بزرگترین مانع گسترش اعدام در بین انسانهای اولیه، جهانبینی آنها بود که از کشتن اکراه داشت. اما این حس با عکسالعمل غریزی تهاجم که انسان را به سوی کشتن سوق میدهد در تقابل دائمی بود. افزایش یا کاهش میزان اعدامها بستگی داشت به شرایط اجتماعی و اینکه کدام یک از وجوه پیشگفته تقویت شوند.
در این میان خون هم تابوی ویژهای بود. برای انسانهای اولیه، زندگی در خون جاری بود و ترسی مقدس از آن داشتند. در تورات (عهد عتیق) بخش لاویان میخوانیم: «شما در هر جایی که باشید، باید هرگز خون را نخورید ـ چه خون پرنده باشد یا از حیوان چهارپا و هر کسی که خون را بخورد باید از بین قوم برگزیدۀ خدا طرد گردد[1].»
به جز سر بریدن، تمام اشکال دیگر اعدام بدون خونریزی صورت میگیرد. از این گذشته سعی بر این بوده که از هرگونه تماس با اعدامی پرهیز شود، چون او را ناپاک و ناپاکی را مسری میدانستند. وانگهی مردم بدشان نمیآمد اجرای اعدام را به فردی از میان خود، یا یک جلاد بسپارند تا مسئولیتی از بابت کشتن فرد اعدامی متوجه خودشان نشود.
سنگسار بهترین شیوه ممکن کشتن بدون تماس با فرد محکوم به شمار آمده است. سنگسار تنها مجازاتی است که بدون مشارکت همگانی قابل اجرا نیست. به این ترتیب عذاب وجدان فقط به عامل اجرای مجازات فشار نمیآورد و بین افراد شرکت کننده در سنگسار تقسیم شده و در نتیجه از شدتش کاسته میشود.
اما پیش از سنگسار و سایر اشکال اعدام، فرد محکوم را از جامعه طرد میکردند.
طرد
امروزه شاید برای ما عجیب باشد که چگونه طرد کردن، همتراز سایر روشهای اعدام قرار داشت. در جوامع نخستین که افراد وابسته به یک توتم کنار هم میزیستند و یک کل واحد را تشکیل میدادند، طرد شدن فرد از میان جمع چیزی از قتل یا مرگ تدریجی کم نداشت. فرد مطرود بیرون از جماعت خود فرصت حیات نداشت. او را یا حیوانات وحشی میکشتند یا افراد قبایل دیگر. به ویژه قتل او از این لحاظ آسان مینمود که فرد مطرود دیگر به کسی و با جامعهای پیوند نداشت و از این رو کسی نبود که انتقام خون او را بگیرد. او همچنین نمیتوانست به تنهایی با کشاورزی زندگی کرده و شکم خودش را سیر کند زیرا فاصله بین کشت و برداشت زیاد بود و او در معرض انواع خطرات تک و تنها میماند.
در زمانهای بسیار دور رسم بود افراد مطرود را هر جا دیدند بکشند. فرد مطرود ناپاک، و ناپاکی مسری انگاشته میشد. بنابراین همه سعی میکردند از شر چنین فردی خلاص شوند. آنچه در این روش مجازات به چشم میخورد، این نکته است که جماعت خودی با طرد فرد محکوم، مستقیما در قتل او دست ندارد و به نوعی از مخمصه عذاب وجدان دوری گزیده است. چون این جماعت با طرد محکوم، قتل او را به دیگران وا میگذاشت و دست خود را آلوده نمیکرد.
همچنین سعی میشد − و هنوز هم در حکومتهای توتالیتر میشود− که فرد محکوم را از خصایل انسانی خالی کنند تا هجوم به او آسانتر شود. او را “لکه ننگ”، “ملحد”، “حشره موذی” و امثالهم میخواندند.
در کتابهای قدیمی قانون انگلستان، فرد مطرود را با کله گرگ نشان میدهند.همین شیوه در یونان باستان نیز اعمال میشد.
