سر بریدن یا به زبان قضایی قدیم “قضاوت با دست خونین” جزوِ اشکال معدودی از اعدام است که محکوم بلافاصله جانش را از دست میدهد. با توجه به نهادینه بودن تابوی مرگ، این شکل وحشیانه و چشمآزار اعدام را میتوان فقط تحت عنوان مراسم مقدس قربانی کردن تصور کرد. اما به سختی میتوان منبع موثق تاریخی یافت که در آن به این شکل اعدام اشاره شده باشد. تنها یک استثناء وجود دارد که مربوط به اسلاوهای چند خدایی و طبیعتگراست که در اوایل قرون وسطی دست به این کار میزدند.[1]
همزمان رسمی پدیدار گشت که در طی قرنها تکرار شده است و آن رسم بر نیزه کردن سر محکوم است که روزهای متوالی به نمایش گذاشته میشد. گهگاه هم سر بریده شده را از درخت یا دار آویزان میکردند و یا بر فراز برج و باروی شهر میگذاشتند.
بدون شک ریشه این سنت در اعتقادی قدیمی است که طبق آن سر دشمن و بعدها سر حیوانات مقدس، بلاگردان به شمار میرود و ارواح خبیثه را دور میکند. سنت آویختن سر حیوانات تا عصر حاضر هم در بین کشاورزان برجا مانده است که معتقدند سر اسب مانع از خسارت رعد وبرق و سر گاو مانع از بیماریهای همهگیر حیوانی میشود.
جنگجویان بورنی و گینه جدید با سر دشمنانشان که بر نیزه جلوی کلبههایشان میآویزند، باعزت و احترام رفتار میکنند، حتی غذا در دهان آنها میگذارند و بدین وسیله میکوشند دوستی آنها را جلب کنند، چون آن را برای دفع بدیها و رفع بلاها کارساز میدانند.
در کنار سنتهای مربوط به نمایش گذاشتن سر بریده محکوم، مطمئنا برای خونی که با شدت از گردن محکوم فوران میکرد، قدرتی جادویی قائل بودند. به روایت یک افسانهقدیمیاسکاندیناویایی، مردم در تنگنای قحطی، پادشاه خودشان را گردن زدند و با خون او محراب را سرخ کردند. در این مورد دو اعتقاد قدیمی در یکدیگر آمیخته شدهاند، رسم قربانی کردن پادشاه و وجود حیات جادویی در خون که بعدها در فرهنگ مسحیت، به شکل قربانی کردن حیوانات و بریدن سرشان به مناسبتهای مختلفی چون برداشت محصول و اعیاد مذهبی ظاهر میشوند.
ما میدانیم که سنت قربانی کردن حیوانات ادامه رسم قربانی کردن انسانها در اعصار گذشته است. در اسطوره ایفیژنی هم قرار بود سر او بریده شود که در آخرین لحظه خدایان جای او یک گوزن را برای قربانی فرستادند. ژرمنها نیز بعد از پیروزی در نبرد جنگل تویتوبورگ اسیران رومی را قربانی خدایانشان کردند. سربازان را از درخت آویختند، اما فرماندهان را گردن زدند. سزار روم هم دو شورشی را به کاهنان سپرد تا در معبد مارس) خورشید) آنها را گردن بزنند.
از دیر باز با تبر گردن میزدند و قربانیان را به خدای آذرخش هدیه میدادند. شمشیر متعلق به عصربرنز است و بعدها جای تبر را گرفت. گردن زدن روش اصلی رومیان باستان بود. به جز بردگان، شهروندان مجرم را هم گردن میزدند. بردگان را به شیوه تحقیرآمیز دار زدن مجازات میکردند.
یکی از علامتهای رسمی دولتی در آن زمان نقش تبر بر یک ستون بود که اقتدار حکومت را نشان میداد. رومیها برای اجرای مراسم گردن زدن، محکوم را لخت میکردند، دست و پاهایش را به هم دیگر و سپس به یک تیرک میبستند، او را روی شکم بر زمین میخواباندند و گردنش را میزدند.
