سیاستمداران، نویسندگان از سراسر جهان و حتی چریکهای کلمبیایی پس از درگذشت گابریل گارسیا مارکز، نویسنده کلمبیایی و برنده نوبل ادبی در سال ۱۹۸۲ پیامهای تسلیت صادر کردهاند و از درگذشت او اظهار تأسف کردهاند. مرگ یک نویسنده، مردم آمریکای لاتین را در روزی که گذشت به هم نزدیک کرد. در ایران اما بازتابها اندک بود.
از چریکهای انقلابی تا رئیس جمهور آمریکا
فقط چند ساعت پس از اعلام خبر درگذشت گابریل گارسیا مارکز، نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا (فارک) از اعماق جنگلهای انبوه این کشور در شبکه اجتماعی توئیتر پیام کوتاهی صادر کردند. چریکهای کلمبیایی نوشتند: «کلمبیا و جهان با درگذشت “گابو” شخصیت مهمی را از دست داد. آثار او یاد و خاطرهاش را زنده نگه میدارد.»
درگذشت مارکز در بعد از ظهر پنجشنبه ۲۸ فروردین (۱۷ آوریل) موجی از پیامهای تسلیت، اندوه و احساس همبستگی در کشورهای آمریکای لاتین و در ایالت متحده آمریکا در پی داشت. نه تنها چریک های ستیزهجو، بلکه باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، فوتبالیستهایی مانند رادامل فالکائو، بازیکن تیم ملی کلمبیا، موسیقیدانان و نویسندگان و تقریباً تمامی رؤسای جمهور کشورهای آمریکای لاتین اندوهشان از درگذشت نویسنده رمانهای «صد سال تنهایی» و «عشق در سالهای وبا» را اعلام کردند.
شبکههای تلویزیونی در کلمبیا و مکزیک و حتی بخش اسپانیاییزبان «سی ان ان» برنامههایشان را قطع کردند و ویژهبرنامههایی درباره زندگی و آثار گابریل گارسیا مارکز پخش کردند.
روزنامه «ال تیمپو» چاپ کلمبیا ویژهنامهای پیرامون زندگی و آثار گابریل گاسیا مارکز انتشار داد. چنین واکنشهایی نسبت به مرگ یک نویسنده در جهان کمسابقه است. به نظر میرسد در اندوه درگذشت مارکز آمریکای لاتین متحد شده باشد.
قارهای در اندوه یک نویسنده متحد میشود
در کلمبیا و مکزیک، حدود ساعت سه بعد از ظهر پنجشنبه ۲۸ فروردین (۱۷ آوریل) به وقت محلی خبر درگذشت مارکز در شبکههای اجتماعی به شکل گسترده و انفجاری انتشار پیدا کرد.
گابریل گارسیا مارکز در مکزیکوسیتی در اثر پیامدهای بیماری سرطان درگذشت. این خبر غیرمنتظره نبود. خانواده مارکز اعلام کرده بود که بیماری سرطان نویسنده «صد سال تنهایی» پیشرفت کرده و امیدی به بهبود او نیست.
چند دقیقه پس از اعلام خبر درگذشت مارکز، سراسر آمریکای لاتین اطلاع پیدا کرد که بزرگترین نویسنده اسپانیاییزبان پس از سروانتس چشم بر جهان ما فروبسته است. روزنامهها، از آرژانتین تا مکزیک خبر درگذشت مارکز را در سراسر آمریکای لاتین منتشر کردند.
خوآن مانوئل سانتوس، رییس جمهور کلمبیا نخستین رئیس جمهور جهان بود که نسبت به خبر درگذشت مارکز واکنش نشان داد. او در صفحه توئیترش نوشت: «هزار سال تنهایی و اندوه به خاطر درگذشت بزرگترین نویسنده کلمبیا در همه دورانها.»
چند ساعت بعد سانتوس در یک پیام زنده تلویزیونی به مناسبت درگذشت گارسیا مارکز سه روز عزای عمومی در کلمبیا اعلام کرد. او خطاب به هموطنان مارکز گفت: «محبوبترین و سرشناسترین کلمبیایی جهان از میان ما رفت. او با کلماتش، با تخیلاتش و با اندیشههایش نام کلمبیا را در جهان پرآوازه کرده بود.»
دیلما روسف، رییس جمهور برزیل و رافائل کورهآ، رییس جمهور اکوادور اعلام کردند که از خوانندگان آثار مارکز بودهاند. روسف گفت: «شخصیتهای آثار او در ذهن ما همچنان زنده خواهد ماند.»
باراک اوباما گفت: «آثار او به دست نسلهای بعدی میرسد.»
رییس جمهور آمریکا همچنین گفت خشنود است که نه فقط آثار مارکز را میشناسد، بلکه با خود او هم از نزدیک آشنا شده است.