اعتقاد بر این بود که اگر فرد مطرود به آن سوی رودخانه یا پشت کوهها رانده شود، امکان آن که ناپاکی وجود او به جامعه باز گردد، از بین میرود. آب از دیرباز جذب کننده ناپاکی فرض میشده است. دیواره کوهها نیز مانعی برای ورود ارواح خبیثه انگاشته میشدند. با هرچه دورتر راندن فرد مطرود، از او و از یاد او حتیالامکان دور میشدند.
از این گذشته خانه و زندگی فرد مطرود را هم ویران میکردند یا به آتش میکشیدند تا همه آثار او از بین برود. بر اساس یک قانون قدیمی فرانسه، باغ و کشتزار چنین فردی نیز باید نابود میشد. در خراب کردن خانه و کشتزار فرد مطرود نیز همه باید مشارکت میداشتند و غایب بودن مکافات داشت. خراب کردن خانه فرد مطرود در قرون وسطی نیز سابقه داشته است.
در بعضی جاها از جمله هلند اشکال نمادین چنین رفتاری هم دیده شده است: قاضی بعد از قرائت حکم طرد، سه بار در حضور فرد مطرود مشعل آتشی بالای سر میبرد.[2]این تلاش برای پاک کردن هر گونه اثری از محکوم، همه جا و در همه صورتهای اعدام هم دیده میشود.
محکومان را دفن نمیکردند، بلکه جنازهشان را تکه تکه کرده و به دوردستها میبردند. دفن بی نام و نشان زندانیان سیاسی بعد از اعدام آنها در حکومتهای دیکتاتوری کنونی، ادامه همین روند است و به همین منظور صورت میگیرد.
یک روش طرد افراد در میان اقوام ساحلنشین، بستن دست و پای آنها در داخل قایقی بی پارو و رها کردن آنها در دریا بود. بسیار به ندرت پیش میآمد که فرد طرد شده مانند مورد معروف رابینسون کروزوئه به جزیرهای میرسید و زنده میماند.
تبعید، نفی بلد
یک راه متداول دیگر، طرد افراد مخل آرامش عمومی و حتی در مواردی روسپیان و معلولان از شهرهای قرون وسطی زیر نوای ناقوس توفان بود. نوای این ناقوس به باور مردم درد و بلا را دور میکرد.
در قرون سیزده و چهارده میلادی در شهر آگسبورگ آلمان سالانه به این روش که یک جور “خانه تکانی” به شمار
میرفت، افراد مطرود از جامعه بیرون رانده میشدند. روی هم رفته صد نفر از مجموع هفده هزار ساکنان شهر در آن زمان به همین شیوه “پاکسازی” شدند.[3]
اما سابقه تبعید به گذشتههای دور بر میگردد:در عهد عتیق از تبعید قوم یهودبه دست بختالنصریاد شده و آمده است که وی برای مدتی طولانی گروهی از آنان را از دیارخود بیرون کرد و به بابلانتقال داد.[4]
طرد افراد در طول زمان کم کم شکلهای متنوعتر اما ملایمتری به خود گرفت. عزیمت با پای پیاده به سوی زیارتگاهی در ایتالیا و اسپانیا، بیآنکه لب به گوشت بزنند و جایی توقف کنند، برای کفاره بعضی گناهان یا ادای دیون دینی انجام میشد. همچنین تبعید یا نفی بلد، که صورت ملایم دیگری از همین طرد شدن است.
در یونان قدیم یک بار در سال طی مراسمی با رأی عمومیافراد نامطلوب را تبعید یا طرد اجتماعیمیکردند.مردم رای خود را در این مورد بر روی صدف یا گوش ماهی یا سفال مینوشتند و به صندوق میانداختند.
این قانون را آتنیها برای گوشمالی دادن کسانی وضع کردند که مردم از قدرت بی حساب آنها احساس خطر میکردند. این افراد به موجب این قانون به مدت ده سال از شهر نفی بلد میشدند.این تبعید به خانواده و اموال و نزدیکان آن شخص آسیبی نمیرساند و هیچیک از حقوق مدنیاو را، به جز حق ماندن در شهر، از او نمیگرفت.
این شکل از نفی بلد مدتدار بود و چون با رای مردم صورت میگرفت، میتوانست با رای خود آنها نیز پیش از انقضای مدت نقض شود.