زمان سزار روم که جنگجویان با شمشیر بیشتر مانوس بودند، شمشیر جای تبر را در گردن زدن گرفت. با این حال برخی کشورها از جمله انگلستان، دانمارک، سوئد و بعضی مناطق آلمان امروزی همچنان تبر را ترجیح میدادند. اما در قرون وسطی کم کم شمشیر[2] جای تبر را گرفت و نشان رسمی الهه دادگستری (Justitia) زنی با شمشیر و ترازو (ترکیب اقتدار و عدالت) شد.
تبعیض در مجازات
در روم قدیم مجازات نیز تبعیضآمیز بود. جرایمی مانند دزدی و راهزنی که به ویژه طبقات فرودست مرتکب میشدند، به شکلی تحقیرآمیز با دار زدن مجازات میشد. گردن زدن نخست مجازاتی نسبتا اشرافی برای کیفر خیانت به کشور یا جرم سیاسی محسوب میشد، اما رفته رفته شامل جرایم مردم طبقات فرودست از جمله دزدی و راهزنی و زن دزدی و به فحشا کشاندن زنان، فرزندکشی و همچنین تحت شرایطی، زنا هم شد.
جای ثابتی هم در میدان شهر برای گردن زدن برپا کردند: یک محوطه مستطیل شکل با سکویی در میان آن برای قرار دادن سر محکوم، و در کنج آن هم یک عبادتگاه سرپایی با یک صلیب برای دعاکردن و طلب آمرزش.
گردن زدن نخست مجازات مردان بود، اما بعدها زنها را هم گردن زدند. یک قاضی جنایی در شهر نورنبرگ به نام فرانتس اشمیت در سال ١٨٥٠ مقرر داشت که سه زن متهم به قتل فرزندانشان را به جای خفه کردن، با شمشیر سر ببرند. او این تصمیم را به گفته خودش از سر “ترحم” و برای آن اتخاذ کرد که زنان کمتر درد بکشند. در فرانسه نیز از سال ١٦١٨ زنان محکوم[3] سر بریده شدند. با این حال زنان کمتر به این شکل مجازات میشدند، چون دیدن خون زنان بنا به باورها شوم تلقی میشد و از این گذشته به لحاظ ضعف طبیعی آنها نسبت به مردان، اکراه بیشتری در قبال کشتن آنها احساس میشد.
مراسم گردن زدن
مراسم گردن زدن به مناسک دینی شبیه بود. مردم در میدان جمع شده و منتظر میماندند تا محکوم را با کالسکه بیاورند. محکوم همراه یک کاهن از کالسکه پایین میآمد، از پلههای قربانگاه بالا میرفت، خودش، یا به کمک دستیاران جلاد بالا پوشش را در میآورد، دعایی میخواند و کاهن برایش طلب آمرزش میکرد. بعد پای سکو زانو میزد تا گردنش را بزنند.
در مواردی که محکوم سرشناس میبود، فرشی هم زیر پایش میانداختند تا بر آن زانو بزند و پارچه یا بالشی هم روی سکو قرار میدادند تا سرش را روی آن بگذارد. مراسم با نواختن طبل و آلات موسیقی اجرا میشد. دستیاران جلاد دستهای متهم را میبستند و به او چشم بند میزدند. وقتی همه چیز آماده میشد، خود قربانی علامتی میداد که حاضر است.
اینجا جلاد که تمام مدت در گوشهای اوضاع را کنار قاضی و کشیش نظارت میکرد، جلو میآمد، شمشیر را از زیر شنل خود بیرون میکشید و سر محکوم را به یک ضربت قطع میکرد. خون فوران میزد و سر بر صحنه قل میخورد. جلاد سر را بر میداشت و بالا میگرفت تا همه ببینند. آنگاه آن را به قاضی نشان میداد تا از او تایید پایان کار را بگیرد. با تایید قاضی، کار جلاد به انجام میرسید و از لحاظ روانی هم خود را آسوده حس میکرد. چون تنها مجری حکم یا به عبارتی مأمور و معذور بود.
