مقال ادعا می کنم اما به کلی متفاوت است. برای درک منظور او ببینید:
Smith, Michael, The Moral Problem, Oxford: Blackwell, 1994, pp. 61-72
Lillehammer, Hallvard, “Smith on Moral Fetishism”, Analysis, Vol. 57, No. 3 (Jul., 1997), pp. 187-195
[5]See Sophie’s Choice, (1979) by William Styron. See also http://www.imdb.com/title/tt0084707/
[6] See e.g. http://www.imdb.com/title/tt1602620/
[7] Permissible
[8]Reason for Action
[9]دیوید راس، فیلسوف اخلاق شهودگرای قرن بیستمی، در مورد احکام و قضاوت های نهایی اخلاقی نیز همینگونه می اندیشید.
[10]Intrinsically Good
[11]Valuable
[12]Moral Virtues
[13]See e.g. G. E. Moore, (1903 [1993]), Principia Ethica, Cambridge University Press. Revised edition with “Preface to the second edition” and other papers, ed. T. Baldwin, Cambridge University Press.
[14] پریچارد، فیلسوف شهودگرای انگلیسی، در اوائل قرن بیستم در مقاله بحث انگیز خود با عنوان “آیا فلسفه اخلاق به خطا رفته است؟” (1912) فیلسوفان را متهم کرد که راهی اشتباه را در پیش گرفته اند. وفق رای او اشتباه فیلسوفان این است که به دنبال یک اصل برای ملاک درستی رفته اند. در صورتی که باید اصول متعدد را محک افعال درست قرار دهند.
[15] بودند فیلسوفانی مثل ایونگ که بر خلاف سیجویک و مور خوب را بر حسب درست تعریف می کردند. نگاه کنید به:
Ewing, A. C., 1959, Second Thoughts in Moral Philosophy, London, Routledge.
[16] Hooker, B., 2000, Ideal Code, Real World, OUP.
[17] Parfit, D., 2011, On What Matters, OUP.
جناب دباغ٬ روایی یا درستی چه تفاوت یا تفاوت هایی با خوبی دارند تا بتوان ان ها را از هم باز شناخت ودر ضمن رابطه روایی و خوبی با حقیقت چیسث ؟
Nima / 16 May 2014