شکلهای تحقیرآمیز اخراج از یک گروه یا از ارتش و غیره، همه صورتهای گوناگون همین طرد شدن محسوب میشوند. رفته رفته حبس یا جریمه نقدی، جایگزین این مجازاتها شدند.
سنگسار
انتقال از اعدام غیرمستقیم به مستقیم به تدریج صورت گرفت. افراد مطرود، با فحش و نفرین بیرون رانده میشدند. در مواردی که فرد مطرود با سرعت از نظر مردم دور نمیشد، به او سنگ هم میپراندند تا زودتر برود. همین سنگ پرانیها کم کم شکل مستقل سنگسار پیدا کرد که با لینچ یا زجرکش کردن توسط گروهی از مردم نیز قابل مقایسه است. لینچ، اقدام به قتل توسط انبوه مردم به طور فراقانونی ست که از اواخر قرن ۱۸ تا دهه ٦٠عمدتاً در غرب و جنوب آمریکارخ میداد.
هنگام سنگسار، شهودی که جرم بنا به شهادت آنها ثابت شده، بایستی نخستین سنگها را پرت کنند. سنگ پراندن به سوی محکوم آشکارا به نظریه فرافکنی عینیت میبخشد. عدم تماس با محکوم از نکات اصلی این مجازات است. در سفر خروج از عهد عتیق میخوانیم: «و در روز سوم مهیا باشید، زیرا كه در روز سوم خداوند در نظر تمامی قوم بر كوه سینا نازل شود و حدود برای قوم از هر طرف قرار ده، و بگو باحذر باشید از اینكه به فراز كوه برآیید، یا دامنۀ آن را لمس نمایید، زیرا هر كه كوه را لمس كند، هرآینه كشته شود. دست بر آن گذارده نشود بلكه یا سنگسار شود یا به تیر كشته شود، خواه بهایم باشد خواه انسان، زنده نماند. اما چون كَرِنّا نواخته شود، ایشان به كوه برآیند.»
سنگسار شکل کلاسیک اعدام در عهد عتیق محسوب میشود. [5]بنا به این کتاب، ارتداد، توهین به مقدسات، زنا با محارم، و شکستن بعضی تابوها با سنگسار مجازات میشدند:«مرد و زنی که صاحب اجنه یا جادوگر باشد البته کشته شوند، ایشان را به سنگ سنگسارکنید، خون ایشان بر خود ایشان است.» (سفر لاویان)
چون بنیاسرائیل در صحرا بودند کسی را یافتند که در روز سبت (شنبه) هیزم جمع میکرد و کسانیکه او را یافتند که هیزم جمع میکرد او را نزد موسی و هارون و تمامی جماعت آوردند و او را در حبس نگاه داشتند زیرا که اعلام نشده بود که با وی چه باید کرد و خداوند به موسی گفت: «این شخص البته کشته شود تمامی جماعت او را بیرون از لشکرگاه با سنگها سنگسارکنند! » پس تمامی جماعت او را بیرون از لشکرگاه آورده او را سنگسار کردند و بمرد چنانکه خداوند به موسی امر کرده بود.)سفر اعداد)
اگر کسی برای خود زنی گیرد و چون بدو درآید او را مکروه دارد… و گوید این زن را گرفتم و چون به او نزدیکی نمودم او را باکره نیافتم… لیکن اگر این سخن راست باشد و علامت بکارت آن دختر پیدا نشود آنگاه آن دختر را نزد در خانه پدرش بیرون آورند و اهل شهرش او را با سنگ سنگسارنمایند تا بمیرد.)سفر تثنیه)
حتی گاو را هم میشود سنگسار کرد:«هرگاه گاویبه شاخ خود مرد یا زنی را بزند که او بمیرد گاو را البته سنگسارکنند و گوشتش را نخورند و صاحب گاو بیگناه باشد ولیکن اگر گاو قبل از آن شاخزن میبود و صاحبش آگاه بود و آن را نگاه نداشت و او مردی یا زنی را کشت، گاو را سنگسار کنند و صاحبش را نیز به قتل رسانند، اگر گاو غلامی یا کنیزی را بزند سیمثقال نقره به صاحب او داده شود و گاو سنگسار شود.» (سفر خروج ([6]
غالبا سنگسار و پرتاب از بلندی توامان انجام میشد. به این صورت که محکوم را داخل یک گودال پرت میکردند و از بالا بر او آنقدر سنگ میزدند تا بمیرد. دیگر نیازی به دفن نبود، چون محکوم در همان گوداال زیر تلی از سنگ دفن و ناپدید میشد.