بعد از اجرای مراسم، مردم به صحنه هجوم میبردند تا جرعهای از خون قربانی نصیبشان شود که متبرک قلمداد میشد. دستیاران جلاد پیمانههای کوچک خون را به مردم میفروختند. سپس هنگامی که خونریزی تمام میشد، دستمالهای آغشته به خون بین مردم تقسیم میکردند. یک نمونه از چنین صحنهای در سال ١٨٦١ در شهر هانو روی داد، که مردم به صحنه ریختند تا خون یک دزد قاتل را بنوشند. سال ١٨٦٤ نیز که دو قاتل در برلین گردن زده شده بودند، دستمالهای آغشته به خونشان هر یک دو تالر فروش رفت.[4]همین ماجرا هنگام اعدام قاتل معروف شیندهان و همدستانش روی داد.
برای سهولت قطع گردن یا بریدن گلو، محکوم باید همکاری میکرد تا سرش را زیر ضرب تیغ نگه دارد. اگر چنین نمیکرد، دستیاران جلاد موهایش را چنگ میزدند و سرش را زیر تیغ نگه میداشتند. در اغلب موارد محکومان در آخرین لحظات در نقش قربانی فرو رفته و شکوهمندانه همکاری میکردند.
اما راستی چرا چنین میکردند؟ عوامل متعددی در این رفتار نقش دارند. برای برخی محکومان این تنها و آخرین فرصت ابراز وجود در مقابل جمع کثیری از مردم بود. محکوم به ویژه اگر صاحب نوعی نفوذ اجتماعی میبود، مطابق انتظاری که خانواده و خویشاوندان و جامعه از او داشت، شجاعت از خود بروز میداد تا سرفراز بمیرد. بسیار به ندرت دیده شده که محکومان به اعدام در آخرین لحظات از خود مقاومت نشان دهند. چنین به نظر میرسد که همه در ایفای نقش قربانی، خود را در آخرین لحظه سرآمد جمعی محتاج سپربلا مییافتند. از این رو شجاعانه به مرگ ناگزیر تن میدادند.
لرزیدن دست جلاد
اما این نمایش مرگ یک طرف دیگر هم داشت که جلاد بود. جلاد هر چند در کار خود آزموده است، ولی ماشین نیست. او نیز هنگام گردن زدن باید با خود کلنجار رود. موارد زیادی پیش میآمد که دست جلاد میلرزید و با یک ضربت کار تمام نمیشد. به ویژه هنگام قطع گردن زنان محکوم که ظاهرا به علت ساخت ظریف گردن بایستی راحتتر از گردن مردان قطع میشد.
عوامل دیگری نیز روند اعدام را مختل میکردند. یک نمونه مطابق خاطرات سانسو، جلاد پاریس در سال ١٦٩٩ به هنگام گردن زدن بانوی زیبارویی به نام مادام پیکت روی داد، که متهم به قتل شوهر کهنسالش بود.[5] جمعیت زیادی مقابل شهرداری در میدان و حتی کوچههای اطراف منتظر لحظه موعود بودند. اما وقتی کالسکه حامل مادام به قتلگاه رسید، یک باره رعد و برق شد و مراسم را نیم ساعتی به تاخیر انداخت. همین وقفه سبب عصبیت جلاد و قربانی شد، به طوری که با نخستین ضربه سر از گردن قطع نشد. دومین ضربه هم موثر نیفتاد. اینجا جمعیت که میدید قربانی به شدت درد میکشد، داشت واکنش نشان میداد، که ضربه سوم کار را تمام کرد و سرزن به زمین افتاد.