رافائل پرز گای، نویسنده مکزیکی، «گابوی بزرگ» ادبیات جهان را با یوهان سباستین باخ مقایسه کرد و گفت: «وقتی باخ کنسرتوهای براندنبورگ را مینوشت، نمیدانست که روزی این آثار جاودانه میشوند. مارکز هم نمیدانست که “صد سال تنهایی”اش جزو آثار ماندگار ادبیات جهان خواهد شد.»
ماریو بارگاس یوسا، نویسنده پرویی و برنده نوبل ادبی درباره مارکز گفته است: «یک نویسنده بزرگ درگذشت. او زبان ما را غنی کرد و آثارش ماندگار خواهند بود.»
یوسا و مارکز ابتدا با هم دوستی و رفاقت داشتند، اما در سال ۱۹۷۶ به دلیل نامعلومی کار آنها به جدل وخصومت کشید و هرگز نتوانستند این خصومت را از میان بردارند.
بازتابهای پراکنده در ایران
نخستین بار بهمن فرزانه، مترجم فقید «صد سال تنهایی»، مهمترین رمان گابریل گارسیا مارکز را به فارسی ترجمه کرد. این رمان که در سال ۱۹۶۷ منتشر شد، با تأخیری ده ساله به ایران رسید و موجی از «مارکزگرایی» را در میان نویسندگان ایرانی به وجود آورد.
مترجمانی مانند کیومرث پارسای، جهانبخش نورایی، حسین مهری، احمد گلشیری، کاوه میرعباسی، لیلی گلستان، جاهد جهانشاهی، اسدالله امرایی و رضا قیصریه هر یک آثاری از مارکز را ترجمه کردند. در این مدت اما تب و تاب مارکزگرایی در کشور ما فروکش کرده است. با اینحال دوستداران فارسیزبان این نویسنده کلمبیایی در شبکههای اجتماعی خبر درگذشت او را بازتاب دادند.
حسن محمودی، نویسنده و روزنامهنگار نوشت: « به دخترم سارا گفتم گابو مرد. گفت بامزه بود. مادرش به او سپرده بود بچهها را بشمارند و او هی یک نفر کم میآورد. خودش را نشمرده بود. سارا در چهارسالگی با مارکز این طوری آشنا شده بود. مرگ مارکز و دوراس، تا به این سن و سال، برایم هولناکترین خبرهای ادبی بودهاند.»
اسدالله امرایی، مترجم ناآشنا هم درباره درگذشت مارکز نوشت: «تا زمانی که آثار مارکز خوانده میشود، مارکز نمیمیرد. نه مارکز میمیرد، نه مارکزهای عالم. مگر نرودا مرده است، مگر آستوریاس و فوئنتس مردهاند؟»
مهشید میرمعزی، مترجم ایرانی هم گفته است: «بسیار غمگین شدم از رفتن جادوگر جاودان.»
پرویز جاهد، منتقد نامآشنای سینما هم با آوردن خاطرهای، یاد مارکز را گرامی داشت. او که در شانزدهسالگی از طریق داستان «کسی به سرهنگ نامه نمینویسد» با مارکز آشنا شده است، مینویسد: «”کسی به سرهنگ نامه نمینویسد”، داستان بسیار سادهای داشت اما نمیدانم چه چیزی در آن بود که مرا به شدت تحت تأثیر قرار داد و تا مدتها ذهنم را درگیر کرد. با اینکه خیلی جوان بودم اما تنهایی آن سرهنگ تبعیدی و زنش در آن شهر کوچک، مسابقه خروس جنگی و سر زدن هر روزهاش به پستخانه شهر برای اینکه ببیند نامهای از طرف دولت برایش رسیده یا نه، خیلی دلگیر و غمانگیز بود و یادم است بعد از تمام کردن آن یواشکی زیر لحاف گریه کردم. بعد از آن دنبال کتابهای دیگر مارکز گشتم و فهمیدم رمان قطوری هم دارد به نام “صد سال تنهایی” که آن هم در بازار بود اما پول نداشتم آن را بخرم و هر روز میرفتم پشت ویترین کتابفروشی آقای اللهبخش در شاهی(که اگر زنده است خدا حفظش کند و اگر مرده روحش شاد باد چرا که خواندن خیلی از کتابهای عمرم را مدیون این مرد نازنینام) و به آن نگاه میکردم تا یک روز آقای اللهبخش متوجه من و اشتیاقم شد و کتاب را نسیه و به اقساط به من فروخت. و اینگونه بود که صد سال تنهایی را هم خواندم و بعد از آن کتابهای دیگر او را که همه برایم جذاب بود و تازگی داشت اما هیچ کدام “کسی به سرهنگ نامه نمینویسد” نشد که نشد.»
گالری عکس
[metaslider id=138237]