سنگسار نه تنها در مشرق زمین، که نزد بسیاری از ملل دیگر از جمله در انگلستان قدیم، آلمان، ایسلند، و فرانسه نیز اجرا شده است.[7] در قانون سال ٩٣٠ میلادی انگلوساکسونها مقرر شد که سنگسار مرد توسط مردان و سنگسار زن به دست زنان انجام شود.
در کشورهای اسکاندیناوی سر محکوم – غالبا دزدها – را میتراشیدند، قیراندود میکردند و بر آن پر میچسباندند. بعد مردم در دو ردیف به موازات هم صف میکشیدند و محکوم از بینشان عبور داده میشد. سپس مردم هنگام عبور، او را با چماق و سنگ کتک میزدند. اگر محکوم در انتهای این دالان انسانی زنده به جنگل میرسید، آزاد محسوب میشد.[8]
پوشاندن سر محکوم با پر نیز به او حالت حیوانی میدهد تا بهتر و راحتتر بتوان به او ضربه زد. چیزی مشابه همین مجازات در میان نظامیان تا قرن نوزدهم تداول داشت.
سنگسار در کشورهای اسلامی
سنگسار در کشورهای اسلامی زیاد رواج دارد. تا سال ١٩٣٣ شکل رسمی اعدام به جرم برگشتن از اسلام در افغانستان مرتب اجرا میشد. اینک در تمام جهان اسلام، تنها شش کشور نیجریه، سودان، عربستان سعودی، افغانستان، امارات متحده عربی و ایران، حکم سنگسار را در قوانین جزایی خود گنجاندهاند.
در برخی کشورهای دیگر اسلامی، حکم سنگسار به طور موردی در برخی ایالتها و استانها اجرا میشود و در بقیه کشورهای اسلامی منسوخ شده است.[9]
پرتاب از صخره
یک شکل کهن اعدام در کشورهای کوهستانی ناحیه مدیترانه، پرتاب از صخره بود که در انگلستان و ایسلند و جزایر فارو هم سابقه دارد. در ایسلند در سال ١٠٠٠ میلادی از این شیوه برای قربانی کردن انسان استفاده میشد. در این شیوه محکوم یا قربانی را از بالای صخره یا برج یا یک دیوار بلند به پایین یا به دریا میانداختند.
تردید نیست که این شیوه اعدام از رسم قربانی کردن انسان منشاء گرفته است. چون بر اساس اسطورهها، خدایان جهان زیرین یا مرگ، منتظر قربانی بودند و انسانها با این روش قربانیان را به آنها تقدیم میکردند تا موجبات رضایت آنها را فراهم کنند. به جز سنگسار، تمام اشکال دیگراعدام از رسم قربانی کردن انسان ریشه میگیرند.
پرتاب از بلندی یک تفاوت عمده با سنگسار دارد و آن این که اجرای آن به مشارکت همگانی نیاز ندارد. اینجاست که نخستین بار پای کسی به نام جلاد به عنوان مجری اعدام به معرکه باز میشود. اینجاست که جماعت با پیش فرستادن جلاد، خود را غیرمستقیم از ماجرا کنار میکشد و تمام گناهان بر دوش این جلاد بار میشود. با ترسی آمیخته با احترام از جلاد پرهیز میشود، مردم او را به خدایان سرنوشت نزدیک مییابند و هالهای از آن مانای کاهنان باستانی مراسم قربانی انسان را در او میبینند.