دو مورد رسوایی برانگیز نیز در سالهای ١٦٤١ و ١٦٦٥ در نورنبرگ روی دادند که در هردو مورد زن محکوم بعد از نخستین ضربه شمشیر به زمین افتاد و دوباره نشانده شد و باز ضربت جلاد کاری نیفتاد. سر زن محکوم در حالی که جیغ میکشید، در ضربات بعدی از تن جدا شد.
در مورد دیگر، زن محکوم به شدت بیمار و ضعیف بوده، طوری که او را به کمک دیگران به قتلگاه میکشانند. دستیار جلاد که دیده استادش ازکشتن ناتوان است، خواسته شمشیر را از او بگیرد و کار را تمام کند. اما جلاد مانع شده و سر محکوم را در حالی که به زمین افتاده بوده و از درد فریاد میزده، بریده است.[6] این رسواییها که تا اندازهای ریشه در اکراه طبیعی انسان از کشتن دارد، درمورد گردن زدن مردان نیز روی دادهاند.
در قرن هجدهم سانسو نام خانوادهای پاریسی بود که همگی جلاد بودند. در کتاب خاطرات سانسو به مورد نجیب زادهای به نام لالی-تولندالبر میخوریم که سال ١٧٦٦ به اتهام خیانت زیر شمشیر قرار گرفت اما سرش با ضربه جلاد جوان قطع نشد و محکوم با چانه شکافته به زمین افتاد. از این رو پدر جلاد جوان شمشیر را از دست پسر میگیرد و با ضربهای دیگر کار را تمام میکند.[7]
یک دلیل دیگر ناکام ماندن جلادان در برخی موارد مست بودن آنها بوده است. آنها به کمک الکل خود را آماده قتل میکردند. سال ١٧٣٨ که قرار بود دو محکوم در انگلستان گردن زده شوند، جلاد سیاه مست به صحنه آمد و چشمانش از فرط مستی دو نفر را سه نفر دید. نفر سوم کشیش همراه آن دو محکوم بود که به کمک افراد حاضر در صحنه از تیغ نجات یافت.[8]
مواردی که سر محکوم به یک ضربه قطع نشده، کم نبودهاند. در این موارد جمعیت تماشاگر نیز از مشاهده آثار درد محکوم کمکم واکنش نشان میداد و اگر کار با ضربه بعدی زود تمام نمیشد، با سوت، فحش یا سنگ پرانی ابراز احساسات میکرد.
بنا به خاطرات برخی جلادان، سر بریده محکوم تا مدتی بعد از قطع شدن، آثار حیات را نشان میدهد. چشمها پلک میزنند و عضلات صورت و زبان حرکت میکنند. فرانتس اشمیت، جلادی از نورنبرگ در دفترچه خاطراتش در مورد گردن زدن گئورگ پروان در سال ۱۶۰۲ مینویسد: “بعد از اجرای حکم، سرش هنوز بر روی سنگ به این طرف و آن طرف حرکت میکرد، انگار میخواست اطرافش را نظاره کند و زبانش تکان میخورد و دهانش باز شده بود، گویی میخواست چیزی بگوید، همه اینها حدود هفت یا هشت دقیقه طول کشید، مشابه این اتفاق را هیچگاه ندیده بودم.”
هنوز پزشکان در این مورد که آیا بعد از جدای سر برای مدتی هشیاری باقی میماند به نتیجه واحدی نرسیدهاند.[9] اخیرا آزمایشهایی در این مورد انجام شده که در بخش مربوط به گیوتین به آن میپردازیم.