در زمان جمهوری روم باستان، پرت کردن از صخره مجازات دزدی، قتل و خیانتهای بزرگ و ویژه مجازات خود شهروندان روم بود. بردگان را آن زمان به صلیب میکشیدند.[10] مکان اجرای اعدام صخره تارپیجیش[11] در ساحل جنوبی کاپیتول بود. آن زمانها این صخره پانزده متر ارتفاع داشت.
نام این صخره از افسانه زنی به اسم تارپیا گرفته شده که به خیانت متهم شده بود. اما در حقیقت این زن الهه مرگ بود که معبدش زیر همین صخره قرار داشت. میبینم که اینجا هم منشاء اعدام به شکل پرت کردن از صخره به رسم قربانی کردن انسان میرسد.
در روم باستان قبل از اجرای هر اعدام، محکوم را شلاق میزدند. این شلاق زدن نه به قصد شکنجه، که بنا به باورهای جادویی به منظور ویران کردن تشعشات شیطانی محکوم صورت میگرفت.
جنازه محکومانی که اینجا از این صخره پرت میشدند، به رودخانه انداخته میشد. از دفن خبری نبود، چون دفن زندگی اخروی در پی میداشت که لازم بود از محکوم دریغ شود. قیصر تیبریوس که از سال ١٤ تا ٣٧ میلاد حکومت میکرد، زندانیان خود را از ارتفاع سیصد متری به دریا میانداخت. ماموران زندان در قایق مواظب بودند که چنانچه این زندانیان بعد از پرتاب زنده میماندند، آنها را در جا بکشند. [12]
یک شیوه دیگر اعدام در روم باستان که تماشاچیان زیادی را هم به خود جلب میکرد، کشتن توسط حیوانات بود. حیوانات تجسم خدایان و دیوها بودند و قتل فرد توسط آنها، بار اعدام را از روی دوش مردم بر میداشت. اگر در این نبردهای انسان و حیوان، انسان زنده میماند، علامت آن بود که خدایان قربانی را نپذیرفتهاند و او بخشوده میشد.
در هند نیز رسم مشابهی رایج بود که محکوم را زیر پای فیلان میانداختند.[13] ژرمنها نیز محکوم را زیر دست و پای اسبها میانداختند. این شیوه اعدام بعدها منسوخ شد، چون پرهزینه و پردردسر بود.
ادامه دارد
پانویسها
[1]اما در این مورد در آیین مسیحیت برداشت متفاوتی وجود دارد. عیسی بدیشان گفت: “آمین آمین به شما میگویم اگر جسد پسر انسان را نخورید خون او را ننوشید در خود حیات ندارید هر كه جسد مرا خورد خون مرا نوشید حیات جاودانی دارد من در روز آخر او را خواهم برخیزانید. زیرا كه جسد من خوردنی حقیقی خون من آشامیدنی حقیقی است. پس هركه جسد مرا میخورد خون مرا مینوشد در من میماند من در او. چنان كه پدرِ زنده مرا فرستاد من به پدر زنده هستم همچنین كسی كه مرا بخورد او نیز به من زنده میشود. این است نانی كه از آسمان نازل شد نه همچنان كه پدران شما من را خوردند مردند بلكه هر كه این نان را بخورد تا به ابد زنده مانَد.”
[2] Heinrich Brunner: Deutsche Rechtsgeschichte, Berlin 1954, Bd. I, S. 237.
[3] Hans v. Hentig: Die Strafe, Bd. I, S. 99.
[4]در برخی آیات قرآننیز از تبعید گروهی از یهودیاد شده است؛ از جمله در سوره بقرهذکر شده که برخی یهودیانتبعید شده، از پیامبرخویش خواستند تا فرماندهی برای آنان برگزیند تا با نبردکردن با دشمنان، به وطن خود بازگردند: «قالوا لِنَبِیّ لَهُمُ ابعَث لَنا مَلِکـًا نُقـتِل فی سَبیلِ اللّهِ… و ما لَنا اَلاَّ نُقـتِلَ فی سَبیلِ اللّهِ و قَد اُخرِجنا مِن دِیـرِنا و اَبنائِنا.»
در آیه ۸۵ بقره نیز به تبعید یهودیان از سوی یکدیگر اشاره شده و آنان به این جهت مذمتشدهاند: «ثُمَّ اَنتُم… و تُخرِجونَ فَریقـًا مِنکُم مِن دِیـرِهِم… و هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیکُم اِخراجُهُم.
این آیه درباره قبایلبنی قریظهو بنی نضیرساکن در مدینهنازل شد.
هر یک از این دو قبیله با یکی از دو طایفهاوسو خزرجهمپیمان بودند و هرگاه با یکدیگر به نزاعبر میخاستند، گروه غالب، دیگری را از وطن خود بیرون میکرد.
قرآن به سرگذشت سامری اشاره کرده که حضرت موسیوی را از میان قومخود تبعید کرد: «فَاذهَب فَاِنَّ لَکَ فِی الحَیوةِ اَن تَقولَ لا مِسَاسَ.م.
[5]در این زمینه در عهد جدید روایت کاملا متفاوتی وجود دارد:
درحالی که در عهد قدیم از سنگسار به عنوان مجازات یاد شده، در عهد جدید، حضرت مسیح یک زن زناکار را از سنگسار نجات میدهد:
اما عیسی به کوه زیتون رفت و بامدادان باز به هیکل آمد و چون جمیع قوم نزد او آمدند نشسته ایشان را تعلیم میداد که ناگاه کاتبان و فریسیان زنی را که در زنا گرفته شده بود پیش او آوردند و او را در میان برپا داشته بدو گفتند ای استاد این زن در عین عمل زنا گرفته شد و موسی در تورات به ما حکم کرده است که چنین زنان سنگسار شوند اما تو چه میگویی و این را از روی امتحان بدو گفتند تا ادعایی بر او پیدا کنند اما عیسی سر به زیر افکنده به انگشت خود بر روی زمین مینوشت و چون در سؤالکردن الحاح مینمودند راست شده بدیشان گفت هرکه از شما گناه ندارد اول بر او سنگ اندازد و باز سر بزیر افکنده بر زمین مینوشت پس چون شنیدند از ضمیر خود ملزم شده از مشایخ شروع کرده تا به آخر یک یک بیرون رفتند و عیسی تنها باقی ماند با آن زن که در میان ایستاده بود پس عیسی چون راست شد و غیر از زن کسی را ندید بدو گفت ای زن آن مدعیان تو کجا شدند آیا هیچکس بر تو فتوی نداد گفت هیچکس ای آقا عیسی گفت من هم بر تو فتوی نمیدهم برو و دیگر گناه مکن )کتاب مقدس، عهد جدید، انجیل یوحنا، باب هشتم (
[6]قرآن مجازات زن و مرد زناکار را ۱۰۰ تازیانه شلاق دانسته است:الزانیه و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مائه جلده و لا تاخذکم بهما رافه فی دین الله ان کنتم تومنون بالله و الیوم الاخر و لیشهد عذابهما طائفه من المومنین(نور،آیه ۲(
حکم زن و مرد زناکار (این است که) به هریک از آن دو صد تازیانه بزنید و اگر به خدا و روز واپسین باور دارید، در (اجرای) حکم خدا نسبت به آنها دستخوش رأفت نشوید و باید گروهی از مؤمنان در مجازات آن دو حضور یابند.
تا قبل از نزول آیه ۲ سوره نور، در رابطه با زنان زناکار براساس آیه ۱۵ و ۱۶ سوره نساء عمل میشد که زنان را در خانههایشان حبس میکردند و یا آنها را مورد آزار قرار میدادند.
بر اساس احادیث و روایات حکم سنگسار هم در زمان پیامبر و هم در زمان حکومت خلفا و هم توسط امامان شیعه اجرا میشده. در احادیث تمام فرقههای اسلامی در کتب معروف فقه و حدیث اهل سنت و شیعه نیز در مورد سنگسار بسیار صحبت شده است.گزارشهای تاریخی حکایت از چند مورد اجرای آن در زمان پیامبر اسلام دارد:
أَنَّ مَاعِزَ بْنَ مَالِکٍ أَقَرَّ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ بِالزِّنَى فَأَمَرَ بِهِ أَنْ یُرْجَم؛ ماعز بن مالک نزد پیامبر خدا به انجام زنا اقرار کرد و پیامبر دستور داد که او را سنگسار کنند.