شیوههای گوناگون سربریدن
موارد متعدد لرزیدن دست جلاد هنگام قطع سر محکوم، کم کم به استفاده از گیوتین در جریان انقلاب فرانسه منجر شد. این گیوتین هم اساسا چیز تازهای نبود و شکل سنگی آن در زمانهای بسیار دور به کار میرفت. محکوم را روی زمین میخواباندند و سرش را روی سکویی قرار میدادند. تبر را آنگاه روی گلویش میگذاشتند و یکی دیگر با یک ضربه محکم بر تبر سر را قطع میکرد. اشکال این وسیله ابن بود که تیغه تبر پهن نبود. این بود که بعدها تختهای ساختند که میتوانست بین دو ستون عقب و جلو برود. قربانی را زیر این دستگاه، و تخته را روی گلو میگذاشتند. با زدن ضربهای تخته به پیش رانده و سر جدا میشد.
کم کم تیغهای که مانند گیوتین از بالا بر گردن بیافتد، جانشین این دستگاهها شد. این دستگاهها در قرن پانزدهم در آلمان و صد سال بعد در انگلستان و ایتالیا به کار گرفته شدند. در انگلستان دستگاهی ساختند به نام هالیفاکس که به جز شکل تیغهاش خیلی شبیه گیوتین بود. در اسکاتلند هم با دستگاه مشابهی روی هم ١٢٠ نفر را گردن زدند.[10] دستگاهی که در قرون وسطا با آن در آلمان گردن میزدند، دیل نام داشت و اتفاقی نیست که عدهای از جلادان هم دیلر نام داشتند.
یک شکل رایج دیگر قطع سر در بعضی جاها، مجازات کسانی بود که سنگ نشان حدود مرزی مزارع را جابجا میکردند. این افراد اگر گیر میافتادند، همان جا زیر خاکشان میکردند، خیش شخمزنی را به دو اسب میبستند و یک الی سه بار از روی سرش رد میکردند. چنین فردی اگر زنده میماند، آزاد بود. این شیوه قدیمی در جاهایی از آلمان، اتریش و موراویا (یک منطقه تاریخی در اطراف رود موراوی و در شرق جمهوری چک (به کار میرفت.[11]
کسی هم که پنهانی درختی را قطع میکرد، اگر گیر میافتاد همانجا سرش را روی ته مانده کنده درخت میگذاشتند و له میکردند. به این ترتیب، سر چنین فردی را به روح درخت اهدا میکردند.[12]
گردن زدن ماری استوارت
اینجا جا دارد به گردن زدن ماری استوارت نیز به عنوان یک نمونه تاریخی اشاره کنیم: ماری یکم اسکاتلند (۱۵۸۷− ۱۵۴۲ میلادی) تنها فرزند قانونی جیمز پنجم بود.شش روزه بود که پدرش درگذشت. او بعد از ازدواج با فرانسوای دوم ملکه فرانسه شد. سال ١٥٦٠ بیوه شد و به اسکاتلند بازگشت و در آنجا با اصلاحات الیزابت اول ملکه انگلستان به مخالفت برخاست. ماری کاتولیک بود و الیزابت پروتستان. ازدواج ماری با فردی به نام بوتول که قاتل شوهرش بود، موجب طغیان مردم و کنارهگیری ماری شد. ماری به انگلستان پناهنده شد، ولی ملکه الیزابت که به چشم حسد در او مینگریست، او را زندانی کرد.
ماری متهم شد به این که مخفيانه از پادشاه کاتوليک مذهب اسپانيا خواسته که به انگلستان لشکر بکشد و اين سرزمين را تصرف کند و از این رو به اتهام خیانت به اعدام محکوم شد. ماری زندگی کوتاه اما پرتلاطمی داشت. او که هنگام اعدام چهل و چهار ساله بود، هجده سال آخر عمرش را در زندان به سر برد. ملکه الیزابت که او را رقیب خطرناک تاج و تخت خود میدانست، از خطاهای ماری سود جست و او را از سر راه خود برداشت.