و قد ثبت فی الأحادیث أن رسول الله رجم الیهودی و الیهودیة لما جاءت الیهود بهما و ذکروا زناهما؛ در روایات درج شده که پیامبر، مرد و زنی یهودی را بعد از آن که همکیشان شان گواهی به زنای آنان دادند، سنگسار کرد.
و فی الحدیث أنه رجم الغامدیة و الجهینیة بإقرارهما کما رجم ماعزا بإقراره.
روایت شده که پیامبر همان طور که ماعز را با اقرارش سنگسار کرد، این حکم را در مورد دو زن از قبیلههای بنی غامد و جهینه نیز با اقرارشان اجرا نمود.
همچنین از علی، خلیفه چهارم و امام اول شیعیان نقل شده که پیغمبر زناکار را سنگسار میکرد و سپس بر جنازهاش نماز میگزارد. (بحار الانوار۲۸۹/۶۸(
یا در نهج البلاغه در خطبه ۱۲۷:
…”در حالی که میدانید پیامبر (ص) زناکار همسردار را سنگسار میکرد .پس از آن به وی نماز میخواند. پس ارث او را میان خاندانش تقسیم میکرد. قاتل را میکشت و میراثش را به اهلش میداد. دست سارق را میبرید. زناکار بدون همسر را تازیانه میزد. پس سهم آنها را از غنایم میداد و میتوانستند از زنان مسلمان همسر انتخاب کنند. بنابراین پیغمبر آنها را بواسطه گناهانشان مواخذه میکرد و حق خدای را بر آنها اجرا مینمود، اما سهم اسلامیآنها را از بین نمیبرد و نامهای آنان را از دفتر مسلمانان خارج نمیساخت. “م. (منبع)
[7] Kurt v. Amira: Die germanischen Todesstrafen. München 1922, S. 156ff.
[8] Hans v. Hentig, a. a. O., Bd. I, S. 361.
[9]در شریعت اسلامی سنگسار حد زنای محصنه است.اگر مجرم مرد باشد تا محل خاصره و اگر زن باشد تا سینه زنده دفن میشود و سپس آنقدر سنگ به طرف او پرتاب میکنند تا بمیرد.
در مقابل مجازات شلاق در جرم زنا که به حد اصغر مشهور است، فقها مجازات سنگسار را حد اکبر دانستهاند.
رییس قوه قضاییه در یک بخشنامه رسمی در دی ماه سال ۱۳۸۱ اجرای حکم سنگسار را ممنوع کرد و اظهار داشت که در حال حاضر جمهوری اسلامیبه دنبال مجازات جایگزین برای این نوع از جرایم است. با این حال معلوم نیست که تا چه حد به این بخشنامه عمل شده است .
بنا به قانون مجازات اسلامی ايران
ماده ۱۰۲
مرد را هنگام رجم تا نزديکی کمر و زن را تا نزديکی سينه در گودال دفن میکنند آنگاه رجم مینمايند.
ماده ۱۰۳
هر گاه کسی که محکوم به رجم است از گودالی که در آن قرار گرفته فرار کند در صورتی که زنای او به شهادت ثابت شده باشد برای اجرای حد برگردانده میشود اما اگر به اقرار خود او ثابت شده باشد برگردانده نمیشود.
تبصره: اگر کسی که محکوم به جلد باشد فرار کند در هر حال برای اجرای حد جلد برگردانده میشود.
ماده ۱۰۴
بزرگی سنگ در رجم نبايد به حدی باشد که با اصابت يک يا دو عدد، شخص کشته شود.همچنين کوچکی آن نبايد به اندازهای باشد که نام سنگ بر آن صدق نکند.(م.)
[10] Theodor Mommsen: Römisches Strafrecht, In : Carl Binding: Systematisches Handbuch der deutschen Rechtswissenschaft. Leipzig 1899, S. 932.
[11] Tarpejischer Fels
[12] Sueton: Die zwölf Cäsaren, (Nach der Übersetzung von Adolf Stahr, Klassiker des Altertums, Berlin )Tiberis S. 62.