اعدام ماری استوارت در قصر صورت گرفت، هر چند که میدان اعدام در میان شهر قرار داشت. اما ملکه الیزابت که از واکنش مردم میترسید، میخواست او را دور از انظار اعدام کند. روز هفتم فوریه ١٥٨٧ موقع صرف شام به ماری خبر دادند که فردای آنروز اعدام میشود. رفتار او از این هنگام تا گاه مرگ به غایت شکوهمندانه بود. او وسایل شخصی خود را به اطرافیان بخشید، وصیتنامه نوشت و سپس نامههایی به دوستانش نگاشت. روز بعد شش صبح از خواب برخاست، از خدمتکارانش خداحافظی کرد، بعد مدتی طولانی به دعا پرداخت و کمی نان و شراب خورد. کمی از هشت صبح گذشته او را به تالار فرا خواندند. حدود سیصد میهمان دعوت کرده و سکوی گردن زدن را نیز با پارچهای سیاه رنگ پوشانده بودند. ماری از سه پله بالا رفت و با کشیش به گفتوگو پرداخت. کشیش میخواست او بنا به آیین پروتستان دعا کند که ماری زیر بار نرفت.
آنگاه بنا به رسم آن زمان، دو جلاد پیش آمدند تا از ماری بابت اعدام پوزش بخواهند. ماری نیز پوزش آنها را پذیرفت. هنگامی که خدمه اعدام شنل سیاهرنگ ماری را در آوردند، همه زیر آن لباس سرخ رنگی دیدند که نماد شهادت بود. بنا به رسوم آن زمان تمام وسایل شخصی اعدامی به جلادان میرسید و اینان به خصوص تاج گلی را که ماری به سر داشت میخواستند. اما ماری چون قول این تاج گل را به ندیمه مخصوص خود داده بود، به جلادان وعده داد که معادل قیمت آن به آنها پول بپردازد. آنگاه گذاشت که چشمانش را ندیمهاش با دستمال سفیدی ببندد که خود ماری به همین منظور همراه آورده بود. بعد ماری پای سکو زانو زد و بلند به زبان لاتین دعا خواند. آنگاه سرش را روی سکو قرار داد، سکو را در آغوش گرفت و گفت: “خداوندا جانم را در دستان تو مینهم”.[13]
جلاد تبر را بلند کرد و ضربه زد، اما ضربه به پشت سر ماری خورد. دومین ضربه فرود آمد، اما سر قطع نشد. جلاد با ضربات دیگر سرانجام سر را قطع و به زمین انداخت. بنا به زندگینامهای که آنتونیو فراسر نوشته، [14] اینجا صحنه عجیب دیگری دیده شد: جلاد سر را از زمین برداشت و فریاد زد: زنده باد ملکه. اما در این هنگام سر به زمین افتاد و کلاه گیس ماری در دست جلاد باقی ماند.
پارهای روایت میکنند که لب سر قطع شده دقایقی هنوز میجنبید. بنا به یک روایت دیگر، ماری سگ کوچکش را نیز زیر دامن بلندش همراه آورده بود و این سگ ظاهرا از بوی خون تحریک شده و بیرون آمده بود. برخی گفتهاند که سگ مدتها کنار سربریده صاحبش کز کرده بود.
بیست ودو سال بعد جنازه ماری توسط پسرش به صومعه وست مینستر لندن منتقل و به طرز باشکوهی دفن شد.
ادامه دارد
پانویسها
[1] Karl v. Amira: Die germanischen Todesstrafen München 1922, S. 209.
[2] با شمشیر امروزه نیز در بعضی کشورها از جمله عربستان گردن میزنند. از جمله سال ١٣٩٠ سر زنی به نام “امینه بنتعبدالحلیم بن سالم”که به جادوگری متهم شده بود.سازمان عفو بینالملل گردن زدن این زن به جرم”جادوگری”را شگفتآور دانست.به گزارش عفو بینالملل، یك سودانی نیز در این كشور به همین جرم گردن زده شده است.عربستان كشوری است كه هیچ قانون كیفری مدون ندارد و قضات آن احكام خود را براساسقوانین شرع صادر میكنند. همچنین بر پایه گزارشها، در پاییز سال ۱۳۹۱ نوعروسی افغان به نام “ماهگل” که پیشنهاد مادرشوهرش برای روسپیگری را نپذیرفته بود، هنگام خواب به دست مادرشوهر و چند نفر از بستگان او گردن زده شد.