[13] Albert Hermann Post: Grundriß der ethnologhischen Juristprudenz, Aalen 1970, S. 272.
چه موضوع خوبی. بسیار روشنگر نوشته شده.
GHOLAM asseddy / 23 April 2014
” همچنین سعی میشد − و هنوز هم در حکومتهای توتالیتر میشود− که فرد محکوم را از خصایل انسانی خالی کنند تا هجوم به او آسانتر شود. او را “لکه ننگ”، “ملحد”، “حشره موذی” و امثالهم میخواندند. ”
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
احسنت.
زبان ترجمه واقعا عالیه
پرویز / 23 April 2014
عیسی مسیح شفقت و انسانیت را مبنی قرار داده و بر آن اساس معیاری را در مورد حکم یهودیت که متعلق به دوره ماقبل وی بوده به کار برده و عملا آن را منسوخ کرده و دوره جدیدی را بنیان نهاده که پذیرش آن توسط دیگران نشان از بلوغ اجتماعی جامعه جهت تحول بوده است.
حال چرا پیامبر اسلام همچنان در فضای سنگسار متوقف شده، جای بررسی جدی دارد. شایدگفته شود عیسی مسیح به صورت فردی عمل نموده و حضرت محمد مصطفی در مقام قانونگذار حکم جمعی صادر فرموده است. ولی این پاسخ مناسبی نیست زیرا رفتار و قضاوت عیسی مسیح در همان زمان هم مورد قضاوت و نقد قرار داشته و جمعی از علمای یهودی مترصد بودند خطایی از وی ببینند و بنای انکارش قرار دهند.
در عین حال پیامبر اسلام هم یقیناً اجباری به پذیرش احکام جامعه بدوی خود نداشته اند و اگر چه به تحقیق بسیاری از آن ها را تعدیل نموده، اما واقعاً چه الزامی به قبول مواردی همانند صدور و اجرای حکم سنگسار داشته است، ولو این که اقامه نماز میت بعد از آن نشان از حرمت به وجه الهی محکوم بوده باشد؟ و یا از آن مهمتر این که چه اندیشه و مصلحتی ایشان را به تعیین حاکم و جانشین بعد از خود -به روایت شیعیان در روز غدیر- به تقلید از پادشاهان و حکام هم عصر خود مجاب کرده است؟ موضوعی که اگر چه توسط ابوبکر صدیق جدی گرفته نشد و با خلیفه شدن وی، جنایات فجیعی به نام خروج از دین – جنگ های رده یا مرتد شدن – به عمل آورد، ولی در مقام اجرای احکام به عنوان جانشین خلف عمل کرد و این اقدامات را به عنوان یکی از احکام دینی پیامبر خاتم اعمال نمود. هم اینک نیز گر چه گفته می شود نوع عقیده محل جرم نمی باشد، ولی افراد را به جرم تغییر فکر و اندیشه – باز گشت از دین اس
رضا / 24 April 2014
هم اینک نیز گر چه گفته می شود نوع عقیده محل جرم نمی باشد، ولی افراد را به جرم تغییر فکر و اندیشه – باز گشت از دین اسلام – قانوناً می توانند سنگسار کنند که از همان حکم دینی برآمده است!؟
بنابر این به نظر می رسد در تحلیل نهایی ،قابلیت و قداست پیامبر ان هم ناقض مسئولیتشان در اعمال رفتار عادلانه – عاقلانه – انسانی نمی باشد و البته پیامبر بودنشان را هم نفی نمی کند.
و این بی خردی است که پیامبران را در همه وجوهشان بی نقص می انگاریم چه رسد به تقلید از دیگران و قرن ها به دنبال این رفتار غیر مسئولانه جنایت می کنیم. یا قضاوت پیشینیان را فصل الخطاب حال و آیندگان بر می شماریم؟
رضا / 24 April 2014
من به سهم خودم از شما سپاسگزارم برای این همه زحمتی که برای این کار انسانی متحمّل شده اید . جای این کتاب در ادبیات سیاسی و اجتماعی ما واقعا خالی بود.
شوکت / 30 April 2014