[3] Albrecht Keller: Die Scharfrichter in der deutschen Kultzrgeschichte. Bonn 1923, S. 161.
[4] Adolf Wuttke, a. a. O., S. 138.
[5] Henri Sanson: Die Henkker von Paris. Hrsg. von Karl Bruno Leder. Gütersloch, S. 111 ff.
[6] Albercht Keller: Meister Franntzen Schmidts Nachrichter in Nürnberg all sein richten. Leipzig 1913, XIII.
[7] Curt Moreck (Hrsg.) Der Henker von Paris. Aiesbaden, S. 81. Albercht Keller, a. a. O., S. 58.
[8] William Adrews: Old-time Punishments. Detroit 1970, S. 217.
[9] Albercht Keller, a. a. O., S. 58.
[10] William Adrews, a. a. O., S. 244.
[11] Karl v. Amir, a. a. O., S. 127.
[12] Karl v. Amir, a. a. O., S. 130.
[13] یادآور گفته شمعون:روحم را پذیرا باش ای پدر…
[14] Antonia Fraser: Mary Queen of Scots. London 1969, S. 628 ff.
سلام شما راديوشنيداري هم داريد
Shahrokh / 30 April 2014
با سلام –
در بخشی از این مطلب آورده شده – در چند پارگزاف آغازین – که :
در فرهنگ مسحیت، به شکل قربانی کردن حیوانات و بریدن سرشان به مناسبتهای مختلفی چون برداشت محصول و اعیاد مذهبی ظاهر میشوند. ؟!!!
از نویسنده یا مترج مطلب سوالی دارم مبنی بر اینک این واژه ها ا از کجا نشات می گیرد – در کجای فرهنگ مسیحیت قربانی وجود دارد – اولین و آخرین قربانی در مسیحیت خود عیسی مسیح بوده که در تعالیم مسیحیت نیز به آن اشاره شده و از آن درکلیسا واژه ایی چون قربانی کردن وجود ندارد . قربانی مراسمی بود که در آئین یهودیت وجود داشته . اما در مسیحیت در هیچ کجا تعلیمی و یا اشاره ایی به آئین قربانی ندارد . – با تشکر
EDWIN / 30 April 2014
شاهکاره این ترجمه. متن یک دست و عالی.
Hosein / 30 April 2014
شرح اعدام ماری استوارت خیلی تاثیر گذار بود.
Ebrahimian / 02 May 2014
مطلب آموزنده و بسیار خواندنی.
parviz / 02 May 2014
مقاله خیلی خوبیه، ولی توی توییتر و فیسبوک رادیو زمانه ندیدم این مقاله رو . اتفاقی پیداش کردم .
کاویانی / 05 May 2014
به نظرم لرزیدن دست جلاد اهمیت زیادی داره و حاکی از اینه که انسان از کشتن اکراه داره، حتی برای یه جلاد هم سخته
AMIni / 06 May 2014
مقاله به موضوع جالبی در تاریخ اشاره دارد.و بجز از عربستان،صحبتی از گردن زدن در اسلام که از زمان محمد،که روایت است علی در یک روز هفت صد نفر را گردن میزند،البته بدون تشریفات اروپأیی.صحبتی نمیشود.
Bahram / 10 May 2014
اسلام چیزی جز اعدام وکشتن نیست.
کامران نیا / 27 August 2014
مردم کشور من با نفرت به صحنه بوسیدن دو عاشق نگاه میکنند اما با اشتیاق برای صحنه اعدام و سربریدن جمع میشوند. با چنین مردمی زندگی دردناک است
یوسف / 28 July 2019